۱۱ مهر ۱۴۰۱ - ۱۶:۳۲
کد خبر: ۷۲۰۴۳۶

شماره شصت و ششم فصلنامه «حکمت و فلسفه» منتشر شد

شماره شصت و ششم فصلنامه «حکمت و فلسفه» منتشر شد
شصت و ششمین فصلنامه «حکمت و فلسفه» با ۸ مقاله منتشر شد.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، شصت و ششمین فصلنامه «حکمت و فلسفه» به صاحب امتیازی دانشگاه علامه طباطبایی با مدیرمسئولی غلامرضا ذکیانی و سردبیری احمدعلی حیدری منتشر شد.

این فصلنامه در 8 مقاله و 208 صفحه منتشر شده و عناوین، نام نویسندگان و چکیده مقالات به شرح زیر است:

مواجهه نیچه با حقیقت: مقدمه‌ای بر یک وحدت‌انگاریِ ایدئالیستیِ پویشی

محمدمهدی اردبیلی

چکیده :نیچه حقیقت را چه می‌داند؟ این پرسش پروبلماتیک اصلی مقاله حاضر است که در پرتو آن تلاش شده است تا در چارچوب مقتضیات و محدودیت‌های این متن،در مقام یک مقاله، مقدمه‌ای بر طرح برداشتی وحدت‌انگارانه، ایدئالیستی و پویشی از نیچه عرضه شود. در این راستا، ابتدا در مقام مقدمه به بحران پیش روی هر شکلی از نیچه‌پژوهی اشاره‌ای گذرا خواهد شد تا بدین طریق، بتوان امکاناتی را برای صورت‌بندی ایده اصلی مقاله به دست داد. سپس با تمرکز بر کارکردهای مختلف حقیقت نزد نیچه (به ویژه با ارجاع‌های متعدد به آثار متاخر او) و مواجهه دوگانه (منفی/ ایجابی یا انتقادی/ جانبدارانه) او با این مفهوم به‌ترتیب به سه نقد اصلی او به حقیقت، ذیل سه عنوان خواهیم پرداخت: 1- نقد دوجهانیت، 2- نقد ذات‌گرایی و 3- نقد ثبات‌گرایی. در نهایت به کمک نتایج حاصل از این مباحث، طرحی ابتدایی از برداشت وحد‌انگارانه- ایدئالیستی- پویشی از نیچه در انتهای مقاله ترسیم خواهد شد.

 

صورت‌بندی تمایز امور اعتباری از امور حقیقی براساس تفسیر علامه طباطبایی از ایده‌آلیسم

رضا اکبریان؛ محمد سعیدی مهر؛ علیرضا صادقی

چکیده: علامه طباطبایی علاوه بر ادراکات اعتباری و اندیشه‌های پنداری، بارها از امور اعتباری و اندیشه‌های دل‌بخواهی نیز یاد کرده و آن‌ها را در مقابل امور حقیقی قرار داده است. مقصود از امور اعتباری، اندیشه‌های نامنظمی است که به اراده انسان وابسته‌اند، اما پس از اراده آن‌ها، چیزی به جهان خارج افزوده نمی‌شود. علامه طباطبایی معتقد است که ایده‌آلیسم -انکار ادراک جازم مطابق با واقع- با دل‌بخواهی بودن تمام اندیشه‌ها و به تبع آن، نامنظم بودن تمام رفتارها تلازم دارد؛ یعنی به طور منطقی نمی‌توان ادراک جازم مطابق با واقع را انکار کرد و همزمان علاوه بر مصادیق امور اعتباری به مصادیق امور حقیقی نیز دسترسی داشت. این مقاله با نفی تلازم بین ارادی نبودن یک اندیشه و عدم وابستگی آن به انسان، نشان داده است که تقسیم امور به حقیقی و اعتباری بر باور به ادراک جازم مطابق با واقع إبتناء ندارد و ممکن است کسی براساس مبانی علامه طباطبایی، ایده‌آلیست در شمار آید، اما علاوه بر اندیشه‌های دل‌بخواهی یا امور اعتباری، دارای اندیشه‌های قهری یا امور حقیقی نیز باشد.

 

تحلیل عشق و پیامدهای معرفت‌شناسانه آن در اندیشه گابریل مارسل

طناز رشیدی نسب؛ عظیم حمزئیان؛ رستم شامحمدی

چکیده :عشق یکی از واژه‌های مهمی است که در اخلاق، فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم، مورد بحث قرار گرفته است. گابریل مارسل (1889-1973م)، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم در تاملات فلسفی خویش با تفکیک «مساله» از «راز»، عشق را از مصادیق راز به¬شمار آورده است. از نظر وی «راز» امری است که نمی¬توان آن را از راه روش¬های رایج در علوم و در قلمرو تفکر اولیه حل و فصل کرد، بلکه باید اذعان کرد که آن را باید در حوزه تفکر ثانویه مورد تامل قرار داد. همچنین از دیدگاه مارسل راز عشق به ساحت «بودن» متعلق است، نه به قلمرو «داشتن». در این مقاله به روشی توصیفی- تحلیلی، سعی کرده¬ایم خطوط کلی اندیشه او را در این باب بیان کرده و لوازم معرفت¬شناختی آن را از منظر روابط انسانی و پذیرش وجود دیگران در شبکه عاشقانه میان انسان¬ها و پذیرش وجود موجودی متعالی در عشق به ماوراءالطبیعه، نفی شکاکیت، اثبات وجود جهان، کنار نهادن ذهنیت‌باوری و سوبژکتیویسم دکارتی مورد بحث قرار دهیم.

