پیدا و پنهان مبارزه جریان نفاق با انقلاب اسلامی
اشاره: شغل قضاوت، شغل سختی است. قاضی باید ادلهها را ببیند و طبق آن حکم کند. طرفین دعوا نیز همیشه خود را محق میدانند. بهخصوص اگر یک طرف سازمانی عریض و طویل با عنوان سازمان مجاهدین خلق باشد که نفاقش از دور هویدا و طرف دیگر نیز جمعیتی میلیونی باشند که تعداد زیادی شهید دارند. بدتر از آن منافقی که اسلحه بهدست میگیرد و ناگهان ترور میکند، کسی است که پنهانی در سازمانهای حساس وارد میشود، میماند، میماند و میماند!
ازاینرو خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا به سراغ حجتالاسلام حسن غفاریفر عضو هیئتعلمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) رفت تا به بازخوانی عملکرد جریان نفاق از دهه پنجاه تا دهه نود علیه جریان حاکمیت و عملکرد دستگاه قضایی در شناسایی و محاکمه آنها بپردازد.
رسا ـ ویژگیهای بارز جریان نفاق در دهه شصت و تطبیق آن با جریان نفاق در دهه فعلی چیست؟
جریان نفاق بهقدری پیچیده است که خداوند متعال در قرآن میفرماید که حتی شما برخی از این منافقان را نمیشناسید. خطر منافقین بسیار بیشتر از دشمن آشکار است. قرآن میفرماید «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَکُوا»[1] به بیرون جهان اسلام و دشمنان بیرونی مربوط میشود؛ اما درون جهان اسلام هیچ گروهی را خشنتر و خطرناکتر از منافقین یاد نمیکند.
هر جامعهای با حداقل فضیلتها منافقینی را نسبت به آن فضیلتها پیدا خواهد کرد. همیشه عدهای برای رسیدن به منزلت، قدرت و ثروت علیرغم نداشتن فضیلتی یا عدم قبول داشتن آن فضیلت، تلاش میکنند خود را صاحب آن فضیلت نشان بدهند. حتی اعراب جاهلی وقتی چند خصلت مردانه داشتند، عدهای از افراد ناشایست مانند بنیامیه تلاش میکردند خود را صاحب آن فضیلتها معرفی کنند.
هر نسلی جریان نفاق خاصی را تجربه کرده است. برخی از گروهها در جریان انقلاب اسلامی از سال 50 آرامآرام دچار دگردیسی و نفاق شدند. جامعه کل ایران در آن دوران دینی بود ولی متأسفانه جامعه نخبگانی به دگردیسی سوسیالیستی مبتلا میشود. سوسیالیسم در مقابل استکبار جهانی و غرب که آمریکا و کشورهای اروپایی مانند انگلیس، آلمان و فرانسه نماد آن بودند، ایستاده بود. بخش قابلتوجهی از گروههای مبارز در ایران مبتلا به تغییر ادبیات انقلابی علیه جریان استکباری شدند.
جریان سوسیالیسم بهقدری ملحد بود که جمال عبدالناصر که تنها یک افسر نظامی درون دستگاه ارتش مصر بود باوجود نداشتن سابقه دینشناسی در مصر با ایشان کنار نیامد. کشورهای غرب آسیا و بلوک شرق از چین، کویت تا ژاپن و از طرفی روسیه قدیم افراد کمسواد مبارز را وارد این جریان کرد. وقتی سابقه الفتح، از قدیمیترین گروههای جهادی فلسطینی را مطالعه کنیم، آنها نیز به همین ادبیات غلط مبتلا شدند.
گروههای مبارز ایران نیز بهخصوص در زندانهای شاه و ساواک شاهدی بر جدی شدن این صفبندی بود. جریانی که از قبل صبغه بیدینی داشتند در اثر عدم آگاهی، به سوسیالیسم مبتلا شدند و سر سفره ملحدین و کفار نشستند. کسانی که خدا، دیانت و قرآن را انکار میکردند و طبق احکام اسلامی نجس بودند در زندانها زیاد شدند.
شهید حضرت آیتالله ربانی شیرازی در رأس چالش با این افراد در زندان بود. ایشان جزو اولین فقهای شورای نگهبان، بزرگان قانون اساسی و افراد عالمی بود که بر وسائل الشیعه حاشیه نوشتهاند. آیتالله ربانی شیرازی بهمعنای واقعی کلمه فقیه، مبارز، مجاهد، عالم و ملا بود که شاگردان قابلتوجهی را نیز تربیت کردند.
