یادداشت همسر رضا مقدسی، روزنامهنگار فقید تراز انقلاب اسلامی
شاید بگویند غلو میکنند! مگر میشود در این زمانه پرهیاهو در کسوت روزنامهنگاری و در عالم سیاست بتوان این خصوصیات را یک جا در یک تن جمع کرد. آن ها نمیدانند هنرمندی بودی که در قاموس ات نتوانستن و خوب نبودن معنی نداشت و من میتوانم برای تکتک خصوصیات ذکر شده مصداق و مثال بیاورم.
افسوس که نتوانستم از موهبت وجودت بیشتر استفاده کنم و زوایای بیشتری از فطرت پاک تو را درک کنم.
و اما بسیار خشنودم که بهترین انتخابم بودی و در همین زمان کوتاه ِهمسفری، بهترین خاطرات را برایم ساختی؛ آنچنان که حسرتی جز نبودنت بر دلمان نیست.
ماههای آخر حیات ات چنان زلال شده بودی و از پشت پردهها میگفتی که گویی تمام کتابهای عرفانی را به نمایش گذاشتهاند.
گفتند برای رفع بلا چندین قربانی به روشی خاص بدهیم. گفتی انجام دهید ولی قفل بزرگی را روی دری بزرگ میبینم و میگویند دیگر باز نمیشود و راهی جز رفتن نیست!
در آخرین روزها گفتی ما نسل عجیبی بودیم، خیلی از وقایع دنیوی را دیدیم و این نسل حتما ظهور را هم درک میکند و ناراحت از اینکه در وقت ظهور منجی در رکابش نیستی! خواستی تا در نبودنت دعا کنیم، در آن هنگامه ناب برگردی.خواستی فراموش نشوی آنچنان که گویی نبودهای!
یقین داشتی که رفتنی هستی ولی همچنان برای روزهای بعد و سال آینده نقشهها داشتی! برنامهریزی دقیقی برای سالگرد شهادت پدرم (اسفند) کردی و وظایف تکتک افراد را نوشتی!
برنامه سفر نوروزی را چیدی و گفتی کجا و با چهکسانی میرویم.
با اینکه با رفتنت نبض زندگی کند شد اما هربار که در آستانه توقف قرار میگیرد با نشانهای از گرمای حضورت دوباره به تپش میافتد و ثابت میکنی که استمرار داری و ما به رد پاهایت در نبودنت خوگرفتهایم. هرچند که روزها بی غم هجرانت شب نمیشود!