۱۵ آبان ۱۳۸۹ - ۲۰:۵۰
کد خبر: ۸۹۶۹۵

طبل معماری اسلامی، بلند آواز و میان تهی!

مسجد جامع قم


« من مطلبى را - به گمانم - از قول «رومن رولان» خواندم که گفته بود در یک کار هنرى، یک درصد هنر، نودونه درصد اخلاق؛ یا احتیاطاً این‏گونه بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقى نیست. اگر از من سؤال کنند، من مى‏گویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق. اینها با هم منافات ندارند. ... هنرِ متعهّد یک واژه درست است...هنرمند باید خود را به حقیقتى متعهّد بداند. آن حقیقت چیست؟ ... هرچه اندیشه و فکر و درک عقلانى بالاتر باشد، مى‏تواند به آن درک ظریف هنرى کیفیّت بیشترى بدهد. ...این معارف هم فقط با هنرمند بودن به دست نمى‏آید؛ بلکه یک پشتوانه فلسفى و فکرى لازم دارد. ... یک وقت شما معمارى را مى‏بینید که اندیشه‏اى دارد؛ یک وقت یک معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بى‏هویّت است و متّکى به فکرى نیست. اینها اگر بخواهند بنایى را ایجاد کنند، دو گونه طرّاحى مى‏کنند. اگر ساخت یک شهر را به دست دو نفر آدمِ این‏طورى بدهند، یک نیمه آن با نیمه دیگر به‏کلّى متفاوت خواهد بود. به‏هرحال این تعهّد، لازم است.هنرِ ملتزم و متعهّد، یک حقیقت است و ما باید به آن اقرار کنیم.

مسائل مهندسى ساختمان و شهرسازى و خانه‏سازى و امثال اینها... بسیار مهم است. ما نباید وقتى زلزله مى‏آید، به فکر بیفتیم؛ ما باید از گذشته‏ها عبرت بگیریم. ... این حوادث چه به ما مى‏گوید؟ مى‏گوید ما باید به مسأله‏ى بنا و ساخت محیطهاى مسکونى اهمیت بدهیم. خانه، مأمن و پناهگاه هر انسانى است. خانواده که اصلى‏ترین و مهمترین انس یک انسان است، عمدتاً داخل خانه است. بچه‏هاى انسان، همسر انسان، خود انسان در محیط خانه هستند؛ لذا ما باید کارى کنیم که احساس امنیت کنند. ما در این زمینه ...گذشته‏ى باشکوه و افتخاربرانگیزى داریم. در دوره‏هاى قدیم، از بناى تخت‏جمشید و ایوان مدائن بگیرید تا بناهاى عظیم دوران اسلامى و دوره‏هاى مختلف دیگر، که با معمارى‏هاى مختلف ساخته شده‏اند؛ اما همه با شاخص استحکام، زیبایى، مصالح خوب، تناسبِ با محیط و مطمئناً صرفه‏جویى؛ همین اصولى که شماها در مهندسى ساختمان درنظر مى‏گیرید... این آجرها در دوره‏ى زندگى ما تبدیل شد به آجرهاى پوکِ منحوسى که دیده‏اید. دوره‏ى انحطاط همین است؛ همه چیز روى همه چیز اثر مى‏گذارد. مصالح نو و مدرن به میدان آمد، اما دقت در ساخت مصالح و استفاده‏ى از مصالح کم شد؛ تناسب با محیط که در ساختمان‏سازىِ قدیمىِ ما رعایت مى‏شد، کم شد. ... نگذارید اینها مورد غفلت قرار بگیرد؛ یعنى واقعاً یک مهندس محاسب یا یک مهندس ناظر، خودش را مسؤول بداند. ...همه باید خودشان را مسؤول بدانند. زیبایى یک چیز تجملاتى نیست...نه، زیبایى یکى از لوازم زندگى انسان است؛ زندگى را آسان و شیرین مى‏کند؛ محیط را قابل تحمل مى‏کند. این‏که انسان وارد خیابانى شود و همه‏ى بناها با انحناها و شکل‏هاى مناسب و ترکیب‏هاى زیبا و چشم‏نواز و دلنواز در مقابل او جلوه کنند، این کجا؛ و این‏که انسان وارد خیابانى شود و ساختمانهاى ناهماهنگ، ناجور و تحمیلِ بر زمین و بر محیط طبیعى، جلوى چشم او جلوه کنند، کجا؟ اینها با هم تفاوت مى‏کند. داخل خانه‏ها و درون محیطهاى عمومى هم همین‏طور. زیبایى، اصل خیلى مهمى در بناست. رعایت شاخص‏هاى بومى و بخصوص شاخص‏هاى اسلامى در شهرسازى و خانه‏سازى، بسیار مهم است. ... کارى کنید که وقتى انسان وارد خیابان... شد، از نگاهِ به ظاهر ساختمان‏ها لذت ببرد. همه‏ى شهرهاى ما باید این‏گونه باشد. ...بنده به اغلب شهرهاى ایران رفته‏ام و آن‏جاها را گشته‏ام و در کوچه پسکوچه‏ى آنها رفت و آمد داشته‏ام. بعضى از شهرها هستند که اگر خداى نکرده یک حادثه‏ى آن‏طورى پیش بیاید، خساراتش غیرقابل تصور خواهد بود؛ باید به فکر افتاد، باید دنبال اینها رفت. ... مى‏خواهم بگویم به این کارها باید اهتمام مضاعف داشت.

