برشی از خاطرات آیتالله یزدی درباره ۱۹ دی
به گزارش خبرگزاری رسا، آیتالله محمد یزدی از چهرههای باسابقه انقلاب و یاران قدیمی حضرت امام خمینی (ره) که سالها در مناصب کلیدی نظام مقدس جمهوری اسلامی به ایفای نقش مؤثر پرداخته، مطالب ناب و نکات قابل توجهی از مبارزات حضرت امام(ره)، وقایع نهضت اسلامی ملت ایران، مبارزات روحانیون، دوران تبعید حضرت امام(ره) و برخی وقایع پس از انقلاب را در قالب خاطرات خود بیان داشته است. این مجموعه تحت عنوان خاطرات آیتالله محمد یزدی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. در ادامه بخش مربوط به قیام 19 دی ماه 1356 مردم قم را مرور میکنیم.
آیتالله محمد یزدی که در شکلگیری قیام 19 دی نقش بسزایی داشت و از نزدیک شاهد تصمیمگیریها برای هدایت فعالیتهای انقلابی بود در خاطرات خود درباره شروع قیام 19 دی و تأثیرات آن میگوید: واقعه 19 دى و حركاتى كه در قم به وجود آمد و موجب سرعت بخشيدن به روند پيشرفت انقلاب شد، بعد از مقاله توهينآميز يكى از روزنامهها نسبت به مقام مقدس حضرت امام
اين مقاله براى مردم سراسر كشور، سنگين و گران بود لذا به دنبال درج آن، واكنشهايى صورت گرفت. يكى از آنها اجتماع عظيم طلاب و مردم قم بود. آنان به خيابانها آمدند و به منازل آيات عظام و علما رفتند. هنگام غروب و موقع بازگشت از منزل آيتالله نورى، در چهارراه بيمارستان فاطمى (چهارراه شهدا) و نزديك مدرسه حجّتيه، از سوى مأموران رژيم مورد حمله قرار گرفتند و در نتيجه، تعداد زيادى از مردم در اين جريان زخمى و عدهاى هم كشته شدند. البته به دليل نزديك بودن منزل ما به محل وقوع حادثه و به دليل آشنايى ما و رفتوآمدهايى كه در جريان انقلاب انجام مىشد، يكى از زخمىها را كه نسبتاً حال وخيمى داشت، به خانه ما آوردند. ما هم بلافاصله او را از چشم مأموران رژيم مخفى كرديم و با معالجات اوليهاى كه از طرف زنان و اطرافيان انجام شد، از خونريزى شديد او جلوگيرى كرديم.
لازم است در همين جا مطلبى را از همكارى اطباى انقلابى و محترم نقل كنم. در همان اوضاع و احوال بسيار حساس، تعدادى از پزشكان جلساتى داشتند و حتى بعضى از آنان در جلسه مخفيانهاى كه ما با دوستان داشتيم، شركت مىكردند. آنان براى معالجه و كمك در مواقع لزوم آمادگى كامل خود را اعلام كرده بودند. بعضى از اين اطباى محترم، تقريباً تحت نظارت جناب آقاى دكتر باهر (رئيس بيمارستان آيتاللهگلپايگانى) جلساتشان تشكيل مىشد و خوشبختانه چند نفر از همان پزشكان بعد از پيروزى انقلاب داراى سمتهايى شده و مشغول كار شدند و انسانهاى بسيار شايسته و خوبى هستند.
در آن زمان به يكى از آنان تلفن كردم و وضعيت مجروح را گفتم و پرسيدم كه براى حفظ جان او آيا لازم است كه او را به بيمارستان برسانيم يا در منزل نگهدارى كنيم. آن پزشك محترم در پاسخ من گفت كه شما او را به بيمارستان نبريد، زيرا با توجه به مراقبتهاى رژيم، به زحمت خواهيم توانست او را پس از بهبودى از بيمارستان آزاد كنيم؛ بنابراين فرد مجروح را در هر جا كه صلاح مىدانيد، نگهدارى كنيد تا خودم و يا دوستانم در همان جا او را معالجه كنيم.
