۲۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۲
کد خبر: ۷۷۴۸۹۴
گفت‌و‌گوی محمدصادق علیزاده و محمد قائم‌خانی درباره کتاب «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد»؛

پیوند اسلام اموی و جاهلی با جریان سرمایه

پیوند اسلام اموی و جاهلی با جریان سرمایه
«صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد» کتابی در زمینه تحولات تاریخی منطقه غرب آسیا و نقش‌آفرینی‌های قدرت‌های غربی در تحولات تاریخی منطقه غرب آسیا است.

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، روز۲۴دی‌ماه۱۳۹۶رهبرانقلاب طی گفت‌وگویی با موسی نجفی، استاد برجسته اندیشه سیاسی و تاریخ‌پژوه شناخته‌شده کشورمان به کتابی در زمینه تحولات تاریخی منطقه غرب آسیا و نقش‌آفرینی‌های قدرت‌های غربی در تحولات تاریخی این منطقه اشاره کرده بودند: کتاب «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد.»

 -نجفی این اشاره رهبر انقلاب را این‌گونه روایت کرده است: «از نکات جالب این جلسه به‌روز بودن ایشان در زمینه فرهنگ و مطالعه کتاب است... ایشان کتابی را مطالعه کرده بودندکه راجع به سقوط امپراطوری عثمانی بودو سؤال کردند شما کتاب «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد» را خوانده‌اید؟ جواب ما منفی بود! چون از چاپ کتاب زمان زیادی نگذشته وبه‌اصطلاح تازه از تنور در آمده.» محمد قائم‌خانی، نویسنده و از مخاطبان جدی حوزه ادبیات، فرهنگ و تاریخ است.چندی پیش وی در یکی از استوری‌های صفحه اینستاگرامش به نقد کتاب «صلحی که همه صلح‌‌ها رابر باد داد» پرداخت.این اثراز«دیویدفرامکین» از جمله آثار مهمی است که تحولات خاورمیانه را بررسی می‌کنند. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی محمدصادق علیزاده (فعال فرهنگی) با محمدقائم‌ خانی درباره این کتاب است. گفت‌وگویی که هر‌چند حول این اثر انجام گرفت اما به موضوع فلسطین و اسرائیل نیز کشیده شد. 

محمدقائم خانی: کتاب برای من که مطالعاتم درباره منطقه در دوره معاصر کم است، مطالب جالب و آورده زیادی داشت اما مشکل به اینجا برمی‌گشت که من بسیار شنیده بودم این کتاب را بخوانید و مهم‌ترین بحث‌ها درباره منطقه پس از جنگ جهانی در این کتاب آمده است. از جهت توصیه‌ای که مقام معظم رهبری برای خواندن این کتاب داشتند، کتاب در کانال‌ها و صفحات بچه‌های حزب‌الهی هم زیاد ترویج می‌شد. از این رو من با ذهنیتی متفاوت به سراغ خواندن کتاب رفتم و فکر می‌کردم این کتاب باید اثر زیادی داشته باشد.از نظر تاریخی، حوادث، اسناد و ارجاع‌، کتاب به درد من خورد و برایم قابل استفاده بود. در مورد بخش تاریخی این کتاب هیچ حرفی‌نمی‌زنم چون من نمی‌دانم ولی بیشتربابخش روایی کتاب کاردارم زیراهیچ تاریخی نمی‌تواندازروایت خالی باشد. روایت‌ها در ابتدای کتاب برای من جذاب و خوب بود و با خودم می‌گفتم نقاط اصلی خوب چیده شده‌اند و گزارش حوادث برای من قابل استفاده بود اما هرچه پیش می‌رفت متوجه این نکته می‌شدم که چرا این شبکه ساخته می‌شود؟! وقتی مساله یهودی‌ها در کتاب شروع شد متوجه بازی نویسنده و جهت‌دار بودن روایت‌ها شدم. 

