۱۹ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۵:۵۹
کد خبر: ۱۶۰۹۱۳
از سوی عضو هیات علمی مرکز فرهنگ قرآن بررسی شد؛

تأویل در کلام رضوی

خبرگزاری رسا ـ عضو هیات علمی مرکز فرهنگ قرآن گفت: یکى از آموزه‌هاى اهل بیت علیهم‌السلام در طریق استفاده از قرآن، و با هدایت خود قرآن، تبیین موضوعی به نام "تأویل" است که در پرتو این ایده، شهرى از علم بنیان نهاده شده و هزاران ناگفته از نهان عیان گشته است.
فرج الله ميرعرب عضو هيئت علمي مرکز فرهنگ قرآن
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، تأویل که از جمله مباحث مهم علوم قرآنی است و در خود قرآن هفده بار مطرح شده، در روایات اهل بیت علیهم‌السلام نیز مورد توجه قرار گرفته است. ما برای فهم درست حقایق قرآن، طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله موظف به مراجعه به اهل بیت علیهم‌السلام هستیم. از آنجا که این مقاله، بناست به روایات امام رضا علیه‌السلام که عالم آل محمد است، بپردازد، روایاتی از آن حضرت که در مورد تأویل نقل شده مورد مطالعه قرار گرفته است.
مقدمه:
امام رضا علیه‌السلام عالم آل محمد علیهم‌السلام است؛ چنانکه امام موسی بن جعفر علیهماالسلام به فرزندانش می­فرمود: این برادرتان علی، عالم آل محمد است... من از پدرم جعفر بن محمد علیهماالسلام شنیدم که به من فرمود: عالم آل محمد در صلب تو است.
و ابراهیم بن عباس می­گوید: هرگز ندیدم از امام رضاعلیه‌السلامسؤالی شود مگر آنکه پاسخ آن را می­دانست (و پاسخ می­داد) و عالم­تر از او به حوادث زمان تا زمان و عصر خودش کسی را ندیدم. مأمون همواره او را با سؤال امتحان می­کرد و حضرت جوابش را می­داد.
نکته­ی مهم گزارش ابراهیم ادامه­ی سخن اوست که گفته: «کان کلامه کله وجوابه وتمثله انتزاعات من القرآن المجید»؛ تمام کلام حضرت و جوابش و شواهد و مستندات او برگرفته از قرآن مجید بود.
یعنی هر سخنی که می­فرموده و ادعایی که می­کرده حجت و دلیل قرآنی آن را بیان می­نموده­اند.
به همین جهت مطالعه­ی سخنان گهربار امام رضا علیه‌السلام کمک بسیار بزرگی به محققان برای دست یابی به علوم و معارف ناب قرآنی است؛ چرا که حضرت مانند اجداد طاهرینش، هر چه می­فرمود به قرآن مستند می‌کرد و در گسترش و تبلیغ علوم و معارف قرآن سعی وافری داشتند.
با این وصف بر ماست که برای بهره بردن از قرآن از سخنان حضرت استمداد کنیم و برای موضوع مقاله­ی خود نیز در میان روایات ایشان، به جست‌وجوی حقیقت برآییم.
البته، از آنجا که آل‌الله علیهم‌السلام کلامی مرتبط به یکدیگر دارند و مانند قرآن که محکم و متشابه دارد، در کلام آن‌ها هم چنین است، باید با نگاهی جامع معنا را دنبال کرد؛ چنانکه از امام علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام نقل شده: «من رد متشابه القرآن إلى محکمه هدى إلى صراط مستقیم ثم قال: إن فی اخبارنا متشابها کمتشابه القرآن ومحکما کمحکم القرآن فردوا متشابهها إلى محکمها ولا تتبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا»؛ کسی که متشابه قرآن را به محکم آن رد کرد به راه راست هدایت یافت.... در اخبار ما مانند متشابه قرآن متشابه وجود دارد، پس متشابهِ آن‌ها را به سوى محکم آن‌ها برگردانید و از متشابه آن، بدون توجه به محکمات، پیروى نکنید که گمراه می­شوید.
پس، اگر خواستیم سخنان یک امام را مورد بحث قرار دهیم، برای فهم درست آن نباید از سخنان مبدء این سخنان؛ یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر امامان علیهم‌السلام غافل شد.
بحث ما در این مقاله در مورد تأویل در نگاه امام رضا علیه‌السلام و ارتباط آن با مسئله­ی جری و تطبیق است.
یکى از آموزه­هاى اهل بیت علیهم‌السلام در طریق استفاده از قرآن، و با هدایت خود قرآن، تبیین موضوعی به نام "تأویل" است که در پرتو این ایده، شهرى از علم بنیان نهاده شده و هزاران ناگفته از نهان عیان گشته است.
