موسوی خوئینی ها از عدالت خواهی تا دموکراسی آمریکایی
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، انقلاب ها سراسر شور و هیجان را با خود به همراه دارند؛ روزی همه فریاد می زنند که بزنید و بجنگید اما روز دیگر پس از فروکش کردن احساسات هیجانی می گویند چرا زدید؟ چرا کشتید؟ چرا جنگیدید؟
این ذات حرکت های عظیم ملت ها و گریزی از آن نیست اما در این میان کسانی نیز هستند که بر مدار عقلانیت حرکت می کنند نه افراط و نه تفریط! اینان رهبران واقعی انقلاب ها هستند؛ در حال حاضر قطار انقلاب اسلامی ایران نیز دارای این چنین حوادث و افرادی بوده است، روزگاری از در سفارت بالا می روند و روزی دیگر برای بازگشایی سفارت به التماس می افتند!
ملت انقلابی ایران که از استکبار جهانی آزرده و ضربه دیده بود برای برچیدن آخرین جولانگاه و لانه فساد دست به سفارت آمریکا می برد تا برای همیشه این لانه خرابکاری را از خاک خود بر چیند تا بلکه بتواند بعد سالیانی طولانی نفسی راحت از آقابالاسری دیگر ملت ها، نجات یابد.
این حرکت عظیم ملت ایران در روز 13 آبان ماه شکل گرفت که بعدها نیز به انقلاب دوم مشهور شد چرا که در حقیقت تکمیل کننده انقلاب ایران و ایستادن بر قله استقلال بود؛ این حرکت توسط دانشجویان شکل گرفت و هر کس به نوبه خود در این حرکت منحصر به فرد نقشی ایفا کرد.
برخی برای موسوی خوئینی ها رهبری این حرکت را قائل هستند اما هرچه باشد وی به نوبه خود در آن سهیم بوده است! اما چه سهمی؟! وقتی دانشجویان از وی می خواهند که از امام کسب اجازه کنند که آیا این کار را شایسته می دانند یا خیر؟ موسوی خوئینی ها مانع می شود و محکم از صحت تصمیم و حرکت خودجوش دفاع می کند و می گوید نیازی به پرسش از امام خمینی(ره) نیست.
در هر حال این حرکت پیش می رود و دانشجویانی که می خواستند برای این اقدام خود از امام کسب اجازه کنند بدون اطلاع امام این حرکت را آغاز می کنند؛ به نظر می رسد تصمیمات خود رای جناب موسوی خوئینی ها از این جا آغاز می شود و سرآغازی برای دیگر تصمیمات خود سرانه وی می شود و هرکجا احساس می کند که نیاز به حرکتی است، دست به کار می شود؛ برخی موسوی خوئینی ها را مایل به چپ و مارکسیست می دانند و حتی وی را پدر معنوی گروه فرقان نیز نامیده اند.
البته گرایش ضدآمریکایی بعید نیست آقای موسوی خوئینی ها را به این حد رسانده باشد که از فرط مبارزه با آمریکا به دامن مارکسیست افتاده باشند؛ این گرایشات ضد آمریکایی وی به حدی است که در برخی از اسناد آماده است وی پس از انتخاب آیت الله خامنه ای به سمت رهبری نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ابراز می کند که آیت الله خامنه ای بهترین گزینه است اما تنها نگرانی این است که بعد از این نظام به آمریکا گرایش پیدا کند!
تفسیر قرآن بر مبنای نگاه مارکسیستی
موسوی خوئینیها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم، اقدام به برگزاری جلسات سخنرانی و تفسیر قرآن میکرد. به اعتقاد بسیاری از جمله شهید مطهری و شهید بهشتی تفسیرات موسوی خوئینیها مادی و بر مبنای نگاه مارکسیستی بود. شهید بهشتی نیز مستقیم یا غیرمستقیم به او تذکراتی میداد.
