شگفتی قاری مصری از تلاوت قاری شهید
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، دیدار با خانواده شهید حسین محمدی مقصد این هفته اهالی قرآن کشور بود که جمعی متشکل از سیدمحسن موسوی بلده، رحیم قربانی، سعید زکیلو و امیرهوشنگ محمدیون به دیدار خانواده این شهید عزیز رفتند.
در این دیدار میهمان پدر، مادر و برادر شهید بزرگوار حسین محمدی بودیم، پدر شهید با وجود کهولت سن، اما استقبال گرمی از جمع حاضر، خصوصاً استاد موسوی بلده کرد، البته سعید زکیلو و امیرهوشنگ محمدیون هم از دوستان و همرزمان شهید بودند که همگی در محضر استاد موسوی بلده تلمذ کرده بودند.
آشنایی با استاد موسوی بلده در مسجد قدس
پدر شهید به خواسسته حاضران دقایقی به بیان خصوصیات فرزندش پرداخت و او را اینگونه معرفی کرد: حسین از کودکی به قرآن علاقه داشت و من هم از این علاقهاش خوشحال بودم به او قرآن می آموختم، سال ۶۳ یا ۶۴ با استاد موسوی بلده آشنا شد و تلاوت قرآن را نزد وی به صورت حرفهای آغاز کرد، یک سال ماه رمضان در مسجد قدس استاد موسوی جلسه برگزار میکرد و حسین آنجا با استاد آشنا شد و بعد از ماه رمضان از من اجازه گرفت و در دارالتحفیظ مرتب به جلسات میرفت و به قاری خوبی تبدیل شد.
آن زمان خودم او را با ماشین به جلسه استاد بردم و گفتم، اگر دیگر دوستانت هم مایل هستند، آنها را هم به حضور در جلسات استاد تشویق کن تا آنها را هم با خود ببریم.
شهید حسین محمدی سمت چپ ردیف جلو
میخواهم نفر اول وارد جلسه شوم تا دوبار بخوانم
علاقه حسین به جلسات استاد موسوی تا حدی بود که صبحهای جمعه زود از خواب بیدار میشد و راه میافتاد، میگفت: میخواهم نفر اول وارد جلسه شوم، اینگونه میتوانم دوبار بخوانم. به لطف استاد موسوی به قاری خوبی تبدیل شد و در مسجد قدس مرتب تلاوت میکرد.
شاگردی که بادیگارد استاد بود
استاد موسوی بلده که خاطرات بسیاری با شاگردان شهیدش دارد، گاهی در میان صحبتهای پدر شهید آنها را کامل میکرد و گویا این نکات چون تصویری روشن از جلوی چشمانش میگذرد. اینگونه بود که حاضران از وی خواسند تا به بیان اوصاف شهید محمدی بپردازد و او هم شاگرد سالهای دورش را اینگونه توصیف کرد: حسین از جمله کسانی بود که بسیار منظم در جلسه حضور پیدا میکرد، به یاد دارم صبحهای جمعه که برای حضور در جلسه راهی میشدم به سر کوچه که میرسیدم، میدیدم حسین منتظر من است، جلو میآمد، سلام میکرد و کیف دستی من را میگرفت و مثل یک بادیگارد همراهم میشد و با هم راهی جلسه میشدیم، این اتفاقی بود که تقریباً هر جمعه رخ میداد.
تلاوت با سبک طبلاوی و حصان
سبک تلاوتش تلفیقی از سبک طبلاوی و حصان بود و به قدری زیبا میخواند که در یک جلسه استادی مصری حضور داشت، تلاوت حسین او را شگفتزده کرد و بسیار از این تلاوت لذت برد. سرعت رشد تلاوت حسین باورنکردنی بود و با اخلاق خوش قرآنی هم که داشت، خیلی زود محور دارالتحفیظ شد و امورات جلسه را هم خودش اداره میکرد.
نامهای که در آن خبر از شهادت داد
تا اینکه راهی منطقه شد، هر بار که میرفت، گویا دلش در جلسه باقی مانده بود و هر بار که نامه مینوشت، مدام از این صحبت میکرد که برای حضور در جلسه بی تاب است و در اولین فرصت بازمیگردد، اما عجیب است در سفر آخر نامه ای به نوشت و در آن بیان کرده بود که هنگامی که شما این نامه را میخوانید من دیگر در بین شما نیستم و همین هم بود، آخرین نامهاش وقتی به من رسید که حسین شهید شده بود و گویا خودش هم میدانست شهید میشود.