به هر حال با نگهدارى و انجام مراقبت از بيمار، او از خطر رهايى يافت و بعدها همين شخص انصافاً خدمات و كارهاى شايستهاى داشت و با بسيارى از نهادهاى انقلابى و از جمله سپاه همكارى مىكرد.
شهادت طلبه مدرسه حجتيه
در آن روز مأمورين رژيم، علاوه بر اينكه به افراد درون خيابان تيراندازى مىكردند، ساير نقاط را نيز مورد هدف قرار مىدادند؛ از جمله طلبهاى كه سرش را از پنجره بالاى طبقه دوم مدرسه حجتيّه بيرون آورده بود با گلوله زدند كه به حنجرهاش اصابت كرد. و كارهايى كه در آن زمان براى نجات او انجام گرفت، واقعاً حاكى از همكارى شديد و صميمانه ميان عامه مردم بود. در حالى كه مأمورين رژيم از روى اضطراب و ترس شديد، فقط با گلوله از خود دفاع مىكردند.
فرداى آن روز اجتماعات وسيعى تشكيل شد و مردم به خانههاى اشخاص از جمله مرحوم علامه طباطبايى رضوانالله عليه كه ما در همسايگى ايشان بوديم، مىآمدند و من هم در همين جمع و در خدمت ايشان بودم.
ايشان گرچه حالشان مساعد نبود؛ ولى به خاطر حوادث و جريانات آن روز، مقدارى درباره شخصيت امام صحبت كردند و از رژيم انتقاد كردند و بعد به من فرمودند كه شما صحبت كنيد و من با همان حالات جوانى و روحيه پرخاشگرى و تندى كه داشتم، بلندگو را گرفتم و مطالبى گفتم. نوار آن روز هماكنون موجود است، شايد بتوان پياده كرد.
جلسهاى با حضور علما در منزل مرحوم آشتيانى
عصر آن روز ظاهراً به من تلفن شد كه در جلسهاى، جمعى از آقايان هستند و شما بيائيد. من آدرس گرفتم و معلوم شد كه جلسه را در محلى دور از مركز اصلى شهر در نظر گرفتهاند، تا مأمورين رژيم متوجه نشوند: منزل مرحوم آشتيانى در انتهاى كوچه نوربخش كه از طريق كوچه آبشار به آنجا رفتيم.
علماء طراز يك و دو و سه حضور داشتند؛ از جمله آيتالله آملى، آيتالله حاج شيخ مرتضى حائرى و تعدادى ديگر از افاضل. من كه وارد شدم، دم در ورودى نشستم. در اين جلسه راجع به جريانات قم صحبت كردند. يكى از علمايى كه اخيراً فوت كردند، گفتند: «هدف از اين اجتماع، اين است كه مشخص كنيم در اين غائله چه بايد كرد؟ آيا بايد با آقاى خمينى در ميان بگذاريم و از ايشان نظر بخواهيم يا خودمان تصميم بگيريم و كارى بكنيم؟»
فاصله بين نظرات خيلى زياد بود. مثلا كسى مىگفت كه بايد از شخص امام سؤال كنيم و هر چه ايشان گفت عمل كنيم. در مقابل، فرد ديگرى مىگفت كه در اين شرايط نظر صريح ايشان را با سرعت به دست آوردن، امكانپذير نيست و ممكن است حوادث ديگرى پيش آيد براى پيشگيرى از اين حوادث بهتر است خودمان تصميم بگيريم.
در اين حال يكى از آقايان جلو آمد و به من گفت: ما مىترسيم حوادث خونين ديروز تكرار شود. شما چون در طلاب نفوذ دارى و حرفت را مىشنوند، لازم است بروى در اجتماع منزل اين دو آيت بزرگ يعنى گلپايگانى و شريعتمدارى و به نحوى اوضاع را آرام كنى.
