۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۷:۳۴
کد خبر: ۶۵۲۰۰۰
یادداشت؛

سردرگمی در اردوگاه چپ

سردرگمی در اردوگاه چپ
اکنون که سیب و گلابی‌های برجام، سفره‌های مردم ایران را رنگین نکرد و وعده‌های بی شمار اصلاح‌طلبان و حامیان توافق پوچ و بی‌حاصل در آمد، یکی از مهم‌ترین گرفتاری‌های این طیف سیاسی، این است که مردم فراموش نکرده‌اند که چه کسانی مسبب وضع موجود هستند.
به گزارش خبرگزاري رسا، مطالعه این روز‌های رسانه‌های متعلق به جریان موسوم به دوم خرداد، یک پیام واضح را در ذهن متبادر می‌کند و آن وجود نوعی تحیر سیاسی در این طیف است. اما ریشه این سردرگمی در چیست؟ تحولات سیاسی کشور در سال‌های اخیر و خصوصاً پس از فتنه ۸۸ و دوره دولت یازدهم و دوازدهم، وارد مراحل جدیدی شده و تغییراتی مهم در آرایش جریانات سیاسی رخ‌داده است. بخشی از جریانی که میدان‌دار فتنه ۸۸ بود، پس‌ازآنکه مسیر آشوب خیابانی را در امتیازگیری و چانه‌زنی ناکارآمد دید، با هوشمندی حضور خود را در فتنه کمرنگ و بی‌آنکه از آن برائت جوید، صف خود را جدا کرد.

این جریان در سال‌های بعد عزم خود را برای دستیابی مجدد به کرسی‌های قدرت جزم کرد و از هیچ حربه‌ای برای بازگشت به حاکمیت فروگذار نکرد. پس از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، تلاش‌های این جریان وارد مرحله‌ای جدید شد و بخشی از نخبگان این جریان برای بازیابی قدرت امیدوارتر شدند. آشکار بوده است که دوم خردادی‌ها به دولت یازدهم و جریان موسوم به اعتدال‌گرا به‌عنوان «لولا» یی می‌نگریستد و امیدوار بودندکه با گذر از آن بتوانند قدرت را به جریان تجدیدنظرطلب منتقل کنند. آن‌ها امیدوار بودند این بستر بسان «رحم اجاره‌ای» فرصت رشد و نمو و عادی شدن وضعیت جریان همسو با فتنه ۸۸ را بدهد.

اکنون که سیب و گلابی‌های برجام، سفره‌های مردم ایران را رنگین نکرد و وعده‌های بی شمار اصلاح‌طلبان و حامیان توافق پوچ و بی‌حاصل در آمد، یکی از مهم‌ترین گرفتاری‌های این طیف سیاسی، این است که مردم فراموش نکرده‌اند که چه کسانی مسبب وضع موجود هستند.

اما نکته قابل‌تأمل دیگری که در رویکرد‌های انتخاباتی تجدیدنظرطلبان به چشم می‌خورد، مواضع چندگانه و بعضاً متناقض چهره‌های این جریان در خصوص انتخابات پیش رو و نیز لوازم و بایسته‌های آن است. طیفی به دنبال حذف برخی از چهره‌های خوشنام و شناخته شده این جریان هستند و طیفی دیگر اضلاع دیگر این جناح را مقصر دانسته و خود مبرا می‌دانند. این‌گونه به نظر می‌رسد که به‌رغم جبهه‌بندی روشن و آرایش منظمی که تجدیدنظرطلبان پیش‌تر در بیرون از خود بروز می‌دادند، در درون از نوعی چندگانگی یا سردرگمی رنج می‌برند.

از همه عجیب‌تر، نسخه‌هایی که چهره‌های این طیف برای حل مشکلات کشور ارائه می‌دهند، جالب توجه است. در طول این چند سال هرگاه جامعه دچار مشکل و بحرانی شده، سخنگویان و نویسندگان این طیف قلمفرسایی کرده و با ادبیاتی که دو دهه پیش از آن برخوردار بوده‌اند، سعی می‌کردند تحقق گفتمان و منویات خود را راه حل همه مشکلات جامعه بدانند، بی آنکه پاسخ دهند که آورده اعتماد به «تَکرار» پیشین آن‌ها چه بوده است؟

در واقع اکنون سرنوشت سیاسی تجدیدنظرطلبان در هاله‌ای از ابهام است و بی‌تردید به بسیاری از عوامل ناپایدار و سیال پیوند خورده است. هزار نکته باریک‌تر از مو اینجاست که این خود تجدیدنظرطلبان بوده‌اند که با اتخاذ رویکرد‌های خاص خود را به چنین ورطه‌ای انداخته‌اند و آینده سیاسی را خود را به انبوهی از مسائل همچون مذاکرات و ناکارآمدی اقتصادی دولت یازدهم و دوازدهم و... گره زدند. اکنون آنان می‌دانند که در این هفت سال چطور خود را به ناکارآمدی‌های اجرایی گره زده‌اند ولی دقیقاً نمی‌دانند چگونه می‌توان از این وزر و وبال خود را رها کنند!

البته می‌دانیم که یک جناح سیاسی برای آنکه بتواند اقبال عمومی را به خود جلب کند، ناگزیر از ارائه گفتمانی کارآمد، در دسترس و پاسخ‌دهنده به مطالبات مردم است. اکنون تجدیدنظرطلبان فاقد چنین گفتمانی هستند و نیز با چالشی بزرگ‌تر نیز مواجهند و آن دور بودن از واقعیت‌های جامعه ایرانی است؛ امری که در سال‌های دوم خرداد آن‌ها را به مسیری برد که سرانجامی جز رویگردانی عمومی نداشت. هرچند عقلای این جریان، این روز‌ها می‌کوشند از سویی تصویری متفاوت ارائه دهند و سرنوشت خود را از پاستورنشینان فعلی جداسازند، اما آیا جامعه آنچه در این هفت سال بر سر سیاست و اقتصاد کشور آمد را فراموش خواهد کرد؟
/1360/
ارسال نظرات