۲۹ مهر ۱۳۹۱ - ۰۹:۰۷
کد خبر: ۱۴۳۳۷۵
آیت‌الله قرهی:

رضایت به رضای الهی بهترین خوبی در عالم است

خبرگزاری رسا ـ آیت‌ الله قرهی گفت: مهمترین خصوصیّت رضای به قضای حضرت حقّ، این است که انسان آرامش روحی دارد و چون بعضی‌ها امکان دارد مال و منال و مقامی داشته باشند امّا وقتی راضی به قضای حضرت حقّ نباشند، طبیعی ست دائم کلافه‌اند، گرفتارند امّا آن که قضای حضرت حقّ برایش ملاک است و راضی به رضای حضرت حقّ شد، آرام است.
آيت الله قرهي

به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله روح الله قرهی، استاد اخلاق و معارف اسلامی در تازه‌ترین درس اخلاق خود، راضی بودن به رضایت الهی را یکی از علائم خیر دنیا و آخرت دانست و در ادامه تصریح کرد: مهمترین خصوصیّت رضای به قضای حضرت حقّ، این است که انسان آرامش روحی دارد و وقتی راضی به قضای حضرت حقّ نباشند، طبیعی است دائم کلافه‌اند، گرفتارند امّا آن که راضی به رضای حضرت حقّ شد، آرام است و دیگر برایش مهم نیست، دنیا چگونه می‌چرخد. فقط ملاکش این است: آیا ذوالجلال و الاکرام از من راضی هست یا راضی نیست.

 مشروح سخنان آیت الله قرهی بدین شرح است:

 اوج درخواست اولیاء الهی از حضرت حق

اوج درخواست‌های اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حقّ از پروردگار عالم، رضای حضرت حقّ است؛ این که ذوالجلال و الاکرام، حضرت حقّ، از آن‌ها راضی باشد. لذا خود آن‌ها هم در همین مقام هستند؛ یعنی راضی‌اند به رضای ذوالجلال و الاکرام که این بهترین خوبی در عالم است.

یکی از نشانه‌های بارز خوبان عالم، همین است که نسبت به اوامر ذوالجلال و الاکرام راضی‌اند و دائم با خود این سخن را دارند: پسندم آنچه را جانان پسندد. آن‌قدر راضی به رضای حضرت حقّ هستند که به هیچ عنوان عند الاولیاء چیزی به عنوان بلا به معنای بلایی که ما بیان می‌کنیم، نیست.

آن‌ها بلا را به عنوان محلّ رشد برای دوستان پروردگار عالم می‌دانند، «البلاء للولاء». تنها ملاک آن‌ها این است: چون مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، خوب است، ولو صورت ظاهرش بلاست. چون از ناحیه حضرت حقّ برای آن‌ها تبیین شده، می‌پسندند و این حال خوش همین خوبان عالم است.

خیر دنیا و آخرت در چیست؟

وجود مقدّس و منوّر حضرت سیّدالسّاجدین، زین‌العابدین، امام‌العارفین، آقا علی‌بن‌الحسین(ع) بیان فرمودند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدْ رُزِقَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ» سه چیز است که هر کس داشته باشد، خیر دنیا و آخرت روزی‌اش شده است - اگر انسان به دنبال خیر است، ببیند معصومین(ع) و اولیاء خدا چه می‌فرمایند -

حضرت نمی‌فرمایند: اگر کسی این سه خصلت را داشته باشد، در آخرت به او خیر می‌رسد، بلکه می‌فرمایند: در این دنیا هم خیر و خوبی به او می‌رسد. در دنیا و آخرت خیر است. خوبی دنیا را دارد، خوبی آخرت را هم دارد.

1. «هُنَّ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ» راضی به قضای حضرت حقّ باشد که مقام رضا اعظم درجات عند الاولیاء است - اگر به فضل الهی زنده بودیم، در بحث رضا عرض می‌کنیم که در رضا چه چیزهایی نهفته شده است -

عزیزان! مهمترین خصوصیّت رضای به قضای حضرت حقّ، این است که انسان آرامش روحی دارد. چون بعضی‌ها امکان دارد مال و منال و مقامی داشته باشند امّا وقتی راضی به قضای حضرت حقّ نباشند، طبیعی است دائم کلافه‌اند، گرفتارند امّا آن که قضای حضرت حقّ برایش ملاک است و راضی به رضای حضرت حقّ شد، آرام است. او دیگر برایش مهم نیست، دنیا چگونه می‌چرخد. فقط ملاکش این است: آیا ذوالجلال و الاکرام از من راضی هست یا راضی نیست. فقط ملاکش خداست. دیگر مهم نیست چه چیزی پیش می‌آید.

