۱۹ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۸:۰۹
کد خبر: ۶۴۷۲۲۹
علوم انسانی در بحران؛

آیا نولیبرالیسم از کرونا ضربه دیده است؟

آیا نولیبرالیسم از کرونا ضربه دیده است؟
«آزادی»، «بازار آزاد» و «دولت حداقلی» در اثر این بحران، محکوم و نخواستنی شدند و راه‌حل بحران کرونا و پس از آن، شمرده نمی‌شوند اما فقط در اذهان عموم و لااقل هنوز، نه در عمل.

به گزارش خبرگزاري رسا، اسلاوی ژیژک مطلبی نوشته است با‌عنوان «ویروس کرونا ضربه‌ای است به کاپیتالیسم به سبک [فیلم] «بیل را بکش» و می‌تواند به تجدید کمونیسم منجر شود». او در این مطلب آورده است:

«برنی سندرز به‌دلیل دفاع از مراقبت‌های بهداشتی همگانی در ایالات‌متحده آمریکا از سوی منتقدانش مورد تمسخر قرار گرفت. آیا درس آموزنده‌ اپیدمی ویروس کرونا این نیست که ما باید شروع به راه‌اندازی نوعی شبکه‌ مراقبت‌های بهداشتی جهانی کنیم؟ یک روز پس از آنکه‌ قائم‌مقام وزیر بهداشت ایران، ایرج حریرچی، در کنفرانسی مطبوعاتی به‌منظور کم‌اهمیت کردن گسترش ویروس کرونا حضور یافت و اظهار داشت که قرنطینه عمومی ضرورتی ندارد، بیانیه کوتاهی منتشر کرد مبنی‌بر اینکه به ویروس کرونا مبتلا شده و خود را در قرنطینه قرار داده است (در طول کنفرانس مطبوعاتی‌اش هم نشانه‌های تب‌ولرز داشت). حریرچی همچنین افزود: «این ویروس دموکراتیک است و تمایزی میان فقیر و غنی و دولتمردان و شهروندان عادی قائل نمی‌شود.»

در این مورد او درست می‌گفت چراکه ما همگی در یک قایق واحد هستیم. دشوار است که ما این طنز تمام‌عیار درباب این واقعیت را فراموش کنیم که چه‌چیزی همه ما را کنار هم جمع کرد و به‌سوی یک همبستگی جهانی سوق داد، فاجعه‌ای که خود را در سطح زندگی روزمره و در دستور اکید برای اجتناب از تماس مستقیم با دیگران و حتی در خود_را_جدا_کردن بروز داد. [طنز این است که فاجعه ما را همبسته کرده است] و ما تنها با تهدیدهای ویروسی مواجه نیستیم، فجایع دیگری هم در افق پیش روی ما دیده می‌شوند و هم‌اکنون هم در‌حال وقوع هستند؛ فجایعی مثل خشکسالی، موج گرما، توفان‌های عظیم و... . در تمام این موارد، پاسخ مقدر، هراس نیست بلکه کار سخت و عاجل برای ایجاد یک همکاری مؤثر جهانی است.»

ویروس کرونا جنب‌وجوشی در فضای جهانی علم به‌پا کرده است و افراد زیادی، خصوصا از اهالی علوم‌انسانی، در سطح جهان راجع‌به آن گفته و نوشته‌اند و در این مطلب به برخی از آن واکنش‌ها خواهیم پرداخت. پرداختن به واکنش‌های اهالی علوم‌انسانی در ایران البته مطلب مستقلی می‌طلبد.

در نقل‌قولی که از ژیژک شد، تقریبا تمام مباحث مطروحه در باب ویروس کرونا، به‌طور خلاصه، مندرج است:

1) با بحرانی جهانی مواجهیم که البته بی‌سابقه نیست
2) عادی‌نمایی این بحران چاره کار نیست
3) بحران می‌تواند ما را هم‌بسته کند
4) این بحران و آن همبستگی که برای رفع بحران نیاز است، منحصر به این بیماری نیست و فجایع و بحران‌های همه‌گیر دیگری نیز در راه است
5) چاره کار یک همبستگی موثر جهانی است