آنچه را که من تأکید میکنم، معمارى و شهرسازى قم است. امروز کارهاى بزرگى در قم دارد انجام میگیرد، ساخت و سازهائى انجام میگیرد؛ حتماً در این معمارى‌ها باید ملاحظه کنند که معمارىِ اسلامى باشد؛ نمادهاى انقلاب در این شهر، در معمارى‌ها مشاهده شود؛ چون اینجا شهر اسلام و شهر انقلاب است.»

آن چه گذشت ، گلچینی بود چکیده از سخنان رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای ، که در مناسبت های گوناگون ایراد شده بود. دغدغه معظم له در باره شهرسازی و تاکیدی که در باره معماری اسلامی و انقلابی شهر قم داشتند، خبرگزاری رسا را بر آن داشت که از نگاه تخصصی تری بدین مقوله بپردازد. از این روی، قلم صاحبان اندیشه و نظر از حوزه و دانشگاه را فرا می خواند تا در بستری رسانه ای به این مهم بپردازند و ابعاد موضوع را باز کرده و راه کارها را ارایه کنند.

مقاله پیش رو به قلم مهندس جلال محدثی است که در پی می آید:

شرح درد
از مسوول و مأمور، کارشناس و عامی و طلبه و کاسب این روزها ناله ی وضعیت نابسامان شهر، بلند است. البته این گله و شکایت، بسته به طبقه تخصصی و اجتماعی شاکیان، متفاوت است.

هنرمندان، از زشتی شهر، نبودن حس زیبایی شناسی در آن و عدم هماهنگی در رنگ و بافت، بی اصالتی نقوش و به هم ریختگی ظاهر و مخروبه بودن محدوده های چندین سال به حال خود رها شده و بی نظمی تابلو های شهری و نبودن روح خاطره در کوچه پس کوچه های شهر گله دارند.
مسوولان(خصوصا نژاد غیر بومی شان که عموما یکی دو سال هم بیشتر مهمان شهر نیستند)، از عقب افتادگی شهر و کسری بودجه برای انجام پروژه های ملی و رقابت با مشهد و اصفهان و تهران و حتی خاورمیانه! احساس سرافکندگی می کنند و به همان نسبت هم احساس تکلیف: که باید برای قم کاری بکنند. ازین رو، روزها که در خیابان های شهر راه(!) می روند، شبها کابوس بی همتی مضاعف می بینند و برای جبران آن، با کار مضاعف (کارشناسی شده) در تلاشند که برای شهر، خیابان های عریض، رقص نور، BRT، مترو، مونوریل، صحن بزرگ و شبستانی بزرگتر، تقاطع سه سطحه و بلوار هایی به دارازای از زمین تا خدا؛ بسازند. بخاطر همین هم جهت اطلاع از آخرین دستاوردهای جهانی، هر وقت در خلال کارها فرصتی دست دهد، از کسب ِ اخبار تحولات نوین در توکیو و کوالالامپور، شانگهای و صد البته عمره مفرده و کنترل میزان پیشرفت پروژه های عمرانی حرمین شریفین، غافل نمی مانند.