موضوع تأویل در کلمات عالم آل محمد صلی الله علیه و آله نیز مطرح شده؛ مانند آنچه که حضرت در پاسخ ابن جهم که در مورد عصمت پیامبران شبهه داشت، فرمود: «ولا تتأول کتاب الله عزوجل برأیک، فإن الله عزوجل یقول: "وما یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم"؛ و کتاب خدای عزّوجل را بر اساس رأی و نظر خودت تأویل نکن؛ زیرا خدای عزّوجلّ می­فرماید: تأویل آن را نمی­داند مگر خدا و راسخان در علم»
یعنی امام علیه‌السلام با اصل تأویل مخالفتی ندارد و راسخان در علم را توانمند بر آن دانسته و فقط "تأویل به رای" را باطل می­داند.
تأویل دامنه­ی وسیعی دارد، که یک ساحت آن به یقین تأویل صحیح معنای متشابهات قرآن است. امام رضا علیه‌السلام در این دایره نورافشانی بسیاری کرده و در برابر شبهه افکنانی که با پشتیبانی حکومت عباسی و به ویژه مأمون، قصد تضعیف قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام را داشتند، دفاع بسیار قوی نموده و تأویلاتی دقیق و حکیمانه­ای به جا گذاشته­اند که امروز چراغ راه مشتاقان معارف ناب قرآن است. گسترده­گی کلمات و روشنگری­های حضرت با نگاه به آثاری چون عیون اخبار الرضا علیه‌السلام و احتجاج طبرسی به خوبی قابل درک است؛ هر چند که موجودی این دو کتاب به یقین همه­ی آن چیزی نیست که حضرت فرموده­اند و یا به ما رسیده، نیست.
تذکر: بحث تأویل دامنه­ی وسیعی دارد که با توجه به لزوم محدود شدن در روایات امام رضا علیه‌السلام و رجوع به روایات دیگر در حد ضرورت برای توضیح کلام آن حضرت، به این اندازه از بحث اکتفا کرده­ایم. 
معناى تأویل:
فهم معناى واژه "تأویل" با تکیه بر معناى لغوى و دستورى آن چندان دشوار نیست، چه این که تأویل از ماده "اول" و فعل ثلاثى مجرد آن "آل"، به معناى "رجوع" و تأویل، مصدر باب تفعیل، معناى آن رجوع دادن و بازگرداندن چیزی به مبدأ و آغاز آن خواهد بود. به همین دلیل است که گفته­اند: «مراد از تأویل تصرّف درمعناى ظاهرى لفظ است، به گونه­اى که لفظ ازمعناى ظاهر و موضوع له، روبه سوى معناى دیگر نهد. البته این روآورى از معناى ظاهرى به معناى دیگر مبتنى بر قرینه و دلیل ویژه است. ... بنابراین معنا، تأویل کننده کسى است که سخن را به معنایى که احتمال مى­دهد، برگرداند». یعنی بگوید: واقع و حقیقت معنای فلان لفظ این است و مقصود صحیح از آن فلان معناست، نه آنچه به طور بدوی از ظاهر لفظ به ذهن می­آید.
برای نمونه: بعضی با توجه به (رآهُ) در "ولقد رآهُ نزلة أخرى" (نجم/ 13)، مدعی شدند که پیامبر صلی الله علیه و آله در معراج خدا را دیده، ولی امام رضا علیه‌السلام با توجه به آیاتِ دیگرِ قرآن (رآه) را به معنای صحیح آن برگرداندند و معنای ظاهری (رآهُ) را در مورد خداوند صحیح ندانستند، و با کمک آیات دیگر رؤیت را غیر ممکن دانستند. یعنی (رآه) در این آیه باید به معنایی برگردانده شود که محکمات اقتضا دارند و عقل مؤید آن است.
به دلیل کاربردهاى مختلف و اظهارات ناآگاهان و آمیختگى اصطلاحات با یکدیگر غبارى از ابهام نشسته، تا آن جا که در تبیین مفاد واژه "تأویل"، دانشمندان علوم قرآن و تفسیر، افزون بر ده نظریه را برشمرده­اند. برخى "تأویل" را همان "تفسیر" و معناى ظاهر لفظ دانسته، در مقابل، برخى تأویل را از سنخ مفهوم و معنا مى­دانند، اما نه معناى ظاهر لفظ، بلکه به معناى خلاف ظاهر لفظ که لفظ با کمک قراین باید به آن معنا دلالت نماید. بعضی هم تأویل را از سنخ مفهوم ذهنى و مدالیل الفاظ نشمرده، بلکه آن را از حقایق خارجى و عینى به شمار مى­آورد که الفاظ از آن حقایق حکایت مى­کنند، هرچند در تبیین عین و خارج نظریه متفاوتى وجود دارد. یک نظر نیز آن است که تأویل کاربردى است در توجیه متشابه که مختص آیات متشابه است و معناى ثانوى کلام که از آن به "بطن" تعبیر مى­شود.
