اینجا عشق معنا می شود
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، هنوز در تب و تاب دعوت شهدا هستم؛ دعوت به بزمی عاشقانه؛ حضور در میعادگاه عشق دلی عاشق می طلبد و قلبی پاک و من هنوز در پیچ و خم دنیای بی انتهای نفسانیت گیر کرده ام.
دوشنبه عصر، میعاد عاشقانه ای برپا شد و سفره عشقبازی با عاشق ترین انسان ها گشوده می شود؛ پیر و جوان، کودک و جوان و نوجوان آمده اند تا از این کاروان عشق جا نمانند و من با خود می گویم که اگر چشمی یارای دیدن داشت، شهدا را می دید که به استقبال زائران خود آمده اند و به پذیرایی از عاشقان دلسوخته طریق عشق و شور و شهادت می پردازند.
نمایشگاهی در مسیر ورودی مسجد دانشگاه برپا شده است و بر سر در آن جمله ای نقش بسته است«ادخلوها بسلام آمنین» و من نیز وارد کشتی امن شهدا می شوم.
شمیم یاد و خاطره شهدا فضا را عطرآگین کرده است؛ سربند، پلاک، نی، جعبه مهمات، گونی هایی که سنگر ساخته اند؛ فضای جبهه را در ذهن ها تداعی می کنند و عطر دفاع و شور و حماسه در مشام جان می پییچد.
غرفه های گوناگونی برپا شده تا تلاقی دو فرهنگ را به نمایش بگذارد؛ عاشورا و انقلاب و این قرابت چه شورآفرین و حماسه ساز است.
در گوشه گوشه سنگرها، دانشجویان نشسته اند و به یاد سنگرهای عشق و حماسه، عکس یادگاری می گیرند و برخی نیز بر کاغذی که آنجاست؛ درد و دل های خود را برای شهدا می نویسند تا یادگار بماند این واگویه های عاشقانه.
قبل از ورود به مجلس، یادمان دو شهید گمنام نگاه ها را به خود خیره می کند و عنان عاطفه و احساس را در دست می گیرد و ناخودآگاه انسان را به سوی خود جذب می کند.
دانشجویان بر دور زیارتگاه این دو امامزاده عشق حلقه زده اند و به نوبت در محضر این عاشقان الهی زانو می زند؛ بوسه ای بر سنگ مزارشان زده و گرد و خاک نشسته بر آنها را بر دیده می کشند تا بصرشان از این خاک، روشنی یابد.
جلوی در ورودی ازدحامی عجیب برپاست، پا بلند می کنم تا جلوی خود را ببینم، اما صحن مسجد پر از عاشقانی است که خود را به این میعادگاه عشق رسانده اند و هنگامی که وارد مسجد می شوم جایی برای نشستن نمی یابم.
در گوشه ای از مجلس اندک جایی پیدا می کنم تا بتوانم از نزدیک این حماسه عاشقی و شیدایی را روایت کنم و سرنوشت سطوری را رقم بزنم که حکایتگر شیدایی و دلدادگی عاشقان شهادت باشد.
تلاوت آیات جان نواز وحی، معنویتی ویژه به این مراسم می بخشد و طنین روح نواز آیات قرآن طنین« لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» را در گوش جان می پراکند.
مجری شروع می کند به خواندن شعر که ناگاه طنین نوای صلوات در مجلس می پیچد، سر بر می گردانم تا علت را جویا شوم؛ سردار حاجی زاده شیرمردی از تبار قهرمانان ایثار و مقاومت در قاب دیده گانم ظاهر می شود و با هیبت خاص پاسداران و سرداران سپاه عشق گام برداشته و وارد مجلس می شود.
جمعیت به احترام حضور این سردار بی ادعا به پا می خیزند و دسته گل های صلوات پشت سر هم در فضای مسجد پراکنده می شود.
در حال نظر افکندن بر گوشه و کنار مجلس هستم تا این حضور حماسی را در قاب ذهنم ثبت کنم که مجری از فرمانده قهرمان عرصه اقتدار موشکی؛ سردار حاجی زاده برای سخنرانی دعوت می کند.
این سردار بی ادعا که سخن می گوید، پر از احساس ابهت می شود؛ از دستاوردها می گوید، تلاش هایی که به برکت خون شهدا به ثمر نشسته است و اینک ایران اسلامی بیشتر از همیشه در اوج صلابت و اقتدار ایستاده است.
تأکید می کند بر دشمن شناسی و همین که می گوید« اگر دورتا دور کشور را حصار بکشند از افزایش توان موشکی دست نمی کشیم» طنین صلوات و تکبیر جمع سقف آسمان را می شکافد و روایتگر عمق احساس مقدس مردم نسبت به ایستادگی و مقاومت در برابر می شود.