ژیژک این قطعات را با توجه به عملکرد ویروس کرونا کنار هم گذاشته است چرا که اولا عملکرد این ویروس منحصر به نژاد و طبقه خاصی نیست (یعنی مثل تب زرد نیست که فقط سفیدپوستان را می‌کشت و قوای ناپلئون را از مقابل سیاه‌پوستان هائیتی عقب راند) و ثانیا از مرزهای جغرافیایی فراتر می‌رود و در شیوع نیز سریع عمل می‌کند و همچنین درمانی شناخته‌شده ندارد و از این جهت بحرانی برای همه، همه کشورها و همه افراد، به‌شمار می‌رود و مانند سل و وبا در روزگار کنونی، مرضی مختص فقرا و ضعفا نیست. بر سر این مورد آخر البته بحث مفصلی درگرفته است. دکتر اولریش بک، جامعه‌شناس آلمانی، دود و آلودگی هوا را دموکراتیک دانسته بود چرا که همه را به یک میزان مبتلا می‌کند (که البته او هم چندان درست نمی‌گفت و تغذیه و دستگاه تصفیه هوا و زندگی در مکان‌های کمتر آلوده می‌تواند اثر آن را تخفیف دهد). بر این قیاس بعضی چون دکتر محمد فاضلی، عضو هیات‌علمی دانشگاه شهید بهشتی، کرونا را ویروسی دموکراتیک خواندند و این شعار به زبان حریرچی، معاون وزیر بهداشت، نیز جاری شد. اما چنانکه گفتیم، همه اهالی علوم انسانی، کرونا را دموکراتیک نمی‌دانند.

جاش بی‌ونز، اقتصاددان بنام آمریکایی و مدیر پژوهشی انستیتوی غیر‌انتفاعی سیاست اقتصادی (Economic Policy Institute) در آمریکا ضربه فوری این بیماری را متوجه کارگران کم‌درآمد می‌داند و می‌گوید کمک‌های سریع و هدفمند (به‌نحوی که ترجیحا مستقیم به‌دست افراد نیازمند برسد) لازم است و به‌علاوه سیستم بهداشت عمومی نیز باید که سریعا تقویت شود. گرچه ژیژک هم استثنائاً مواردی انضمامی را برشمرده است، اما بی‌ونز، در ارائه راه‌حل، انضمامی‌تر از ژیژک عمل می‌کند و افراد و مشاغلی که از این ویروس آسیب می‌بینند را برمی‌شمارد (تولیدات سنتی، صنایع نیازمند به کارگر مانند صنعت ساختمان، رستوران‌ها و اغذیه‌فروشی‌ها، افراد دارای شغل‌های خدماتی و...) و سعی دارد توجه دولت و کنگره را به چند نکته جلب کند که دلایل اصلی پیشنهاد او، در کمک به اقشار آسیب‌پذیرتر این بحران، هم هستند:

اولا دو ضربه بر اقتصاد وارد می‌شود، کوتاه‌مدت و بلندمدت و او سعی دارد بگوید آن ضربه بلندمدت مهیب‌تر خواهد بود و دولت‌ها، اگر به اقشار ضعیف و سلامت و بهداشت آنها توجه نکنند، هردو ضربه را متحمل می‌شوند و اگر توجه کنند، ضربه بلندمدت، تا حد قابل‌توجهی، تخفیف خواهد یافت. او می‌داند که دولتش با مالیات بر سر پا می‌ماند و افت تولید و تقاضایی که در اثر کرونا پیش خواهد آمد، انگیزه دولت را برای کمک کاهش می‌دهد پس با قیاس رکود کرونایی و رکود اخیر اقتصادی آمریکا هشدار می‌دهد که اگر درمورد آن بی‌مبالاتی صورت گیرد و دولت وارد حمایت از افراد و مشاغل آسیب‌پذیر نشود، صدمات آن به‌مراتب بیش از رکود قبلی و جبران آن دشوارتر خواهد بود.

این نکته را ریچارد پارتینگتون، اقتصاددان و روزنامه‌نگار نیز مورد توجه قرار داده است و با نقل‌قول‌هایی از شی جی‌پینگ، رئیس‌جمهور چین به آن می‌پردازد: «چین دچار آسیبی بزرگ ولی کوتاه‌مدت و قابل‌کنترل شده است.»