علّت اصلی این که یک عدّه راضی به قضای الهی می‌شوند، همان معرفت‌الله است – من خلّص بیان می‌کنم؛ چون بحثمان چیز دیگری است

وقتی انسان معرفت به پروردگار عالم پیدا کرد، دیگر راضی به قضای الهی می‌شود. امّا وقتی معرفت به ذوالجلال و الاکرام نداشته باشد، طبیعی است در هر مسئله‌ای به تعبیر ما طلبه‌ها یک إن‌قلتی، یک چرایی برای او به وجود می‌آید. دنبال یک دلیل و برهانی می‌گردد.

امّا آن که معرفت‌الله، قلبش را تسخیر کرد، دیگر از آن‌جا به بعد آنچه که حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام برای او مقدّر کرد، به آن قضا و قدر الهی راضی است و به آن تن می‌دهد؛ چون به پروردگار عالم معرفت دارد. وقتی هم راضی شد، دیگر آرام است. اگر دنیا به صورت ظاهر درب‌هایش را به روی او گشود، طغیان نمی‌کند، طاغی نمی‌شود. می‌داند این مِن ناحیه الله تبارک و تعالی، امتحان است. اگر دنیایی که به او روی آورده بود، ابواب آن یک یک بسته شود، باز هم برایش مهم نیست. باز هم می‌پسندد آنچه را که جانان برایش تبیین کرده است. راضی به قضای الهی است.

وقتی کسی این‌طور شد، آرامش دارد. مردان خدا در آن بلاهایی که عرض کردم به صورت ظاهر از نظر ما بلا است، در آن بلاها که «البلاء للولاء» هست  و در آن چیزهایی که به ظاهر برای من و شما خیر است، «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ»، آرام هستند. صورت ظاهر بلاست، گرفتاری و مشکلات پیش آمده، امّا آن‌ها یک جمله دارند؛ جمله حقیقی این مردان الهی این است: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».

وقتی می‌دانند خدا بصیر به بندگان است، ناراحتی برای چه؟! وقتی می‌دانند پروردگار عالم دارد رقم می‌زند، چرا نگران باشند؟! نگران نیستند. آرام هستند؛ چون همه چیز مِن ناحیه الله است.

آن روز که به صورت ظاهر - این لفظ ظاهر هم مهم است - یک باب نعمتی به نام ثروت برایش باز شده بود و امروز که یک امتحان الهی است و این باب ثروت به یک دلیلی، به یک مسئله‌ای دارد بسته می‌شود، عند الاولیاء یکی است. نه آن روز در فرح زیاد بودند که بخواهد شادمانی آن‌ها را به طغیان بیاندازد، نه آن روزی که این به ظاهر بلیّه و امتحان الهی آن‌ها را در تسخیر خودش درآورد، ناراحتند. وقتی این‌طور شدند، آرامش دارند.

حضرت می‌فرمایند: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدْ رُزِقَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»، سه چیز است که به هر کس بدهند؛ هر کس این سه چیز را داشته باشد، خیر دنیا و آخرت روزی‌اش شده است.

 رضا به قضای الهی

1. «هُنَّ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ». کسی که راضی به قضای الهی است، آرام می‌شود. بهترین خیر را دارد، بهترین خوبی در دنیا نصیب او شده است. عرض کردم نمی‌فرمایند: فقط آخرت، می‌فرمایند: دنیا و آخرت. برای این که در این هیاهوی دنیا، در این قیل و قال، آرام است. نه این که این‌ها غصّه مردم را نخورند و به ظاهر بی‌خیال باشند. آرام با بی‌خیال بودن فرق می‌کند. این‌ها چون اتّکایشان به پروردگار عالم است و راضی به قضای الهی هستند، در خیر دنیا هستند.

صبر در بلا

2. مسئله دیگر خیر دنیا و آخرت، در صبر است، «وَ الصَّبْرُ عَلَى الْبَلَاءِ». نزد کسی که راضی به رضای حضرت حقّ شد، عند الاولیاء، بلا به این معنایی که ما بیان می‌کنیم، نیست. اولیاء می‌دانند همه این‌ها لطف است.

اصلاً آن‌ها قاعده‌ای را به نام قاعده لطف باز کردند. می‌گویند: این لطف خداست، این محبت خداست، این بزرگواری خداست. لذا صبورترین افراد در مقابل بلا هستند.

هر کسی در بلا صبر کرد، معلوم است اهل خیر است؛ چون این از نشانه‌های خیر است. بلا هم مختلف است. یک موقع بلا به صورت ظاهر، بلای مالی است. یک موقع، به صورت ظاهر مریضی است یا فرزند ناصالح است یا خدای ناکرده همراه نبودن همسر است و ...، امّا کسی که در مقابل این‌ها صبر کرد و حلم و بردباری به خرج داد، خیر دنیا و خیر آخرت شاملش شده است.