به نظر ما همان معنای لغوی تأویل صحیح است، که نگاه به روایات مؤید آن است. آیات قرآن یک معنای ظاهری دارند که در اکثر موارد حجت است و در مواردی برای به دست آوردن معنای صحیح همان ظاهر، نیاز به جمع بندی چند آیه و یا کمک گرفتن از بدیهیات عقل وجود دارد. این بخش از آیات اگر از جانب یک متخصص و راسخ در علم تفسیر نشوند به بی­راهه کشیده خواهند شد که در روایت رضوی "تأویل به رأی" نامیده شد. مرحله­ی دیگری از تأویل وجود دارد که مربوط به جاودانگی قرآن است. در این مرحله، آیاتی از قرآن، با توجه به شرایط زمان و مکان باید به معنای صحیحی برگردانده شود و پاسخگوی حوادث روزگار باشد. به همین جهت باز هم نیازمند راسخ در علم هستیم.
تأویل متشابهات:
یکی از ساحت­های قرآن که به تصریح خود قرآن نیاز به تأویل دارد، آیات متشابه هستند. (آل عمران/ 7) این آیات در عصر امام رضا علیه‌السلام دست­آویز دشمنان قرآن و عترت بودند و نیز کسانی که قصد تضعیف جایگاه امامت رضوی را داشتند با طرح تأویلات ناروا در مقابل امام تلاش می­کردند تا امام علیه‌السلام را به چالش بکشند، غافل از اینکه او ولی خداست و علم الهی میراث اوست.
ابو قره به امام رضا علیه‌السلام می­گوید: ما روایاتی داریم که می­گویند: خدا رؤیت و تکلم را بین دو پیامبر تقسیم کرده است: کلام را قسمت موسى و رؤیت را برای محمد (قرار داد): "ولقد رآه نزلة أخرى"
امام رضا علیه‌السلام فرمود: چه کسی از جانب خدا برای دو گروه مهم جن وانسان پیام آورد و به آنان ابلاغ کرد که "لا تدرکه الابصار"؛ چشم­ها او را نمی­بینند، "ولا یحیطون به علما"؛ احاطه­ی علمی بر او (خدا) ندارند، "ولیس کمثله شئ"؛ و چیزی مانند او نیست؟ آیا او محمد نبود؟
ابوقره گفت: بله
امام فرمود: چگونه مردی نزد خلقی می­آید و به همه خبر می­دهد که از جانب خدا آمده و آنان را به سوی خدا دعوت می­کند و به امر خدا می­گوید: "لا تدرکه الابصار"، "ولا یحیطون به علما"، "ولیس کمثله شئ"، سپس همین شخص می­گوید: من او را با چشمانم دیدم و بر او احاطه­ی علمی پیدا کردم و او به صورت (و مثل) بشر است؟! آیا شرم نمی­کنید؟! زندیقان نمی­توانند چنین تهمتی به او بزنند که او او از جانب خدا چیزی بیاورد (و پیامی را تبلیغ کند) و بعد خودش بر خلاف آن را بیاورد؟!
ابو قره گفت: او می­گوید: "ولقد رآه نزلة أخرى"؛ و به یقین بار دیگرى هم او را دیده است!
امام ابو الحسن الرضا علیه‌السلام پاسخ داد: بعد از این، آیه­ای است که نشان می­دهد چه چیزی دیده است، آنجا که گفته است: "ما کذب الفؤاد ما رأى"، که می­گوید: قلب محمد آنچه را چشمانش دیده بودند تکذیب نکردند، سپس خبر داده که چشمان چه دیدند و گفت:"لقد رأى من آیات ربه الکبرى"، و آیات خدا غیر از خدا هستند و خدا گفته است: "ولا یحیطون به علما". و اگر چشم­ها او را ببینند، علم بر او احاطه پیدا می­کند و معرفت بر او (که محدود شده) واقع می­شود.
ابو قره گفت: شما روایات را دروغ می­دانید؟
امام علیه‌السلام فرمود: اگر روایات مخالف قرآن باشند من آن‌ها را دروغ می­دانم و آنچه که همه­ی مسلمانان بر آن اجماع دارند این است که: احاطه­ی علمی بر خدا غیر ممکن است و چشمان او را نمی­بینند و چیزی مثل و مانند او نیست».
در این بیان شریف، امام علیه‌السلام با کمک چند آیه­ی محکم تأویل صحیح را بیان فرمودند.
در روایتی دیگر حضرت "الله نور السماوات والأرض" (نور/ 35) را به هدایت اهل آسمان و زمین از سوی خدا معنا کردند. یعنی: نور بودن خدا همان راه نمودن و هدایت­گری اوست و چراغ افروختن او در مسیر بندگان، نه نور بودن او همانند نور خورشید.
مرحوم صدوق(ره) ذیل این روایت نوشته است که مشبِّهه این آیه را مادی معنا کرده و خدا را سبب روشنایی زمین و آسمان دانسته­اند و امام علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام برای نشان دادن بطلان این نظر و نشان دادن معنای صحیح، معنای یاد شده را بیان فرمودند. شیخ در ادامه نوشته که ادله­ی عقلی نشان می­دهد، تأویل نقل شده از امام رضا علیه‌السلام صحیح است و تأویل مشبِّهه باطل است.