نکته دوم مورد توجه بی‌ونز آن است که این عدم توجه به اقشار آسیب‌پذیر و کم‌درآمد، ابتلای دیگران را هم در پی خواهد داشت و اینگونه نیست که بدون سیاست‌های بهداشت و سلامت عمومی، دیگر اقشار بتوانند بالکل، مصون و برکنار از ویروس کرونا باقی بمانند. پس باید به کم‌درآمدها کمک‌هایی سریع و کافی برسد و ترجیحا طوری برنامه‌ریزی شود که آن افراد این کمک‌ها را مستقیما دریافت کنند تا مطمئن باشیم که دریافتش کرده‌اند!

بی‌ونز برای دولت هشداری هم دارد. او می‌گوید طی هفته‌های آتی،  پیشنهادهایی طرح می‌شوند و رواج می‌یابند که ربطی به این بحران ندارند و در اصل سوءاستفاده از ماجرای کرونا خواهند بود و تصمیم‌گیران و افکار عمومی باید مراقب آن پیشنهادها باشند.

فرانک ام. اسنودن، استاد تاریخ پزشکی دانشگاه ییل که اخیرا کتابی راجع‌به بیماری‌های همه‌گیر به چاپ رسانده است نیز در مصاحبه‌ای به ریشه شیوع پاندمی‌ها پرداخته و گفته است که پاندمی‌ها تصادفا و بی‌دلیل شیوع نمی‌یابند و دلیل شیوع آنها، عادات ما و زمینه‌ای است که ما در جهان پدید آورده‌ایم. البته برخی نیز برآنند که علاوه بر زمینه‌سازی، ما با تصرف و دستکاری در طبیعت نیز بحران به بار آورده‌ایم که البته اسنودن از آن جهت به پاندمی‌ها نمی‌پردازد. اسنودن بر آن است که بحران‌ها تا حدی تاریخ‌سازند و برای توضیح می‌افزاید: «چون پرسش‌هایی بزرگ پیش می‌آورند.» پرسش‌هایی که رویه‌های معمول و عادات جاری ما را به چالش می‌کشند. راه‌حل او، برای پاندمی‌ها، همکاری نوع بشر است. اسنودن به گفتار بروس آیلوارد (کارشناس ویژه سازمان بهداشت جهانی) پس از بازگشت از چین اشاره می‌کند که: سلامت افراد آسیب‌پذیر بر سلامت همه مؤثر است و اگر همه همدستی نکنیم، مقابله با بحران ناممکن است. اسنودن البته چندان امیدوار نیست، اما راه را این می‌داند و خود را در این راه‌شناسی متاثر از کتاب مقدس دانسته است. نکته دیگری که در گفتار اسنودن برجسته است، اینجاست که او می‌داند وضع بحرانی، وضع ظهور طرفین تقابل است: فداکاری و خودخواهی، خدمت و خیانت، فعل و انفعال. او بحران‌ها را آبستن ظهور صفات والا نیز می‌داند و به‌نظر او، این فداکاری‌ها می‌توانند تحول تاریخی مد نظر او را پیش آورند.

اسنودن همچنین با نقد سیاست اولیه چین یعنی سیاست کمربند حفاظتی، سیاست اقناع به موازات اجبار را به‌عنوان راه‌حل معرفی می‌کند چرا که بدون اقناع، مردم فرار و بیماری را کتمان می‌کنند و بیماری گسترش خواهد یافت. پس راه‌حل اسنودن راهی از میان فرد و دولت است که باید توسط دولت‌ها پیگیری شود، چه در اطلاع‌رسانی و چه در تنظیم رفت و آمدها یا ارسال کالاها.