عدهای بهراحتی در مقابل به جریان سوسیالیسم ملحق شدند و علنی به دیگران حمله میکردند. از طرفی عده دیگری به پنهانکاری دست زدند. جریانی که با پنهانکاری و تشکیلاتی جلو رفتند سازمان مجاهدین خلق بود که در سالهای 53 و 54 با امثال تقی شهرام منحرفشده بودند. در مقابل این جریان افرادی مقابله کردند که برخی شهید شدند، برخی ضربه خوردند و برخی جدا شدند. شهید شریف واقفی که اسم آن را امروز بر روی دانشگاه صنعتی شریف گذاشتهاند و یا شهید صمدی لباف ازجمله شهدایی هستند که بهخاطر دفاع از دین در مقابل منافقین کشته شدند. افرادی مانند احمد احمد ازجمله کسانی بود که همسرش را در این راه شهید کردند.
در این میان برخی در پشتصحنه با جریان الحادی سوسیالیسم بودند و در ظاهر خود را مسلمان نشان میدادند. شاخصترین چهرههای این جریان که برای نسل امروز شناختهشده است، همین آقای مسعود و مریم رجوی هستند که در آن زمان امثال موسی خیابانی را وارد کرده بودند. آنها سازمان قوی راهاندازی کردند و در اوایل انقلاب بهصورت وسیع به جذب افراد پرداختند.
گروه دومی هم تحت عنوان مجاهدین انقلاب اسلامی با ائتلاف چند گروه انقلابی شکل گرفت. امیرحسین فدایی، سردار ذوالقدر، محسن رضایی، علی شمخانی و ... از بنیانگذاران این جریان بودند. رضا نروی، شکوری راد، آرمین، زهرا رهنورد، سعید حجاریان که در وزارت اطلاعات با اسمسازمانی صالح پور شناخته میشد نیز ازجمله این جریان بودند که بعدها نفاق خود را نشان دادند.
جریان دوم از مجاهدین خلق پیچیدهتر عمل کردند. آنها در جریان مجاهدین انقلاب اسلامی درگیری درونی ایجاد کردند که به سه گروه علنی تبدیل شدند. گروهی مخالف سرسخت جریان الحادی مارکسیستی، گروهی طرفداران رسمی مارکسیسم و سوم کسانی که ظاهر پوشیده داشتند. مسعود رجوی شاید برای ما شناختهشده باشد؛ اما امثال کسانی که شهید بهشتی را در حزب جمهوری اسلامی یا شهید رجایی را در نهاد ریاست جمهوری به شهادت رساندند، شناخته نشدند. درحالیکه سابقه زندگی بهزاد نبوی، آرمین، رهنورد و ... روشن است، تا حد زیادی درون نظام نفوذ میکنند.
چون بزرگانی مثل شهید ربانی، مرحوم طالقانی و حتی مرحوم منتظری از زندان آنها را شناختند، در چالش جدی قرار گرفتند. بسیاری از آنها با همه نفاقی که داشتند نتوانستند خودشان را پوشش بدهند. وقتی انقلاب پیروز شد به همین جهت توسط بزرگان انقلاب به کار گرفته نشدند. آنها فکر میکردند تشکیلات آهنینی دارند که میتوانند بهصورت مستقل صاحبسهم شوند. وقتی با گذر زمان از بدنه اجتماعی دور افتادند؛ چونکه از بدنه نخبگانی متوسط جامعه در سطح دانشجویان کارشناسی تا دانشآموزی بودند، در سال 58 با تصویب قانون اساسی چالش خود را علنی میکنند.
چالش آنها با نظام اسلامی بهمرورزمان علنیتر میشود در حدی که بااینکه در اوایل مخالف بنیصدر بودند، او را حمایت میکنند. آنها آدمهای پوشیدهای را به سازمانها نفوذ دادند تا بدون ارتباط مستقیم، خرابکاری و خبرچینی کنند. برای مثال چند وقت پیش منافقینی که درون سازمان صداوسیما بودند چند لحظه تصاویر سران آن را نشان دادند. پس افراد آنها میتوانند امروز در همه جای ایران و میان من و شما حضور داشته باشند.