یک موقع می‌بینی برعکس، فرزند بسیار خوبی دارد، امّا بر اثر حادثه‌ای، تصادفی، او را از دست می‌دهد و صبر می‌کند، می‌فرمایند: این صبر بر بلا خودش خیر دنیا و آخرت است. اگر این‌طور بشود اصلاً دنیا آرامش خاصّی را برای انسان ایجاد می‌کند. در مریضی است دائم شکر می‌کند. مشکلات برایش پیش می‌آید، فقط و فقط صبور است، حلم و بردباری دارد و شکوه نمی‌کند. خدای ناکرده رفیق نارویی دارد، همسر یا فرزند چنین و چنانی دارد، صبور است، دنیا او را به تنگ می‌آورد امّا صبور است و این آن خیر است: «الصَّبْرُ عَلَى الْبَلَاءِ» صبر کردن بر بلا و گرفتاری، لطف خداست. مگر همه می‌توانند؟!

در روایات در باب صبر بیان می‌شود: اگر کسی صبر کند، مقام او مقام انبیاء است. اصلاً یکی از امتحانات پروردگار عالم برای انبیاء، مسئله صبر است. یونس نبی(ع) خیلی صبر کرد، امّا یک جا، یک مقدار آن هم به خاطر این که چرا مردم خدایی نمی‌شوند، نه این که چرا به من اهانت می‌کنند، به تعبیری زود از کوره در رفت و آن‌طور مبتلا شد. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ» من به خودم ظلم کردم، «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ». یک مقدار کم، آن هم نه برای خودش، برای این که این امّت چرا این‌طور هستند، از کوره در رفت و آن‌وقت به این حالت رسید.

با صبر در مقابل بلا، مقام انبیاء را به انسان مرحمت می‌کنند؛ چون انبیاء را خدا نبی نکرد إلّا به این که می‌دانست این‌ها صبورند - خیلی مهم است -

شما نگاه کنید، هر کسی را مقامی مرحمت می‌کنند این‌طور است. در مثال مناقشه نیست، امام(اعلی الله مقامه الشّریف) را ببینید، در آن موقعی که منافقین و دیگران دست به دست هم دادند و چه خیانت‌هایی انجام دادند، صبوری کرد. حتّی آن موقعی که حاج آقا مصطفی در مدرسه دارالشّفاء از لیوانی آب خورد، گفتند: آن لیوان را آب بکشید، این فرزند فلانی است، این‌ها را شنید، برای خدا صبر کرد.

در فتنه هشتاد و هشت دیدید، یک عدّه بواسطه آن فتنه‌هایی که شده بود گفتند: این‌ها را بگیرند بزنند بکشند. امام المسلمین صبر کرد، حوصله به خرج داد، یک موقعی خود خدا آن‌ها را افشا کرد. آن‌ها خیلی دوست داشتند خونریزی شود، خون می‌خواستند که این نظام الهی را به هم بزنند امّا صبر مردان خدا یک جایی جواب می‌دهد. صبر، خیلی مهم است.

عزیز دلم! اگر در هر چیزی صبر کردیم، برنده‌ایم. اگر نسبت به آلامی که برای ما به‌وجود می‌آید، برای جامعه به‌وجود می‌آید، صبر کنیم برنده‌ایم.

شما نگاه کنید، اگر از اوّل انقلاب تا به حال صبر مردم نبود، خیلی وقت‌ها این نظام از بین رفته بود. به انحاء مختلف فشارهایی آوردند و مردم صبر کردند. این صبر عامل پیروزی و ظفر شد.

عزیزم! اگر در مقابل گناه، در مقابل نفس امّاره و خواسته نفسانی صبر کردی، پیروزی. اگر یک لحظه به تعبیر امروزی‌ها یک نه محکم به نفس امّاره‌ات گفتی، پیروزی. اگر چشمت نستجیر بالله، نعوذ بالله یک ظاهر جمالی را دید، امّا سریع به چشمت عتاب کردی، بدان در مقابل این که گناه کنی صبر کردی چنان ظفری برای تو حاصل می‌شود که بهترین خیر دنیاست. خیلی مهم است.

 شکر در آسایش

3. «وَ الشُّکْرُ فِی الرَّخَاءِ» موقعی که در آسایش و رفاه است، شکرگزاری کند. آن‌وقت این بهترین کسی است که هم خیر دنیا دارد، هم خیر آخرت. خوبی دنیا و خوبی آخرت در این شخص جمع شده است. شاکر نعمت الهی باشد شاکر خدا باشد.

فرمودند: اگر کسی در لحظاتی که باید شکر کند، شکر نعمت را انجام ندهد، پروردگار عالم آن نعمت را از او می‌گیرد. دلیل آن اهانت به خود این نعمت است و إلّا پروردگار عالم خود فرموده: ما اگر چیزی را دادیم پس نمی‌گیریم. «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[7] عزیزدلم! خدا تغییر نمی‌دهد، مگر این که کسی خودش عامل تغییر باشد.