پس، ولو ظاهر آیه موهم معنایی است مادی، این امام است که آیه را به معنای صحیح برمی­گرداند.
بر همین اساس و برای تامین هدف یاد شده، امام رضا علیه‌السلام "نسوا الله فنسیهم" (توبه/ 67) را که موهم انتساب صفت نسیان به خداست، به معنای صحیح برمی­گردانند و می­فرمایند:
«خدای تبارک وتعالى دچار فراموشی و سهو نمی­شود و مخلوق حادث است که این اوصاف را دارد. خداوند کسی را که او و روز لقای او را فراموش کند مجازات می­کند و او را دچار خود فراموشی می­کند؛ چنانکه فرموده است: "ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنسیهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون"؛ از آن کسان نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند. ایشان نافرمانند. (حشر/ 19)...».
امام علیه‌السلام با بیان یک برهان عقلی (عدم امکان عروض سهو که صفت حادث است بر خدای قدیم) و نیز یک آیه­ی محکم، تأویل آیه­ای را که بر بعضی متشابه شده بود بیان فرمودند.
و وقتی آیه­ی "کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ" (مطففین/ 15) باعث این توهم شده بود که اگر بندگان مورد سخط خدا محجوبند و نمی­توانند خدا را ببینند، پس در رضا می­توانند او را بیینند، امام علی بن موسی‌الرضا علیه‌السلام می­آیند و تأویل صحیح آیه را با استدلال محکم و برهانی بیان می­کنند. حضرتش در مورد "محجوبون" در آیه فرمودند:
«إن الله تبارک وتعالى لا یوصف بمکان یحل فیه فیحجب عنه فیه عباده، ولکنه یعنی، إنهم عن ثواب ربهم لمحجوبون»؛ خدای تبارک و تعالی به مکانی که در آن حلول کند توصیف نمی­شود (امکان حلول در مکان ندارد) تا بندگان نسبت به آن مکان در حجاب قرار گیرند (و او را نبینند یا او آنان را نبیند)، و لکن مقصود این است که آنان از ثواب محجوبند (و بین آنان و پاداش الهی مانع به وجود می­آید).
امام علیه‌السلام معنای ظاهری را با برهان به معنای صحیح برمی­گردانند و یک راه خطا را به مسیر درست ارجاع می­دهند.
و از آنجا که ظاهر بدوی "وجاء ربک والملک صفا صفا" مستلزم جسمانیت خداوند است و نشان دهنده­ی حرکت خدا همانند حرکت فرشتگان و مکان داشتن و انتقال از جایی به جایی، امام عالم آل محمد علیهم‌السلام خدا را مبرّا از آمد و شد دانست و معنای درست و تأویل صحیح آن را "جاء أمر ربک" بیان کردند.
یعنی اگر این ظاهر به معنای درست ارجاع نشود و مآل صحیح آن بیان نگردد، ممکن است ساده اندیشان و کوته فکران خدا را جسمانی بدانند که دانسته­اند. و موارد دیگری که در احادیث منقول از حضرتش به ما رسیده است.
اینجاست که معنای سخن امام رضا علیه‌السلام در پاسخ ابن جهم که در مورد عصمت پیامبران شبهه داشت، برای ما بیشتر روشن می­شود. ابن جهم که با استناد به آیاتی از قرآن تلاش می­کرد تا پیامبران را غیر معصوم جلوه دهد، حضرت بعد از اقامه­ی برهان بر بطلان نظرش، به او فرمود: وای بر تو! از خدا بترس، و به پیامبران خدا نسبت فحشا و زشتی نده، «ولا تتأول کتاب الله عزوجل برأیک، فإن الله عزوجل یقول: "وما یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم" (آل عمران/ 7)؛ و کتاب خدای عزّوجل را بر اساس رأی و نظر خودت تأویل نکن؛ زیرا خدای عزّوجلّ می­فرماید: تأویل آن را نمی­داند مگر خدا و راسخان در علم»
پس، در مواردی که ظاهر آیه­ای سبب خطای در برداشت می­شود و از جانب کوته بینی معنای غلطی ولو مطابق ظاهر، ارائه می­شود، یک تأویل خطا صورت گرفته و آنچه را امام علیه‌السلام و راسخان در علم بیان می‌کنند، تأویل درست آیه است. پس، در این موارد بالا اطلاق "تأویل" درست است؛ چنانکه طبق استناد امام علیه‌السلام به آیه "وما یعلم تأویله إلا الله والراسخون فی العلم" (آل عمران/ 7) قرآن هم در چنین مواردی، "تأویل" اطلاق کرده است.
مواردی که گذشت، معنای لغوی را تایید کرد و بر اساس رهنمود قرآن امام علیه‌السلام در اکثر موارد تأویل صحیح را با کمک آیات محکم قرآن بیان فرمودند؛ مگر جایی که نیاز به برهان عقلی بود. از این رو به دیگران هم رهنمود داده­اند: «من ردّ متشابه القرآن إلى محکمه هدى إلى صراط مستقیم»؛ کسی که متشابه قرآن را به محکم آن رد کرد به راه راست هدایت یافت.