محمدصادق علیزاده: منظور شما از روایت چیست؟ چه چیزی در ذهن شما است؟ کدام ویژگی را در نظر گرفته‌‌اید که اگر اثر حائز آن ویژگی بود، اثر خوبی است و در غیر این صورت، خیر؟

محمدقائم خانی: منظور من آن چیزی در نقدادبی است که روایت‌شناس‌ها طی سه‌چهار دهه اخیر بر آن تمرکز کرده‌اند، ولی آن‌چنان گسترده است که کسی نمی‌تواند تعریف مشخصی از روایت ارائه کند. حتی برخی روایت را به وادی فهم بردند و از جمله پل ریکور، فیلسوف و ادیب فرانسوی می‌گوید: روایت یعنی درک ما از هر چیزی و یک تعریف از روایت ممکن نیست.روایت برای من چینش اجزا و بخش‌های هر فرمی از فرم‌های روایی است. در داستان آن اجزا یک چیزی است و در خاطره‌نگاری چیزی دیگر است و به‌همین ترتیب در تاریخ اجتماعی و... نیز متفاوت است اما چطور و درچه نسبتی باید این اجزا را بچینیم تا به نقطه‌ای و مقصودی برسیم، مثل مثال معروف دانه‌های تسبیحی که نخش پیدا نیست. درهر کدام از انواع فرم‌های روایی دانه‌های تسبیحی داریم که شبیه به هم نیستند، ولی نخ تسبیح همه آنها روایت است.در فرم‌های داستانی‌تر و به‌ویژه در قرن بیستم، برخی سعی کرده‌اند همین نظم را به چالش بکشند ولی در فرم‌های غیر‌داستانی، این نظم هندسی در همه‌جا وجود دارد. 
   
محافظه‌کاری با محوریت اقتصاد

در این کتاب، بخش یهودیان و همچنین دفاعی که از چند شخصیت محافظه‌کار انگلیسی داشت، برای من محل تأمل بود. دفاع از منطق و نگاه انگلیسی با محوریت اقتصاد در این کتاب احساس می‌شد. این منطق که شما می‌توانید با دو‌دو‌تا چهار‌تا دنیا را بگردانید و در جایی که استثنا لازم می‌شود از خشونت استفاده می‌کنید، در این اثر احساس می‌شد؛ نوعی محافظه‌کاری که با محوریت اقتصاد مبتنی بر سرمایه‌داری صنعتی مبنا قرار گرفته است. احساس من این بود که کتاب دوست دارد نوع شخصیت چرچیل را در مرکز قرار بدهد.من درباره تاریخ معاصر ایران پیگیری و مطالعه داشتم و در این حوزه نوشته بودم و این اثر با اطلاعاتی که داشت، پازل من را تکمیل می‌کرد. من کتاب‌های تاریخی و به‌ویژه از مشروطه تا رضا‌خان را خوانده‌ام تا ماجرا را بفهمم. آنجا متوجه باز‌بودن دست انگلستان در ماجرای ایران می‌شویم تا جایی‌که یک گزینه ندارد و دستش آن‌قدر باز است که سه یا چهار سناریو را با هم پیش می‌برد. شاید یکی برد کامل‌‌اش و دیگری ۸۰ درصد برد‌‌اش را تأمین کند. 

محمدصادق علیزاده: تا سال ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ در بین‌النهرین آن زمان و عراق این زمان نیروی نظامی و پیاده داشتند و چرچیل به‌دلیل کمبود‌ها و قبض‌ید‌ها از ناحیه مسائل مالی، بساطش را جمع کرد و بخش زیادی از نیرو‌های خود را از بین‌النهرین تخلیه کردند که در سه ولایت عثمانی موصل، بغداد و بصره حضور داشتند. انگلیس تنها نیروی هوایی‌اش را برای دفاع از هند و میادین نفتی موصل و آبادان در آن منطقه باقی گذاشت. یعنی انگلیس مبتنی بر آینده احتمالی آتی، فرض‌های مختلف را می‌چیند؟ آیا این سیاست عملگرایی است؟

محمدقائم خانی: بله، چند سناریو دارد. انگلستان صاحب سیاست عملگرایی است. انگلستان در این دوره بسیار دست‌تنگ است و متوجه می‌شوید که انگلیس آن امپراطوری قبل از جنگ نیست. اقتصاد به او فشار آورده است. در چند مسأله از جمله حمایت از پاریس برای عدم پیروزی آلمان‌ گیر کرده است. با خواندن این اثر می‌توان با کلیت وضعیت به‌خوبی آشنا شد.در مورد ایران سؤالاتی برای من وجود داشت که چرا انگلیس چنین و چنان کرد؟ و وقتی این همه در ایران بسط‌ید دارد، چرا برخی کار‌ها را انجام نداده است؟ وقتی این اثر را می‌خواندم فهمیدم که انگلیس، انگلستان قرن ۱۷ و ۱۸ نیست و در موضع اخذ تصمیمات رادیکال قرار ندارد. دیگر انگلیس قبل از جنگ نیست و به شدت تحت فشار قرار دارد.
 