یکی از عوامل تغییر این است که انسان شکر نعمت را به جا نیاورد. یک نوع شکر، شکر لسانی است، امّا حقیقت شکر این است که انسان قدر آن نعمت را بداند. قدر نعمت نبی مکرّم(ص) را بداند، جایی نرسد که بگوید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا». مردم قدر امامت را نشناختند، حالا کار به غیبت ولیّ خدا رسیده است.

یکی از اولیاء الهی بیان فرمودند: یک موقعی آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، آیت‌الله العظمی ادیب(ره)به حالتی فرمودند: افسوس خواهید خورد زمانی را که حجج الهی بر شما کم می‌شوند. آن مرد الهی(اعلی اللّه مقامه) می‌فرمود: تازه ما در فقدان آقا فهمیدیم چه نعمتی بود و شکر نعمت؛ یعنی استفاده از محضرش را نبردیم. گاهی شکر نعمت این است که انسان باید مواظب باشد. این‌ها خیر است.

اگر این‌طور شد دلالت بر این دارد که انسان، انسان خوبی است. پروردگار عالم خیر دنیا و خیر آخرت را برایش خواسته است - خیلی مهم است

 چرا پروردگار عالم خیر دنیا وآخرت را به مومنین مرحمت می‌فرماید؟

چه کند انسان به این خیر برسد؟ وجود مقدّس باقرالعلوم، آقا امام محمّد باقر(ع) فرمودند: «وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّى اللّه علیه و آله قَالَ» در کتاب امیرالمؤمنین(ع) دیدم که رسول الله(ص) فرمودند: «وَ هُوَ عَلى‏ مِنْبَرِهِ: وَ الَّذِی لَاإِلهَ إِلَّا هُوَ، مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ، وَ رَجَائِهِ لَهُ، وَ حُسْنِ خُلُقِهِ، وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتِیَابِ الْمُؤْمِنِینَ؛ رضا باللّه تبارک و تعالی فهو مؤمن».

حضرت باقرالعلوم(ع) چهار نکته اساسی و مهم را بیان می‌فرمایند. می‌فرمایند: در کتاب مولی‌الموالی(ع) دیدم که مولا بیان فرمودند: پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) بر روی منبر بودند، سوگند خوردند و فرمودند: سوگند به خدای یگانه که هرگز خیر دنیا و آخرت به مؤمنی داده نشده، مگر به چند دلیل.

چرا پروردگار عالم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنین مرحمت می‌کند؟ - که اصلاً به همین خاطر هم نهایتاً فرمودند: «فهو مؤمن» به خاطر همین مطالب هم مؤمن می‌شوند -

«مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ» مؤمن خوش‌گمان به خداست. می‌گوید: هر چه از ناحیه خدا برسد خوبی است امّا اگر بدی هست از عمل خود من است - این یک نکته بسیار مهم است

عزیزان! به خصوص شما جوان‌های عزیز! فرزندان عزیزم! طلبه‌ها و دانشجوهای عزیز! تصمیم بگیرید در این راه قرار بگیرید؛ حسن ظنّ به پروردگار عالم.

آن مرد الهی و عظیم الشّأن، آن شیخ الطّائفه، شیخ طوسی(ره)راجع به حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز (ره)، آن کسی که می‌دانید امام زمان(عج) به او خطاب اخ السّدید کرد، جمله‌ای را بیان می‌کند که بسیار عالی است.

ایشان می‌فرمایند: این مرد الهی، حضرت شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(ره) در حسن ظنّ به پروردگار عالم این‌طور بود که دائم بیان می‌فرمود: آنچه که خوبی است، مِن ناحیه الله تبارک و تعالی برای من دارد می‌آید و لطف خداست و اگر بدی است از نفس دون من است.

ایشان دائم به ما این تذکار را می‌داد که ای تلامیذ من! به این دقّت کنید که اگر به مشکلی برخوردید، بدانید نفس دون شما باعث این مشکل شده است امّا اگر لطفی آمد و در خوبی قرار گرفتید، بدانید مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.

شیخ طوسی(ره) می‌فرمایند: این اثر عالی در ایشان، ایشان را رشد داد که انسان بداند گرفتاری‌ها همه از نفس است امّا هرچه خوبی است مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.

حسن ظنّ به خدا یعنی اگر انسان یک مشکلی در خود پیدا کرد، نگوید این از خداست؛ بگوید: این از نفس است. حسن ظنّ به پروردگار عالم یعنی اگر مشکلی در دنیا برای انسان پیش آمد، بگوید یک جایی یک غلطی کردم، یک اشتباهی کردم، حرف نفس امّاره‌ام را گوش دادم، این نفس دون من را بیچاره کرد، پس امروز گرفتارم. امّا آن‌جایی که خوبی آمد، بگوید: این‌ها از خداست، از من نیست. این حسن ظنّ به پروردگار عالم است.