بحران کرونا بیش از همه توقعات از دولت‌ها را افزایش داد و درعین‌حال ضعف دولت‌ها را آشکار کرد. استیوارت هال می‌نویسد: «از جمله چیزهایی که با تضعیف دولت رخ می‌دهد این است که واکنش‌هایش همزمان در دو مسیر اتفاق می‌افتد؛ از یک‌سو میل به جهانی‌شدن و از سوی دیگر تمایل به محدود و محلی شدن.» بعد از جنگ جهانی دوم این تئوری «دولت رفاه» بود که طرفدار بسیار داشت و بیش از دو دهه حکمرانی کرد. دولت رفاه تا دهه 70 میلادی ابزاری بود برای جلوگیری از رکود و شکست اقتصادی. اما در دهه 70 میلادی با افزایش تورم و نیز افزایش هزینه‌های رفاهی و افزایش وظایف دولت، دولت رفاه با مشکلاتی مواجه شد و به‌تدریج به متمرکز بودن، بروکراتیک بودن، کارایی نداشتن، ایجاد خدمات رفاهی انحصاری و ایجاد فشارهای تورمی، اصالت مصرف و بازتوزیع درآمد و ثروت، اثر نامطلوب بر خوداتکایی، انتخاب مصرف‌کننده، تأمین خدمات رفاهی با کیفیت پایین و ناموفق بودن در کاهش و حذف فقر متهم شد و علاوه‌بر آن با اتهام وابسته کردن اشخاص از لحاظ اقتصادی به دولت نیز مواجه شده بود. همچنین با توجه به مداخله روزافزون دولت رفاه در عرصه‌های مختلف، به نقض آزادی‌های فردی نیز متهم بود. مشکلات و موانع اقتصادی و سیاسی که در اروپا و آمریکا بروز یافت و همچنین رشد سریع اقتصادی در شرق آسیا که منجر به ورود کالاهای بسیاری به اروپا و آمریکا شد، توان اقتصادی این کشورها را با مشکل مواجه کرد و به این ترتیب دولت‌های رفاه با توجه به وظایف سنگین‌شان و بر عهده داشتن خدمات متعدد، توان رقابت را از دست دادند و گاهی نیز به‌جای حمایت از بخش خصوصی به‌عنوان رقیب در این عرصه وارد شده بودند. نولیبرال‌ها (فریدمن، نوزیک و هایک) دولت رفاه را به ناکارآمدی و جلوگیری از شکوفایی اقتصادی و توتالیتاریسم متهم می‌کردند و با بیان اصول کلاسیک لیبرالیسم و حمایت از آزادی‌های فردی، خواستار دولت حداقلی در همه عرصه‌ها، خصوصا اقتصاد شدند. در این وضع دولت حداقلی و آزادی حداکثری (خصوصا آزادی بازار) به‌عنوان آرمان و ایده‌آل مطرح می‌شد و دولت‌ها اگر هم شأنی داشتند، شأن استقرار این وضع و حفظ آن بود. اما در بحران‌هایی مثل کرونا، آیا می‌توان دولت را بر کناره نگه ‌داشت و از او توقعی نداشت؟ آیا چنان که ژیژک نوشته است بحران‌هایی مضاعف در راهند؟

دیدیم که بی‌ونز به راه‌حل عبور از بحران کرونا توجه کرده و ژیژک سعی کرده بحران‌های آتی جهانی را گوشزد کند. عیب سخن ژیژک البته اینجاست که اجماع جهانی مورد نظر او، نیاز به راه‌حل مشترک دارد و صرفا تشخیص عمومی بحران، منجر به اجماع جهانی نخواهد شد. راه‌حل بی‌ونز اما این برتری را دارد که اولا معطوف به یک دولت است نه اجماعی از دولت‌ها(فکر کنید در میانه بحران چنین اجماعی چطور ممکن می‌شود!)؛ و ثانیا دولت و اقشار آسیب‌پذیر و شاید تا حدی سرمایه‌داران را اقناع می‌کند. این مساله، یعنی راه‌حلی که مشکل بزرگ‌تر -یعنی بی‌عدالتی و نابرابری‌ها- را به دید نمی‌آورد و به آن نابرابری‌ها مرکزیت نمی‌دهد، مورد اعتراض بعضی کسان است. از نظر آن کسان، این بیماری بیشتر بهانه‌ای برای پیش‌بردن آمال حداکثری سوسیالیستی و کمونیستی است. نزد این افراد، جان‌ها قیمتی ندارند و بیماری همه‌گیر می‌تواند بهانه‌ای برای آمال و آرزوهایی باشد که خادم انسان نیستند، بلکه قربانی می‌خواهند. ژیژک راه‌حل را در کمونیسم (با فهم و تفسیر خودش از کمونیسم) می‌داند و با توجه دادن به بحران‌های آتی، راه‌حل‌هایی مثل «تقویت نهادهای بین‌المللی قوی با اختیارات اجرایی» را روی میز می‌گذارد که البته نه تماما ولی تا حدی نافی هویت ملی و اقتدار دولت‌هاست.