سخنرانی که تمام می شود، نوبت به تجلیل از خانواده شهدای دانشجو و شهدای مدافع حرم می رسد؛ گلبانگ صلوات لحظه ای قطع نمی شود و پدران، مادران، فرزندان و همسران شهدا نوبت به نوبت در جایگاه حاضر می شوند و از دست سردار قهرمان سپاه عشق تندیسی دریافت می کنند که نشان ایثار است و مقاومت و جانبازی و جانفشانی.
در ذهنم خطور می کند که شهدا نیز در این مجلس حاضرند و خود آنها میزبان خانواده های صبور و ایثارگرشان هستند و این صفا و صمیمیت و معنویت نشان دهنده این حس حضور است.
جمعیت همه نشسته اند و به سخنان راوی و یادگار هشت سال دفاع مقدس گوش می دهند و از حماسه و ایثار فرزندان عاشورایی این مرز و بوم به خود می بالند و بر سختی ها و مصیبت هایی که راوی حکایت می کند می گریند.
سخنان این راوی، قلب ها را همچون آتشفشانی مذاب به جوشش درآورده و انتظار اندک لرزه ای را می کشند تا فوران کنند و این انتظار دیری نمی پاید که به وصال منجر می شود.
تابوت دو شهید گمنام؛ دو لاله به خون خفته؛ دو قهرمان بی بدیل عرصه ایثار و شهادت بر روی دست عاشقان وارد مسجد می شود.
قیامتی کبری به پا می شود؛ همه بر می خیزند و می دوند تا زیر تابوت قرار گرفته و دستی بر تابوت این قدیسان الهی بکشند؛ طنین شعر و نوحه بالا می گیرد « شهید گمنام سلام... خوش اومدی مسافر من...خسته نباشی پهلوون»
مجری می خواهد که همه بر سر جای خود بنشینند اما مگر می شود این فوران عشق و احساس و عاطفه را به آسانی خاموش کرد.
سیل اشک از دیده گان جاری می شود و قطره های اشک شوق و حسرت از شیار چشمان جاری می شود و اقیانوسی از عشق و عاطفه شکل می گیرد.
همه شوق زیارت امامزاده های تازه از عرش برگشته را دارند و حسرت جا ماندن از قافله عشق عاشورایی شاهدان شهید و من نیز بر حال و روز خود که اسیر چنگال دیو نفس و هیولای منیت هستم می گریم.
دم روضه که بالا می گیرد؛ صدای هق هق گریه مادران، پدران، فرزندان و همسران شهدا لحظه ای قطع نمی شود؛ گویا عاشورا دوباره تکرار شده است؛ همه بر سر و سینه می کوبند و بر مصیبت های سرور و سالار شهیدان می گریند.
زمان وداع با اسطوره های عشق می رسد، زن و مرد؛ پیر و جوان و کودک در پای تابوت بر سر می کوبند و وداعی عاشقانه با این شاهدان شهید انجام می دهند.
این شهدای گمنام که«معروفون فی السماء» هستند؛ هادی طریق عشق و بندگی شده اند و عاشقان را به بزم آسمانی و سفره عشق خود دعوت کرده اند و نام همه سینه چاکان عشق که در این بزم حضور یافته اند را در جریده نورانی عشق نگاشته اند.
آرام آرام به پایان این مجلس نزدیک می شویم و بار دیگر تابوت شهدا حس حضور در خیمه عشق عاشورایی امام حسین(ع) را در خاطرها و خاطره ها می نگارد و من نیز همچون دیگرانی که به این محفل پر از صدق و صفا و صمیمیت شهدایی آمده اند سعی می کنم تا از سفره رزق معنوی شهدا بهره ای وافر ببرم و از این اسطوره های ایثار و مقاومت، درس بندگی و عبودیت و جانبازی و ایثار بیاموزم.
با خود می گویم که این امامزاده های عشق و معرفت؛ این تاریخ سازان گمنام؛ این اسوره های ایثار و مقاومت؛ این فرزندان عاشورایی مکتب امام روح الله؛ این سربازان آخرالزمانی امام عصر(عج) با حضور خود پیامی سراسر نور و معرفت را به مردم می دهند؛ می گویند که عشق و ایثار فراموش شدنی نیست و یاد و نام شهدا لحظه ای از خاطر تاریخ نخواهد رفت و هیچگاه از تارک عشق و حماسه پاک نخواهد شد.
شروع به ثبت این خاطرات در دفتر خود کرده و جمله ام را اینگونه آغاز می کنم؛ اینجا عشق روایت می شود؛ اینجا میعادگاه عشاق الهی است؛ اینجا عاشقان شهادت به بزم آسمانی ها دعوت شده اند و شهدا میزبان این خیل عظیم عاشقان و زائران خود هستند؛ اینجا زمان ایستاده و نبض عشق در این جا می زند؛ اینجا کنگره شهدای دانشجوی استان قم است؛ صدای ما را از عشق می شنوید.... /872/ز۵۰۴/ج