اگر انسان با این حال و با این دید جلو برود، چقدر با دیگران فرق می‌کند. بگوید: اگر این‌طور شده است، بدی‌ها همه از ناحیه خودم است. این‌طور نشود که مثل بعضی تا پایش به یک کلوخی می‌خورد، به تعبیر عامیانه بگوید: هرچه سنگ است مال پای لنگ است. بگوید: این لنگی پا را خودم درست کردم. این نفس من بود. حسن ظنّ به پروردگار عالم خودش خیر دنیا و آخرت است و خیلی مهم است.

خدا مرحوم آقای فلسفی(ره) را رحمت کند. فرمودند: خدمت آیت‌الله العظمی بروجردی(ره) بودیم، ایشان فرمودند: پدرم یک خصوصیت عالی داشت که این رشد من متعلّق به پدرم هست و آن این که پدرم دائم این مدّنظرش بود که هرچه خوبی است از خداست و هرچه بدی است از خودم. حسن ظنّ به خدا داشت. مشکلات که پیش می‌آمد می‌گفت: همه از خودم هست، یک کاری کردیم که به این‌جا کشیده شد.

همین‌طور هم هست، خدا برای من بد نمی‌خواهد. انسان باید دائم به پروردگار عالم حسن ظنّ داشته باشد. بد گمان به پروردگار عالم نباشیم.

عزیزان! یکی از راه‌های نفوذ شیطان که به نظر می‌آید سریع‌ترین راه نفوذ هم هست این است که انسان را به پروردگار عالم بدبین کند – این را به عنوان کد به ذهنتان بسپارید -  همین که انسان به پروردگار عالم بدبین شد، شیطان پیروز است و به او سیطره پیدا می‌کند.

امّا وقتی انسان به مشکل می‌خورد، به ظاهر به بلایا می‌خورد، بگوید: این بلایا متعلّق به نفس خودم است. اوّلاً که امتحان است. فرض بگیریم بد است، بین مردم هم بیان می‌شود: به مشکل خورده، به بدی خورده، اگر هم بگوییم بدی هست، باز از نفس خودم هست، نه مِن ناحیه الله تبارک و تعالی. خیلی مهم است که انسان این‌طور مدّنظر بگیرد که بداند از نفس خودش است؛ این که انسان خود کرده است که این‌طور شده، خدا برای او بدی نمی‌خواهد. مگر می‌شود جدّاً پروردگار عالم برای انسان بدی بخواهد؟!

یک تمثیل بزنم - در مثال مناقشه نیست - عزیز دلم! هیچ پدر و مادری نیست که برای فرزند بدی بخواهد. واقعاً می‌شود پدر و مادری بدی فرزند را بخواهند ؟! اصلاً تمام تلاش پدر و مادرها در ظاهر دنیا برای رفاه فرزندشان است. پدر و مادر دلشان می‌خواهد فرزندانشان چنین و چنان شوند. حالا امکان دارد به اشتباه به راهی بروند امّا قصد و غرض همین است.

آن‌وقت خالق انسان که حکیم علیم است، نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق برای انسان می‌خواهد بدی را رقم بزند؟ هیهات! او جز نیکی برای انسان نمی‌خواهد.

پس انسان باید دائم حسن ظنّ به پروردگار عالم داشته باشد و اگر فرض هم بگیریم بعضی چیزها به ظاهر بد باشد که آن هم معلوم نیست، امتحان است، قضا و قدر است که باید صبر کند و عرض کردیم خیر دنیا و آخرت در آن نهفته شده، آن هم مِن ناحیه الله تبارک و تعالی نیست؛ مِن ناحیه النفس است.

خیلی عجیب است! بیان می‌فرمایند: «وَجَدْنَا فِی کِتَابِ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله قَالَ وَ هُوَ عَلى‏ مِنْبَرِهِ: وَ الَّذِی لَاإِلهَ إِلَّا هُوَ، مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ» در همه چیز باید حسن ظنّ به پروردگار داشته باشد.

بحث خیر را داریم بیان می‌کنیم. خیر، اوّلین جنود عقل است. اصلاً چرا بیان کردند خیر اوّلین جنود عقل و شرّ اوّلین جنود جهل است؟ چون وقتی کسی خیر را این‌طور ببیند و بگوید: خوبی‌ها از ناحیه خدا و بدی‌ها از من است، عاقلانه رفتار می‌کند و مواظب است.

 حسن ظن به خدا

2.«وَ رَجَائِهِ لَهُ» معلوم است، حالا که حسن ظنّ به خدا دارد، امیدش به خداست و ناامید از خدا نمی‌شود. اگر کسی ظنّ و گمان بدی به کسی داشته باشد، دیگر امید به او ندارد. این قاعده است - عزیزان! این قاعده را به ذهنتان بسپارید - 

اگر خدای ناکرده حسن ظنّ نسبت به کسی از بین رفت، دیگر امیدی به او نیست. اگر کاری کردیم حسن ظنّمان نسبت به کسی از بین برود، دیگر انتظار این را که با او رفیق باشیم نباید داشته باشیم.