اهل علم و تقوی، از این همه تضاد میان وضع موجود شهر و تعالیم دینی، که هر روزه در گوشه و کنار این شهر یا بر سر منبر گفته و یا در کلاس های درس دوره می شود، شکوه به آسمان دارند و گلایه بر زمین! از نبودن حجاب و عفت، و رعایت نکردن حق همسایه در نور و اشراف و بلند مرتبه سازی ؛ که مگر قابل قبول است در شهری مذهبی چنین ساختمان هایی، نظیر آپارتمان های شهرک های کارگریِ کشورهای کمونیستی، ساخته شود و مردم در چنین خانه هایی زندگی کنند، با آشپزخانه اُپن و اتاق خواب کنار پذیرایی و الخ!

مردم هم که عموما در خرید و ترافیک و جای پارک و آسفالت کوچه و اداره مربوطه و مغازه و کسب و مالیات بر درآمد نداشته (!) و خلاصه امورات روزمره شهری شان چشم دارند و مبنای قضاوت در کارایی و صحت هر چیز را با میزان مفید بودن آن در زندگی شخصی و گروهی روزمره شان می سنجند و شهردار خوب و نماینده لایق را کسی می دانند که دردی از درد آنها دوا کرده و گره کوری از ملک و پروانه و اشتغال و استخدام و مزایایشان باز!
همه این ها درست و کیست که ننالد؟ از آنچه که در و دیوار شهرمان به آن مبتلاست و مایه خجالت عمومی؟

اما... یک موضوع داغ تر هم وجود دارد : معماری یا شهرسازی اسلامی!

حالا در این کش و واکش کمبود امکانات و نبود خدمات و ساختمان های نا مقاوم در برابر زلزله، معماری اسلامی دیگر چه صیغه ایست که قریب به یکسال نقل مجالس و محافل شده و کسان بسیاری سنگ آن را به سینه می زنند و از آن داد سخن داده و از دست رفتن آن را به سوگ نشسته اند؛ البته موضوعی جداگانه است!!

از قدیم گفته اند از هر دستی بدهی، از همان دست هم می ستانی! پس هر آنچه که ما امروز در معماری و ساختمان سازی و خیابان ها و ادب و فرهنگ شهرمان، در حال ستاندنش هستیم، همان چیزی است که در این سالیان اخیر، به آن داده ایم. به همین سادگی!
به زبان علم جامعه شناسی، هر تمدنی، از خود دو میراث اصلی به یادگار می گذارد : زبان و معماری (و اگر وقت بیشتری داشت، هنر!)
زبان، نتیجه نحوه مطالعه و گفت و شنود و محاوره و برخورد و معاشرت مردم است و ملتی که بیشتر اهل ادب و نزاکت و باریک اندیشی و ظریف گویی باشد، زبان غنی تر و ادبیات دلنشین تری دارد.

معماری هم نتیجه نحوه رفتار و منش و زندگی کردن مردم است و ملتی که رفتارهای فردی و اجتماعی بهتر و سنجیده تری داشته است، در خانه های درست تر و زیباتر و تحسین برانگیز تری زندگی می کرده. این که چه شهروندانی در شهر زندگی می کرده اند، تعیین کننده میزان عظمت و ارزندگی شهر بوده است. اعمال قومی، شهری را دچار عذاب و ویرانی می کرده و قومی دیگر، بواسطه کردار خود، احترام و تحسین دیگران و برکت و رحمت خدا را برای خود و نسل های آینده شان، کسب می کرده اند.

