۰۷ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۴
کد خبر: ۶۹۳۷۲۳

ماجرای بنزین؛ از بیلیز تا ایران

ماجرای بنزین؛ از بیلیز تا ایران
شاید کلمه بیلیز برای شما مفهومی نداشته باشد، اما نام یک کشور در محدوده آمریکای مرکزی است، کشوری در غرب اقیانوس اطلس که از شمال با مکزیک، از غرب با گواتمالا و از جنوب با هندوراس همسایه است و چهارصد و بیست هزار نفر جمعیت دارد.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از جام جم آنلاین، بیلیز یک کشور توریستی است که در زمینه بانکداری هم وضعیت مطلوبی دارد که طبیعتا وقتی از این دو در کنار هم صحبت می‌کنیم می‌توان دریافت که مقصد کدام گردشگران خواهد بود، کشوری که بانکداری پیشرفته و مدرنی در نزدیکی مکزیک دارد و سواحل و جنگل‌های معروفی در آن قرار گرفته بهشتی برای تبهکاران آمریکایی است که درآمد‌های سیاه خود را توی این منطقه انبار می‌کنند و بانک‌های مطمئن بلموپان برای آن‌ها یک جزیره امن ایجاد کرده‌اند.
 
زبان رسمی بیلیز انگلیسی است و دلار بیلیز قدرت آنچنانی در مقابله با دلار ندارد، همه این‌ها را اضافه کنید به بعد مصافت و امنیت که باعث می‌شود یک گردشگر آمریکایی بیایید و پول هایش را در اینجا ذخیره و انبار کند. بله، استراحتگاه آرام بیلیز یک بهشت کوچک بود تا این‌که در سیزدهم اکتبر سال ۲۰۱۵، اتفاقی در آن رخ داد که این بهشت کوچک از روی محور همیشگی خود خارج شد. اتفاقی که زندگی مردم بیلیز را سالیان سال تحت تاثیر قرار داد.

چرا بنزین نمی‌سوزد

بنزین این روز‌ها یک کلید واژه داغ است، مثل باروت شده و می‌تواند به سادگی از شکل سازنده و پیش برنده به شکل مخرب و بازدارنده تبدیل شود.

ماجرا از این قرار است که بعد از چند روز که شایعه گران شدن بنزین بر سر زبان‌ها افتاده بود و بعضی‌ها طبق معمول همیشه از منابع خیلی موثقی که البته هیچ گاه نامشان فاش نمی‌شود اطلاع یافته بودند، صبح روز سه شنبه، وقتی مردم در سراسر کشور برای بنزین زدن به پمپ‌های بنزین مراجعه کردند متوجه شدند شبکه هوشمند سوخت از کار افتاده و کشور در آستانه بحرانی جدی قرار گرفت، بحرانی که هنوز هم به طور کامل از آن خارج نشده است.

مردم کلافه که فکر این اتفاق را نمی‌کردند با باک‌هایی که داشت به سمت خالی شدن پیش می‌رفت سرگردان بودند که بلافاصله رسانه‌ها اعلام کردند که مشکلی در عرضه سوخت وجود دارد و امکان سوختگیری در هیچ جایگاهی وجود ندارد.

از حوالی ظهر خارج کردن قریب به چهارهزار و هشتصد پمپ بنزین سراسر کشور از حالت آنلاین به حالت آفلاین آغاز شد و پمپ بنزین‌ها تقریبا به پیش از هوشمندسازی دوم بنزین تغییر وضعیت پیدا کردند. با این تفاوت که بنزین سهمیه‌ای وجود ندارد و سوخت در تمام کشور با قیمت آزاد یعنی سه هزار تومان عرضه می‌شد.
 
صف‌های بلند پمپ بنزین خودش به کوکتل مولوتوفی تبدیل شده بود که خیلی‌ها احساس می‌کردند تنها نیاز به یک کبریت دارد، اما آن کبریت هیچ گاه زده نشد. آیا به این فکر کرده اید که اتفاق آبان هزار و چهارصد چه تفاوتی با دیگر آبان‌ها دارد؟

آخرین شنبه دل انگیز بیلیز

یک روز شنبه پاییزی در منطقه استوایی بیلیز یک روز ایده‌آل است، یک ساحل دیدنی، مردمی با جمعیتی نامتراکم و شاد که به غریبه‌ها عادت دارند. همه چیز برای یک تعطیلات پایان هفته آماده بود تا این‌که اعلام شد بنزینی توی پمپ‌های بنزین وجود ندارد.

