جامعه تنبل و راحتطلب، تمدنساز نیست
به گزارش خبرگزاری رسا، حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی در برنامه ضیافت رضوی دانشگاه آزاد اسلامی در مشهد مقدس با بیان اینکه فرهنگ عمومی ما در مقام عمل مولّدِ سختکوشی نیست، جامعه بیخیال و باری به هر جهت را عقبمانده و به دور از تمدنسازی معرفی کرد. وی گفت: مهم این است که بدانیم، در مقایسه با فرهنگ عمومیِ سایر جوامع و به رغم تاکیداتی که اسلام روی سختکوشی دارد، فرهنگ عمومی ما در مقام عمل مولّدِ سختکوشی نیست.
متن کامل سخنان رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا به شرح زیر است:
«موضوع بحث من در این جلسه، مؤلفههای اصلی عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی است. شما میدانید که تمدن نوین اسلامی بازگشت به گذشته نیست بلکه منظور از آن، بهره گیری هوشمندانه از سرمایهها و تجارب ارزنده تاریخی و همچنین ایجاد بسترهای نو و امروزی، برای یک جهش تمدنی در آینده است. هر تمدن بزرگی، چه آشکارا و چه پنهان، مولود یک عقلانیت است. عقلانیت را میتوان ویژگی یا حالت معقول بودن یک مقوله یا پدیده در نظر گرفت. در واقع، وقتی از عقلانیت یک دیدگاه یا عمل سخن به میان میآید، خصیصه یا وجه عقلی آن مورد نظر میباشد. در اینصورت، عقلانیت عبارت است از مجموعه معیارها یا شاخصهایی که عقلانی بودن یک نظر یا عمل را مشخص میکند. لذا بعضی گفته اند که عقلانی زندگی کردن یعنی چگونه زندگی کردن.
حال باید دید، چه مؤلفههای اصلیای برای عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی میتوان برشمرد. بعضی تصور میکنند آنهایی که طی سالهای اخیر درباره تمدن نوین اسلامی صحبت کرده اند و ابعاد و زوایای گوناگون آن را تحت بررسی و موشکافی قرار داده اند، دچار ساده انگاری و حتی گرفتار نوعی بلاهت شده اند و نمیدانند که شکل گیری یک تمدن جدید به نام اسلام آن هم در شرایطی که غرب نوعی استیلای تمدنی بر عالم پیدا کرده است، چه لوازم و اقتضائاتی دارد. یا برخی تصور کرده اند که ما شرایط امروز را شرایط مطلوب تمدنی در نظر گرفته ایم این در حالی است که بر خلاف این تصورات، هم لوازم و اقتضائات کلان شکل گیری تمدن جدید از نظر خیلی از تمدن پژوهان پنهان نیست، و هم کسی شرایط امروز را کاملاً مساعد رویش یک تمدن جدید نمیداند. البته انقلاب اسلامی در این چهل سال، گامهای بزرگی را در مسیر دست یابی به تمدن نوین اسلامی برداشته است که مهمترین آن، احیای خوباوری است، اما روشن است که فاصله ما با تمدن نوین اسلامی کم نیست.
من در ادامه قصد دارم مختصراً به مؤلفههای اصلی عقلانیت حاکم بر تمدن نوین اسلامی که باید آن را بستری برای شکوفایی این تمدن قلمداد کرد، اشاره کنم. ضمناً این مؤلفهها صرفاً جنبه نظری ندارد بلکه بیشتر آنها، علاوه بر جنبه نظری، باید در صحنه عمل با تمرین فراوان ظهور عینی پیدا بکند چراکه تمدن نوین اسلامی با حرف و شعار متولد نمیشود.
۱| تقویت هویت و خودباوری اجتماعی
در یک بیان ساده، هویت اجتماعی به خصوصیات و تمایزات یک جامعه اطلاق میشود که میتواند مرز یک جامعه را با سایر جوامع مشخص کند. در واقع، هویت یعنی وجود پاسخ به سئوال کیستی یک جامعه؛ هرچند یک جامعه توأماً از خصوصیات مثبت و منفی برخوردار است اما آنچه مسلم است، هویت اجتماعی عمدتاً حول خصوصیات مثبت، نقاط قوت و ظرفیتهای منحصربفرد یک جامعه شکل میگیرد. هر جامعهای برای رسیدن به هویت، نیازمند شناخت «خود» است؛ جامعهای که خود را نمیشناسد فاقد یک هویت جمعی است یا هویت آن بسیار ضعیف و شکننده است و حول یکسری منافع و علایق مشترک و نسبی بوجود آمده است. وقتی یک جامعهای نسبت به خود به شناخت صحیح و عمومی رسید، حالا نوبت تقویت آن و تبدیل آن به یک باور مستحکم میرسد. تردید نباید کرد که فقدان خودباوری مساوی است با رکود، سکون و درجا زدن؛ معمولاً جوامعی در مسیر پیشرفت و تمدن سازی قرار میگیرند که به سطح مناسبی از خودباوری دست پیدا کرده اند. امروز جامعه ما به برکت انقلاب اسلامی به خودباوری رسیده است اما این خودباوری عمق کافی پیدا نکرده و میتواند با هجمههای فرهنگی ترک بردارد. بنابراین، به نظر من، تقویت هویت و خودباوری اجتماعی یکی از لوازم اصلی قدم گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی است.