ژیژک در سلب اقتدار از دولت‌ها تنها و نفر اول صف هم نیست. جورجو آگامبن در نوشته‌ای با عنوان «وضعیت اضطراری به‌وجود آمده توسط یک اضطرار ناانگیخته» بنا دارد نشان دهد این وضعیت، یعنی بحران کرونا، اولا بحران نیست چون مرگ‌ومیر وسیعی ندارد (آگامبن در این مورد به اعلامیه کنسول تحقیق ملی ایتالیا استناد می‌کند که مرگ‌و‌میر آن را 4درصد مبتلایانش اعلام کرده است). به‌نظر آگامبن، رسانه‌ها سعی دارند همه‌گیری کرونا را بحران جلوه دهند و لابد اغراضی در پشت این بحران‌نمایی در کار است. ثانیا آگامبن بر آن است که به فرض اگر ویروس کرونا یک بحران هم باشد، یک استثناست که نباید به قاعده تبدیل شود (مشخص است که ژیژک در اینجا با آگامبن موافق نخواهد بود). آگامبن با این تحلیل می‌خواهد از آزادی در مقابل امنیت جانبداری کند. اما پرسش اینجاست که اولا آیا آن پیش‌بینی ایتالیایی درست بود؟ آمارهای امروزی چیز دیگری نشان می‎دهند و نیز باید دانست که منظور 4درصد از چه جمعیتی است. 4درصد از کل ساکنان زمین تعداد کمی نیست و نباید «درصد» ما را به اشتباه بیندازد. ضمنا کرونا ویروس چندان شناخته شده نیست و همه‌گیری آن نیز تنها مشکلش نیست، بلکه این ویروس وقتی با تنوع بالای ژنتیک انسانی مواجه می‌شود، امکان جهش‌های دیگری هم خواهد داشت. و البته مواجهه این ویروس فقط با ژنوم انسانی نیست. از حیوانات خانگی تا سایر جانداران نیز با آن مواجه خواهند شد و با این شیوع گسترده، ویروس محیط‌هایی برای سازگاری با سایر ژنوم‌ها خواهد یافت. به‌علاوه ما درمانی برای وضع کنونی آن هم سراغ نداریم چه رسد به جهش‌های دیگری که با گسترش آن، به ظن قریب، پیش خواهد آمد. افزون بر اینها آیا جان کشته‌شدگان و افراد در معرض خطر فاقد اهمیت است؟

یووال نوح هراری هم راجع‌به نظارت و آزادی نوشته است. هراری که البته اهل علوم‌انسانی نیست ولی جزو شومن‌ها و افراد مورد توجه محسوب می‌شود، به این نکته نظر کرده است که نظارت‌های کرونایی اگر عادی شوند، دولت‌ها چیزی بیش از نظارت‌های کرونایی درمورد اتباع‌شان خواهند دانست. مثلا دمای بدن ما که می‌تواند نشانه‌ای از ابتلای به کرونا باشد، می‌تواند واکنش‌های عاطفی و عصبی ما را هم اطلاع دهد. او بر آن است که این اقدامات موقتی خود می‌توانند بحران را کش دهند و پایان نیافتن وضع اضطرار در رژیم صهیونیستی را شاهد می‌آورد. هراری بر آن است که برای بهره‌بردن همزمان از مزایای سلامت و آزادی، باید شهروندان توانمند شوند، نه دولت و به نظر او این امر محتاج اعتماد عمومی به علم و دولت و رسانه‌هاست. البته او می‌داند که این راه‌حل، لااقل به شیوع کرونا نخواهد رسید اما اذعان می‌کند در شرایط بحرانی می‌توان ره صدساله را یک‌شبه طی کرد! و آن ره صدساله چیزی جز رهبری یک کشور بر اقداماتی جهانی درجهت حل بحران نیست. رهبری‌ای که پیش از این، به تصریح هراری، در اختیار ایالات متحده بوده و اکنون فرونهاده شده است. فرق هراری با آگامبن(در مسئله آزادی) جدی گرفتن بحران جاری است. هراری بحران را جدی گرفته است اما آگامبن نه. نهایتا راه‌حل هراری کاسموپولیتئیسم و جهان‌وطنی است و او نیز در این مشکل با ژیژک مشترک است: مشکل جهانی به عملکردی جهانی محتاج است، اما «راه‌حل جهانی و مورد توافق همه» کجاست؟