یک لحظه توقف کنید، ما در مورد سال ۲۰۱۵ صحبت می‌کنیم، یعنی مهرماه سال ۱۳۹۴ و این یعنی مربوط به چهل سال قبل نیست، ما در مورد دنیایی پیشرو حرف می‌زنیم که از قضا محیط مناسبی برای گردشگری فراهم کرده است و بخش عمده‌ای از گردشگری یعنی حمل و نقل و وقتی بنزین نباشد عملا گردشگری وجود خارجی ندارد.

حالا، بنزین که یک کالای اساسی است توی شهر نایاب شده و به صورت مشخص آمریکایی‌ها که درخواست استرداد یک مجرم را داشتند و دولت بیلیز سر باز زده بود از تامین بنزین که طبق یک قرارداد روشن به آن متعهد شده بود سرباز زده بودند، اما دولت بیلیز که خود را دوست آمریکایی‌ها معرفی می‌کرد و به نوعی مستعمره انگلیس محسوب می‌شد نمی‌توانست این را به صورت رسمی بیان کند، اما تلاش می‌کرد با مکزیک به عنوان تامین کننده جایگزین بنزین به توافق فوری برسد.

همه می‌دانیم که عرف کشور‌ها این است که برای زمان مشخصی ذخایر کالا‌های اساسی باید در انبار‌ها وجود داشته باشند، بیلیز، اما به شکل خیره کننده‌ای ناگهان با کمبود بنزین مواجه شده بود و نخست وزیر وقت این کشور خلا این کالای اساسی را از مردم پنهان کرده بود.

شهر زیبای اورنج واک در حالی که فقط شانزده هزار نفر جمعیت داشت بعد از پایان بنزین کاملا قفل شد، خودرو‌ها توی خیابان رها شده بودند و دو روز بعد یعنی در پانزدهم اکتبر، تمام مردم کف خیابان مشغول درگیری با پلیس بودند، تمام مردم!

در همان ابتدای اتفاقات تلوزیون ملی بیلیز که سه کانال داشت چیزی از بحران بنزین اعلام نکرد، اما با بالاگرفتن آن تصاویری از دو پمپ بنزین بلموپان و بیلیز سیتی نشان داد که مردم در حال پر کردن باک‌های بنزین هستند و اعلام کرد که مشکلی برای تامین بنزین وجود ندارد.

آشوب‌ها همیشه سرمایه‌گذاری‌ها را با مخاطره مواجه می‌کند و بال دوم اقتصاد بیلیز یعنی بانکداری هم با مشکل مواجه شد و با سقوط سهام بانک‌های بیلیز، موج اعتراضات به کارکنان بانک‌ها هم کشیده شد و سعید موسی، نخست‌وزیر قبلی به خیابان آمد و با معترضین همراه شد و از طریق تلوزیون‌های خصوصی مردم را به شورش و سرنگونی دولت دعوت کرد.

دین بارو، نخست وزیر بیلیز که با حمایت بریتانیا جانشین سعید موسی شده بود در هجدهم اکتبر یعنی پنج روز بعد از این‌که خیابان‌ها تبدیل به محل درگیری پلیس و ارتش از یک سو و مردم عصبانی از سوی دیگر شده بود در یک تاک شوی طنز تلویزیونی پربیننده به صورت زنده شرکت کرد.

برخلاف نظر او که فکر می‌کرد مردم با این شکل از حضور او آرام‌تر می‌شوند پخش صحبت‌های بارو هیچ گاه تبدیل به بنزین توی باک ماشین‌ها نشد، اما بنزینی روی آتش اعتراضات بود، او گفت که از وضعیت بنزین بی‌خبر بوده و این بدون شک اقدام احزاب مخالف است. باید یک کاری کرد و من از فردا پیگیر این موضوع خواهم شد.
بیلیز که به خودی خود آمادگی مخالفت با نخست وزیر را داشت صحنه‌ای شد برای حضور احزاب مخالف در کف خیابان! سعید موسی که از ۱۴ اکتبر توی خیابان حضور پیدا کرده بود عملا کودتایی با شرکت مردم مسلح ترتیب داد و در کشور‌های آمریکای جنوبی و مرکزی آنچه که زیاد است اسلحه و کاربر اسلحه! درگیری‌ها آنقدر بالا گرفت تا دولت مستقر اعلام استعفا کرد و سعید موسی دوباره نخست وزیر شد. البته بعد از این‌که قریب به سه هزار و سیصد و چهل نفر از ارتش و مردم در این درگیری‌ها کشته، زخمی و ناپدید شدند.

