مرد خاکستریِ پشت پرده
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، در ماههای پس از آغاز فتنه برخی رسانهها ضمن اشاراتی از سید محمد موسوی خوئینی ها به عنوان مرد خاکستری و کسی که بیشتر فعالیت میکند ولی کمتر خود را نشان میدهد یاد می کردند؛ نقش او زمانی برجسته شد که اصلاح طلبان پس از ناامیدی از برخی سران خود رهبری او را پذیرفتند ولی با این همه کمتر کسی او را می شناخت.
موسوی خوئینیها از جمله افراد موج آفرینی است که در بطن فتنههای مهم تاریخ انقلاب در سالهای ۷۷ و ۸۸ بوده و اخیرا نیز هرازچندگاهی با عملیاتهای انتحاری سعی دارد فلش مشکلات را به سمت اصل نظام و رهبری بچرخاند. شاید بتوان ریشه شروع جدی موسوی خوئینیها را در مسأله تسخیر سفارت آمریکا جستجو کرد که برای روشن شدن سیر سیاسی او به تحلیل فعالیتهای وی میپردازیم.
برای کارهای موسوی خوئینیها و همفکرانش دو سناریوی خوش بینانه و بدبینانه مد نظر است. سناریوی بدبینانه این است که در طول تاریخ انقلاب به دنبال سر نخهای ارتباطی آنها و خط نفوذ دشمنان بر اندیشهها و نظرات ایشان باشیم که مصادیق کمی پیدا نخواهیم کرد. اما سناریوی خوش بینانه این است که در توصیف احوالات آنها بگوییم «هرداغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى دیگر خام نمی شود» و آنها داغ بودند و اکنون سرد شدند، افراط کردند و اکنون در تفریط هستند.
نماز جماعت به امامت موسوی خوئینیها در خاک آمریکا (سفارت)
من میگویم امام راضی است
اولین حرکت جدی خوئینیها تحلیل سخنان امام و صدور فرمان از زبان امام خمینی بود. حلقه اولیه دانشجویانی که خود را بعدا «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» خواندند نزد وی آمده و پس از ارائه دادن تحلیل خود از شرایط، طرح تسخیر را مطرح کردند و از او خواستند با گفتن این موضوع به امام نظر ایشان را جویا شود. خوئینیها با تحلیل دانشجویان موافق بود اما با طرح این مسئله نزد امام مخالفت کرد و به آنان گفت که از طرف او به دانشجویان بگویند «امام راضی است».
همه افرادی که در جریان بودند اذعان دارند که تا پیش از تسخیر، امام از ماجرا خبر نداشت و پس از آنکه موسوی خوئینی ها به سفارت آمد با حاج احمدآقا تماس گرفت تا امام را در جریان قرار دهد؛ همچنین هاشمی رفسنجانی معتقد است خوئینیها با این کار امام و نظام را در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
یکی دیگر از جنجالیترین برهههای زندگی سیاسی موسوی خوئینیها زمانی است که با تأیید منتظری، امام خمینی وی را به سمت دادستان کل کشور منصوب کرد. اکنون اصلاح طلبان با بازگشت به دورههای اول انقلاب در اعدامها و مصادرهها سعی بر آن دارند که روش انقلاب اسلامی را به انقلاب فرانسه تشبیه کنند و آن را تندروی میدانند در صورتی که بزرگان خودشان آنها را رقم زده اند.
خلخالی ثانی
از نظر او بازگرداندن اموال و «حقی که از شیر مادر هم حلال تر است» به کسانی که از ترس انقلاب به خارج فرار کردند باعث خواهد شد که آنها «جانور» های دیگر را نیز خبر کنند. او همچنین سفارش می کرد از فتوا و حکم دادن علیه «یک مشت آشغال» نترسند و با تجویز تصمیمهای فراقانونی به هر نحو ممکن جلوی ثروتمندان فراری و «خطر بازگشت طاغوتچهها و آدمهای فاسد درباری» را بگیرند.
او دهم مهرماه طی بخشنامهای به دادسراهای انقلاب و عمومی دستور داد تا تهیه فهرست سرمایهداران فراری را که به محاکم مراجعه کردهاند در اولویت کاری خود قرار دهند. او میخواست با این کار «سرمایه داران را آنقدر مفتضح بکند که حتی جرئت سربلند کردن هم نداشته باشند» چه برسد به اینکه بخواهند شکایت کنند.
اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که خوئینی ها راه مبارزه منفی با مسائل را خوب می دانست. شاید بتوان تئوری مبارزه او را «سمپاشی تبلیغاتی» نامید و اساسا او معتقد است که برای مبارزه با رقیب نخست باید او را به گوشه رینگ کشاند و با مشتهای تبلیغاتی او را چنان زد که از اعتبار ساقط شود؛ در آن صورت کنارگذاشتن او از دور رقابت آسان خواهد بود.
انشعاب، اغاز تولد جدید
آغاز دوره جدید خوئینیها و تیمش به سال ۶۶ و سومین دوره مجلس شورای اسلامی باز میگردد. جامعه روحانیت مبارز برای دادن لیست واحد دچار اختلاف بین اعضا شد و همین امر موجب شد عدهای به سرکردگی کروبی و خوئینیها نطفه مجمع روحانیون مبارز را ببندند. آنها نامهای نوشتند و خوئینیها آن را نزد امام بردند که موافقت امام را با این انشعاب کسب کنند. گفتنی است بالغ بر ۹۰ درصد اعضای این مجمع اکنون با عنوان اصلاح طلب شناخته میشوند.
نتیجه انتخابات دوره سوم مجلس به نفع مجمع نوپای روحانیون مبارز رقم خورد البته نه به خاطر برنامه، بلکه از روی تبلیغات، شعار و تخطئه رقیب. اکنون دیگر این مجمع هم رسانه دارد و هم قدرت؛ روزنامه کیهان با مدیریت سید محمد خاتمی و روزنامه جمهوری، دادستانی در دستان خوئینیها، مجلس شورای اسلامی با تعداد بالا و کسوت نخست وزیری در اختیار میرحسین موسوی.
آنها که جامعه رحانیت مبارز و فقه سنتی را مقابل خود میدیدند دست به راهی جدید و فقاهتی نو زدند که مصداق بارز آن را میتوان در مقالات و تلاشهای محمد مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش مشاهده کرد. سپس این نوع مباحث بسط یافت و در حلقه کیان با حضور حجاریان، علوی تبار، اکبر گنجی، عمادالدین باقی و با تدریس حسین بشیریه و سروش طرح شد و رفته رفته گسترش یافت و شروعی بود برای انتقال خوئینی ها و یارانش از تندروی به کندروی.
دوران پس از امام
پس از امام، آیت الله خامنهای سعی داشت او را کنار خودش نگه دارد و به او سمت مشاور سیاسی خود و همچنین عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت را داد ولی ملجاء خوئینیها منتظری بود. وی همچنین از سوی رئیس جمهور وقت یعنی هاشمی رفسنجانی به ریاست مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری گماشته شد. موسوی خوئینی ها همانند دوران دادستانی شروع به گردآوری یاران خود یعنی تاج زاده، بهزاد نبوی، سازگارا، علوی تبار، عباس عبدی و... کرد تا پروژههای روشن فکری را به راه انداخته و وارد کارزار سیاست شوند.
شاخص ترین بخش مرکز، معاونت سیاسی آن بود که در حقیقت یک پروژه بیشتر نداشته و آن نیز توسعه سیاسی بود. این پروژه بر مبنای تغییر ساختار و فرهنگ سیاسی ایران و طراحی نظام توسعه جمهوری اسلامی ایران، هم سان با مدل توسعه سکولاریستی کلید زده شده بود و رامین جهانبگلو، از وابستگاه به دستگاه فرح پهلوی مشاوره این طرح را بر عهده داشت. اکنون دیگر جریان چپ اسلامی که عدهای آنان را رادیکال میخواندند، زیر عبای موسوی خوئینیها به سمت لیبرالیسم در حرکت اند.
حالا روشن شد چرا مرد پشت پرده دوران در همه فتنهها حضور دارد. او با جمع کردن شاگردان به دور خود در هر منصبی که وارد شده شروع به ریل گذاری کرده و از طرفی شاگردان نیز هرکجا رفتند با ارادت به استاد به اشاعه تفکر او پرداخته اند؛ موسوی خوئینیها مربی و محور گردهمایی اصلاح طلبان است که هست ولی نیست.
اکنون این امکان وجود دارد که در دولت جدید ریل گذاریهای موسوی خوئینیها و شاگردانش را خراب و ریل گذاری جدیدی جایگزین آن شود تا شاید وضع بد فعلی اصلاح شود.