۰۴ مهر ۱۳۹۱ - ۱۷:۲۸
کد خبر: ۱۴۰۱۱۶
لحظه‌های ماندگار(28)؛

حاضرم در خط مقدم تیر و ترکش بخورم اما ...

خبرگزاری رسا ـ روحانی رزمی تبلیغی گفت: آن‌هایی که کار تخصصی‌شان تنها تنظیم امور شهدا در معراج شهدای اهواز بود می‌گفتند حاج آقا شما بیا به ما روحیه بده، آن زمان من نوزده سال بیشتر نداشتم و گفتم نمی‌توانم و گفتم اصلا روحیه این کار را ندارم، حاضرم در خط مقدم تیر و ترکش بخورم اما اینجا نمی‌توانم.
روحانيت و دفاع مقدس روحانيت و دفاع مقدس

حجت‌الاسلام حمید فولادی از روحانیان رزمی تبلیغی دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری رسا با بیان این‌که علما وارثان پیامبران الهی و جانشینان ائمه اطهار‌(ع) بر روی زمین هستند، گفت: رزمندگان، روحانیت را به عنوان یک اکسیر معنوی می‌دیدند.

 وی با اشاره به این‌که رزمنده‌ها معنویت را از روحانیت می‌گرفتند، به ذکر خاطره‌ای در این‌باره پرداخت و افزود: مأموریت‌هایی که شرکت می‌کردیم یک تا سه ماه طول می‌کشید و عموما اعزام‌های بسیج هم سه ماهه بود و در این مدت نیز فرمانده گروهان‌ها، دسته‌ها و گردان‌ها حتما حضور داشتند و رزمندگان و بسیجی‌های عادی به مرخصی می‌رفتند.

 

روزی که تصمیم داشتم به مرخصی بروم، فرماندهان و مسؤولان جمع می‌شدند و اصرار می‌کردند که بمانم و من می‌گفتم خانواده‌ام قم هستند باید سه ماه که تمام شد بروم یک ماهی خرجی بدهم و دوباره برگردم.

 

برخی مسؤولان خط گریه می‌کردند و می‌گفتند حاج آقا اگر شما بروید روحیه ما خراب می‌شود، مانده بودم بعد از سه ماه به خانواده سری بزنم یا این‌که بمانم و نهایتا قول می‌دادم 12 روزه بروم و برگردم و قول هم می‌گرفتند و می‌گفتند تنها 10 روز، نروید تا یک ماه دیگر برنگردید.

 

تیپی بود به نام امام حسن مجتبی‌(ع)، مسؤولان تیپ و گردان واقعا وقتی روحانی می‌خواست برود عزا می‌گرفتند؛ وجود یک روحانی نقش بسیار مؤثری در روحیه بخشی به رزمندگان داشت و در این هنگام هم تقسیم روحانیت بسیار سخت بود.

 

روحانیان دو دسته بودند، یک دسته بعضا تازه آمده بودند جبهه و گردان‌ها و گروهان‌ها را خیلی نمی‌شناختند لذا هرجا که می‌گفتند می‌رفتند، اما برخی روحانیان گروه دوم سابقه رزم و حضور داشتند و خودشان تعیین می‌کردند که کجا بروند.

 

شهید اسکندری مسؤول فرهنگی سپاه و نماینده حضرت امام راحل در بیمارستان شهید بقایی در اهواز مستقر بود و روحانیانی که می‌آمدند به گردان‌ها، تیپ‌ها و لشکرهای مختلف اعزام می‌کرد.

 

من را لجستیک و ترابری نفرستید!

 

یادم هست، سی روحانی بودیم که به اهواز رفتیم و وی ما را به لشکرهای مختلف اعزام کرد، البته من را می‌شناخت و در قم هم با هم همدرس بودیم، به من گفت اینجا صبر کن می‌خواهم شما را یک جای خاص بفرستم.

 

گفتم من را لجستیک و ترابری نفرستید، من برای جنگ آمدم و می‌خواهم خط مقدم بروم که گفت یک جایی را سراغ دارم که تکلیف هست آن‌جا بروید، خیلی واجب است، دوباره گفتم من را آشپزخانه نفرستی‌ها، بیشتر دوست داشتم به خط مقدم بروم چون شور و حال معنوی‌اش قوی‌تر و پررنگ‌تر بود.

 

وقتی همه روحانیان را اعزام کرد، من ماندم و یک روحانی دیگر، ما را با ماشین خود به معراج شهدای اهواز برد و گفت شما باید اینجا بمانید.

 

گفتم اینجا که کسی نیست، گفت اینجا شصت نفر کارشان این است که لباس‌های شهدا را که می‌آورند تمییز می‌کنند، عطر می‌زنند و تربت امام حسین‌(ع) کنار صورت آنان می‌گذارند و شهدا را داخل تابوت گذاشته و پرچم ایران به دور آن می‌کشند و می‌نویسند اعزامی از ...

 

حاضرم در خط مقدم تیر و ترکش بخورم اما ...

 

به آنجا رفتیم، چند نفری به استقبال ما آمدند، گفتند برویم قسمت بسته‌بندی شهدا را نشانتان دهیم؛ در جبهه جنازه و مجروح دیده بودم، اما وقتی در یک سوله بزرگ بردند دیدم اینجا مانند یک کارگاه تولیدی است، از آن طرف شهدا را می‌آوردند و از آن طرف تابوت خارج می‌شود.

 

آنها گفتند یک روحانی می‌خواهیم مسائل احکام شهدا، دفن و کفن را به ما بگوید، آقای اسکندری من را معرفی کرد و گفت ایشان، رزمنده مبارزه و شجاع را معرفی می‌کنم، از اتاق بیرون آمدیم گفتم آقای اسکندری من اینجا نمی‌توانم بمانم، اینجا روحیه‌ام را از دست می‌دهم.

 

آن‌هایی‌ که کار تخصصی‌شان تنها تنظیم امور شهدا در معراج شهدای اهواز بود می‌گفتند حاج آقا شما بیا به ما روحیه بده، آن زمان من نوزده سال بیشتر نداشتم و گفتم نمی‌توانم و گفتم اصلا روحیه این کار را ندارم، حاضرم در خط مقدم تیر و ترکش بخورم اما اینجا نمی‌توانم.

 

رزمنده‌ها روحانیان را به عنوان یک اکسیر معنوی می‌دیدند و معتقد بودند علما وارثان پیامبران و جانشینان ائمه اطهار‌(ع) بر روی زمین هستند، ازاین‌رو می‌خواستند خود را با چند واسطه به اهل بیت‌(ع) وصل کنند. /920/ت302/ن

ارسال نظرات