۱۱ تير ۱۴۰۱ - ۱۴:۳۱
کد خبر: ۷۱۳۶۷۴

«به وقت پروانه شدن» بر طبقات کتاب‌فروشی‌ها نشست

«به وقت پروانه شدن» بر طبقات کتاب‌فروشی‌ها نشست
نویسنده «به وقت پروانه شدن» گفت: این کتاب حاصل گفتگوی چند ساله او با رزمندگانی است که از جنگ باز می‌گشتند.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شهناز آلوش درباره داستان کتاب به وقت پروانه شدن توضیح داد: این کتاب داستان رزمندگان کل ایران است که از همه شهرهای کشور به صورت داوطلبانه برای شرکت در جنگ جمع شدند. آن‌ها با پوست، گوشت و استخوان و بر اساس عقاید خود، جنگیدند. برای آن‌ها مهم نبود از چه دینی باشند از مسیحی، یهودی و هر اعتقادی برای شرکت در جنگ داوطلب شدند.

این نویسنده با رزمندگانی که از جنگ بازمی‌گشتند سال‌ها به گفت‌وگو پرداخته‌است، او ادامه داد: برادران رزمنده اصلا دوست نداشتند که خانم‌ها در درمان به آن‌ها کمک کنند، اما مادرِ الیوت (یکی از شخصیت‌های داستان از رزمندگان مسیحی ایران) آنقدر خوب و مهربان بود که برادران رزمنده او را خواهر مریم صدا می‌کردند.

آلوش با تاکید بر اینکه برای شناخته نشدن نزد رزمندگان و خانواده آن‌ها به صورت گمنام با آن‌ها مصاحبه کرده‌است، افزود: داستان‌هایی که رزمندگان تعریف می‌کردند، سال‌ها در ذهنم مانده‌بود، همه داستان‌ها را نگه داشتم تا زمانی در فرصت آن‌ها را بنویسم. از سال ۹۵ شروع به نوشتن کردم.

به گفته او شخصیت اصلی داستان در اهواز زندگی می‌کرد، اما همه اعضای خود را از دست داده‌بود.

قستی از متن کتاب

الیوت همراه پر و مادرش به جبهه آمده‌ بودند، پدرش آرپی‌جی‌زن بود و مادرش پزشک و پشت جبهه خدمت می‌کرد و گاهی هم که امکان جابه‌جایی مجروحی نبود، با موتور به محل حادثه می‌رفت، الیوت هم مسئول غذا بود. مار الیوت با اینکه نمی‌توانست خوب فارسی حرف بزند، ولی هرچه بیماران و مجروحان جنگی می‌گفتند، متوجه می‌شد. دنیایی از صداقت و پاکی همراه خدمت صادقانه‌اش بود، همراه کادر پزشکی به جنوب آمده بود و جزو نیروهای بسیجی‌ای بود که به جبهه اعزام شده‌بودند. جراح ماهری بود و هرچه در توان داشت برای مجروحان انجام می‌داد.

آن روزها برادرهای رزمنده زیاد راغب نبودند که پزشک زن آن‌ها را معالجه کند و به او خواهر مریم می‌گفتند. شب و روز در خدمت مردم بود و با کمترین امکانات پایگاه زندگی می‌کرد، همسرش هم مدام در خط مقدم بود، انسان برای اینکه به مرتبه بالای معنویت برسد، باید از گذرگاه‌های سختی عبور کند و به مرحله عبور از ناشناخته‌ترین مراحل خود برسد؛ چراکه برتر از موجودات و آفریده‌های دیگر خداوند است.

پدر الیوت هم جزو همین گروه بود، نقاش، داستان‌سرا، نویسنده و شاعر بود، به راستی که حکایت داستان را در یک نگاه، در یک خط، در یک کلام نشان می‌داد. از الیوت خواستم یک روز تعطیل با هم به دیدار پدرش برویم، برایم الگوی صبر و مقاومت بود. در ایام کودکی‌ام، پدرش، در شهر اهواز کتاب‌فروشی داشت، سعی می‌کردم پولهایم را جمع کنم تا به مغازه‌اش بروم، آنقدر خوش‌رو و خوش اخلاق بود که هر کسی را می‌توانست جذب خود کند. زمانی که مغازه‌اش با اصابت موشک ویران شد، به قول خودش، موزه عبرت را در گوشه‌ای از خانه‌اش قرار داد، تا هرکس نیاز به کتاب پیدا کرد، به او مراجعه کند، بعضی مواقع فکر می‌کردم او اهل زمین نیست.

به وقت پروانه شدن توسط انتشارات اردیبهشت در ۱۲۵ صفحه منتشر شد. زهرا سلیمان ویراستاری این کتاب را بر عهده داشته‌است.

ارسال نظرات