در تاریخ ایران به برخی مسائل ارجاع داده می‌شود مثلا گفته می‌شود انگلیس فلان‌جا پول کم آورده است ولی این حرف‌ها به دل من نمی‌نشست و عقیده داشتم اصطلاحا اینجا ما را می‌پیچانند، ولی با خواندن این کتاب متوجه‌شدن دست تنگ انگلیس، معضل بزرگی بود و می‌شود این مسأله را لحاظ کرد. 

محمدصادق علیزاده: من پنج یا شش سال پیش چاپ اول این کتاب را خواندم و همان زمان احساس کردم این اثر نخ تسبیح ندارد و مخاطب را با بمباران اطلاعات روبه‌رو می‌کند. البته این برداشت برای من وجود داشت که کلیت متن وجهان‌بینی کتاب سمپاتی ملایمی به سمت سیاست انگلیسی دارد وهرجا که احساس می‌کند سیاست ازدایره اخلاق خارج می‌شود،این‌طور نشان داده که انگلیس مجبوربود و درجایی ازدستش دررفته است. مشخصا درمورد اختلافی که با فیصل و فرانسوی‌ها رخ می‌دهد،این‌طور بیان می‌شود. 

محمدقائم خانی: مشکل اصلی کتاب این است که نخ تسبیحی ندارد و روایتی از آن دوره ارائه نمی‌دهد اما در مجموع می‌خواهد تلقی محافظه‌کارانه انگلیسی و جمع استعمار و مشارکت را منتقل کند که البته مشارکت‌‌اش هم استعماری است. جمع‌شدن نیروی سخت و حضوری نرم که ظاهرش به‌صورت مشارکت است و نویسنده می‌خواست این نگاه را نگه دارد.وقتی متوجه شدم همه از این کتاب تعریف می‌کنند خواستم با استوری تلنگری بزنم و کتاب از آن جایگاهی که تصور می‌شود پایین بیاید. این کتاب باید به‌عنوان مجموعه‌ای از اطلاعات خوانده شود. 

محمدصادق علیزاده: فهمی از این وقایع وجود دارد و این تصور وجود دارد که چند مغز متفکر و مافیای ماسونی پشت‌پرده یهودیت نشسته و این وقایع را مدیریت می‌کند. این فهم از ماجرا خطی است، چقدر آن را درست یا قابل نقد می‌دانید؟

محمدقائم خانی: این که تاریخ در اختیار هیچ گروهی نیست، یکی از اصل‌های اساسی من در خواندن متن است. مبنای من روشی نیست بلکه معرفتی است و از جهان‌بینی من بر‌می‌آید. ما می‌دانیم که خدا صحنه را می‌گرداند و حتی اولیای خدا بازیگردان این صحنه‌ها نیستند، چه برسد به فراماسونر‌ها. ولی این‌که روش فراماسون‌ها توطئه‌چینی به‌معنای داشتن طرحی پنهانی است که در صورت‌ها و قالب‌های دیگری پیگیری می‌شود، این یک واقعیت مسلم است و در هر منطقه‌ای سازمان‌یافته است.استعمار‌شدن ما و ضربه‌های وحشتناکی که از نیمه دوم قاجاریه از استعمار خوردیم، نوعی ترس در وجود ما نهادینه کرده و ما مرتبا به دنبال پیدا‌کردن کسی هستیم که دنیا را مدیریت می‌کند.
 
با خواندن تاریخ می‌توان متوجه شد که نه دنیا بلکه هیچ منطقه‌ای این‌طور نیست. در هیچ‌کجای دنیا نمی‌توان تیمی را پیدا کرد که همه‌چیز برای مدتی طولانی در دستشان باشد و مثلا ۵۰۰ سال حاکم مطلق باشند. بالا و پایینی وجود دارد و حتی وقتی قدرت یک‌دست می‌شود از میان خودشان شکافی بیرون می‌زند. 