اگر کسی خدای ناکرده به پروردگار عالم حسن ظنّ نداشته باشد و نعوذبالله، نستجیربالله برعکس، سوء ظنّ به خدا داشته باشد، طبیعی است دیگر امیدی به پروردگار عالم ندارد. شیطان او را در برمی‌گیرد. دیگر نسبت به عبادت حسن ظنّ ندارد، خوشش نمی‌آید عبادت کند، وقتی کسی نسبت به پروردگار عالم حسن ظنّ نداشت دیگر چه عبادتی بکند؟! دیگر از عبادت بدش می‌آید. دیگر از شب خیزی، صیام، جماعت و ... خوشش نمی‌آید، چون حسن ظنّ به پروردگار عالم ندارد. کسی که حسن ظنّش رفت، امیدش هم از بین می‌رود. دیگر ناامید است. شیطان هم ناامید را با خودش می‌برد. او یله و رها شده، شیطان هم او را با خودش می‌برد. پس این نکته، نکته بسیار مهمّی است.

 خوش اخلاقی

3. «وَ حُسْنِ خُلُقِهِ» خوش اخلاقی، اخلاق نیکو. خوش‌رو کسی است که پروردگار عالم به او خیر دنیا و آخرت داده. عجیب است، حضرت بر فراز منبر این‌گونه فرمودند: سوگند به خدای یگانه که هرگز خیر دنیا و آخرت به مؤمنی داده نشده مگر به خاطر این چیزها «مَا أُعْطِیَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ، وَ رَجَائِهِ لَهُ، وَ حُسْنِ خُلُقِهِ». درد امثال من  همین است که اگر حسن خلق باشد خیلی چیزها درست می‌شود.

جدّاً بخواهیم. این یک نکته مهم است که انسان بخواهد. یکی دو تا از عزیزانی که الآن هم در قید حیات هستند، این نکته را با من شنیدند که آیت‌الله مولوی قندهاری(ره)‌، آن کنز خفیّ الهی فرمودند: من یک موقعی نیمه شب در محضر آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(ره)‌ آن مرجع عظیم‌الشّأن و یکّه‌تاز بودم. ایشان در دل شب در اشک و ناله و فغان خودش می‌گفت: خدا! به ابوالحسن اخلاق نیک بده.

آن کسی که می‌دانید آقازاده‌ش را سر بریدند، از قاتل فرزندش گذشت. در حسن خلق بود، امّا می‌گفت: خدا! حسن خلق بده، اخلاق نیکو بده. نمی‌گویم انسان بهشت نخواهد، این دعاهایی که هست «وَ أَدْخِلْنَا الْجَنَّةَ» «وَ زَوِّجْنَا مِنَ الْحُورِ الْعِینِ» و امثال این‌ها را نباید داشت، عیبی ندارد، امّا آن‌ها چیز دیگر می‌خواهند، آن‌ها در دل شب می‌گفتند: خدا! حسن خلق به ما بده که خیر دنیا و آخرت به مؤمن این است.

خدایا! ما را به حسن خلق مزیّن بگردان.

 خویشتنداری از غیبت

 4. «وَ الْکَفِّ عَنِ اغْتِیَابِ الْمُؤْمِنِینَ» الله اکبر! این که خویشتندار باشد از غیبت مؤمنین.

غیبت یعنی آنچه را که هست نگوید، اگر نباشد که تهمت می‌شود. خیر دنیا و آخرت به مؤمن داده نشده، مگر این‌طور باشد و إلّا اگر خدای ناکرده اهل غیبت و این‌ها باشد، خود این دلالت بر این است که پروردگار عالم خیر را از او گرفته است. باید این را مواظب باشیم.

آنچه که اولیاء هم از آن فراری بودند، همین است. آیت‌الله العظمی حاج سیّد احمد آقای خوانساری(ره) در تهران در مسجد حاج سیّد عزیزالله بودند - امام(ره) فرمودند: ایشان اتقی ا‌لاتقیاء است، خیلی حرف است. امام که خودش امام العارفین بود - ایشان اجازه نمی‌دادند کسی غیبت کند.

ایشان یک کتابی به نام مسالک داشت که درس خارجشان از کتاب خودشان بود. من یک موقع‌هایی چهارشنبه‌ها مخصوص از قم می‌آمدم که این مرد الهی را ببینم. چهارپاره استخوان بود. این مرد عجیب بود. قبر شریف ایشان کنار قبر علّامه طباطبایی(ره) در حرم حضرت معصومه(ع) در قم است.