به‌هرحال همه از دولت متوقعند حتی آزادی‌خواهان. از دولت در این بحران مطالبه می‌شود و این قدرت‌بخش است. توقع از دولت‌ها در این وضع، امر عجیبی نیست. نفوس انسانی که صرفا به فکر نفع و ضرر شخصی بودند و هستند، اولا تشکل و اجتماع ندارند (و با نحوه شیوع این ویروس بهتر است حتی‌الامکان دور هم جمع نشوند!) و ثانیا توانایی کنترل اوضاع را نخواهند داشت. طبیعی است که در این وضعیت، امنیت بر آزادی‌های فردی مقدم باشد.
این بحث را فیلسوف استرالیایی و استاد دانشگاه پرینستون نیز طرح کرده است. پیتر سینگر بر آن است که بازارهای کشتار حیوانات وحشی (بازارهای تر یا به‌قولی بازارهای کشتار روز) که در آنها اختلاط میان گونه‌های مختلف جانوری، با ژنوم متفاوت، در کنار هم کشتار می‌شوند و جانداران ذره‌بینی با گوشت و خون انسان و سایر جانداران سروکار دارند، محیطی مناسب است برای جهش ژنتیکی و سازگاری انواع ویروس‌ها با ژنوم انسانی. سینگر در مقاله مشترکش با کاوالیری بر آن است که باید این بازارها از اقصی نقاط زمین برچیده شوند چرا که تهدیدی برای نوع بشر محسوب می‌شوند. این نوشتار سینگر نیز می‌تواند ضد آزادی تلقی شود، اما باید پرسید آزادی تا کجا محترم است و تا کجا ملزم به رعایت آن هستیم. ویروس کرونا نیز اگر از جهش ژنتیکی در بازار تر به‌وجود آمده باشد، که البته این منشأ قطعی نیست، بیش از «آزادی دایر شدن بازارهای تر» و «آزادی مصرف گونه‌های مختلف جانوری»، ناشی از بی‌قیدوشرط فرض شدن «آزادی» است و خوب است دقتی مجدد در باب آن به‌عمل آید وگرنه سایر بازارهای عرضه و تقاضاها هم بعید نیست که نتایجی ویرانگر به بار آورند که علم، اطلاع و توانایی ما برای درک و محدود کردن آنها کافی نباشد!

بحران‌ها می‌توانند زمینه ظهور وضعیت‌های مختلفی باشند. در میانه بحران کرونا طرح‌های بلندمدت مانند طرح هراری و ژیژک محکوم به شکستند، چون راه‌حل این بحران نیستند و مورد اقبال عمومی نخواهند بود. انکار بحران به سبک آگامبن نیز راه به جایی نمی‌برد چون مردم با بیماری و مرگ عزیزان و آشنایان‌شان از نزدیک مواجه هستند. طرح‌هایی مانند طرح ژیژک هم که در میانه آشفتگی دولت‌ها در مسائل داخلی‌شان، تشکیل یا قدرت گرفتن نهادهای بین‌المللی را پیشنهاد می‌کنند، عقیم خواهد ماند، لااقل فعلا. در این میان، راه‌حل‌های انضمامی‌تر مانند آنچه جاش بی‌ونز ارائه کرده است، مقبول‌تر خواهند بود اما نباید از یاد برد که نئولیبرالیسم هم در مصدر قدرت است و هم بحران‌ها را زمینه‌ای برای پیش‌بردن اهداف خود می‌داند، گرچه تبدیل تهدید به فرصت از جانب سیاستمداران امری خارق‌العاده نیست اما فرق نئولیبرالیسم با سایر سیاست‌ها در آن است که ضمن هر بحران، تغییراتی کلی در سیاست و اجتماع پدید می‌آورد و وضع بحرانی را به پوششی برای ریل‌گذاری‌های جدید بدل می‌کند. می‌دانیم که ایالات‌متحده علاوه بر سودی که از پایین آمدن قیمت نفت و از زیان دیدن چین برد، طی بحران کرونا در افغانستان با طالبان نیز مصالحه کرده است. باید دید این کشور بحران کرونا را مستعد کدام منافع کلان و کدام تغییرات اساسی دیگر در سیاست‌هایش می‌بیند یا دیده است.

به این ترتیب دیدیم که «آزادی»، «بازار آزاد» و «دولت حداقلی» در اثر این بحران، محکوم و نخواستنی شدند و راه‌حل بحران کرونا و پس از آن، شمرده نمی‌شوند اما فقط در اذهان عموم و لااقل هنوز، نه در عمل./1360/

ارسال نظرات