۲۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۴:۴۱
کد خبر: ۷۱۶۹۱۲

شماره ۷۵ فصلنامه «معرفت فلسفی» منتشر شد

شماره ۷۵ فصلنامه «معرفت فلسفی» منتشر شد
هفتاد و پنجمین فصلنامه «معرفت فلسفی» به صاحب امتیازی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با مدیرمسئولی علی مصباح و سردبیری محمدفنائی اشکوری منتشر شد.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، هفتاد و پنجمین فصلنامه «معرفت فلسفی» به صاحب امتیازی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) با مدیرمسئولی علی مصباح و سردبیری محمدفنائی اشکوری منتشر شد.

این فصلنامه در 8 مقاله منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:

تحليلي بر چگونگي اتحاد و انقطاع نفس از بدن از منظر ابن‌سينا

هادي واسعي/ محمد فولادي‌وندا/ مستانه زماني

چکیده: نگرش دوساحتي بودن انسان و اعتقاد به تجميع نفس مجرد و بدن مادي به‌ عنوان دو سنخ متمايز در موجودي به نام انسان از مباحث چالش‌انگيز تاريخ فلسفه است. در اين ميان، مي‌توان به سهم چشمگير ابن‌سينا در تبيين ماهيت نفس، چگونگي ارتباط نفس با بدن و به موازات آن انقطاع نفس از بدن اشاره کرد. اين مقاله با رويکرد تحليلي و بررسي اسنادي با هدف تبيين چگونگي اتحاد و انقطاع نفس از منظر ابن‌سينا تدوين يافته است. يافته‌هاي پژوهش حاکي از اين است که در انديشه ابن‌سينا نفس، بدون سابقه مادي و مجرد آفريده شده‌ و از تنزلات عقل در عالم ماده و همراه بدن خلق گرديده، سپس از بدن جدا شده، در قوس صعود، ديگر بار مجرد مي‌شود. پس چيزي در «قوس صعود مجرد نمي‌گردد مگر اينکه از ابتدا نيز مجرد باشد. وي علت انقطاع نفس را بدن و اختلالات ناشي از روح بخاري مي‌داند؛ زيرا براساس نظام‌واره فلسفي ابن‌سينا با تحليل بدن و از بين رفتن وساطت روح بخاري، نفس منقطع مي‌شود. همچنين وي درباره مرگ ارادي و اخترامي نتوانسته تبيين دقيقي ارائه دهد و علت انقطاع نفس را تنها در مرگ طبيعي به طور واضح و سازگار با مشاهدات بشري شرح مي‌دهد.

 

بررسي تطبيقي آيات و روايات تجرد نفس از ديدگاه مکتب تفکيک و صدرالمتألهين

فرح رامين/ محمدتقي يوسفي/ عالمه علامي

چکیده: مسئله تجرد نفس به ‌دليل پيوند تنگاتنگ با ديگر مسائل مطرح در حوزه معارف اسلامي در زمره مباحثي است كه همواره مورد توجه عالمان مسلمان بوده است. پيروان مکتب تفکيک از سویی با رد براهين فيلسوفان بر تجرد نفس و اقامه برخي ادله و از سوي ديگر با تكيه بر ظواهر روايات به جسمانيت نفس معتقد‌ند. در مقابل، صدرالمتألهين با عنايت به ادله متعدد عقلي و نيز شواهد نقلي، نفس را موجودي مجرد مي‌داند. با توجه به اينكه هر دو ديدگاه، در اثبات مدعاي خود در زمينه تجرد نفس به آيات و روايات اشاره کرده‌اند، در اين پژوهش کوشیده‌ایم تا ادله نقلي ايشان را در اين زمينه مورد واكاوي قرار دهيم. مطالعه آثار اين دو تفکر و نيز بررسي آيات و روايات مربوط به نفس، اين فرضيه را تقويت مي‌سازد كه ديدگاه صدرا مبني بر تأييد تجرد نفس توسط ادله نقلي، از پشتوانه منطقي و استواري برخوردار است.