بعد از درس، آقایان و روحانیّون می‌آمدند، سؤالات و مطالب خود را به ایشان بیان می‌کردند. یک مرتبه همه بیرون آمده بودند و دور آقا را گرفته بودند، یک کسی جلو آمد، بعد از سلام علیک و دستبوسی آقا، گفت: آقا! یک مطلبی است. می‌خواست بیان کند، گفت: راجع به فلانی است. فرمودند: اسم نبر. گفت: نه، آقا، مسئله ... . فرمودند: غیبت می‌شود، غیبت نکن. دومرتبه آمد بگوید، فرمودند: اسم نبر آقا، غیبت نکن، اسم نبر. گفت: نه، غیبت نیست، این یک مطلبی است باید ... . فرمودند: نه، غیبت می‌شود. چندین مرتبه، یک دفعه دیدند آن مرجع با آن وقار، با آن حالات روی زمین نشست، دو دستی روی سر زد، فرمود: نمی‌دانم چه کردم که باید امروز غیبت بشنوم. دور او ریختند، گفتند: آقا را اذیت نکن، بلند شو. همه تعجّب کردند آقا چطور یک‌دفعه وسط حیاط نشست و دو دستی به سر زد. مردان خدا این‌طور هستند. خیر دنیا و آخرت این است.

یکی از آقایان قسم خورد، گفت: به خدا قسم! مشکلی داشتم، در خواب به من گفتند: از آسیّد احمد بخواه. گفتم: خدایا! آسیّد احمد کیست؟ یک دفعه عکس شریف ایشان آمد. گفت: من در تهران بودم، شنیده بودم امّا ایشان را ندیده بودم. بعد که جویا شدم دیدم ایشان است و از ایشان خواستم و پروردگار عالم حاجت من را برآورده کرد و مشکلم رفع شد. مردان خدا این‌گونه هستند، قبر شریفشان و نام مبارکشان هم این طور مشکل‌گشا است.

همان‌طور که آیت‌الله مولوی قندهاری(ره) فرمودند: من بعد از مرگم خیرات و مبرّاتم بیشتر از حیاتم است. همین‌طور هم هست. برکات وجودی این مردان خدا این است، چون خیر بودند، خیر زندگی کردند، خیر می‌خواستند، خیر دیگران را مدّ نظر داشتند و شرّ نبودند.

خیر دنیا و آخرت در بعضی از چیزهای دیگر هم نهفته شده که به فضل الهی حسب فرمایشات معصومین(ع) عرض خواهیم کرد و این لطف خداست که انسان بفهمد خوش اخلاق باشد و غیبت نکند، آن وقت معلوم می‌شود که مؤمن است.

 خیر عظما

به خصوص عزیز دلم! با آقاجان، امام زمان خلوت کن- عرض کردم و چاره‌ای نمی‌بینم که هر هفته عرض کنم، چون خیرات و برکات در آن دیدم و دوستان سفارش کردند خیرات و برکاتی در آن هست-

عرض کردم موقع خواب با آقاجان امام زمان حرف بزن. وقتی می‌خواهی بخوابی، به تعبیر عامیانه مسواکت را هم که زدی، اگر در خوابگاهت هستی، در حجره‌ات هستی، در منزل هستی، از همه جدا شو و با آقاجان حرف بزن. مؤدّب و خودمانی. به هر زبانی دوست داری با آقاجان حرف بزن. برکاتی در این مطلب است.

اگر دیدی هرشب موفق نمی‌شوی با آقاجان امام زمان حرف بزنی، بدان یک شرّی انجام دادی که از خیر عظمایی دور هستی. این خودش خیر بزرگی است که هر شب انسان توفیق داشته باشد با آقاجان حرف بزند. یعنی آقای خوبی‌ها اجازه می‌دهد.

عزیز دلم! این را به ذهنت بسپار: اگر هر شب توفیق صحبت کردن پیدا کردی، یعنی اجازه دادند، امّا اگر دیدی عجبا! یادم رفت. صبح بلند شدی، دیدی دیشب حرف نزدم، معلوم است یک کاری کردی که اجازه ندادند. انسان یک کاری کرده اجازه ندادند حرف بزند.

اگر دیدی هر شب توفیقش را داری یعنی اجازه مِن ناحیه الحجّه است. ما می‌خواهیم، کیست که بدش بیاید؟! بدهای مثل من هم بدشان نمی‌آید که با آقاجان حرف بزنند، چه برسد به خوبان عالم. امّا چرا موفق نمی‌شوند؟ معلوم است که یک شرّی انجام دادند. امّا اگر همیشه موفق بودند معلوم است یک خیر بزرگی خدا به آن‌ها مرحمت کرده است؛ بالاترین خیراست که انسان توفیق داشته باشد با آقاجانش حرف بزند.

گرچه عرض کردم خیلی‌ از آن‌هایی که اهلش بودند و موفق شدند، آمدند گفتند: برای انسان چیزهایی معلوم و مشهود می‌شود. مگر می‌شود کسی هر شب، بدون وقفه توفیق سخن گفتن با آقاجان امام زمان را داشته باشد، بعد عنایت نشود؟!