۲| همبستگی اجتماعی حول اهداف و آرمانها
هر جامعه هویتمندی، از یکسری اهداف یا آرمانهای مهم برخوردار است که همین اهداف و آرمانها منشأ شکل گیری لایه ثابت منافع ملی است. منافع ملی و فراملی، دارای دو لایه ثابت و متغیر است و خود لایه متغیر که بر حسب مقتضیات زمان متحول میشود، به لایه ثابت تکیه دارد. لایه ثابت منافع به راحتی قابل تغییر نیست و فقط وقوع انقلاب و ظهور اهداف و آرمانهای متفاوت است که میتواند آن را تغییر دهد. دقت داشه باشید که جامعه بیهدف و فاقد یک چشم انداز روشن، یک جامعه مرده و پژمرده است که فاصله چندانی با فروپاشی ندارد. اما مهمتر از وجود اهداف و آرمانهای مهم، شکل گیری همبستگی اجتماعی برای نزدیک شدن به این اهداف و آرمانهاست. همبستگی زمانی شکل میگیرد که عزم و اراده قوی برای تحقق اهداف و آرمانها وجود داشته باشد. خود عزم و اراده قوی هم مولود خودباوری و امید به امکان تحقق اهداف و آرمانهاست. ممکن است در یک جامعه ای، بهترین اهداف و چشم اندازها هم وجود داشته باشد، اما به دلیلی که عرض شد، عزم و اراده ملی شکل پیدا نکرده باشد؛ در اینصورت جامعه هر روز شاهد دعواها و اختلافات پوچ سیاسی و مسامحه بر سر منافع ملی خواهد بود و همین امر، قدرت حرکت، آن هم حرکت پرسرعت و جهشی را از جامعه خواهد گرفت. با این وصف، اولاً، تبیین و صیقل دادن اهداف و آرمانها و تبدیل آن به فهم عمومی، ثانیاً، ایجاد امید در جامعه در زمینه امکان تحقق اهداف و آرمانها و ثالثاً، تقویت همبستگی اجتماعی برای حرکت جمعی به سوی اهداف و آرمانها، یکی از لوازم اصلی قدم نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی است.
۳| گرایش به پیشرفت همه جانبه
به طور طبیعی، ملتی که به خودباوری و سپس برای رسیدن به اهداف و آرمانهای خود به همبستگی رسیده است، دائماً به دنبال ترقی و پیشرفت است و توقف و عقب ماندگی را بر نمیتابد اما مسأله اینجاست که اگر پیشرفت عمیق و مبنایی نباشد و به پیشرفت صوری و ویترینی تبدیل شود و یا اگر پیشرفت همه جانبه نباشد، و صرفاً شامل جنبههای مادی زندگی جمعی بشود، این پیشرفت نه تنها کمکی به رشد و تعالی حقیقی جامعه نخواهد کرد، بلکه جامعه را با انواع بیماریها و آسیبهای اجتماعی روبرو خواهد کرد که نمونههای بارز آن را در متن تمدن غرب و همچنین کشورهای غربزدهای که تنها به لعاب پیشرفت دل خوش کرده اند، شاهد هستیم. امروز بعضی کشورها در همین منطقه جنوب غرب آسیا، دکوری از پیشرفت را به اسم پیشرفت جا زده اند این در حالی است که هیچ نشانهای از پیشرفت عمیق و ماندگار در این کشورها قابل مشاهده نیست و اگر روزی غربیها دست خود را از روی سر اینها بردارند و مستشاران خود را از این کشورها خارج کنند، حتی همین ظواهر را هم از دست خواهند داد. از طرف دیگر، خود غرب که باید از آن به مهمترین رقیب تمدن نوین اسلامی تعبیر کرد، در کنار توسعه برق آسایی که در عرصههای مادی داشته است، یک تمدن تک ساحته و پرآفت است که سرجمع نتوانسته صلح، رضایتمندی و آرامش را برای انسان به ارمغان بیاورد و جوامع ما نیز در همان حد که پا در مسیر توسعه غربی گذاشته از همان آفات و آسیبها بینصیب نمانده است. با این وصف، اولاً، جامعهای پا در مسیر تمدن سازی قرار میدهد که در پی عالیترین سطح از پیشرفت باشد. ثانیاً، پیشرفتی جامعه را به سعادت و خوشبختی میرساند که تزئینی و ویترینی نباشد بلکه واقعی و همه جانبه باشد و تمامی ساحتهای زندگی جمعی انسان من جمله، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و افتصادی را شامل شود.