از تعبیر "ردّ" در کلام امام رضا علیه‌السلام فهمیده می­شود که امّ الکتاب بودن محکمات یعنی مرجع بودن آن‌ها. پس، برای برای فهم معنای صحیح متشابه، باید دنبال محکمات گشت و بعد از اطمینان از یافتن آن‌ها، متشابه را بر آن عرضه کرد و در یک رفت و برگشت "ردّ" تأویل صحیح را به دست آورد و غیر از این صراط مستقیم نخواهد بود.
تأویل و جری و تطبیقی:
آنچه گذشت مورد تأویلاتی بود که مربوط به زمان و یا مکان خاص نیست و شرایط زمانی و مکانی نقشی در تأویل ندارد. اماّ از آنجا که قرآن کتابی جاودانه است، نوع دیگری از تأویل در روایات اهل بیت علیهم‌السلام مطرح شده که زمان و شرایط در آن نقش دارد.
به کلامی از امام رضا علیه‌السلام در مورد قرآن بر می­خوریم که فرموده­اند: «هو حبلُ الله المتین، و عروته الوثقى‏ و طریقته المُثلى ولا یخلقُ على الأزمنِة ولا یغثَ على الألسنة لأنّه لم یُجعَل لزمانٍ دون زمانٍ بل جُعل دلیل البرهان و الحجّة على کلّ انسان، "لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل مِن لَدُن حکیم حمید" (فصلت/ 42)» ؛ قرآن، ریسمان و رشته مستحکم و دستگیره نیرومند و راه روشن و تعالى ‏بخش خدا است که انسان را به سمت و سوى بهشت رهنمون مى‏شود و از گرفتار شدن به آتش جهنم نجات مى­بخشد. این کتاب آسمانى در گستره زمان هرگز کهنگى نخواهد پذیرفت و تلاوت آن بر زبان‏ ها دشوار و خسته کننده نیست ، راز و رمز این حقیقت آن است که قــــــرآن فقط براى زمان خاص و امــت ویژه‏اى قرار داده نشده، بلکه این کتاب عالى‏ترین دلیل برای برهان آوردن (و روشن کردن حقیقت)، و حجت بر تمام انسان­هاست، هیچ ‏گاه باطل و کاستى در آموزه‏هایش راه پیدا نمى‏کند. بدین سبب که از نزد پروردگار حکیم و ستودنى نازل شده است.
امام از جاودانگی قرآن و کهنه نشدن قرآن سخن گفت! حال در زمان­های متاخر تجلی تازه­گی و حیات قرآن چگونه تحقق می­یابد. اگر بنا باشد در عصرهای متاخر معانی لفظی تفسیر شوند که تازگی چندانی نخواهد داشت؛ زیرا معانی لغوی همواره باید طبق عصر نزول معنا شوند تا معنای درست فهمیده شود!
امام رضا علیه‌السلام علت تازگی قرآن را از زبان جدشان امام صادق علیه‌السلام نیز نقل می­کنند که فرموده­اند: «لأن الله تعالى لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید، و عند کل قوم غض إلى یوم القیامة»؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی قرآن را برای زمان خاص و مردم خاصی قرار نداده است. از این رو، در هر زمانی جدید و برای هر قومی تازه و دلپذیر است تا روز قیامت.
این کلام امام رضا علیه‌السلام ناظر به سخنان پدران معصوم ایشان است که با مرور آن‌ها حقیقت روشن خواهد شد. نگاه به آن روایات نشان می­دهد که خصوصیتی در قرآن وجود دارد که قران را در هر عصری تازه و زنده نگه می­دارد و آن تأویل بردار بودن قرآن مطابق نیاز عصر است. یعنی در مواردی که واقعه جدیدی پیش آید و موضوع تازه­ای پدید آید تأویل است که مشکل را برطرف می­کند، و در "حوادث واقعه" فقها با تأویل، برای یک حادثه حکمی از قران استخراج خواهند کرد.
اگر روایت امام رضا را در کنار روایت امام باقر علیه‌السلام بگذاریم و نیز به چند روایت دیگر مراجعه کنیم مقصود روشن خواهد شد.
امام باقر علیه‌السلام در مورد معنای: «ظاهر و باطن داشتن تمام آیات قرآن» فرمود:
«ظهره تنزیله وبطنه تأویله منه ما قد مضى ومنه ما لم یکن، یجرى کما یجرى الشمس والقمر، کلما جاء تأویل شئ منه وقع، قال اللّه تعالى: "وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ" و نحن نعلمه»؛ ظاهر قرآن همان تنزیل و مفاد تنزیلی آن است و باطن آن تأویل آن است، بخشی از تأویل گذشته و بخشی هنوز زمان وقوعش نرسیده، قران مانند جریان خورشید و ماه جریان دائمی دارد، (و جایی متوقف نمی­شود) هر زمان تأویل چیزی (از قرآن) فرا برسد بیان خواهد شد، خدا تعالی فرموده است: تأویل آن را نمی­داند مگر خدا و راسخان در علم" و ما آن را می­دانیم.