 

معناشناسی منطقی گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو در پدیدارشناسی هوسرل

علیرضا فرجی

چکیده :هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچه‌ای نوین را به بحث تجربه می‌گشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربه‌باوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بی‌واسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بی‌واسطه ابژه‌ها تکیه دارد، صورت می‌پذیرد. پیامد این برداشت، دستیابی به تجربه زنده است. بنابراین، برای هوسرل، شناخت جهان پیرامون مبتنی بر زیسته‌هایی است که بر حیث التفاتی آگاهی استوارند. سخن گفتن از این جهان التفاتی در اندیشه هوسرل به واسطه معانی ایدئال صورت می‌گیرد و این دسته از معانی حول محور یک خوداستعلایی قرار دارند که مرکز کنش‌ها و حالات التفاتی است. بنابراین، تحلیل کنش گفتاری این «خود» به شکل معناشناختی و بر پایه منطق استعلایی صورت می‌پذیرد و از نگرش نحوی جداست. هوسرل این تغییر جدید را در راستای تحویل بردن سوژه استعلایی به جهان اینترسابجکتیو صورت می‌دهد. در این پژوهش، هدف ما این است که چگونگی تاثیر معناشناسی منطقی بر گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو را مورد تحلیل قرا دهیم.

 

تبیین اَشکال هیچ‌انگاری و شرط رهایی از آن در اندیشه‌ نیچه-دلوز

داود معظمی گودرزی؛ احمدعلی حیدری

چکیده : ما و جهان‌مان در آخرین مرحله‌ هیچ‌انگاری گیر افتاده‌ایم و امرِ قابل توجه، تداوم این وضعیت است چنانکه مشخص نیست این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت. مساله‌ مقاله‌ حاضر درک هیچ‌انگاری است به‌منظور فراهم آوردن امکان اندیشیدن به شرایط رهایی و خلاصی از آن. در این مقاله متمرکز خواهیم بود بر تفسیر دلوز از نیچه درخصوص مفهوم هیچ‌انگاری. به این منظور باید مسیر اصلی استدلال دلوز درخصوص سنخ‌های مختلف هیچ‌انگاری را درک کنیم که سه شکل است: نه‌گو، واکنش‌گرانه و بی‌کنشانه. درک این سه شکل، به‌ویژه واپسین شکل آن؛ یعنی وضعیتی که در آن زندگی می‌کنیم. پس از آن تلاش خواهد شد که ابعاد عاطفی این مفهوم با رجوع به سینمای بلا تار به خواننده انتقال داده شود. به این منظور که ضرورت رهایی از هیچ‌انگاری موجود در وضعیت به شکل عاطفی احساس شود. در این نقطه از استدلال شرایط فراهم می‌شود برای اندیشیدن به گام بعد و این امر با درک تمایز واپسن مرحله‌ هیچ‌انگاری و شرایط رهایی از آن ممکن خواهد شد. به منظور درک تمایز این دو وضعیت و در نهایت درک شرط رهایی از هیچ‌انگاری، تمایز میان دو مفهوم انهدام بی‌کنشانه و ویرانگری کنش‌گرانه مورد توجه قرار می‌گیرد. برای درک تمایز این دو مفهوم نیچه‌ای-دلوزی نیز از تمایز دو مفهوم خسته و فرسوده که دلوز در شرح بکت مطرح می‌کند، بهره خواهیم برد. از این‌رو، مسیر مقاله به این صورت خواهد بود: تحلیل اَشکال هیچ‌انگاری: 1- نه‌گو، 2- واکنش‌گرانه، 3- بی‌کنشانه و 4- شرط رهایی از هیچ‌انگاری.

 