آزمایشگاه شیمی

شاید شما هم مثل من فکر می‌کنید مردم حق داشتند که این اتفاقات رقم بخورد، دولتی که مردم را از خودش نمی‌داند آیا استحقاقی جز این دارد؟ مردمی که نمی‌دانند چه خبر است باید از چه کسی بپرسند؟

سعید موسی برنده این بازی بود، او به خوبی توانست مردم را در خیابان‌ها با خودش همراه کند، سعید موسی نمی‌توانست هیچ کاری برای مردم انجام بدهد جز این‌که در کنار آن‌ها باشد، او تنها مردم را قانع کرد، کاری که بارو هیچ گاه برای انجام آن اقدام هم نکرد.

نکته جالب‌تر این ماجرا این است که اصلا واقعیت ندارد، شما تنها با یک داستان مواجه بودید که در یک کشور واقعی و با آدم‌های واقعی نوشته شده، اما وقایع اتفاق افتاده در آن هیچ کدام واقعی نبودند، اما اگر با دقت بخوانید می‌بینید که ما مثل کلاس آزمایشگاه شیمی تنها شرایطی آزمایشگاهی فراهم کردیم که بررسی کنیم اگر چند ماده با هم مخلوط شوند چه اتفاقی خواهد افتاد.

شما می‌توانید جای بیلیز هر کشور دیگر و جای موسی و بارو هر نام دیگری بگذارید، نتیجه همان است که بود، مردم صاحب واقعی کشور هستند و اگر دولتی نتواند مردم را قانع کند، اگر دولتی نتواند خودش را به مردم‌اش ثابت کند و به آن‌ها بفهماند که فاصله‌ای بین شان وجود ندارد، یک نفر دیگر از راه می‌رسد و روی بی‌اعتمادی مردم سوار می‌شود، حتی اگر حق با شما باشد.

بیایید به سوال آخر دو بند قبل برگردیم، به همانجایی که پرسیدیم آیا به این فکر کرده اید که اتفاق آبان هزار و چهارصد چه تفاوتی با دیگر آبان‌ها دارد.

مردم صبور، مسؤولان جسور

بلافاصله بعد از اتفاقات خیابانی که در مورد بنزین افتاد صدا و سیما فعال شد، یکی سراغ مسوولین می‌رفت و یکی به خیابان می‌آمد، جالب این‌که مقایسه حرف‌های مسوولین و اتفاقات خیابان یکی از کار‌های متداول رسانه‌ها بود.

مسوولین وزارت نفت که جلسات فوری تشکیل داده بودند می‌گفتند که در حال خارج کردن پمپ بنزین‌ها از شبکه هستند و مشکل در حال بررسی و رفع است، اما صدا و سیما و دیگر رسانه‌ها توی خیابان حرف‌های مردم را پوشش جدی می‌دادند. خیلی زود سر و کله رئیس جمهور در خیابان پیدا شد، رئیس جمهوری که جلسات را به کارشناسان سپرده بود و آمده بود تا وضعیت مردم را با حرف‌های مدیران اش مقایسه کند، رفت و در چند پمپ بنزین با مردم صحبت کرد و مشکل پمپ بنزین‌ها را از نزدیک دید.

شاید فکر کنید این کار‌ها برای مردم بنزین نمی‌شود، کاملا حق با شماست، اما برای مردم اعصاب که می‌شود! هزاران باری را به خاطر بیاورید که درصف‌های طولانی عرضه اجناس دولتی، در شلوغی مترو یا در هر موقعیتی که بر اثر یک کمبود ایجاد شده عصبی شده‌اید، یقه چه کسی را گرفته‌اید؟ این خشم‌های فروخورده کجا تل انبار شده‌اند؟

اصلا بیایید تصور کنیم در بدو هر بحرانی رئیس‌جمهور به میان مردم برود، منهای اقدامات تروریستی چقدر احتمال می‌دهید رئیس‌جمهور از طرف خود مردم در خطر باشد؟ آیا مردمی که در همسایگی من و شما هستند دست به این کار‌ها می‌زنند؟ گاهی فکر می‌کنم چه کسی به مدیران مشورت می‌دهد که در همان بدو بحران به میان مردم نروند، در حالی که اگر همان ابتدا نرفتند دیگر نمی‌توانند در جمع مردم حاضر شوند؟ آیا مسوول نباید جسارت آن را داشته باشد که مسوولیت خود را بپذیرد؟