اکبر گودرزی از جمله افرادی بود که در جلسات سخنرانی و تفسیر قرآن او شرکت میکرد و از اندیشههای او تاثیر میپذیرفت. گودرزی مدتی بعد، اقدام به تاسیس گروه فرقان کرد. جالب اینکه فرقانیها نیز گاو بنیاسرائیل را همچون موسوی خوئینیها، نظام سرمایهداری و ذبح آن گاو را به معنای نابودی واسطههای بازار، سرمایهداران و صاحبان شرکتها و کارخانهها میدانستند. در واقع هم موسوی خوئینیها و هم گودرزی، اصالت در اسلام را درگیری و مبارزه میدانستند.
هاشم صباغیان، وزیر کشور دولت موقت و از اعضای ارشد نهضت آزادی درباره چگونگی رشد و فعالیت فرقانیها میگوید: «در آن زمان بعضی از برداشتهای نادرست و مخربی که از سادهزیستی میشد به تفسیرهایی برمیگشت که آقای موسوی خوئینیها در مسجد جوستان ارائه میکرد و همینطور برداشتهای آقای دکتر پیمان که برداشتهایی مارکسیستی و چپگرایانه بود و موجب چنین افراطهایی میشد. خود من بعدها ماهیت آنها [فرقانیها] را فهمیدم و متوجه شدم که از محصولات جلسات تفسیر آقای موسوی خوئینیها هستند.»
علی اکبر ناطق نوری قاضی اصلی دادگاه اعضای گروهک فرقان نیز به صراحت میگوید که اعضای گروهک فرقان از آموزههای موسوی خوئینیها استفاده کردهاند: «من بعدها در دادگاه فرقان، از یکی از اینها (اعضای گروهک فرقان) سوال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟، او گفت: «ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را خواندیم. بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر میگوید و رفتیم به مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم!»
گروه فرقان پس از پیروزی انقلاب برمبنای همین تفکرات و به بهانه مبارزه با «زر، زور و تزویر» چهره خشن خود را نشان داد و اقدام به ترور مقامات و چهرههای شاخص نظام جمهوری اسلامی ایران از جمله آیتالله مطهری، آیتالله مفتح و سرلشکر قرنی کرد.
نسخه اقتصادی برای بدحجابی
وی از جمله مخالفان بنیصدر در دادن رأی عدم کفایت سیاسی به او بود، چرا که او را در خط آمریکا، بدون تقوای سیاسی، مخالف نهادهای انقلابی و مستبد و برافتادن او را شکست خط سیاسی آمریکا در ایران میدانست: «اینکه میگفت مجلس باید با رئیسجمهور هماهنگ باشد، به معنای شکل گرفتن قسمتی از پیکره استبداد بود». در صحن مجلس بخشی از اسناد بهدستآمده درباره بنیصدر از تسخیر سفارت را خواند، ولی گفت به هیچ عنوان معتقد نبود که او جاسوس بوده است: «هدف از افشای این سند به معنای این نیست که بگوییم بنیصدر جاسوس است، هیچکس حق این را ندارد که بگوید ایشان جاسوس است، همه کسانی که در خط آمریکا عمل میکنند، لزوما جاسوس نیستند». یک سال بعد هم به کیهان درباره خطر شوروی گفت: خطر شوروی زمانی جدی است که خطر آمریکا را جدی نگیریم.
سال ۶٣ دانشجویان مسلمان، سمیناری سراسری داشتند که خوئینیها سخنران آن بود. دانشجویان از رکود فعالیتهای سیاسی گلایه داشتند و تحلیل خوئینیها این بود که دانشجویان مسلمان در هالهای از خوف فرو رفته بودند که مبادا دخالت در مسائل سیاسی منجر به انحرافاتی شود که گذشتگان به آن دچار شدند. سال ۶۴ دادستان کل کشور میشود و چپهای جوان همچنان چشم به پدر معنوی دارند. نامهای به امام مینویسند و از این انتصاب قدردانی میکنند. بلافاصله به حمایت از او برمیخیزند. وی به دنبال اجرای سیستم بانکداری اسلامی بود. معتقد بود سیستم موجود تنها اثرش پولدار شدن صاحبان پول بوده است و از اینکه کارمندان دولت در مقایسه با دیگران بیشتر مالیات میپردازند، شکایت داشت. میگفت: «مسئولان شبکه بانکی فکر نکنند جمهوری اسلامی در پی آن است که حتما برای آن عده که پولی مازاد بر احتیاج خود دارند، سود دستوپا کند. نه اساسا ما جهتگیریمان در حذف اینگونه پولدارهاست».