بسط نظریه‌ دیکانستراکشن دریدا؛ نقدی فلسفی بر سبک دیکانستراکشن در معماری معاصر

شراره تیموری؛ شمس الملوک مصطفوی؛ مریم بختیاریان

چکیده : وقتی نظریه‌ دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان ‌می‌رفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه‌‌ برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برون‌داد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی در پروژه‌‌ای که هدفش ابداع سبک دیکانستراکشن در معماری بود، درصدد برآمد ضمن ارائه نمودی عینی برای نظرات خود، نشان دهد که هنرها بهترین محل برای تجلی دیکانستراکشن هستند، اما نتایج حاصل از این پروژه موجب شد تا این فرضیه‌ او با شکست مواجه شود. بر این مبنا، این سوال اساسی مطرح است که سبک دیکانستراکشن در معماری تا چه اندازه توانسته است به برآیند مواضع دریدا درباره‌ دیکانستراکشن بدل شود و یا تا چه حد با آن اختلاف معناداری دارد؟ برای نیل به این مهم ضروری است، میزان تمایز آرای دریدا درباره‌ دیکانستراکشن با سبک دیکانستراکشن در معماری مشخص شود؛ موضوعی که در سایر پژوهش‌های مشابه تمایزی برای آن قائل نشده‌اند و بدون پرداختن به آن به عنوان مبانی شکل‌گیری سبک دیکانستراکشن در معماری پذیرفته شده است. بدین ترتیب و بر این اساس، در این پژوهش سبک منسوب به دیکانستراکشن در معماری، نه از منظری معمارانه، بلکه از منظری فلسفی مورد نقد و ارزیابی قرار می‌گیرد و میزان اختلاف آرای دریدا با این سبک در معماری تحلیل می‌شود.

 

پدیده عشق در حیوانات از دیدگاه حکمت صدرایی

حمیدرضا میرزایی

چکیده : این بررسی به منظور تبیین دیدگاه هستی شناسی صدرایی در مورد ماهیت پدیده عشق غریزی و نهفته در وجود حیواناتِ غیر انسانی با استفاده از روش پیمایشی و نیز تحلیلی - توصیفی (اسنادی کتابخانه ای) انجام شده است. موسس حکمت متعالیه معتقد است که در کلِّ عالم هستی، از پست ترین موجودات تا عالی ترین آن‌ها عشق سَریان دارد. بر اساس نظر ملاصدرا، حیوان یکی از موجودات متن واقع است که دارای صفات کمالی مختص به مراتب خود است. حیوانات دارای نفس هستند که از آثار آن، کمالاتی از قبیل حیات، درک ، اختیار و عشق است. از منظر حکمت صدرایی، عشق یکی از کمالات وجود حیوان است. مبانی حکمت صدرایی برای اثبات وجود و سریان کمال عشق در حیوان عبارتست از اینکه وجود "اصیل"، "بسیط"، "مشکّک" و مساوق با حیات و ادراک (شعور) و عشق است و خدا معشوق‌ حقیقی‌ تمام‌ موجودات‌ از جمله نفوس حیوانات است. همه ی حیوانات عاشق هستند اما به لحاظ وجودی، مرتبه ای دارند و به قدر شدت و ضعف در مرتبه حیوانی خود به زیور کمالات آراسته اند، یعنی؛ همه حیوانات در یک سطح نیستند و حدِّ این کمالات به تناسب سهم آنان از وجود بستگی دارد. اما هر حیوانی که عالی ترین سهم را از مرتبه ی خویش داراست از عشق بیشتری نیز برخوردار است. به باور صدرالدین، به لحاظ تکاملی، حیوان تنها تا جایى مى‏تواند پیش رود که انسانیت از آن جا آغاز مى‏شود.

 

مقایسۀ میان وجهه‌ نظرهای هیدگر و گادامر درباب ایده‌های افلاطون

کاظم هانی؛ رضا سلیمان حشمت

چکیده : تصور غالب راجع به فلسفه¬ افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونه¬ برتر آن‌ها در عالم ایده¬ها، گام مهمی جهت شکل¬گیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایده¬ها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل می¬دهند. ایده-ها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این وجودشناسی و معرفت¬شناسی بدیع، مسائل مهمی پیش می¬آید؛ از جمله: نحوه¬ نسبت اشیاء محسوس با نمونه¬ برتر خود در عالم ایده¬ها به چه صورت است؟ نظرگاه ارسطو مبنی بر جدایی ایده¬ها از اشیاء محسوس به چه میزانی پذیرفتنی است؟ فرض وجود ایده¬ها چه تأثیری بر نظرگاه ما راجع به انسان (دازَین) و زندگی عملی او دارد؟ در این مقاله سعی بر این است که از منظر دو فیلسوف آلمانی؛ یعنی مارتین هیدگر و هانس گئورک گادامر، پرسش¬های مطرح شده را بررسی کنیم. درحالی‌که هیدگر اعتقاد دارد افلاطون با طرح آموزه‌ ایده¬ها، آغازگر فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی و نامستوری و در نتیجه فراموشی وجود بوده است، گادامر اعتقاد دارد تفسیر هیدگر از افلاطون و کل تاریخ مابعدالطبیعه تحت تاثیر انتقادات ارسطو بوده است. گادامر با رجوع به خود محاورات افلاطون ازیک‌طرف، نسبت ایده¬ها و اشیاء محسوس را به‌روشنی توضیح می¬دهد و از طرف دیگر، تاکید می¬کند که ایده¬ خیر در عین تعالی و پوشیدگی در تمام اعمال ما حضور دارد.

علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر درباره فصلنامه «حکمت و فلسفه» می توانند به نشانی  بزرگراه شهید چمران، پل مدیریت، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبائی و با شماره تلفن 88694798 یا به نشانی اینترنتی این فصلنامه به آدرس wph.atu.ac.irمراجعه کنند یا تماس بگیرند.

ارسال نظرات