پلمب روایتی از تجربیات یک موسسه تبلیغی
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، این کتاب روایتی است داستانی از تجربیات یک مؤسسۀ تبلیغی و جریان شکلگیری و فراز و فرود آن. این روایت در واقع برگرفته از مصاحبهها و مشاهدات چند مؤسسۀ تبلیغ مذهبی است که برخی نقاط قوت و ضعف آنها به مثابۀ منشأ یک ماجرای پلیسیِ ساختگی شکل داستانی گرفته است؛ بنابراین، داستان را نه به صورت روایت مستند که تلفیقی از خیال و واقعیت باید در نظر گرفت.
آنچه در این قصه آمده منحصر به یک مؤسسۀ تبلیغی خیالی است که البته الهامگرفته از چند تجربۀ واقعی و آمیخته با داستانسرایی است. از این منظر، تعمیم اتفاقات به همه یا حتی اغلب مؤسسات تبلیغی وجاهت ندارد و نهایتاً میتوان به شکل مطالعۀ موردی بدان نگریست. چه بسا مؤسساتی که از جهت آسیبشناسیهای زیرلایۀ این داستان وضعیتی بهتر و بلکه بینقص داشته باشند؛ کما اینکه ممکن است برخی موارد مشابه یا حتی آسیبپذیرتر نیز به چشم بیایند.
این کتاب در پی روایت دراماتیک و داستانپردازی مبتنی بر چند تجربۀ واقعی است که در بهترین حالت شَمایی نه چندان کامل و فقط در حد بضاعت فرم داستانی و قلم مؤلف از همان تجربیات معدود و منحصربهفرد را پیش روی مخاطب میگذارد. و البته تلاش نویسندۀ توانای کتاب بر ارائۀ یک روایت جذاب در قالب نامهنگاریهای اداری و متون مکتوبشدۀ بازجویی است که تا جای ممکن بر محتوا و مفاهیم برگرفته از تجربیات نیز تحفظ داشته باشد.
در بخشی از این اثر خطاب به آقای معصومی میخوانیم:
«احتراماً، همانطور که مستحضرید، چندی پیش بازرس استانداری، حین انجام دادن مأموریت، در ملکی ظاهراً مجهولالمالک گروگان گرفته شد. از معدود شاهدان محلی و اصحاب رسانه خواسته شده تا اطلاع ثانوی از نشر خبر این اتفاق پرهیز کنند.
پرونده حاضر بخشهایی از متن نامهها، گزارشها، صورت جلسات، و گفتگو با گروگانگیران و شاهدان محلی و دیگر افراد مرتبط با ماجراست. این متون به ترتیب زمانی شمارهگذاری شده تا روند پیشرفت کار مشخص شود. از آنجا که حضرتعالی را فردی صالح و امین میدانم، این مجموعه را به رسم امانت در اختیارتان قرار میدهم تا خواستهای که به اراده حقیر عملی نشد، به همت امثال شما، پیگیری شود.»