گروه دیگری از آنها چه بعد و چه قبل از دستگیری بهظاهر اعلام میکردند تواب شدند. صبغه آنها پیدا بود که بهعنوان تواب هستند؛ اما منافقینی درون دستگاهها نفوذ میکردند، سابقهشان معلوم نبود. گروه سوم نیز بهراحتی در خیابان نشریه مجاهد را میفروختند و علیه نظام و انقلاب صحبت میکردند. هر سه گروه فضای رعبانگیز ایجاد کردند که هم با جنگ نرم علیه انقلاب و هم جنگ امنیتی، جاسوسی پیشرفته و خرابکاری درصحنه و دستگاه محاسباتی مدیران فعالیت داشتند. اوج فعالیت آنها نیز به شهادت رساندن شهید بهشتی و شهید رجایی بود.
منافقین بهراحتی در مدارس بهواسطه نفوذیهایی که داشتند شعارهایی مانند «بهشتی، بهشتی طالقانی را تو کشتی» را سر میدادند. آنها ترورهایی انجام دادند که بیشتر از 14 هزار نفر از 17 هزار شهید عملیات تروریستی سازمان منافقین را از مردم عادی تنها به جرم ارادت به انقلاب انجام دادند. وقتی مردم نسبت به جریان نفاق اول نفرت پیدا کردند، در هر کوی و برزن کمک میکردند تا خانههای تیمی این افراد شناسایی شوند و کار بهجایی رسید که آنها در سال 61 هیچ مقر رسمی را در ایران نداشتند.
شهید لاجوردی در وصیتنامهاش به جریان نفاق دوم اشاره میکند. باید توضیح بدهم که شهید صیادشیرازی بهخاطر عملیات مرصاد کشته منافقین اول بود؛ اما شهید لاجوردی بهدلیل ایستادگی در مقابل جریانی که قضیه ترور شهید بهشتی و شهید رجایی را در دستگاه قضایی تعدیل میکرد، توسط منافقین به شهادت رسید.
لاجوردی جریانی که بهزاد نبوی، موسوی خوئینی و باند آنها در دستگاه دادستانی و قضایی بودند را مورد پیگیری قرار داده بود و میخواست پرونده شهادت شهید رجایی را احیا کند. وقتی هم که منافقین دیدند شهید لاجوردی موی دماغ آنها شده است، از فرصت استفاده و ایشان را ترور کردند.
علامتهای جریان نفاق دوم در جریان سخنرانی آغاجری در همدان علیه امام زمان بود که جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم، حکم تکفیر وی را صادر کرد. کروبی هم بهظاهر در مجلس انتقاد کرد و از طرفی به جامعه مدرسین هم حمله کرد. چشمهای از حضور گروه دوم خود را در سال 78 و فتنه کوی دانشگاه نشان داد که مجلس ششم نیز به دنبال آن تشکیل شد. وقتی منافقین در فتنه کوی دانشگاه شکست خوردند در فتنه 88 سنگینتر وارد میدان شدند.
آنها حتی وقتی در فتنه 88 شکست خوردند بهواسطه نفوذ در دولت آقای احمدینژاد و ایجاد شکست در آن دولت کاری کردند که مردم در سال 92 به همانها پناه بیاورند. وقتی رهبر انقلاب در سال 89 درباره انتخابات سخنرانی کردند؛ آقای هاشمی فهمید معنا ندارد با تظاهرات از میدان ونک تا چهارراه ولیعصر به نام دفاع از حزب خودشان برای قبضه قدرت اقدام کنند.
آقای هاشمی در سال 1392 وقتی در انتخابات پیروز شدند در مصاحبه میگوید ما میتوانستیم مثل السیسی کودتا کنیم ولی خواستیم با انتخابات روی کار بیاییم. یعنی آنها با این کار استعداد کودتا را در خود میدیدند. مهمترین عامل شکست منافقین اول از رو بستن شمشیر بود و بزرگترین مشکل منافقین دوم این است که نمیدانند در نظام نفوذ کنند و ابزار نظام بشوند یا نظام را دور بزنند و در مقابل آن بایستند. هیچکس از اول منافق نیست؛ دستگاه قضایی بایستی این را اثبات کند. اما حاضر هستیم حرکت فرد در مسیر و خط دشمن را مناظره و بحث کنیم.