محمدصادق علیزاده: از خوبی‌های کتاب هم می‌گویید؟

محمدقائم خانی: من از این کتاب چیز‌های زیادی یاد گرفتم، از جمله این‌که حوزه‌های مختلفی را به هم مرتبط کرده بود. هر‌چند که من جدایی تکه‌ای از عثمانی را از مناطق شرقی‌‌اش درک نکردم. ورود نماینده هند و منافعی که دارد توضیح داده می‌شود ولی ارتباطاتی که بخش بین‌النهرین عثمانی به‌طور ارگانیک با منطقه ایران و فلات ایران دارد، نادیده گرفته شده است. قبل از جنگ جهانی بخش زیادی از این سرزمین به ویژه عتبات، ساکنان عرب ندارد ولی منطقه بین‌النهرین را شبیه به عربستان روایت می‌کند، گویی یک‌سری عرب هستند ومثل عربستان همواره همین‌طوربوده و هویت عربی مطلق داشته است.درحالی‌که این‌طور نبوده است، یک بخش‌هایی از کتاب که گویی کلا شیعیان را نمی‌بیند و به‌نظر من یک نقص است.ارتباط جهان عرب با عربستان در کتاب خوب توضیح داده شده است.
 
خاندان‌ هاشمی خوب نشان داده می‌شوند که چطور ازعربستان می‌آیند و...این ماجرا‌ها به‌خوبی در کتاب بیان شده است که کمتر درمنابع چنین پرداختی به منطقه را دیده بودم. ارتباطات و آنچه به مسائل امروز منطقه مربوط می‌شود در این کتاب بیان شده است. همچنین به‌خوبی نشان می‌هد که چرا جهان عرب برساخته است و مثل دیگر کشور‌ها طبیعی نیستند و ساختار قدرت چیده‌شده و ساخته‌شده است و کاملا معلوم است که ساختار قدرت در این کشور‌ها از جنگ جهانی اول بنا شده است.
 
ساختار قدرت در مورد سوریه و لبنان به معنی حاکمیت فرانسه بود که در کتاب به خوبی نشان داده شده است و برای اردن و بخشی از اهل سنت عراق و حوزه خلیج و... ادامه عربستان نشان داده می‌شود درحالی‌که عربستان بعد‌ها از دست این تیم در‌می‌آید و به‌دست آل‌سعود می‌افتد اما در آن مقطع با ‌هاشمی‌ها است و آنها نفوذ دارند.در این مقطع در این منطقه به جز سه کشور ایران، مصر و ترکیه، کشور به‌معنی سرزمینی با داشتن امتداد تاریخیِ قدرت نداریم. این کتاب با جزئیات به این اتفاقات پرداخته است. 

محمدصادق علیزاده: یعنی جوشش نیروهای طبیعی داخل این جوامع وجود نداشته است؟

محمدقائم خانی: اصلا نداشتند و این‌که ما انتظار داریم جهان عرب مثل بسیاری از مناطق جهان جوشش درونی داشته باشد، بر مبنای سنت تاریخی آنها انتظار غلطی است. اگر جوشش و پویایی در جامعه عرب وجود دارد، با حاکمیت کشور‌های عربی نسبتی ندارد، زیرا حاکمیت در کشور‌های عربی مبتنی بر عرب‌بودن است. جنبش‌ها در این مناطق مبتنی بر عرب‌بودن نیستند و این‌طور نبوده که جنبشی پیش از جنگ جهانی در آن مناطق بوده و با فروپاشی عثمانی آزاد شده باشد.
 
آنچه به آن عروبت و عربیت می‌گویند همان‌چیزی است که از عربستان دیده‌ایم که انگلستان به آنها کمک کرده و برخاسته و بر منطقه حاکم شده‌اند و هر‌جایی هویت وجود دارد، اتفاقا علیه این ساختارهایی است که بازتولید می‌شود. تاکید الجزیره بر یکپارچگی جهان عرب به‌عنوان یک هویت برساخته و در ادامه سیاست انگلیسی است. 

محمدصادق علیزاده: به‌نظر شما ساختار سعودی عربستان به خلوص عربی نزدیک‌تر است تا به آنچه ما از الجزیره درباره جهان عرب می‌شنویم؟

محمدقائم خانی: عربستان دقیقا از بادیه‌نشینی بالا آمده است. در دنیای کهن خلافت اهل سنت، مرکزیت از ریاض است که مدنیت عربستان آنجا نبوده و در مکه و مدینه بود. آنچه امروز در سعودی می‌بینیم مدنیت نیست، بلکه بادیه‌نشینی تصریح‌شده است. حتی می‌توان گفت وهابیت آن مدنیت را از بین برده است.با کشف نفت، آل‌سعود از دامان انگلیسی‌ها به آغوش آمریکایی‌ها می‌رود.
 
