پرسش این است چرا علوم انسانی جایگاه خودش را ندارد؟ به ویژه نکتهای که بسیار مهم است این است که چرا در هویتبخشی تاثیر ندارد؟ اینکه بشر راه را درست تشخیص نمیدهد و انحرافات اخلاقی بشر را فراگرفته این است که علوم انسانی نتوانسته تاثیرگذار باشد و با اینکه علوم انسانی جایگاه هویتسازی دارد ولی این اتفاق علمیاتی نمیشود. بالا رفتن آمار طلاق، بالا رفتن ارتباطات نامشروع جنسی، آمار خودکشی، افزایش مشکلات روحی و اخلاقی، بالا رفتن آمار مهاجرت، اعتیاد، قانونستیزی، تغییر سبک زندگی از علائمی است که میشود روی آنها دست بگذاریم و نشان میدهد علوم انسانی نتوانسته تاثیرگذار باشد و این مشکلات را حل کند.
اول سراغ مبادی تصوریه و مفاهیم برویم. در مورد علوم انسانی تعاریف متعددی بیان شده است. علوم انسانی که مورد نظر ما است علومی است که به حوزه انسان و نیازهای او میپردازد. نکته بعدی انسان است. انسان در نگاه ما یک ظرفیت خلیفه اللهی دارد. خلقت و فطرت خاص دارد. گرایشهای متعالی و مقدس دارد. میل به حقیقتیابی و زیبایی دارد. اینها نشان میدهد انسان جایگاه ویژهای دارد. یک ویژگیهایی در انسان هست که موجب میشود نگاه فراحیوانی به انسان داشته باشیم. نسبت به انسان دو نگاه هست؛ یک نگاه دینی و یک نگاه غیر دینی که نگاه فروید و نیچه است. اگر نگاه دینی داشته باشیم انسان را چگونه میبینیم؟ تعبیر قرآن این است: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
دو هویت برای انسان در دیدگاه اسلامی
اسلام برای انسان فطرت قائل است. اسلام میگوید دو انسان داریم؛ انسان فطری که بالقوه دارای سجایای اخلاقی است، یک انسان دیگر هم هست که با عمل خودش ساخته میشود. یک وقت هماهنگ با ارزشهای فطری است و یک وقت بر ضد ارزشهای فطری. پس ظرفیتی در انسان هست که اگر با ظرفیت متعالی همسو باشد انسان راستین شکل میگیرد و اگر عکس این باشد انسان مسخ شده است. معلوم میشود رفتارها و عملکردها تاثیرگذارند. چه چیزی به این رفتارها جهت میدهد؟ اینجا ظرفیتهای علوم انسانی میتواند جهتدهنده باشد. اگر علوم انسانی جایگاه خودش را داشته باشد، میتواند این تاثیر را داشته باشد که رفتارها را جهت دهد.
علوم انسانی میتواند بر روان انسان اثرگذار باشد، میتواند عامل رشد باشد، میتواند زندگی بهتری را رقم بزند، میتواند ظرفیتهای تعالی انسان را ایجاد کند ولی آنچه امروز شاهد آن هستیم این است که متاسفانه ما هزینه میکنیم ولی افرادی شکل میگیرند که سکولار هستند. در فضای دانشگاه نوعا ظرفیت علوم انسانی در راستای تربیت نیروهای سکولار است و این برای آینده نظام به شدت خطرناک است.
شکاف علوم انسانی ترجمهای و ارزشهای دینی
ما احساس میکنیم شکافی بین دینداری در عرصه فردی و عمومی ایجاد شده است، شکافی بین علوم انسانی ترجمهای و ارزشهای دینی ایجاد شده که باید آن را حل کنیم. در کشورهای دیگر علوم انسانی جایگاه ویژه خودش را دارد ولی در کشور ما وضعیت به گونهای دیگر است و علوم انسانی منزوی و در حاشیه است. فارغ التحصیلان علوم انسانی در کشور ما انگیزه ندارند و در حاشیه هستند و غالبا کسانی که سراغ علوم انسانی میروند کسانی هستند که از نظر علمی ضعیف هستند و کسانی که قوی باشند کمتر سراغ علوم انسانی میروند.
با این توضیحات روشن میشود که باید تحولی در علوم انسانی شکل بگیرد. همه متفق القول هستیم این علوم انسانی ما را به سعادت نمیرساند. اگر ما اینطوری پیش برویم ظاهرمان اسلامی است ولی باطن اسلامی نیست. باید به فکر باشیم. باید کاری کنیم علوم انسانی هویتسازی کند.
یک نکته در بحث روشها که باید به آن توجه کنیم این است؛ این گزاره که آنچه در قالب تجربه بیاید مورد قبول است، اشتباه است و ما آن را به شدت رد میکنیم. این حرف علمی نیست. باید فضا را برای دلایل دیگر باز کنیم تا به نتایج مورد نظر خودمان برسیم.
آیا علوم انسانی میتواند هویتسازی داشته باشد؟ پاسخ ما این است چون علوم انسانی فرهنگسازی میکند نقش مهمی در هویتسازی ایفا کند و میتواند تحقیر را از بین ببرد و خودباروی ایجاد کند، میتواند ظرفیت رشد را بیشتر کند. اگر علوم انسانی جایگاه خودش را پیدا کند فرهنگی غنی و جامعی که متناسب با نیازهای انسان است و اعمال و رفتارها را جهت میدهد حاکمیت پیدا میکند ولی الآن این حاکمیت شکل نگرفته است.
مقام معظم رهبری میگوید اگر علوم انسانی منحرف شد همه تحرکات دچار انحراف میشود. ایشان تاکید میکند بسیار از حوادث دنیا محکوم نظرات صاحبنظران علوم انسانی است. وقتی سراغ روانشناسی میرویم میبینیم طرف فقط از فروید حرف میزند. آیا فقط فروید است، فقط نیچه است یا غیر از اینها هم کسانی هستند. فقط نگاه اینها جا افتاده و فضا را برای افراد دیگر باز نکردند. همچنین ایشان فرمودند مبنای علوم انسانی غربی غیر توحیدی است. در مجموع ما باید توجه داشته باشیم که انسان موجود دو ساحتی است که باید این مسئله را به عنوان پایه در نظر بگیریم و این یک شاخص عمده است.