جریان منافقین اول عمله دشمن شدند. آنها در عراق بهعنوان یکی از بازوهای نظامی صدام عمل کردند و بعدازآن به فرانسه و بعد آلبانی رفتند. جریان منافقین دوم بهطور کامل در خدمت اسرائیل، صهیونیستها، آمریکا و بهاییت عمل میکنند. متأسفانه برخلاف منافقین اول که از شر آنها زود خلاص شدیم، در حال حاضر این افراد جریان دوم در برخی نهادها حضور پنهان دارند و کارکرد آنها ایجاد ناامیدی برای سایرین است.
رهبر انقلاب فرمود کسانی که نمیخواهند حس خوشبینی در مردم منتقل شود دشمن هستند. متأسفانه همانطور که اطلاع دارید وضعیت اقتصادی جهان بهطورکلی نامساعد است. حتی خبرهایی از حرکت آلمان به سمت استفاده از زغالسنگ آمده است! منافقین به دنبال گرفتن امید از مردم هستند.
دولت قبلی اقتصاد را خراب کرد ولی متأسفانه این ناامیدیها را این جریان در دولت فعلی دنبال میکنند. ماندن این جریان در ریاست جمهوری باعث شکست سنگین برای آنها شد که بهتدریج حیثیت اجتماعی خود را از دست دادند. البته گفتنی است یک پدیده اجتماعی همانند خوارج و داعش، هیچوقت کامل نابود نمیشود.
رسا ـ دستگاه قضایی وقت برای محاکمه جریان نفاق در دهه 60 چه عملکردی از خود نشان داد و چرا در دهه فعلی برخی از افراد تلاش کردند آن عملکرد را دستاویزی برای تخریب آیتالله رئیسی در انتخابات قرار دهند؟
همیشه دو گروه قوه قضاییه و سپاه پاسداران سیبل انتقادات و تخریبها هستند. آنها هم تخریب فیزیکی و ترور و هم تخریب شخصیتی میشوند. کینه شتری دوستنماها که افراد درباره سپاه و کمیته انقلاب درباره برخورد قاطع آنها با منافقین داشتند، باعث میشد همیشه این دو نهاد و دستگاه تخریب شوند. دستگاه قضایی هم همیشه آماج این حملات قرار داشت. شهدای گرانقدری مانند شهید قدوسی یا شهید دستجردی ازجمله شهدای شاخص این قوه بودند؛ البته ما از قضات در شهرستانهای مختلف شهید دادیم.
قوه قضاییه و سپاه مهمترین سپر دفاعی در مقابل منافقین بودند. مرز دشمن بیرونی با دشمن درونی این است که مردم از دشمن بیرونی نفرت دارند که اگر دشمن بیرونی کشته یا اسیر شود، ناراحت نمیشوند؛ اما وقتی دشمن درونی باشد خانوادهای دارد که از اجرای عدالت ناراحت میشوند. ناراحتی این عده باعث زمینهسازی شایعه علیه این سه نهاد، بهخصوص دادگاه انقلاب اسلامی شد. در عین کمتجربگی و نفوذی که از طریق آدمهای بسیار ناشناخته در قوه قضاییه جریان داشت، در اثر برخی رویکردهای ناصواب اندک قضات زمینه اندکی توسط همین افراد در قوه قضاییه فراهم میآمد.
هشتاد درصد درگیری با قوه قضاییه به این دلیل بود که در صف اول با دشمن بهخوبی برخورد میکرد و متهمین و اقوام آنها زمینه نفرت پیدا میکردند. بیست درصد دیگر نیز به درون خود سیستم قوه قضاییه و گروههای دیگر بازمیگشت. چون مشهور است حضرت امام اول انقلاب از مجموع عمل قوه قضاییه دفاع کرد، ما نیز دفاع میکنیم؛ اما آقایی که ریاست قوه قضاییه را داشت و به جمع آدمهای پشیمان و خسته مثل روحانیون مبارز و طیفهای رادیکال وصل بود، نمیتواند در آن خدمت خوبی به مردم ارائه کند!
رسا ـ حقیقت عملکرد قوه قضاییه در اعدامهای سال 67 چطور بود؟
اگر حکم امام در اعدامهای 67 نبود، نظام نمیتوانست هیچکدام از افراد منافقین را محاکمه کند. منافقین دو جنایت علنی علیه مردم مرتکب شدند؛ اول در کنار مهاجم علنی کشور یعنی صدام قرار گرفتند که در هرجایی اگر هموطنی سرباز دشمن شد، تنها او را جلوی گلوله قرار میدهند و دومین اقدام آنها نیز اقدام در شهرها علیه مردم و ترور نزدیک به 17 هزار نفر در داخل کشور بود.