 

بررسي انتقادي نظريه صدرالمتألهين در باب نحوه وجود مجموع با تأکيد بر نظام مفاهيم در فلسفة وي

 آيسودا هاشم‌پور/ محمد بیدهندی

چکیده: مجموع به ‌عنوان مفهومي منتزع از آحاد، از عناصر اساسي برخی مسائل فلسفي است که کيفيت التفات به آن و اعتقاد به نحوة وجودش، در گرو مسائل مهمي ازجمله چگونگي رويکرد به نظام مفاهيم، تفکيک و ويژگي‌هاي آن است. در نوشتار حاضر از مجراي تبيين نظام مفاهيم نزد صدرالمتألهين، يعني تفطن به مختصات معقولات ثاني فلسفی، ديدگاه اساسي وي در باب نحوة وجود مجموع ارائه می‌گردد و نظريه کل‌نگري در حکمت متعاليه با محوريت نظام مفاهيم امکان‌سنجي می‌شود. نظريه صدرا در باب نحوه وجود مجموع، از اشکالاتش بر براهين اثبات واجب و وجود اعداد نزد ابن‌سينا و سهروردي، قابل استنباط است. به اعتقاد صدرالمتألهين مجموع، فاقد وجود حقيقي است و درواقع چيزي جز آحاد موجود نیست؛ اما به‌ نظر مي‌رسد اين ديدگاه با مداقه‌اي در محکمات فلسفي صدرا و جايگاه نظام معقولات ثاني فلسفي نزد وي، با تناقضي آشکار روبه‌روست. به اعتقاد نگارندگان پژوهش حاضر مي‌تواند به ‌عنوان نخستين گام، ابواب غايت‌انگارانة اين نظريه را در فلسفة صدرا (به‌ويژه اخلاق فردي و اجتماعي آن) فتح کند.

 

درآمدي بر مباني انسان‌شناسي عدالت جنسيتي از منظر حکمت صدرايي، با تأکيد بر نقد مباني فمينيستي

مهدي شجريان

چکیده: حکمت‌ متعاليه چه مباني انسان‌شناسانه‌اي براي دستيابي به عدالت جنسيتي مطرح مي‌سازد؟ فمينيست‌ها در مقام دفاع از حقوق زنان با تکيه‌ بر برخي مباني انسان‌شناسانه، تلاش‌هاي نظري متعددي داشته‌اند. اين مقاله با روش توصيفي ـ تحليلي، به‌دنبال مباني بديل حکمت متعاليه در اين حوزه است. براساس حکمت‌ متعاليه و در تقابل با آرای فمينيستي، زن و مرد فراتر از پيکر مادي‎اند؛ هر دو در گوهر مشترک انسانيت به‌ عنوان نوع متوسط اشتراک دارند و همين امر امکان وصول هريک از آنها به بالاترين مراتب کمال را ميسر مي‌کند. دستيابي به اين مراحل کمالي، مشروط بر جنسيت خاصي نيست، بلکه مبتني بر فعليت مراتب عقل نظري و عملي است که آن نيز براي هريک از زن و مرد ميسر است. غايات و مطالبات زن و مرد فراتر از حيات مادي است و آنها خود را مسافر عوالم برتر از عالم ماده مي‌شمارند و در نهايت تمایز حقوقی میان آنها در آنجا که کمالات وجودی متمایز دارند یا عقل عملی هنجارهای متفاوتی در مورد آنها مطرح می‌کند، قابل قبول است.

