۲۰ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۰:۱۴
کد خبر: ۷۰۶۴۴۵

در کتاب «نبرد مخفی با ایران» می خوانیم

در کتاب «نبرد مخفی با ایران» می خوانیم
«برنامه‌های آموزشی ساواک توسط موساد حتی در ماه‌های پایانی عمر استبداد در ایران تعطیل نشد. این بدان معناست که صهیونیست‌ها علی‌رغم مواجه شدن با تظاهرات چندمیلیونی مردم، همچنان معتقد بودند با شکنجه و سرکوب می توانند این نهضت سراسری را درهم شکنند.»

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی به قلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده‌است.

رونین برگمن (متولد 1972) دانش‌آموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تل‌آویو، یکی از شناخته‌شده‌ترین خبرنگاران و تحلیل‌گران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تامیز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانه‌های انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.

مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصا ایران، حزب‌الله و گروه‌های مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیات‌های ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصل‌های مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقاله‌های متعدد نیز می‌پردازد.

او در گفتگو با تلویزیون فارسی زبان ایران اینترنشنال، مشخصا به مسئله پرونده هسته‌ای ایران و مسائل مرتبط با آن -خصوصا تلاش‌های مخفی صهیونیست‌ها برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی- پرداخته و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا می‌گوید که ترور دانشمندان هسته‌ای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحا اسرائیل را مسئول این کار معرفی می‌کند.

برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچه‌ای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته که البته بخش عمده‌ای از این کتاب به حزب الله لبنان -به عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33 روزه) با تمرکز بیشتر بر روی نقش شهید عماد مغنیه- اختصاص دارد.

مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز بر روی موضوع مک فارلین)، نقش ایران در حمایت از گروه‌های مبارز فلسطینی و البته مسئله هسته‌ای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.

اظهار نظرهای غیرمستند و خلاف واقع متعدد، در کنار تحلیل‌های شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصا در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده می‌شود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی می‌کند.

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.

سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامه نگاران با سابقه و یکی از شناخته‌شده‌ترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتاب‌های متعددی از وی به چاپ رسیده است.

متن کامل کتاب وی در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران -که در آینده به زبان های فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد- را می‌توانید به صورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.

***

قسمت سوم:

ادامه مقدمه

چگونه می‌توان ادعای دمکراسی‌طلبی صهیونیست‌ها را پذیرفت، در حالی که با تمام توان، پلیس مخفی محمدرضا پهلوی را پشتیبانی می‌کردند و حتی در اداره آن بیش از مسئولانش نقش داشتند؟ حتی زمانی که جنایات ساواک بر همه آحاد مردم روشن شد و آمریکایی‌ها و شخص شاه از آن تبری می‌جستند این صهیونیست‌ها بودند که همه ظرفیت‌های خود را در خدمت چنین سازمان مخوفی قرار داده بودند.

در این زمینه نیز توجیهات نماینده موساد در تهران قابل تأمل است: «در یکی از روزها من با دوستم «باشی» طبق برنامه‌ای که از قبل تعیین کرده بودیم از ستاد «کمیته مبارزه با ترور» دیدار کردیم. لحظاتی بود که از خود می‌پرسیدم آیا این اقدام من و آمدنم به این مکان مخوف درست است یا نه.

من خود در امر شناسایی و خنثی کردن عملیات تروریستی در اسرائیل تجربه دارم و در این زمینه، هم مأموریت‌های عملیاتی را انجام داده‌ام و هم در ستاد کار کرده‌ام. برایم مهم بود که با کار ساواک در این زمینه آشنا شوم و از این طریق میزان درک و آشنایی خود را با حریف و رقیب آن‌ها، یعنی سازمان‌های چریکی، بالا ببرم و پی ببرم که انگیزه آن‌ها در برابر ساواک چیست و احساس کنم که خطر آن‌ها به راستی تا چه حد متوجه امنیت ایران است، و نیز تا چه حد برای ما ممکن است خطرناک باشند.» (همان، ص 192)

هر چند این خلاف واقع‌گویی‌ها برشناخت ما از صهیونیست‌ها می‌افزاید؛ زیرا در سال 1357 هیچ سازمان چریکی در سطح جامعه فعال نبود و گروه‌های معتقد به مشی مسلحانه در سال 1355 کاملاً از هم پاشیده شده بودند (چه از طریق نفوذ و چه به واسطه تعقیب و مراقبت‌های گسترده پلیسی در سطح شهرها) لذا زمانی که خیزش سراسری ملت ایران در سال 56 آغاز شد دستگاه سرکوب تربیت شده توسط موساد عملاً کارایی خود را از دست داده بود.