چون خانواده این منافقین در داخل کشور بودند، امام نیز میخواستند اعدامها به حداقل برسد. بنابراین گروه چند نفرهای درست شد که آقای رئیسی کمترین سهم را در این گروه داشت. افرادی مثل حسینعلی نیری، موسویخوئینیها، سید علیرضا آوایی، مصطفی پورمحمدی و محمدحسین احمدی و سید ابراهیم رئیسی بودند. امام جامعه از باب رأفت اسلامی دستور داد منافقین دستچین شوند تا کسانی که خطر کمتری دارند بهعنوان تواب بمانند و تنها کسانی که میگویند اگر ما بازگردیم دوباره به سپاه دشمن میپیوندیم اعدام شوند.
آقای رئیسی کمترین سهم را در این گروه داشت. آنها بایستی کسانی که ابراز پشیمانی میکردند را از اعدامیها جدا کنند. حکم آنها از قبل در تمام جهان اعدام بود. آنهایی که گفتند پشیمان هستیم ولو بهدروغ توسط این هیئت آزاد میشدند؛ ولی کسانی که اصرار بر عملکرد خود داشتند، اعدام شدند. آقای منتظری بااینکه فقیه بهدلیل آن حرف غلط علیه اعدامها صحبت کرد. یقین داشته باشید هرکسی که بخواهد این موضوع را دستمایه تخریب قرار دهد، نه در دنیا عاقبتبهخیر میشود و نه در آخرت.
رسا ـ جریان دوم نفاق که در درون دستگاهها نفوذ کردهاند چطور عمل میکنند؟
حضرت امام در همان زمان که به دستگاه قضایی حمله میکردند فرمود دستگاه قضایی تنها دستگاهی است که بخشی از مراجعان آن قطعاً بههیچوجه راضی برنمیگردند. هم محکوم ناراضی است و هم حاکم؛ چراکه مدعی است حق ما بیشتر از این بود. اقتضاء قضاوت این است که یکطرف ظالم و دیگری مظلوم است. حال میتوانید ظالم را بشناسید یا نه؛ علم غیب که ندارید. دستگاه قضایی در طول چهل سالی که عمر دارد از دوران شهید بهشتی تا آقای رئیسی و اژهای از این مصیبت مستثنا نبود.
گروهی از زخمخوردهها در ابتدای انقلاب علیه قوه قضاییه کار میکردند که برخی از آنها سیاسیون صرف رادیکال، نظامی و از طرفداران شاه بودند. اکنونکه در دهه پنجم هستیم، اشرافی که قوه قضاییه در بازستاندن حق نظام دارد، قابلتوجه است. رهبر انقلاب شروع مبارزه با فساد را از زمان آقای آملی لاریجانی دانستند. دستگیری فائزه و مهدی هاشمی از همین جمله است. طبری لکه ننگ نفوذی و از منافقین تواب بود. او یکشبه در دستگاه قضایی پیدا نشد، مراتب از بخشداری و فرمانداری را پلهپله طی کرد تا به اینجا رسید.
زن آقای مشایی از منافقین تواب بود، عطریانفر از منافقین تواب و خواهر او از اعدامیهاست. کسی که شهید بهشتی را به قتل رساند جزو کادر حزب جمهوری بود. کسی که امین شهید رجایی بود، ایشان را بهشهادت رساند. حال سهم شهید رجایی شهادت و سهم آقای آملی لاریجانی تخریب شخصیتی بود. بهزاد نبوی تا آخر امین شهید رجایی بود.
منافقین به هر میزانی که سپاه، قوه قضاییه و هر نهاد امنیتی دیگر با آنها درگیر شد، بهواسطه نفوذ خود اجازه ندادند اتفاق خوبی رقم بخورد. این افراد چریکهای پشیمان درون نظام با ظاهری اتوکشیده هستند که شناسایی آنها کار دشواری است و به مراتب ضربههای مهلکی وارد میسازند.
رسا ـ از وقتیکه در اختیار خبرگزاری رسا قراردادید کمال تقدیر و سپاسگزاری را دارم.
[1] مائده 82