در جواب گفتم: «من منزل آقاى شريعتمدارى نمىروم ايشان از شاه و بردن نام او مىترسند و در عين حال مىگويند من راه آقاى خمينى را دنبال مىكنم»
البته علت طرح اين مسئله از سوى من، جريانى بود كه در جلسهاى كه با حضور تعدادى از اعضاء جامعه مدرسين در منزل ايشان تشكيل شد، مطرح شده بود كه چرا شما از بردن اسم شاه مىترسيد.
ايشان به نحو توهينآميزى خواستند مرا ساكت كنند و گفتند : «اينجا كه جاى منبر و روضهخوانى نيست». كه داستان طولانى دارد. من در اين جلسه گفتم : «منِ روضهخوان، از شماى آيتالله مىپرسم: چگونه راه آيةالله خمينى را مىرويد؟ در قانون اساسى اجازه انحلال مجلس به شاه داده شده و شما مىگوييد از راه انتخابات مجلس با شاه مبارزه مىكنيد!»
ايشان گفتند: «قانون اساسى بحث ديگرى است. جاى تفسير و معناى آن اينجا نيست» و من تكرار مىكردم : «اگر منِ روضهخوان، قانون اساسى را نمىفهمم، شماى آيتالله بگوييد چگونه مىشود ادعاى شما را پذيرفت كه راهتان، راه آيتالله خمينى است امّا از اسم شاه مىترسيد در حالى كه آيتالله خمينى، همهی جنايات را از شخص شاه مىداند؟»
در اين جلسه تصريح كردم كه ايشان را با وجود اين كه مىدانند شاه حداقل زن و بچههايش، حجاب را كه از مسلّمات اسلام است، قبول ندارند، اينجا بود كه آيتالله حائرى با لطفى كه به من داشتند، گفتند: اين بحث را ختم كن! حالا وقت اين حرفها نيست.
بالاخره من گفتم كه منزل آيتالله گلپايگانى مىروم ولى آنچه خودم لازم مىدانم مىگويم نه توصيههاى شما را!
با اين همه اختلاف نظر به هر حال برخاسته و با زحمت بسيار از كوچه و خيابانهاى فرعى، با حال اضطراب و هراس و زير پرتاب گازاشكآور و گذر از كنار اجتماعات مردم و طلاب، خود را با همراهى برخى دوستان انقلابى به منزل آيةالله گلپايگانى رساندم.
لب ايوان ايستادم. صحن منزل و اطاقهاى روبهروى كوچههاى اطراف پر از جمعيت بود. شروع كردم با ذكر يك نكته، عليه نظام و ظلم و ستم ساواك و حادثه روز قبل به تندى سخن گفتم. خداى بزرگ در اين كار مرا يارى كرد. شايد نوارى هم از آن مراسم در دست باشد. آن روزها به راحتى كسى نمىتوانست نوار ضبط كند. مردم و طلاب گريه كردند. از آن گريهها استفاده كردم و گفتم : " با گريه كار درست نمىشود. راه امام را بايد پيمود. امام همه اين جنايات را از شخص شاه مىدانند؛ بعضىها به گردن ساواك و شهربانى مىگذارند."
خلاصه از همانجا ما را بازداشت كردند و مستقيم به ساواك قم واقع در خيابان ايستگاه بردند. يادم نمىرود كه يكى از مسئولان ساواك، با حالت تهديدآميز گفت : «آقايان علماء تو را فرستادند كه طلاب و مردم را آرام كنى! به عكس، آنان را تحريك كردى؟ خواهى فهميد».
عليرغم خشونتى كه از خودش نشان مىداد، در عين حال از عصايى كه من در دست داشتم، مىترسيد! در اطاق بازجويى عصاى مرا گرفت و گفت: «در داخل آن سر نيزه و شمشير نباشد.» تبسم كردم و گفتم: " شنيدهام چنين عصاهايى هم هست؛ اما من ندارم، بيا امتحان كن! "
تكليف را مشخص كن
از آنجا بود كه به زندان و تبعيد فرستاده شدم. بطوركلى آن روزها قم واقعاً مركز حوادث و مركز رشد سريع انقلاب بود اقشار مختلف از جمله بازاريان، فرهنگيان و كم و بيش ادارىها در آن شركت داشتند.