علاوه بر این امر، حرکت مسلحانه که عمدتاً ملهم از مدل‌های چریک‌های چپ‌گرا در جهان بود، در ایران نتوانست از سطح روشنفکری فراتر رود و توده‌های مردم را جذب خود کند؛ زیرا مبانی نظری آن برگرفته از مارکسیسم بود؛ گرایشی که نگرانی جامعه مذهبی ما را به‌شدت بر می‌انگیخت.

به هر حال، نماینده موساد ضمن اذعان به مخوف بودن دستگاه ساواک و کمیته مشترکی که از اطلاعات شهربانی و ارتش به عنوان بازوی اجرایی آن تشکیل شده بود، به کمک ایادی خود و با حضور مستمر در بخش‌های ستادی و عملیاتی پلیس مخفی پرورش یافته برای محمدرضا پهلوی با تمام توان سعی داشت، آن را سرپا نگه دارد؛ بنابراین توجه به دمکراسی و مخالفت با شکنجه توسط مخوف‌ترین دستگاه پلیسی در جهان صرفاً ادعاهایی وهن‌انگیزند؛ زیرا صهیونیست‌ها حتی بعد از برملا شدن جنایات غیرقابل تصور ساواک و عمومی شدن شناخت از عملکرد آن حاضر نشدند همچون آمریکایی‌ها و به تبع از آن محمدرضا پهلوی ژست مدافع حقوق بشر بگیرند و ظاهراً از انحلال این دستگاه مخوف دفاع کنند بلکه برعکس در اوج قیام سراسری ملت ایران نیروهای عملیاتی خود در ایران را تقویت می‌کنند که نماینده موساد به موردی از آن اشاره دارد: «این‌ جا و آن ‌جا با اسرائیلیانی برخورد می‌کنیم که کم‌کم به این نتیجه رسیده‌اند که ماندن در این‌ جا دیگر فایده‌ای ندارد. اکثر این‌ها کسانی هستند که برای داد و ستد و امور بازرگانی به ایران آمده‌اند و در این شرایط آینده‌ای برای خود متصور نیستند. این‌ها رفته رفته بار خود را می‌بندند و به وطن باز می‌گردند. از جانب دیگر، قوای کمکی برای من از اسرائیل می‌رسد. «تسادوک اوفیر» دوست خوبم که تجربه غنی در عملیات اجرایی دارد و نیز در گذشته چترباز بوده، می‌آید و معاونت مرا به عهده می‌گیرد. قرار است که او مسئول امور حرفه‌ای مرتبط با رکن‌های اطلاعات نظامی شود. به همین خاطر، ما در آغاز آمدن او با شماری از بلندپایگان ایرانی در این زمینه ملاقات رسمی به عمل می‌آوریم.» (همان، 191)

همچنین برنامه‌های آموزشی ساواک توسط موساد حتی در ماه‌های پایانی عمر استبداد در ایران تعطیل نمی‌شود. این بدان معناست که صهیونیست‌ها حتی علی‌رغم مواجه شدن با تظاهرات چندمیلیونی فقط در تهران (راه‌پیمایی تاسوعا و عاشورا) همچنان معتقد بودند با شکنجه و سرکوب قادر خواهند بود این نهضت سراسری استقلال‌خواهی را درهم شکنند؛ البته این باور صرف‌نظر از ذهنی بودن، حکایت از بی‌اهمیت بودن کشتار انبوه انسان‌هایی در نزد صهیونیست‌ها داشت که جرمشان صرفاً رهایی‌طلبی از سلطه بیگانگان بود: «در چارچوب همکاری‌های امنیتی اسرائیل و ایران قرار شده بود که پلیس اسرائیل دوره آموزشی خاصی را برای نیروهای پلیس ایران در تهران برقرار کند که در آن آخرین شیوه‌های جرم‌شناسی و تعیین برخی جزئیات جرم با توجه به محلی که در آن جرم اتفاق افتاده به ایرانی‌ها آموزش داده شود. برای آموزش این دوره، پلیس اسرائیل، خانم افسر «سیما» را که متخصص برجسته این امر بود، برگزیده و به او مأموریت سفر به تهران داده بود. «سیما» از وخامت اوضاع ایران نگران نشده و برای انجام مأموریتی که از مدت‌ها قبل به او داده شده بود، به تهران آمد و در میان رضایت کامل مقامات ساواک و کسانی که برای گذراندن این کورس انتخاب شده بودند، دوره آموزشی را به پایان برد.»  (همان، ص232)

رئیس دفتر منطقه‌ای موساد در ایران به‌خوبی معنای آموزش در ماه‌های پایانی سال 57، را درک می‌کند؛ لذا با به میان کشیدن عنوان پلیس تلاش دارد صورت مسئله را تغییر دهد و به گونه‌ای جلوه‌گر سازد که به سازمانی که خود به مخوف بودن آن اذعان دارد، آموزش نمی‌داده است، اما در تناقضی آشکار در انتهای گزارش از رضایت مقامات ساواک از این دوره آموزشی سخن به میان می‌آورد.