این وضعیت بعد ازجنگ جهانی دوم محقق می‌شود. از۱۹۵۰به بعد،آل‌سعود به‌لحاظ ماهیتی جزئی ازسرمایه‌داری آمریکایی است. کتاب به‌خوبی نشان می‌دهد که ترک‌ها و آتاتورک برای یکپارچه‌شدن ترکیه جنگیدند. شرق آناتولی در اختیارشان بود و نقطه محوری یعنی استانبول را پس گرفتند.
 
با وجود این‌که عقربه معرفت ترکیه به جهانبینی مدرن مایل بود. این دولت سکولار برای مرزهایش جنگیده است، ولی کشور‌های عربی هیچ‌کدام به این معنی نجنگیده‌اند و انگلیسی‌ها آنها را هل داده‌اند. 
   
تناقضاتی در مورد اخوان المسلمین

من در سوریه و حین نوشتن کتاب «سور سوریه» به تناقضاتی در مورد اخوان‌المسلمین برخوردم که چرا آنها این‌طور هستند؟ در این کتاب خوب می‌شود فهمید که وقتی اخوان در این منطقه مستقر می‌شود، به‌مثابه هویتی مدرن است. اخوان نه ریشه‌ای عربی به معنی بادیه نشینی در عربستان دارد و نه ریشه مدنی دارد. اگرچه اخوان قدرتمند می‌شود ولی این قدرت در پس ذهن تاریخی آنها ادامه ندارد و یک تشکیلات مدرن اسلام‌گرایی است.
 
با این تعریف می‌توان فهمید که چرا نیروهای اخوانی راحت می‌توانند صورت‌های جدید را بپذیرند.در ترکیه اگر متوجه هویت عثمانی ترک‌ها نشوید، نمی‌توانید بخشی از قدرت اردوغان را درک کنید که چرا مردم به ادعای خنده‌دار او در قرن بیست‌و‌یکم این‌همه توجه دارند؟! زیرا او می‌خواهد خاطرات ۶۰۰ سال سیطره بر جهان اسلام را زنده کند ولی جولانی و نه فقط او بلکه عقلای کل اخوان چه‌چیزی را در کشور‌های عربی احیا خواهند کرد؟ آنها می‌خواهند چیزی بسازند. برساخته‌بودن دراین کتاب به‌خوبی معلوم است،تشکیلات وجهازات کشور‌های عربی برساخته است.
 
مسأله عربی فقط در عربستان بود و مسأله فلسطین همواره بیت‌المقدس بود یعنی قبله اول مسلمانان و معبد و یا مسجد مورد احترام سه دین ابراهیمی. روایت قرآن در آیه اول سوره اسرا و عبارت... بَارَکنَا حَولَهُ... مبنی بر این‌که این مکان محور است و دور آن را سرزمینی مبارک قرار داده‌ایم، اشاره‌ای به همین منطقه و مسجد‌الاقصی است. منطقه شامات همواره درگیر است. این حرف‌ها بیرون از کتاب است ولی از این کتاب بر می‌آید. اما مسأله عربیت مسأله‌ای مدرن و برساخته است. 

محمدصادق علیزاده: من به فردای حل‌شدن مسأله فلسطین می‌اندیشم؛ آیا به این معنا حل‌شدن مسأله فلسطین خدمت تاریخی بزرگی به اعراب نخواهد بود؟ زیرا برساختی را به هم می‌زند که از آن آنها نبوده است. 

محمدقائم خانی: اگر این‌طور به ماجرا نگاه کنیم امکان ندارد عربستان با این موضوع کنار بیاید. فارغ از تمام حواشی، قدرت عربستان هیچ‌گاه به این سمت نمی‌رود که از چنین جریانی دفاع کند زیرا قدرت عربستان در بازتولید عربیت است. او باید مدام در هویت غیرتاریخی عربیت بدمد. هویت عربیت، هویت تاریخی عربستان است و هویت تاریخی فلسطین، شامات، بین‌النهرین یا لبنان نیست. وقتی به منطقه نگاه می‌کنیم می‌بینیم یکی از مقاصد اصلی تمام عرفای طریقت اهل سنت، مکه و بیت‌المقدس است. سال‌ها آنجا می‌نشینند. یا به مسجد جامع دمشق توجه دارند. ارجاعات ما در متون اسلامی نشان می‌دهد تقریبا تمام بشارت‌ها درباره ظهور پیامبر مربوط به منطقه شام است که به‌دلیل وجود کلیساهایی است که اعمال عبادی خود را به زبان سریانی انجام می‌دادند که زبان اصلی حضرت عیسی‌(س) بود و انجیل‌شان لاتین و یا عبری جدید نبود.
 
