۳۰ آذر ۱۴۰۱ - ۱۴:۵۱
کد خبر: ۷۲۶۲۲۴
معرفی کتاب؛

داستان شهیدی که جهاد را وظیفه خود می دانست

داستان شهیدی که جهاد را وظیفه خود می دانست
شهید محمد حسین حمزه فعالیت های جهادی را وظیفه خود می دانست و اعتقاد داشت که این گونه فعالیت ها باید با قدرت انجام شود. 

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کتاب «حمزه» خاطراتی از شهید مدافع حرم «محمدحسین حمزه» مشتمل بر 218 صفحه نوشته «علیرضا کلامی» از سوی انتشارات خط مقدم چاپ و روانه بازار کتاب شده است. قصه زندگی محمدحسین حمزه قصه جالبی است هم برای آنان که که سرش قسم می خوردند و هم آنهایی که قبولش نداشتند.

«علیرضا کلامی» در مورد نوشتن درباره شهید محمد حسین حمزه عنوان کرده است: در ابتدای بیشتر صحبت ها نظر همه این بود که زندگی شهید را باید به دو بخش تقسیم کرد یکی قبل از شهادت محمد طحان و دیگری بعد از شهادت او ولی من نظر دیگری دارم و برای قبول این مسئله خوانندگان را به مطالعه خاطرات اعزام دوم شهید و حیات عرفانی اش در خناصر دعوت می کنم. اعتقاد دارم برای آن 10 روز باید قسم سومی قایل شد.

این نویسنده اظهار داشته است: خواهر شهید محمد حسین حمزه در یکی از مصاحبه ها می گفت اگر به حسین باشه همون طور که از فیلم و عکس فراری بود از کتاب هم فراریه و من از ترس همین چقدر تلاش کردم. ولی مثل همیشه حسم می گوید آن طور که شایسته اش است نتوانسته ام از او بنویسم و از همه شهدا.

شهید محمد حسین حمزه متولد 15 اسفند سال  ۱۳۶۵در خانواده ای مذهبی و ساده زیست است. وی سال 1385 ازدواج کرد که ثمره ده سال زندگی مشترکش محمد محسن، زینب و علی اصغر هستند. محمد حسین حمزه که به مسائل نظامی علاقمند بود دو بار به سوریه رفت. بار نخست در سال ۱۳۹۴ به مدت سه ماه . وی برای بار دوم هم داوطلبانه، عازم منطقه حلب سوریه شد و مسئولیت فرماندهی گروهان را در خط پدافندی به عهده گرفته بود و در سال ۱۳۹۵ در سن سی‌سالگی در سوریه با زبان روزه به درجه والای شهادت نائل شد.

مرضیه قاسم پور مادر شهید حمزه در مورد ویژگی های  فرزندش گفته است: خوش خلقی، خواندن نماز اول وقت،خواندن نماز شب، احترام به والدین و بزرگترها مهم ترین ویژگی محمد حسین بود. محمد حسین همیشه تاکید داشت که ولی فقیه را تنها نگذارید و همیشه پشتوانش باشید. محمد حسین همیشه از من می خواست برایش از ته دل دعا کنم تا به شهادت برسد. وقتی خبر شهادت محمد حسین را به من دادند برایم دشوار بود  اما گفتم به آروزویش که شهادت بود، رسید .محمد حسین عاشقانه و داوطلبانه راهی سوریه شد.

«حسن حمزه»، پدر شهید محمد حسین حمزه  با اشاره به اینکه محمد حسین نماز قضا ندارد، بیان کرده است: محمد حسین در وصیت نامه اش ننوشته است که برایم نماز قضا بخوانید.او بر اعتقاد خود راسخ بود. روزه، نماز و صله رحم او حقیقی بود. محمد حسین یکرنگ بود و در زندگیش رنگ عوض نکرد. محمد حسین به مسائل نظامی علاقه داشت. آخرین مدل سلاحهای سبک و سنگین دنیا را از اینترنت دریافت می کرد و با مهندسی معکوس با پیچیده گی آنها آشنا مي شد و در صورت ضرورت در بسیج و تداوم آموزش سپاه تدریس می کرد.