به خاطر دارم كه در آن ايام يكى از افراد ادارى نزد ما آمد و مطلبى را گفت و من همانجا گفتم : «ديگر كار از اين حرفها گذشته است. شما تكليف خودت را مشخص كن! جامعه ديگر اين حرفها را نمىپذيرد. اگر بخواهى همراه مردم باشى، برو و ديگر اينجا نيا! چون اگر بيايى به ضررت است!»
از اين حرف من، چهرهاش تغيير كرد و رفت. بعد پيغام داد كه من از صراحت لهجهات تعجب كردم. من فكر نمىكردم كه او ممكن است برود و همه اين حرفها را براى ساواكيها بگويد. به هر حال او كمى دير متوجه اين حرف من شد. اگر زودتر حركت كرده بود و همگام با انقلاب آمده بود، مىتوانست آدم مفيدى باشد.
به هر صورت آن ايام، در تاريخ انقلاب ما بسيار حساس بود و بايد اين نكته را بگويم كه طلاب جوان نسبت به انتقال مسائل به مراجع بالاتر و اساتيد بزرگ حوزه، نقش بسيار مؤثر و مفيدى داشتند و من شايد به اين خاطر كه جلوتر از بعضى آقايان به قم آمدم، لذا با طلبهها بيشتر انس داشتم.
19 دی و بصیرت مردم
رژيم متوجه بود كه در تهران، زمينه فرهنگى عامه مردم براى تحرك بيشتر است و چنين توهين و جسارتى ممكن است واكنش سريعى را به وجود بياورد؛ فكر مىكرد در شهرستانها سطح افكار عمومى مردم پايينتر است و حركتى نخواهند كرد؛ ولى در عمل نشان داده شد كه اينطور نيست چرا كه اطلاعيهها و اعلاميههاى حضرت امام و ساير آقايان علما، افكار عمومى را ترقى داده بود. روى همين اساس هر چه جلوتر آمديم، هر حادثهاى كه پيش مىآمد، افكار عمومى شديدتر واكنش نشان مىداد.
بايد گفت كه فرهنگ عمومى مردم اگر نسبت به مسائل ديگر در سطوح پايين قرار داشت؛ امّا دست كم نسبت به مسأله انقلاب رشد يافته بود و اين جريانها هم موجب افزايش اين رشد فرهنگى شد.
جامعه فرهنگيان قم نشان دادند كه افكار عمومى حتى براى تعطيل مدارس كشور آمادگى دارد و ثابت شد كه طبقه فهميده جامعه دقيقاً در جريان اوضاع قرار دارند و هرگز اينطور نيست كه عامه مردم با مسائل، بيگانه و غريبه باشند و فشارهاى رژيم توانسته باشد آنها را در فقر فرهنگى نگهدارد.
بايد گفت اولين عامل موفقيت حضرت امام همين بود كه ايشان افكار عمومى را از نظر مذهبى نسبت به مسائل سياسى رشد داده بودند و كار را با حركت فكرى شروع كردند. در واقع حضرت امام در ذهن مردم ايجاد سؤال كردند كه آيا كارهايى كه رژيم مىكند، اسلامى است و آيا مسلمان بايد اينطور زندگى كند؟! گرچه در جريان 19 دى، رژيم، بىشرمانه به مردم حمله كرد و در اين پيش آمد، افرادى كشته و زخمى شدند؛ ولى از آن پس مردم از حضور دستهجمعى در خيابانها و حتى تيراندازى مأموران و كشته شدن، هراسى نداشتند و از آن به بعد بود كه اجتماعات بزرگى به وجود آمد.»
منبع: کتاب خاطرات آیت الله یزدی
/۱۳۲۳/د۱۰۳/ق