از کوزه همان برون تراود که در اوست!
اگر جامعه ما از تعالیم اسلام در اعتقاد بهره ای برده باشد، صد البته نه تنها در گفتارش آثار آن را می توان یافت، بلکه در رفتار و کردار اجتماعی اش نیز بروز پیدا می کند. اگر حقوق فردی و اجتماعی، همان جایگاهی را که در دین دارد، در باور ما نیز داشته باشد؛ دیگر در جامعه ای اسلامی مان، از ناودان های سر ریز به معابر عمومی گرفته تا تجاوز به ملک همسایه و از بین بردن نور او، از ما سر نمی زند. اگر حفظ عرصه ها و حریم های خصوصی مردم در باور ما هنوز معتبر است، از اشراف به خانه همسایه تا آشپزخانه اُپن در خانه 70 متری، در معماری ما دیده نخواهد شد.
اما، ما، بنا بر سنت و تاریخ و فرهنگمان، جامعه ای اسلامی هستیم، هم در رفتار و گفتار و هم البته در اعتقاد. اما مشکل معماری اصیل و با هویت داریم، حالا اسلامی اش بماند!
پس مشکل یا در آب است یا در کوزه!

به عبارت دیگر این مشکل ناشی از دو علت احتمالی است:

1- ما اعتقاد نداریم و رفتار و کردارمان صرفا پوسته ای ظاهری است، به روال آن سنت فرهنگی که پدرانمان داشته اند. ما زندگی معاصر خود را می کنیم و فعالیت های روزمره خود را انجام می دهیم، در ساختمان هایی جدید و در شهری معاصر. ولی در ایام و ساعات و مکان های خاصی (خانه، حسینیه، مسجد) رفتار های دینی خود را انجام می دهیم. پس در این حالت، بین دین، و رفتار و گفتار دینی، شکاف عمیقی بنام کلیشه های سنتی، فاصله انداخته و زندگی دینی ما، فقط در یکسری آداب و رسومی محدود شده است که نه ریشه در باور های اعتقادی دارد و نه ارتباطی به شیوه زندگی کنونی ما، بلکه صرفا تکرار یک رفتار فرهنگی یا غیر فرهنگی است، نادانسته و از روی عادت یا تقلید!

2- ما اعتقاد داریم، اما نتوانسته ایم این اعتقاد خود را در حوزه های معاصر زندگی اجتماعی مان وارد کنیم. به عبارت دیگر نتوانسته ایم مبانی دینی مان را که بر پایه کتاب و سنت و حدیث بزرگان دین، به دستمان رسیده است؛ برای مظاهر نوین زندگی فردی و اجتماعی مان، معاصر سازی کنیم. در حوزه هایی مانند ارتباطات، پزشکی، محیط زیست و معماری و شهرسازی، پیوندی بین مبانی و نیازهایمان برقرار نشده است و به همین دلیل باورهایمان در زندگی جدیدمان وارد نشده و اعتقاداتمان، نتوانسته است در رفتار و گفتار و شهر و معماری مان، به خروجی درست و درخوری منتهی شود.
خوب، در این صورت چگونه می توان داعیه معماری اسلامی داشت؟ یعنی، چگونه می توان توقع داشت که آثار اعتقادی که وجود ندارد (یا وجود دارد اما نتوانسته در زندگی روزمره ما وارد شود)، را در ساختمان ها و خیابان های شهرمان ببینیم.
ما اُپن زندگی می کنیم که در نقشه خانه مان آشپزخانه اش، جا خوش می کند وگرنه کدام مسلمان با غیرتی قبول می کند که خانواده اش بدون رعایت حریم خصوصی، نزد مهمان نا محرم و علیرغم سنگینی نگاهش، آشپزی کند؟!
تا وقتی چنین وحدت و یکپارچگی بین تفکر، زندگی، احساس و آفرینش ما بوجود نیامده (که در دوره هایی از تاریخ همین سرزمین وجود داشته)، سخن از معماری اسلامی زدن، فقط کوفتن بر طبل است، صدایی بلند و پر طمطراق دارد، اما درون آن خالی است! خالی از زندگی اسلامی ای که آن معماری را پر کند : آخر می گویند معماری ظرف زندگی است!

اگر مسلمان حقیقی باشیم، خواهی نخواهی، آثار آن در همه شؤون زندگی مان دیده می شود و اگر نباشیم، معماری اسلامی غیر حقیقی مان، مثل یک پوسته کاذب است که با مغز زندگی درونش، هیچ نسبتی ندارد.