پس، جریان قرآن در زمان و کاربردی شدن آن با تأویل آن است.
مؤید این برداشت بیان امام صادق (علیه السلام) در مورد زمان داشتن تأویل­های آیات قرآن است که امامِ هر زمانی، آگاه به تأویل مربوط به زمان خود است: « إن للقرآن تأویلا فمنه ما قد جاء ومنه ما لم یجئ فإذا وقع التأویل فی زمان امام من الأئمة عرفه امام ذلک الزمان»؛ قرآن تأویلی دارد که بعضی از آن زمانش رسیده (و واقع شده) و بعضی از موارد زمانش نرسیده، و آن گاه که تأویل در زمان امامی از ائمه واقع شد، امام آن زمان آن تأویل را می­شناسد (و بدان آگاه است).
بیان امام رضا علیه‌السلام: «لم یُجعَل لزمانٍ دون زمانٍ» و «لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس»، در واقع بیان دیگری از کلام امام صادق علیه‌السلام است که فرمود: «إن للقرآن تأویلا فمنه ما قد جاء ومنه ما لم یجئ». پس، هر زمان و هر مردمی برای خود، از آیات قرآن تأویل به خصوص خود را دارند و همچنان قرآن و تاویلاتش ادامه دارد.
از طرفی تعبیر امام صادق علیه‌السلام که فرمود "وقع التأویل" نشان می­دهد که نوعی از تأویل مربوط به خارج و مصداق است.
پس، این نوع از تأویل آن واقعیتى است که در خارج وجود داشته، دارد یا خواهد داشت. در این مورد امری واقع شده، امام هر زمانی می­فهمد که آنچه واقع شده مصداق کدام آیه است و با توجه به تأویل لازم و صحیح، وظیفه­ی خود و جامعه را تعیین می­کند.
برداشت مرحوم فیض کاشانی با توجه به روایات، در مورد تأویل این است که تأویل یعنی: "إرادة بعض أفراد معنى العام، وهو ما بطن عن أفهام العوام، ویقابل التنزیل"؛ اراده­ی بعضی از افراد عام، آن هم در موردی است که از فهم عوام مخفی است و این در مقابل تنزیل است.
یعنی معنای آیه عمومیتی دارد که افراد و مصادیق زیادی را شامل می­شود که در طول زمان و در عصرهای مختلف واقع می­شوند و این راسخان در علم هستند که تعیین می­کنند که کدام فرد مورد نظر است.
برای مثال از امام باقر علیه‌السلام در مورد آیه­ی "فأینما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم" (بقره/ 115) نقل شده که جواز نماز خواندن به هر جهت، در نماز مستحبی است و رسول خدا صلى الله علیه وآله در مواردی چنین کرده­اند.
یعنی معنای عام و کلیِ "روی­کردن به هر جهت" برای توجه به "وجه الله" به مصداقی خاص، یعنی جهت در نماز مستحبی اختصاص یافته است. از طرف دیگر، فرد ممکن است مفهومی و یا خارجی باشد.
در بیان دیگری از امام باقر علیه‌السلام بعد از "یجرى کما یجرى الشمس والقمر" آمده است: «کما جاء تأویل شئ منه یکون على الأموات کما یکون على الاحیاء»؛ همان گونه که تأویل قسمتى ازآن، که درباره مردگان بوده است، واقع شده، همان گونه [تأویل قسمتى ازآن] درباره زندگان است.
این بیان نیز یعنی جری و تطبیق. یعنی بعضی از تأویل­ها زمانشان گذشته و محقق شده­اند و بعضی نیامده و خواهند آمد. این بیان اگر در مورد یک آیه لحاظ شود؛ چنانکه موضوع روایت همین است، نشان می­هد که هر آیه در زمان­های مختلف مصادیق تأویلی مختلفی دارد و در مورد بعض آیات باید منتظر زمان تأویل آن بود؛ چنانکه از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: از پدرم در مورد کلام خدا: "وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً"، "حتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه"، سؤال شد، او پاسخ داد:
«انّه تأویل، لم یجئ تأویل هذه الآیة، ولو قد قام قائمنا بعده سیرى من یدرکه مایکون من تأویل هذه الآیة، ولیبلغن دین محمّد صلی الله علیه و آله ما بلغ اللّیل حتّى لایکون شرک (مشرک) على ظهر الأرض، کما قال اللّه»؛ این آیه تأویلى دارد، تأویل این آیه هنوز فرا نرسیده است. پس ازآن که قائم ما قیام کند، آنان که او را مى بینند تأویل این آیه را خواهند دید، کار آیین محمّد بدان جا خواهد کشید که هنوز شب فرا نرسیده شرک [ومشرکى] بر روى زمین نخواهد ماند، همان گونه که خداوند فرموده است.