شهید حسین محمدی نفر وسط
حس مرحوم صبحدل از تلاوت شهید محمدی
به یاد دارم در مسجد علیبن ابی طالب خیابان پیروزی مسابقه قرآن بود و من و استاد صبحدل هم آنجا داور بودیم، حسین سرما خورده بود و صدایش گرفته بود، اما آمده بود تا در مسابقه تلاوت کند، هنگام تلاوت حسین، استاد صبحدل مدام از تلاوتش تعریف میکرد و گاهی خیلی احساسات به خرج میداد که این قاری چه کار میکند، من نمیخواستم بگویم که او شاگرد من است فقط همین قدر به استاد صبحدل گفتم که او سرما خورده وگرنه بسیار بهتر از این میخواند.
علاقه به جلسه استاد موسوی حتی در جبهه
سعید زکیلو از جمله کسانی است که عکسهای زیادی با شهید حسین محمدی در جبهه دارد که برخی از این عکسها را هم با خود آورده بود، او هم حسین محمدی را اینگونه وصف کرد: من با حسین در منطقه سردشت آشنا شدم، البته آنجا هم او را نشناختم و حسین جلو آمد و آشنایی داد، گویا در جلسه استاد موسوی من را دیده بود. آشنایی ما اینگونه آغاز شد. او در منطقه برای رزمندگان جلسه قرآن برپا میکرد، اما دلش همیشه در جلسه استاد موسوی بود، صبحهای جمعه لحظهبهلحظه جلسه را برای ما توصیف میکرد که مثلاً جلسه الان آغاز شد، الان چه کسی میخواند و الان چه اتفاقی در دارالتحفیظ رخ داده است.
شهید حسین محمدی و استاد سعید زکیلو سوار بر موتور
کنار شهید صفاری مرا به خاک بسپارید
مادر شهید هم بسیار کوتاه درباره فرزندش گفت: حسین از کودکی برای یادگیری قرآن تمایل داشت و من در خانه سورههای کوچک را به او یاد میدادم و شب که پدرش از سر کار به خانه میآمد، حسین نزد او میرفت و آیات را برای پدرش میخواند. اینگونه راه قرآن را پیش گرفت و عمل به آموزههای قرآن شهادت را تقدیمش کرد. یک بار به بهشت زهرا (س) رفته بودیم که کنار مزار شهید صفاری را نشانم داد و گفت: من هم شهید میشوم، آن وقت من را اینجا دفن کنید.
پیش از شهادتش خواب دیدم یک دسته سینهزن از خانه ما به سمت مسجد جابری در حرکت هستند و یک شهید را هم تشیع میکنند، حسین هم در جلوی دسته با آنها در حرکت بود، گفتم: حسین کجا میروی، میرویم کربلا، گفتم: من را هم با خودت ببر، گفت: نه مادر الان وقتش نیست انشاالله بعداً.
برادر شهید که هنگام شهادت در کنار برادرش بود نحوه شهادت شهید حسین محمدی را اینگونه توصیف کرد: ما ۱۷ نفر بودیم که با گردان قمر بنی هاشم لشکر سیدالشهدا (ع) راهی منطقه شدیم، قرار بود سه گردان در منطقه ماهوت عملیات کنند، از این رو به منطقه رفتیم و شب را پای یک کوه خوابیدیم. منطقه برای دشمن خیلی مهم بود، حدود یک هفته آنجا بودیم و برای عملیات آماده میشدیم. شهید صفاری هر شب جلسه اخلاق برگزار میکرد و دو شب مانده به عملیات بچهها را جمع کرد و گفت: بیایید به هم قول دهیم هر کس شهید شد، بقیه بچهها را شفاعت کند.
نحوه شهادت
همه بچهها انگار در حال پرواز بودند کسی در حال خودش نبود، به سراغ حسین رفتم تا به او بگویم که مواظب من باشد، دیدم حسین اصلاً در این عالم نیست، بسیار شاد و خندان بود. روز عملیات حسین را دیدم که خشابهایش خالی بودند، خشابهایم را به او دادم و به راه افتادم، در حال پیشروی بودیم که به من گفتند تو برگرد عقب، وقتی به عقب برگشتم با پیکر حسین مواجه شدم. تکتیرانداز عراقی گلوله ای بر سرش زده بود و حسین به شهادت رسید.
پیکرش چند روز در ارتفاعات منطقه باقی ماند تا اینکه توانستیم پس از چند روز برگردیم و پیکر شهدا را با خود ببریم. دشمن منطقه را شدیداً مورد حمله شیمیایی قرار داده و پیکرهای شهدا از جمله حسین دچار سوختگی شده بود و آسیب دیده بود.
هنگامی که برادر شهید نحوه شهادت و بازگرداندن پیکر شهید را توضیح داد، مادر شهید با تعجب پرسید که چرا تا کنون اینها را نگفته بودی و شروع به گریه کرد.