 

تأملي بر همسان‌انگاري اجتهاد فقهي و هرمنوتيک فلسفي

زينب درويشي/ هادی خشنودی/ سيدابوالقاسم حسيني كمارعليا

چکیده: طرفداران هرمنوتيک فلسفي، تفاوت احکام در فقه و اجتهاد فقهي را مؤيدي بر انديشه مذکور برشمردند. تأمل در فرايند اجتهاد فقهي و مباني، آموزه‌‌ها و پيامدهاي هرمنوتيک فلسفي، شباهت‌ها و تمايزهايي را نشان مي‌دهد. ازاين‌رو پرسشی در ذهن پديدار خواهد گشت که رابطه بين اجتهاد فقهي و هرمنوتيک چگونه ارزيابي مي‌شود: همساني يا تغاير؟ پژوهش پيش‌رو با روشي تحليلي و توصيفي به نتايج زير رهنمون شد: همسان‌انگاري اجتهاد فقهي و هرمنوتيک فلسفي سخني خلاف واقع است؛ چه، از جهت هستي‌شناختي هرمنوتيک فلسفي مفسر‌محور و گريزان از جست‌وجوي مراد مؤلف است؛ درحالي‌که اجتهاد فقهي مؤلف‌محور است و در پي کشف مراد مؤلف مي‌باشد و اختلاف رويکرد بيانگر تقابل است. از نظر معرفت‌شناختي هرمنوتيک فلسفي همه ‌فهم‌ها و تفاسير را بدون ترجيح يکي بر ديگري در عرض هم قرار مي‌دهد، درصورتي‌که در اجتهاد فقهي چنين ادعايي پذيرفته نيست و صرفاً يکي از فهم‌ها مطابق با واقع است. از نظر روش‌شناسي نيز اجتهاد فقهي برخلاف هرمنوتيک فلسفي که پيش‌داوري را شرط تحقق فهم مي‌انگارد، به ‌تفصيل باورمند است و با دسته‌بندي پيش‌داوري به بايسته، نبايسته و شايسته، تحقق فهم و تفسير را متوقف بر پيش‌داوري‌ها يا به بيان بهتر پيش‌فهم‌هاي بايسته و شايسته مي‌داند.

 

بررسي تطبيقي زمان نزد ميرداماد و ويليام کريگ

 مهدي منفرد/ مليحه آقايي

چکیده: اين مقاله بر آن است که ماهيت زمان را در آراي ميرداماد و ويليام کريگ فيلسوف معاصر مسيحي مورد مداقه قرار دهد تا همسويي‌ها و هم‌داستاني اين دو متفکر را در مسئله زمان بیابد و نوآوري‌هاي هريک را بازخواني کند. نظريه‌هاي گوناگون متفکران در باب زمان، در حل مباحث ديگر کلامي و فلسفي؛ چون ربط حادث به قديم، ازليت خداوند، حدوث و قدم عالم و غيره بوده است. ميرداماد به‌منظور تبيين نحوه ارتباط خداوند با موجودات، نظريه حدوث دهري را مطرح ساخت و زمان را مسبوق به عدم غيرزماني (دهري) دانست. وي زمان و امور زماني را علاوه بر ساحت زمان، در ساحت دهر به نحو جمع‌الجمعي موجود تلقي نمود؛ ديدگاهي که به‌ نظر مي‌رسد با زمان متافيزيکي که از سوي کريگ مطرح شده همسوست. کريگ به‌رغم اعتقاد به مقارنت زمان با وجود، به بدايت و تناهي گذشته معتقد است و زمان فيزيکي را تبلوري از زمان متافيزيکي مي‌داند.

 

بررسي تطبيقي هستي هستنده‌ها در انديشه پديدارشناسي هايدگر با وجود لابشرط مقسمي در نظام معرفتي عرفان اسلامي