قبل از شکل‌‌گیری کلیسای امپراطوری روم، در شام موحد بودند. تا قرون ۱۹ در این منطقه هنوز کسانی بودند که به سریانی روایت می‌کردند و می‌خواندند.  اولین مشکل در این منطقه با امویان شروع می‌شود و رنگ قومیت ندارد. اولین انحراف بر سر مسأله فلسطین در دولت اموی شکل گرفت.
 
تسلط اسلام اموی، انحراف از دین توحیدی در منطقه است. اسلام اموی بازگشت به ارزش‌های قومی جاهلیت است و این خلاف سنت توحیدی در این منطقه است.دعوا‌ها در آن منطقه همیشه دعوای ادیان ابراهیمی بود مگر این‌که تمدن‌های قدیمی آنها سوابقی داشته باشند. 
 
در روایت زندگی سلمان فارسی آمده است که او در آن منطقه پیش شخصی با علوم باطنی رفت و در زمان مرگ او به سلمان گفته بود هنوز زود است و نزد‌ فرد دیگری برود. سلمان سه‌چهار نسل از علما را شاگردی کرده بود و به نفر آخر می‌رسد و با ماجرایی برده می‌شود و به حجاز می‌آید. این روایت نشان می‌دهد سنت واضحی در منطقه است که در قرون بعد از اسلام، شکل غیر‌توحیدی پیدا می‌کند و مسأله آنها هویتی می‌شود. تا پیش از این، منطقه مرکزیت پرچم توحید را در اختیار داشته است. 

محمدصادق علیزاده: با توجه به این اتفاقات شرایط منطقه را امروز چطور می‌بینید؟

محمدقائم خانی: اتفاق بزرگی که رخ می‌دهد من را به یاد بخش پایانی آیه ۲۵ سوره فتح می‌اندازد:... اگر مرز‌ها از هم جدا شود عذاب می‌رسد. این مرز‌ها قرن‌ها در‌هم بود و معلوم نبود که اینجا بیتوته عرفا است یا اسلام اموی؟!

جنگ قدیمی این منطقه با بین‌النهرین که مغز تمدن ایرانی است و کسی که حاکم بصره بود تا سیستان خراج می‌گرفت، منطقه را به حالتی از نفاق و وضعیتی فتنه‌گون رسانده است. عرفا نوری می‌دیدند و به این منطقه می‌آمدند. وجود حرمی که مایه برکت است و باطل آنجا را تصرف کرده است.عربستان هم بعد از پیامبر درچنین وضعیتی قرارگرفت وبه‌جز دوره کوتاه خلافت امیرالمومنین(ع) که مجبور به حضور در بین‌النهرین شد،باز فتنه‌گونی را در عربستان می‌بینید.
 
حرمی است با روح توحیدی و مسله حج ولی با حاکمیت باطل.به نظر من در دوره جدید به‌علت مناسباتی که وجود دارد صورت‌های مختلف باطل به هم نزدیک می‌شوند. صف‌ها به‌وضوح جدا می‌شود و انشاا... به سمت مشخص‌شدن صفوف حق و باطل می‌رویم ومسلمانان تصمیمات بزرگی خواهند گرفت. اگر امت اسلامی پای جبهه حق بایستند، می‌توانیم به اتفاقی که با پیامبر‌(ص) نیفتاد،ر نزدیک باشیم.
 
آنچه در زمان پیامبر(ص) درک نشد واسلام اموی به‌شکل عباسی‌‌اش درحجاز ادامه پیدا کرد، به رژیم‌صهیونیستی وصل می‌شود که پیوند یهودیت با مسیحیت صهیونیستی است. امروز اسلام اموی و اسلام جاهلی حجازی با جریان سرمایه یکی شده‌اند و دردرون سیستم با هم کار می‌کنند. مسأله این است که این‌سه با ریشه توحیدی منطقه نمی‌خوانند. 
ارسال نظرات