به گفته این جانباز دوران دفاع مقدس، محمد حسین فعالیت های خود را به نیت شهادت انجام نمی داده است بلکه آنها را وظیفه خود می دانسته و اعتقاد داشته است که باید انجام شود.

در بخشی از وصیت نامه شهید محمد حسین حمزه آمده است: همه چیز این دنیا فانی است و مرگ و آخرتی هست که باید هرلحظه به یاد آن باشیم و بعد از هر سختی ، آسانی خداوند قرار داده چه در این دنیا و چه در آخرت. و همیشه آماده مرگ باشید به طور مثال همین چند وقتی که ما آماده ماموریت بودیم به واقع شخصا سعی می کردم که کارهای خود را انجام دهم بعد بروم ماموریت؛ به واقع شخصا احساس می کردم هر لحظه مرگ کنارم است؛ به خاطر همین کارهای خود را دقیق انجام می دادم.

کتاب «حمزه» شامل داستان هایی با عنوان نوزادی پر دردسر، دیدار سه نفره با امام، آماده باش بود، کیو کیو بنگ بنگ، گیج نباش، من بچه نیستم، بله قربان، کبلکی کبلکی، بدو بدو، نوجوانی خود و مراقب، رانی با طعم پرتقال خونی، اولین تجدیدی علیه شلختگی، مادون قرمز، تکلیف؛ سپاه، پول اولین حقوق، محمدحسین و سیده، شب خواستگاری، سورپرایز، شب عقد، سه سال اول همه چیز مجانی، زینب زینب؛ دمت گرم خانم، اولین و آخرین کربلا، قطب نما؛ رفتیم توی دیوار، سال خمسی، ول کن بابا؛ کو جنگ، کوله بر پشت، آچار فرانسوی وسط دشت و غیره.

در داستانی با عنوان «گریه فراق» در کتاب «حمزه» می خوانیم: وقتی از سوریه برگشت یک جور دیگر شده بود، ریش بلند و پیراهن مشکی بهش می آمد، خیلی خوشگل شده بود، خاله که بغلش کرد زد زیر گریه، پرسید چیه محمدحسین به سختی جواب داد، بر آن محمد باید گریه کرد، خانواده اش درمان شد ورد زبانش شده بود محمد. اعزام دوم بهمن 94 بود ولی بهم خورد و برگشتم من و خانمش در خانه اش نشسته بودیم یکهو زنگ در به صد درآمد، در را که باز کردم دیدم محمدحسین است. از ذوق فریاد کشیدم و سیده خدیجه را خبر کردم. کوله نظامی روی دوشش بود و سگرمه هایش برهم بود می گفت اعزام شان عقب افتاده و برگشتند. ما شنگول بودیم، او ناراحت. نمی شد باهاش حرف زد. روز عرفه بود. ما را برداشت و رفتیم دعای عرفه می گفت چرا خونه اید.

در پشت‌ جلد کتاب «حمزه» می‌خوانیم: محمدحسین داوطلب شد که به عنوان قطب‌نماچی شناسایی کند و ما هم دنبالش برویم. چون تازه‌وارد بود، خیلی قبولش نداشتند. هر طور شده مسئول سرتیم را راضی کرد و راه افتادیم. شب بود و منطقه شناسایی پیچیده‌ای داشت. یک جایی بهش گفتیم: «داری اشتباه می‌ری»؛ قبول نمی‌کرد و به کارش اطمینان داشت. با مسئول هم‌تیم بحثش شد ولی قبول نکرد که نکرد. بعدا فهمیدیم ما اشتباه می‌کنیم...

گفتنی است، کتاب «حمزه» خاطراتی از شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه نوشته علیرضا کلامی با ویرایش محمدمهدی عقابی مشتمل بر 218 صفحه در شمارگان هزار نسخه با قیمت 36 هزار تومان از سوی انتشارات خط مقدم چاپ و روانه بازار کتاب شده است.

ارسال نظرات