البته خدمات صهیونیست‌ها به این سازمان مخوف و مقامات آن بسیار متنوع بوده است؛ به عبارت دیگر محدود به آموزش آخرین شیوه‌های از پا در آوردن انسان‌های آزاده نبوده بلکه در به یغما بردن ثروت آن‌ها در ابعاد مختلف نقش ویژه‌ای داشته است: «روی میز کارم یادداشتی دیدم که نوشته بود ژنرال فولادی مقام بلندپایه ساواک به صورت بسیار اضطراری می خواهد با من ملاقات کند. تصورم بر این بود که او می‌خواهد مرا از یک خبر بسیار مهم و حیاتی پیرامون اوضاع ایران آگاه کند، و لذا سریعاً به دیدار او شتافتم. ولی چه شنیدم!

او می‌خواست به‌سرعت جورج یهودی را که دلال ارز بود برایش پیدا کنم و به ملاقاتش بفرستم.» «جورج لاوی‌پور» یکی از یهودیانی بود که زندگی‌اش به افسانه می‌ماند... او در گذشته در عملیات امنیتی مهمی به خاطر منافع اسرائیل شرکت کرده بود ولی اکنون عمدتاً به کسب و کار خویش مشغول بود... البته من خواسته ژنرال فولادی را برآورده کردم بدون آن که بدانم او به چه دلیل می‌خواهد فوراً با جورج دلال ملاقات کند... جورج آمد و برایم مطلبی را تعریف کرد که مرا عمیقاً شگفت‌زده ساخت.

جورج گفت وقتی به خانه فولادی رسیده که او تقریباً در حال یک «عمل مخفی» بوده است و سپس یک جعبه بزرگ به دست او داده که طبقه بالایی آن با سبزیجات و میوه‌جات پوشانده شده و در زیر جعبه‌ها اسکناس‌هایی که مجموعاً 400 هزار دلار آمریکا بوده قرار داشته است.

درخواست «فروتنانه» فولادی از جورج این بوده که این مبلغ را از هرراهی که خودش می‌داند به یکی از حساب‌های بانکی او در خارج واریز نماید... این را نیز بگویم که در ادامه انقلاب برای جورج گرانقدرمان فاجعه رخ داد. او به خاطر مسائل خانوادگی و نیز کارهای تجاری بعداً به یک سفرخارج رفته بود و علی‌رغم هشدارها و توصیه‌هایی اکید که از دوستان و بستگانش شنیده بود که مبادا بازگردد، طاقت نیاورد و به تهران بازگشت. بازگشتن همان و دستگیر شدن و سپس تیرباران شدن به دست نیروهای خمینی همان! یاد او گرامی باد! مرکز گرامیداشت یاد نیروهای اطلاعاتی و پایگاه بزرگداشت نیروهایی که درراه امنیت اسرائیل جان خود را قربانی کرده‌اند، با همکاری خانواده جورج، بنیادی برای جاودانه کردن یاد او برپا کردند.» (همان، صص 225-223)

در این فراز هم علی‌رغم همه پنهان‌کاری‌ها و دروغ‌پردازی‌ها ابعاد گسترده‌تری از اعمال ضدایرانی مأموران اطلاعاتی صهیونیست‌ها برملا می‌شود.

چند ماه مانده به پیروزی خیزش سراسری ملت ایران در سال 57، کارمندان بانک ها ضمن ارائه لیست بلندبالایی از خارج کنندگان ارز از کشور اعلام نمودند که دیگر اجازه نخواهند داد غارت ثروت ملی وابستگان به دربار از طریق سیستم بانکی کشور ادامه یابد.

در آن شرایط باید دید سرویس امنیتی اسرائیل دارای چه امکاناتی در ایران بوده است که مقامات ساواک با وجود مبسوط الید بودن برای پیشبرد امور خود به آن متوسل می‌شدند. همچنین نکته حائز اهمیت دیگر این که مأموران موساد در پوشش‌های مختلف عمل می‌کردند تا بر همه شئون تصمیم‌سازی مسلط باشند.

رئیس موساد در ایران ضمن اذعان به نیروی امنیتی بودن جورجِ دلال ارز، در گذشته این گونه وانمود می‌کند که وی اکنون «عمدتاً (؟!) به کسب و کار خویش مشغول بود». در حالی که اگر قاچاق ارز در انحصار عوامل موساد نبود اولاً ضرورتی نداشت «ژنرال فولادی» از کانال رئیس آنان عمل کند بلکه مستقیماً با جورج به عنوان دلال وارد معامله می‌شد. در ثانی اگر جورج عنصر اطلاعاتی مؤثر برای صهیونیست‌ها نبود توسط «مرکز گرامیداشت یاد نیروهای اطلاعاتی» برایش بنیادی تأسیس نمی‌شد.

ارسال نظرات