ميثم زنجيرزن حسيني/ مهدي منفرد

چکیده: در بين علوم شرقي، تنها علمي که موضوع آن از هر تقيدي رهاست و درباره هستي طلق بحث مي‌کند، علم عرفان است. موضوع علم عرفان، وجود لابشرط مقسمي است که حتي از قيد اطلاق نيز مطلق است. مراد از وجود لابشرط مقسمي، همان هويت غيبية ذاتيه حق‌تعالي است که در علم عرفان در مورد آن و شئونات وي بحث مي‌شود. شايد کسي گمان کند که موضوع علم فلسفه نيز از هر قيد وجودي رهاست؛ ازاين‌رو مي‌تواند عدل علم عرفان واقع شود و حال آنکه اين تصور ناصحيحي است؛ زيرا در الهيات بالمعني الاعم فلسفه، درباره وجود لابشرط قسمي و در الهيات بالمعني الاخص در خصوص وجود بشرط لا بحث مي‌شود که هر دو نسبت به وجود لابشرط مقسمي ضيق وجودي دارند. در ميان علوم غربي نيز تنها کسي که توانست در ديدگاه پديدارشناسي خود در جهت برون‌رفت از بحران مدرنيته از حصر قيود هستنده‌ها آزاد گردد و موضوع علم خود را هستي صرف قرار دهد مارتين هايدگر است. اين مقاله در مقام تطبيق اين دو رويکرد با يکديگر است که در هر دو مکتب ذهاب به هستي طلق شده است، علي‌رغم اينکه نگارندگان اذعان دارند که هستي هستنده‌ها در ديدگاه معرفت‌شناسي هايدگر اين‌هماني با وجود لابشرط مقسمي در نظام هستي‌شناسي عرفان ندارد. البته اين تمايز لطمه‌اي به بحث ما وارد نمي‌کند؛ زيرا هدف تطبيق فقط تأکيد بر همساني‌ها نيست، بلکه برجسته کردن اختلاف‌ها نيز حائز اهميت است.

 

نقد و بررسي نظريه اخلاقي قرب‌گرايي؛ ديدگاه آيت‌الله مصباح

محمد سربخشي

چکیده: نظريه قرب‌گرايي، ديدگاه آيت‌الله مصباح در تبيين ارزش‌هاي اخلاقي و نوعي دفاع از واقع‌گرايي در اخلاق است. در اين نظريه حب ذات منشأ ارزش‌هاي اخلاقي تلقي می‌شود و واقعي بودن اين حب و تعلق آن به کمال و از طرفي دستوري، سليقه‌اي و قراردادي نبودن کمال سبب شده تا ارزش‌هاي اخلاقي، واقعي به شمار آیند. آيت‌الله مصباح بين لزوم و الزام تفکيک می‌کند و الزامات اخلاقي را اعتباري مي‌داند، با اين توجه که اين اعتبارات براساس لزوم بالقياس موجود ميان فعل اختياري و غايت اخلاق انشا شده‌اند. از نظر ايشان غايت اخلاق قرب الهي است و رفتارهايي ارزشمندند که انسان را به اين قرب برسانند. در اين مقاله نظر ايشان در باب غيراختياري بودن حب ذات مورد اشکال قرار گرفته و تقريري خاص از اختياري بودن حب ذات ارائه شده است. در اين تقرير با ارجاع حب ذات به حب اصل کمال و در نتيجه، مقايسة کمال ذات با کمالات برتر از آن، وجهي براي انتخابي و اختياري شدن حب ذات ارائه شده است. به اين ترتيب معيار ارزش‌هاي اخلاقي از کمال حقيقي انسان به کمال خداوند متعال تغيير کرده و عمل بر اساس حب به کمال الهي، به عنوان بالاترين ارزش ذاتي اخلاق معرفي شده است. در نتيجه تبيين ديگري از واقع‌گرايي اخلاقي و غايت اخلاق ارائه شده است. علي‌رغم اين نقدها ساير ابعاد اين ديدگاه تأييد، و از نقاط قوت آن دانسته شده است.

علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره فصلنامه «معرفت فلسفی» می توانند به نشانی قم، بلوار امين، بلوار جمهوري، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(قدس)، طبقه چهارم، اداره نشريات تخصصي، دفتر نشريه یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس  http://marefatfalsafi.nashriyat.irمراجعه کنند یا با شماره تلفن  32934483 025

تماس بگیرند.

ارسال نظرات