و نیز از امام باقر علیه‌السلام) در مورد کلام خدای عزوجل: "قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غورا فمن یأتیکم بماء معین"، پرسیده شد، فرمودند:
«هذه الآیة نزلت فی القائم ...»؛ این آیه در مورد قائم علیه‌السلام است. سپس فرمود: «والله ما جاء تأویل هذه الآیة، ولا بد أن یجئ تأویلها» علیه‌السلام؛ سوگند به خدا! تأویل آیه هنوز نیامده است (زمان تأویل آن نرسیده است) و لازم است که زمان تأویلش بیاید.
این بیانات که بحث تأویل را مطرح می­کنند، کاملا مشهود است که آن را با جری و تطبیق مرادف می­دانند و مصداقی از بیان امام صادق علیه‌السلام هستند که فرمود: «إن القرآن حی لم یمت، وانه یجرى ما یجرى اللیل والنهار، وکما تجرى الشمس والقمر، و یجرى على آخرنا کما یجرى على أولنا»؛ قرآن زنده است تا شب و روز جاری است و ادامه دارد؛ چنانکه خورشید و ماه در جریان و حرکتند، و (حکم) قرآن بر آخرین نفر ما جاری است هم چنانکه بر اولین نفر جاری بود.
نتیجه اینکه کلام امام رضا علیه‌السلام که فرمود: «لم یُجعَل لزمانٍ دون زمانٍ» و «لم یجعله لزمان دون زمان، و لا لناس دون ناس»، با کمک سایر روایات ناظر بر تأویلات قرآن برای رفع نیازهای عصری و جری و تطبیق بر "حوادث واقعه" است.
در کلام امام رضا علیه‌السلام تعبیر "لا تتأول کتاب الله برأیک" وجود داشت که به دلیل اهمیت مسئله، لازم است توقف و تأملی داشته باشیم و به خطر "تأویل به رأی" در متشابهات اشاره کنیم.
یکی از نگرانی­های رسول خدا صلى الله علیه و آله برای عصر بعد از خود، تأویل غیر صحیح قرآن بود. ایشان ایمان به متشابهات و ترک تأویل بی­جای آن‌ها را، برای رفع خطر و نگرانی، لازم دانسته­اند: «إنما أتخوف على أمتی من بعدی ثلاث خصال: أن یتأولوا القرآن على غیر تأویله،... و سأنبئکم المخرج من ذلک أما القرآن فاعملوا بمحکمه و آمنوا بمتشابهه...» ؛ من ازسه پیش آمد ناگوار برامت خویش هراسانم: آن که قرآن را برغیر(تأویل) آن تأویل کنند... امّا درباره قرآن [به جاى دست زدن به تأویلات ناشایسته درباره متشابهات] به آیات محکم عمل کنید وبه آیات متشابه ایمان بیاورید...
و امام صادق علیه‌السلام در ضمن کلامی مفصل فرموده­اند: «وإنما هلک الناس فی المتشابه لأنهم لم یقفوا على معناه، ولم یعرفوا حقیقته فوضعوا له تأویلات من عند أنفسهم بآرائهم واستغنوا بذلک عن مسألة الأوصیاء ونبذوا قول رسول الله صلى الله علیه وآله وراء ظهورهم»؛ مردم از آنجایی در مورد متشابه هلاک شدند؛ زیرا بر معنای آن واقف نشدند، و حقیقت آن را نشناختند، و از خود و بر اساس آراء (و هوای نفس) خویش تأویلاتی برای آن وضع کردند، و به همین ساخته­ها خود را بی­نیاز از پرسیدن از اوصیای پیامبر دانستند و سخن (و سنت) رسول خدا صلى الله علیه وآله را پشت سر انداختند.
این مشکل در زمان امام رضا علیه‌السلام اوج گرفته بود و ملل و نحل مختلف هر یک آیات قرآن را به سمت وسوی افکار خود سوق می­دادند و مطابق میل خود تأویل می­کردند. امام رضا علیه‌السلام با این تأویلات مبارزه کرده و تلاش زیادی برای دفاع از قرآن نموده­اند. نمونه­هایی گذشت و نمونه­ی دیگری که تعبیر "لا تتأول کتاب الله برأیک" ذیل آن بیان شده ارائه می­شود.
از جمله آیاتی که ممکن است ما را دچار شبهه کنند، آیاتی هستند که ظاهرشان انتساب نقیصه و گناه به پیامبران الهی است. از طرفی هم، عقلاً و نقلاً برای ما ثابت است که پیامبران باید معصوم باشند و الا توالی فاسد بسیاری دارد. اهل بیت علیهم‌السلام، در مواردی که کسانی برای خدشه­ی به عصمت، این آیات را مطرح کرده­اند، تأویل به رأی و غلط آن‌ها را ابطال و تأویل صحیح آیات را با کمک آیات دیگر ارائه فرموده­اند.