بعضی می‌گویند: حرف‌ها تکرار می‌شود. عزیز دلم! وقتی خودشان اجازه صحبت را بدهند، خودشان هم بلدند حرف‌هایی را در دهان انسان بگذارند که تکرار هم نشود. انسان می‌گوید: آقا من هرشب حرف بزنم که تکرار می‌شود، چه بگویم؟ ما یک عمر است داریم با همدیگر حرف می‌زنیم، کجایش تکرار شده؟ با همسرمان، با فرزندمان، با دوستمان، با پدرمان، با مادرمان، یک عمر است داریم حرف می‌زنیم، تمامی دارد؟! می‌شود کسی با آقاجان امام زمان حرف بزند، بعد بگوید: حرف‌هایم تمام شد؟! خیر، مرحمت می‌کنند، بزرگواری می‌کنند، لطف می‌کنند. از ناحیه خودشان همه چیز می‌آید، بهترین خیر دنیا و آخرت.

 از آقا هم بخواهیم، بگوییم: آقاجان! ما می‌خواهیم خیر باشد، نمی‌دانیم، بلد هم نیستیم. آقاجان! بحث خیر پیش آمده، ما فقط می‌دانیم آنچه که هست مِن ناحیه الله تبارک و تعالی خیر است ولی این خیر را ما درک کنیم. آقاجان! ما می‌خواهیم از شرّ دور باشیم. یابن الحسن! آقاجان! می‌شود من از شرّ دور باشم.

چقدر قشنگ می‌شود انسان همه عمرش خیر بشود، به‌به! از آقاجان بخواهیم. بگوییم: آقاجان! بلد نیستیم، بلد راه نیستیم، نمی‌دانیم، به خودت قسم، به جان مادرت قسم، سردرگمم، راه را بلد نیستم امّا دلم می‌خواهد، چون خوبی‌ها را شنیدم. عزیز دل زهرا! آقاجان! خودت عنایت کن مرا در خیر قرار بده، مرا از شرّ دور کن.

آقاجان! در مجالس خوب که می‌روم حالم عوض می‌شود، خوب می‌شوم، خیلی دلم می‌خواهد مثل آن خوبان عالمی که از آن‌ها تعریف می‌کنند، باشم. خیلی دلم می‌خواهد من هم بهجت‌القلوب باشم، من هم بهاءالدّینی عزیز باشم، من هم آن ادیب بزرگوار باشم، من هم شیخناالأعظم باشم. خیلی از این بزرگان خوشم می‌آید، اسامی این‌ها روحم را جلا می‌دهد، حالم عوض می‌شود امّا قربانت بروم چه شرّی در من هست، چه گرفتاری در من هست که وقتی بیرون می‌آیم، عوض می‌شوم، دوباره فکرم، فکر بد می‌شود، دوباره ظنّ و گمان دارم، دوباره حالم، حال خوشی نیست؟!

به این نفس خطاب کنیم: ای نفس! با من چه کردی؟ آقاجان! این نفس با من چه کرده؟ آقاجان! چطور می‌شود از این رها بشوم؟ خودت عنایت کن، خودت محبّت کن.

مولای خوبی‌ها! دست بدها را بگیر، ببر خوبشان کن. کار اکسیر این است. اکسیر این است که عوض می‌کند. تو اکسیر خوبی‌ها هستی. ای اکسیر خوبی‌ها! بدی را تبدیل به خوبی کن.

به جان مادرت زهرا که امروز، روز ازدواجشان است ... . یکی از دوستان پیامکی فرستاده بود. دیدید می‌گویند: عروس رفته گل بچیند، عروس رفته گلاب بیاورد و ... این یک مثالی زده بود که پیامبر(ص) عقد می‌خواند، بیان می‌فرماید: وکیل هستم؟ می‌گویند: عروس رفته چادرش را ببخشد. آن کریمه، آن خاندانی که کریم هستند. زهرای اطهر(س) بهترین‌ها را شب عروسی‌اش هدیه کرد.

آقاجان! به حقّ مادرت دستم را بگیر، به حق این عروسی. آقاجان! معمولاً در شادی‌ها کسی که شاد است، سراغش می‌روند و از او مژدگانی می‌گیرند. آقاجان! امروز شما شادی، روز ازدواج جدّ مکرّمتان امیرالمؤمنین(ع) و جدّه‌تان، مادرتان زهرای اطهر(س) است. آقا! عیدی به ما نمی‌دهی؟

همین مجلسی که ما گرفتیم، آخرش مولودی می‌خوانند، جشن است، شیرینی می‌دهند. آقاجان! شما امشب نمی‌خواهی به ما شیرینی بدهی، یابن الحسن!

آقاجان! شیرینی شما این باشد که ما از این نفس بیرون بیاییم، از این شرّ بیرون بیاییم. آقا! نشان بده که ما را امشب می‌خواهی شیرینی بدهی. می‌خواهی به ما محبّت کنی، برگواری کنی، شما کریمی «وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ» شما کریمی، محبّت کن آقاجان/958/د101/ن

ارسال نظرات