راهبرد اتحاد استراتژیک موج کرهای با غولهای استریم جهان: از نتفلیکس تا دیزنی پلاس



با مقدمهای که بیان شد، میتوان اینگونه تحلیل کرد که همکاری فزاینده میان کمپانیهای سرگرمی کره جنوبی و شرکت والتدیزنی را نمیتوان صرفاً در قالب یک «توسعه پلتفرمی» یا همکاری مقطعی در حوزه استریم تفسیر کرد. آنچه در حال شکلگیری است، نمونهای از یک اتحاد استراتژیک در سطح قدرت نرم جهانی است؛ اتحادی که در آن، زیرساختهای رسانهای و امپریالیستی دیزنی با موتور تولید محتوای پویای کره جنوبی، ذیل موج کرهای (Hallyu)، به نقطه تلاقی رسیدهاند تا نسخهای نوین از هژمونی فرهنگی را بازتولید کنند.
از منظر کره جنوبی، این همکاری نه یک انتخاب تاکتیکی کوتاهمدت، بلکه مرحله دوم راهبرد جهانیسازی فرهنگی پس از تجربه موفق همکاری با نتفلیکس است. دیزنی برای سئول صرفاً یک پلتفرم توزیع نیست، بلکه یک «ابَرنهاد تمدنساز رسانهای» به شمار میرود؛ نهادی که توانایی عبور دادن محتوا از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تبدیل آن به بخشی از جریان اصلی مصرف جهانی را دارد. در این چارچوب، همکاری با دیزنی به کره جنوبی امکان میدهد تولیدات خود را از جایگاه «درامهای آسیایی یا محلی» خارج کرده و در کنار محصولات جریانساز جهانی مانند مارول و جنگ ستارگان، وارد سبد مصرفی خانوادههای غربی کند. افزون بر این، بهرهگیری از شبکه توزیع مویرگی و تثبیتشده دیزنی، راه نفوذ به بازارهایی را هموار میسازد که پیشتر در برابر محتوای آسیایی مقاومت فرهنگی نشان میدادند.
در سطحی عمیقتر، این همکاری بستری برای یادگیری و بهرهبرداری از منطق دیزنی در حوزه برندسازی را نیز فراهم میکند؛ منطقی که در آن یک روایت یا داستان، به یک برند تجاری پایدار با زنجیرهای از محصولات جانبی، شخصیتسازی، کالاهای فرهنگی و حتی فضاهای تجربهمحور بدل میشود. در نهایت، همکاری با دیزنی به کره جنوبی کمک میکند تا موج کرهای را از وابستگی تکبعدی به یک پلتفرم خاص، بهویژه نتفلیکس، خارج کرده و آن را به یک پدیده پایدار و چندپلتفرمی تبدیل کند؛ امری که ریسکهای راهبردی این موج را بهطور محسوسی کاهش میدهد.
در سوی مقابل، دیزنی نیز از این همکاری سودی کمتر از کره جنوبی نمیبرد. دیزنی در دهه اخیر با چالشهایی جدی همچون تکراری شدن روایتها، فرسودگی اسطورههای کلاسیک آمریکایی و اشباع بازار محتوای غربی مواجه بوده است. در چنین وضعیتی، موج کرهای برای دیزنی نقش نوعی «تزریق خون تازه» به کالبد هالیوود را ایفا میکند. روایتهای کرهای با تکیه بر عاطفهمحوری، شخصیتپردازی عمیق، تعلیق روایی و پیوند قوی با تجربه زیسته مخاطب، خلأ قصهگویی در بسیاری از تولیدات مدرن آمریکایی را جبران میکنند.
همزمان، این همکاری امکان نفوذ عاطفی دیزنی به نسل جدید مخاطبان، بهویژه نسل Z، را فراهم میآورد؛ نسلی که دیگر پیوندی عمیق با اسطورههای کلاسیک دیزنی مانند سفیدبرفی یا سیندرلا ندارد، اما بهشدت تحت تأثیر ستارههای کیپاپ، کیدراما و سبک زندگی بازنماییشده در موج کرهای قرار گرفته است. از سوی دیگر، دیزنی با توزیع محتوای کرهای، خود را بهعنوان پلتفرمی جهانی و چندفرهنگی بازنمایی میکند و در عین حال، بدون واگذاری کنترل زیرساخت توزیع، هزینههای نمادین ناشی از برچسب «امپریالیسم فرهنگی آمریکایی» را کاهش میدهد.

اما نقطه ثقل و عامل پیونددهنده این همکاری، نه صرفاً منافع اقتصادی یا نیازهای فناورانه، بلکه همراستایی ایدئولوژیک دو طرف است. برخلاف برخی برداشتهای سطحی، موج کرهای در تعارض بنیادین با ارزشها و نظم فرهنگی غرب قرار ندارد، بلکه میتوان آن را «نسخه شرقیشده همان نظم سرمایهداری فرهنگی» دانست. هر دو طرف به فرهنگ بهمثابه یک صنعت باور دارند؛ صنعتی که باید استانداردسازی، بستهبندی و برای مصرف انبوه آماده شود و همزمان بهعنوان ابزاری برای مهندسی نرم افکار عمومی عمل کند. همچنین هر دو، بهجای تقابل مستقیم سیاسی، بر راهبرد نفوذ غیرتقابلی از مسیر سرگرمی، زیباییشناسی و سبک زندگی تکیه دارند.
در نتیجه، این همکاری نشان میدهد که موج کرهای نه یک «بدیل تمدنی» در برابر غرب، بلکه مکمل و تقویتکننده نظم فرهنگی لیبرال–سرمایهداری در جغرافیای آسیاست؛ نظمی که اکنون با چهرهای چندفرهنگی و غیرغربی بازتولید میشود. آنچه امروز شاهد آن هستیم، شکلگیری نوعی همپیمانی نرم تمدنی است که در آن، کره جنوبی نقش تولیدکننده روایت و دیزنی نقش توزیعکننده، تثبیتکننده و نهادینهساز آن را ایفا میکند. این الگو بهخوبی نشان میدهد که در عصر پلتفرمها، قدرت نرم دیگر نه در تقابل آشکار فرهنگها، بلکه در ادغام هوشمندانه آنها برای تسلط بر بازار ذهن و عاطفه مخاطب جهانی تعریف میشود.