حالا آن پیک موتوری را تصور کنید که در این بی‌بنزینی از کار و زندگی افتاده و ناگهان در پمپ بنزین رئیس‌جمهور را می‌بیند و خود رئیس‌جمهور در اولین روز بحران به او توضیح می‌دهد خودش و همکارانش تمام تلاش خودشان را برای حل این مشکل می‌کنند، چقدر توی حال آدم تغییر ایجاد می‌شود وقتی که به خانه بر می‌گردد و مطمئن است یک نفر دارد کار او را پیگیری می‌کند؟ وقتی می‌داند رئیس‌جمهور هم وسط میدان است؟

دقت کنید، کنتراست پیک موتوری با رئیس‌جمهور اگر زیاد شده به خاطر اتفاقات این سال‌هاست و اگر ما با اشتیاق آن را تعریف می‌کنیم از کوتاهی مسوولان است. اتفاقا ما عمدا نامی از رئیس‌جمهور نمی‌آوریم، چون فرقی نمی‌کند کار درست را چه کسی انجام بدهد. رئیس‌جمهوری که در بحران آرام بخوابد رئیس خودش و قبیله خودش شاید باشد، اما رئیس‌جمهور نیست!

یک فرمول خیلی ساده

علاوه بر این حرف‌ها بیایید کمی هم سراغ رسانه‌ها برویم؛ رسانه‌هایی که رفتار محافظه‌کارانه آن‌ها را همیشه سه بر صفر مقابل رسانه‌های تا دندان مسلح روبه‌رو شکست خورده‌اند.

ما گاهی فکر می‌کنیم در این مواقع باید چه کاری انجام داد تا بحران رسانه، ما را در خودش غرق نکند و همیشه پاسخ این سوال روبه‌روی‌مان ایستاده است، یک پاسخ خیلی خیلی ساده: «حضور در میدان!»
کار خارق‌العاده‌ای هم نیست که نیاز به کارشناسان خبره رسانه‌ای داشته باشد، تمام استان‌ها خبرنگار‌ها را به سطح شهر فرستادند تا مردم احساس کنند نیازی به بلندگویی از بیرون ندارند تا صدایشان به گوش مسوولان برسد.

تصور کنید اگر به جای این‌که صداوسیما از صف‌های پمپ بنزین و انتظار صبورانه و نجیب مردم، تنها به گزارش‌های انتزاعی و مصاحبه با مدیران اکتفا می‌کرد، بعد همان موقع یک شبکه معاندی که پولش را از فلان پادشاهی می‌گیرد می‌آمد و مثلا فیلم‌های دیگری را به عنوان فیلم چنین اتفاقی قالب می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد؟ شما کدام شبکه را نگاه می‌کردید؟ شبکه فعال یا شبکه منفعل؟

واقعیت این است مدیران توزیع سوخت در وزارت نفت، تمام یکی دو شب گذشته را بیدار بوده‌اند، برای آفلاین کردن جایگاه‌های عرضه سوخت تلاش کرده‌اند و کارشناسان دو روز طاقت‌فرسا را گذرانده‌اند. اما از دو نکته نمی‌توانیم بگذریم؛ صبوری و امید مردم به تلاش مدیران و حضور رسانه‌ها در میدان باعث شد افسار این بحران دوباره به دست بیفتد.

این بیماری بنزین آبان در سال۱۴۰۰، یک واکسن خوب بود، یک آموزشگاه بزرگ یا یک مانور تمرینی برای مدیران و رسانه‌ها که اگر می‌خواهند مردم را کنار خود داشته باشند باید کنار مردم بایستند، نه این‌که منتظر آمدن مردم باشند.

شاید اگر این اتفاق یک سال یا دو سال قبل‌تر از این افتاده بود و برخورد درستی با آن نمی‌شد در کتاب‌های تاریخ به عنوان یک جرقه بزرگ برای یک انفجار مهیب نام می‌گرفت.

باید قبول کرد اگر همان ابتدا مدیران به میان مردم نروند، چند روز بعد پلیس باید به جمع مردم برود و اگر رسانه‌ها وقایع میدان را به شکل صحیح به مردم انتقال ندهند، مردم مجبور می‌شوند سراغ کسی بروند که قاطی آب گوارای اطلاع‌رسانی، سم دروغ به خوردشان می‌دهد.
 
مرتضی درخشان روزنامه نگار / روزنامه جام جم
ارسال نظرات