در سالهایی از دهه ۶٠ که به دنبال برخی اعتراضات نیروهای حزبالله به ماجرای برخورد با منکرات و بدحجابی، این موضوع دغدغه خیلی از مسئولان شده بود و هرکس نسخهای برایش میپیچید، چپهای مسلمان نسخه اقتصادی را تجویز میکردند. خوئینیها گفت: «ریشه منکرات، فساد و بیحجابی در مالکیتهای نامشروعی است که بعضی افراد سادهلوح آنها را مجددا باز میگردانند.»
سلام و دوره جدید موسوی خوئینی ها
موسوی خوئینی ها که علاقه ها چپ گرایانه و ضد امپریالیستی داشت ریشه هر مشکلی را مسائل مالی و ثروت می دید و برای هرچیزی نقطه اقتصادی می پیچید؛ از این رو محور کلام وی نیز مسئله عدالت بود که این مطلب نیز بیشتر رنگ و بوی مارکسیستی دارد.
در هر صورت وی به مرور زمان دچار گردش 180 درجه ای عقاید سیاسی شد و محور کلام وی از عدالت به دموکراسی اسلامی تغییر کرد.
از این رو روزنامه سلام فرصتی شد تا بدین مسئله بیشتر بپردازد؛ این رویه آن چنان تند بود که «ناطق نوری» چهره شاخص جناح راست پیشبینی کرده بود که اگر سلام با همین تندی پیش برود، مسئولان جلو آن را خواهند گرفت: «این برخورد زمانی صورت خواهد گرفت که احساس شود این روزنامه به نظام ضربه میزند» و بالاخره نخستین دادگاه روزنامه در سال ٧٢ با اتهام، نشر اکاذیب و تشویش اذهان و افترا برگزار شد.
روزنامه سلام تا زمان روی کار آمدن اصلاحطلبان چهره کاملاً ضدآمریکایی و ضدامپریالیستی داشت، اما با انتخاب سیدمحمد خاتمی به ریاستجمهوری که شعار اصلیاش توسعه سیاسی و مذاکره با آمریکا بود، موسوی خوئینیها و روزنامه سلام تغییر چهره دادند و نه تنها حرفی از مبارزه با آمریکا نزدند، بلکه به توجیه مذاکره با آمریکا پرداختند.
روزنامه سلام که تا پیش از انتخابات دوم خرداد، خصوصیسازی، آزادسازی، تعدیل و اقتصاد بازار را مرتب مورد حمله قرار میداد، از سال 76 در حوزه اقتصادی به سمت دیگری مایل شد.
نامه به رهبر انقلاب
به تعبیر صادق زیباکلام: «هنر موسویخوئینیها این است که هرچندوقت یک بار انگشت اتهام را به سمت یکی از شخصیتهای نظام نشانه میگیرد و روزی علیه آقای هاشمی سخن میگوید و روز دیگر خطاب به رهبری مشکلات را گوشزد میکند در صورتی که اگر قرار باشد در دادگاهی متهمان به وجود آمدن وضع کنونی احضار شوند، نخستین فردی که باید در آن دادگاه حاضر و محاکمه شود خود آقای موسوی خوئینیهاست».
در هر حال تغییر سبک آقای موسوی خوئینی ها کار را به جایی رسانده است که نه در میان اصلاح طلبان و نه میان اصولگرایان جایگاهی دارد؛ زیرا فردی که تا دیروز افکار عدالت گرایی بر مبنای مارکسیستی داشت امروز به دنبال دموکراسی خواهی آمریکایی است اما نه دیروز و نه امروز سخن از شوروی و آمریکا نمی گوید و سخن آنان را با رنگ اسلامی تکرار می کند.