ابن جهم برای نقض عصمت پیامبران علیهم‌السلام به آیاتی استناد می­کند از جمله: آیه­ی عصیان آدم: "وعصى آدم ربه فغوى"، تخلف یونس علیه‌السلام: "وذا النون إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه"، قصد یوسف علیه‌السلام: "ولقد همت به وهم بها" ... و این آیات را ناقض عصمت آنان معرفی می­کند.
امام رضا علیه‌السلام در پاسخ فرمود: «ویحک! اتّق اللّه و لا تنسب إلى أنبیاء اللّه الفواحش و لا تتأوّل کتاب اللّه عزّ و جلّ برأیک فانّ اللّه عزّ و جلّ یقول: ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم‏؛ وای بر تو! از خدا بترس و به پیامبران نسبت کار زشت مده، و کتاب خدای عزّوجل را بر اساس رأی و نظر خودت تأویل نکن؛ زیرا خدای عزّوجلّ می­فرماید: تأویل آن را نمی­داند مگر خدا و راسخان در علم»
در ادامه امام علیه‌السلام ادله­ی عصمت را آورده و خطا بودن ابن جهم از آیات را روشن فرموده­اند. در پاسخ به: "وعصى آدم ربه فغوى" فرمود: خدا آدم را خلق کرد تا حجت در زمین و خلیفه­ی در سرزمین­ها باشد و او را برای بهشت خلق نکرد و عصیان او در بهشت بود (که دار تکلیف نیست) نه در زمین که چهار چوب اوامر خدا معین می­شود (و قوانین الهی مشخص و مکتوب می­گردند). بر این اساس آنگاه که آدم علیه‌السلام به زمین آمد و حجت شد و خلافت یافت، معصوم شد؛ چنانکه خدا فرمود: " إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ" (آل عمران/ 33)؛ خدا به دلیل خلوص، صافی و خالص بودن، آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران، آنان را بر عالمیان برتری دارد (و برگزیده­ی ممتاز خود قرار داد).
و در مورد حضرت یونس علیه‌السلام "قدر" به معنای در تنگنا قرار دادن دانستند، نه قدرت که "لن نقدر" یعنی در تنگنا و فشار قرار نمی­دهیم نه اینکه قدرت نداریم. پس یونس علیه‌السلام گناهی مرتکب نشده و فقط به لطف خدا زیادی امید داشته است.
امام علیه‌السلام با استشهاد به آیه­ی: "أما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه" (فجر/16) قدر به "ضیق و سخت گرفتن" معنا فرمودند، و معنای قدرت را موجب کفر دانستند.
و در مورد حضرت یوسف علیه‌السلام: "ولقد همت به وهم بها" (یوسف/ 24) فرمودند: قصد و اراده­ی زلیخا معصیت بود ولی همت یوسف علیه‌السلام کشتن او در صورت اجبار وی بر زنا بود، برای بزرگی گناه عملی که گرفتار آن شده بود، و خدا، هم قتل و هم فحشا را از او دور کرد؛ چنانکه فرمود: "کذلک لنصرف عنه السوء" (یوسف/ 24)؛ یعنی قتل و فحشا به معنای زنا.
کلام امام رضا علیه‌السلام باعث می­شود که انسان بفهمد اگر در آیات تامل کنیم معنای صحیح را می­توانیم به دست آوریم و توهمات ما از کوته فکری و عدم تفکر و تامل دقیق در آیات است.
در این بیان، ابن جهم، به علت عدم توجه به آیات دیگر که "امّ الکتاب" و محکم و برطرف کننده­ی تشابه آیات مذکور بودند، دچار تأویل غلط شده بود. اینجا ابن جهم معنایی ارائه کرد که امام علیه‌السلام آن را "تأویل به رأی" نامید و از آن نهی فرمود و این خطری است که همه را در مواجهه با متشابهات تهدید می­کند.
نتیجه:
تأویل ابعاد وسیعی دارد و بر اساس روایات، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم‌السلام عالم به تأویل قرآن هستند و تاویلات عصری خاص را امام آن زمان خاص می­داند. در روایات ما فقط از تأویل به رای که شبیه تفسیر به رای است، منع شده و خطر تلقی گردیده و دلیلی بر منع مطلق وجود ندارد. از طرفی در عصر غیبت که تکلیف تعطیل نیست، تطبیق تاویلی نیاز مردم است و لااقل روات احادیث و فقها که بر اساس کلام معصوم مرجع مردم غیر متخصص هستند باید بتوانند پاسخگو باشند و الا اسلام ناقص و در این عصر در بعضی از موارد ناتوان از رفع نیاز خواهد بود! و این به یقین نه مطلوب خداوند است و نه مطلوب فرستادگان و منصوبان او. پس، ولو تمام ابعاد تأویل در این عصر و آینده معلوم همه نباشد، در نیازهای هدایتی بشر باید قابل درک و ارائه باشد. امام رضا علیه‌السلام نمونه­های از تأویل صحیح آیات را بیان فرموده و الگوی مناسبی برای آموختن راه تأویل صحیح و مطلوب را ارائه کرده­اند./9191/د102/ع
ارسال نظرات