ماجرای ۲ مدافع حرم که خودشان را تبعه افغانستان جا زدند به چاپ دوم رسید
به گزارش خبرگزاري رسا، محمد محمودی نورآبادی، نویسنده کتاب «سه نیمه سیب» در گفتوگو با خبرنگار ما با اشاره به چاپ دوم کتاب گفت: به نظر من علت توجه خوانندگان به این کتاب را باید در شخصیت و منش شهیدان بختی، خانوادهشان و خصوصا مادر شهیدان بدانیم که با صبر و استقامت خودش، همان حماسهای را تکرار کرد که «ام وهب» در عاشورای حسینی انجام داده بود.
وی گفت: نگارش کتاب «سه نیمه سیب» از سال ۱۳۹۵ شروع شد و نهایتا کتاب در آبان ماه ۱۳۹۸ توسط انتشارات خط مقدم منتشر شد.
این نویسنده که پیشتر از او آثاری چون «آخرین ایل خانی»، «سام برفی» و.... منتشر شده، گفت: «سه نیمه سیب» را از زاویه دید مادر شهیدان بختی نوشتم. مصطفی و مجتبی دو برادر اهل محله قاسمآباد مشهد بودند که تابستان سال ۹۴ در نزدیکی تدمر سوریه به شهادت رسیدند و در مسیر حضورشان در سوریه، کسی که بیشتر به آنها کمک کرد، مادر شهیدان بود. ماجرای مصطفی و مجتبی از جایی آغاز میشود که تصمیم میگیرند به عنوان مدافع حرم به سوریه بروند. اما هرچه تلاش میکنند نمیتوانند از راههای قانونی اعزام شوند و نهایتا سال ۱۳۹۴ در پوشش مدافعان افغانستانی به نامهای بشیر و جواد رضایی راهی سوریه میشوند.
نویسنده کتاب گفت: «خدیجه شاد» مادر شهیدان کسی نبود که تنها احساسات را مدنظر داشته باشد. او نه تنها مانعی بر سر راههایش ایجاد نمیکند که خودش با آنها همراهی میکند. حتی آنجا که این دو برادر ناچار میشوند در پوشش شهروند افغانی خود را در لشکر فاطمیون جا بزنند، مادرشان گام به گام، آنها را همراهی میکند. با آنها تمرین لهجه افغانی میکند و در جاهای لازم مشورت هم میدهد. مخفی کاریهای برادران شهید بختی برای جا زدن خود به عنوان اتباع افغانستانی، تلاشهایی که برای رفتن به سوریه انجام میدهند، همراهی و همدلی عجیب مادرشان با آنها، شهادت شان در یک روز و... همگی از جذابیتهای کتاب سه نیمه سیب به شمار میرود که باعث اقبال خوانندگان به آن شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
مادر در حالی دو دردانهاش را با نام و عنوان جعلی زیر قرآن رد میکند و روانه شام میکند که باید نقش یک زن افغانی را هم بازی کند. جواب تلفنهایی را که از طرف تشکیلات لشکر فاطمیون تماس میگیرند، با لهجه افغانی بدهد. نام بچههایش را از مصطفی و مجتبی به بشیر و جواد تغییر داده و آنها با همین نام عنوان پاسپورت افغانی گرفته و راهی شام شدهاند. حتی دو برادر، دیگر در ساز و کار لشکر برادر هم نیستند و پسر خاله خود را جا زدهاند و این مادر باید ششدانگ حواسش به همه چیز باشد./1360/