در این میان معضل دیگر این است که بسیاری (حتی در حد استاد دانشگاه یا عالم دینی) معماری اسلامی را همین آثار برجای مانده از حکومت های گذشته در تاریخ 1400 ساله اسلام می دانند. از کاخ های سبز و باغ های سرخ گرفته تا خانه های مجلل و مساجد با شکوه. اما چقدر از این حکومت ها و سردمداران و والیانشان، به شیوه اسلامی زندگی و حکومت می کردند، و این که در شیوه گفتار و رفتار، چقدر با اعتقادات اسلامی مبتنی بر تعالیم پیامبر و امامان (که بسیارشان شهید شده به دست همین حکومت های اسلامی اند!) هماهنگ بوده اند؟ این مسأله ای است که جوابش را در تاریخ می توان یافت. با این نگاه، آیا می توان امویان، عباسیان، سلجوقیان یا حتی صفویان و قاجار و دیگرانی را که در زمره بزرگترین تمدنهای اسلامی نام برده می شوند اسلامی نامید؟ و آثار، هنر ها و معماری شان را، که در موزه های بزرگ دنیا، متبرک به لقب اسلامی شده اند، می توان بر اساس رابطه میان کوزه و درون کوزه؛ نمونه های موفقی از رابطه میان اعتقاد اسلامی و زندگی اسلامی دانست؟!

اما چه کنیم که عمری است، معماری اسلامی را با این نشانه ها و مثال ها به ما شناسانده اند. طبیعی است که عده ای بی اطلاع یا با اطلاع و منفعت طلب، آنچه می سازند، بی ارتباط به اسلام است. زیرا از علم به مبانی درست معماری ای که در شأن باور ها و تعالیم اسلام است، غافل اند، و آنچه می سازند، از شناخت نادرست اسلام اموی و عباسی و خارجی است!

اینجاست که ضرورت شناخت صحیح مبانی اعتقادی دینی، و رابطه آن با زندگی نوین و نیاز هایش، روشن می شود. اگر بتوان ملاک ها و معیار های برخاسته از مبانی را بدست آورد، آنوقت دیگر هر فرصت طلب سودجو، یا غافل بی خبر، با الصاق کاشی و حکاکی نقش و نگار یا آراستن بنا به زیور، و چپاندن گنبد و تاق به ساختمان ، آن را به نام معماری اسلامی، به ما قالب نمی کند. عدم شناخت و نداشتن ملاک و معیار برای ارزیابی، ما را به خروجی های نادرستی سوق می دهد که بی اصالت اند و نه تنها جای دفاع ندارند، بلکه بدنامی ناشی از بی ارزشی شان، معماری اسلامی را از جایگاه خود تنزل می دهد.
در این میان، آنچه آسیب می بیند، شأن معماری اسلامی، همان معماری برخاسته از تفکر اصیل، است که بدست نا اهلان، دستمالی شده و مبانی اعتقادی نهفته در ورای آن، با نا آگاهی و سهل انگاری، با هزاران ناخالصی، در جامعه بذل و بخشش شده و ذهنیت عمومی را نسبت به آن خراب کرده و به تعبیر دقیق تر، آن را به ابتذال کشیده می شود.

و این یعنی نقض غرض! یعنی زنده کردن ارزش، به قیمت بی ارزش کردن یا از بین بردن آن.
در مرمت آثار باستانی و تاریخی، وقتی که یک باستان شناس، مجموعه ای را (شهر، بنا یا شئ) از زیر خاک در می آورد؛ از آن عکاسی کرده، نقش آن را ترسیم می کند و مکان و موقعیت آن را ثبت می کند. در صورتی که امکان انتقال آن به موزه یا حفظ و حراست آن در محل میسر نباشد، دوباره آن را با خاک می پوشاند، تا مبادا در اثر عواملی از بین برود تا شاید در فرصتی مناسبتر که امکانات بیشتر و بهتری فراهم بود، بتوان از این میراث ، به درستی بهره برداری کرد.
پایان
ی/701/ح
ارسال نظرات