۴| ارتقاء نظم و قانون
تمدن موّلد یک جامعه مدنی قانونمند و منظم است یعنی قانونمندی و نظم اجتماعی یکی از شاخصههای اصلی جوامع متمدن به شمار میرود. جامعهای که قدرت دست یابی به منظومهای از قوانین منسجم و کارآمد را ندارد و از ناهماهنگی و ناکارآمدی قوانین رنج میبرد، حتماً با تمدن سازی فاصله دارد. مرحوم علامه طباطبایی (ره) نکتهای را میفرمایند که مضمون آن این است که اصولاً جامعهای مترقیتر محسوب میشود که بتواند با بهره گیری از قوه اعتباریات، جزئیترین مناسبات حیات اجتماعی را مضبوط کند. توانایی عقل در اعتبارسازی، این امکان را فراهم میکند، که انسان حیات جمعی خود را در همه عرصهها قاعده مند کند و این قواعد اجتماعی دقیق و هوشمندانه است که نظم اجتماعی را به ارمغان میآورد. دقت داشته باشید، هر قدر نظم اجتماعی قویتر باشد، تزاحمات اجتماعی نیز کمتر است و در اینصورت انسانها در زندگی جمعی آرامش و خوشبختی بیشتری را تجربه میکنند. البته تفاوت نظم اجتماعی در تمدن نوین اسلامی با نظم اجتماعی در تمدن غربی، در منشاء نظم اجتماعی است. در تمدن نوین اسلامی، این اسلام یعنی جهان بینی و شریعت اسلامی است که با به میدان آوردن گسترده عقل و تعقل، نظم اجتماعی را متولد میکند این در حالی است که تمدن غرب سرمنشأ و تکیه گاه نظم اجتماعی خود را در حد قرارداد اجتماعی و آراء عمومی- که باید آن را عامل خیلی از ناراستیهای اجتماعی در نظر داشت- تنزّل داده است.
۵| سرمایهگذاری وسیع روی تربیت اجتماعی
قانون و نظم اجتماعی بدون وجود تربیت اجتماعی ابتر است. نباید تصور کرد که صرف دست یابی به قانون خوب و کارآمد، جامعه را به نظم اجتماعیِ مطلوب خواهد رساند. به نظر من، زمانی قانون و قواعد اجتماعی در عمق جامعه نفوذ خواهد کرد و در میان کوچک و بزرگ به ملکه رفتاری مبدّل خواهد شد که سطح عالیای از تربیت اجتماعی در قامت یک سیستم یا نظام ظهور بروز پیدا کند. اگر به تجارب بشری در تمدن سازی دقت کنیم، جوامعی در تمدن سازی موفقتر بوده اند که با طراحی یک نظام تربیتی قوی- اعم از آموزش و پرورش، نهادهای اجتماعی و رسانهها- گامهای مؤثرتر و موفق تری را در عرصه تربیت اجتماعی برداشته اند چیزی که جامعه ما امروز از آن بهره چندانی ندارد. در واقع، به رغم ظرفیتهای بینظیری که تعالیم اسلامی در ساحت تربیت فرد و جامعه در اختیار ما قرار داده است، هنوز تفکر و نظام جامع و کارآمد تربیتی در جامعه ما حاکم نیست و خیلی از بینظمیها و قانون گریزیها ناشی از فقدان این نظام است. وقتی به تربیت اجتماعی بهاء داده شد، به تبع آن، هوش اجتماعی مردم نیز بالا میرود و توانایی تشخیص ارزش و ضدارزش و نفع و ضرر در آنها افزایش پیدا میکند که میتوان از آن به سیستم ایمنی اجتماعی تعبیر کرد که مانند سیستم ایمین بدن انسان، به صورت خودکار جامعه را از خیلی آفات و آسیبها مصون نگه میدارد.
۶| بهاء دادن به تعقل و دستگاه محاسبات جزء نگرانه
رواج خردورزی در جامعه در سطوح گوناگون، نه فقط مقدمات پیشرفت همه جانبه را فراهم میکند، بلکه جلوی سطحی گراییها و افراط و تفریطها را خواهد گرفت. شما میدانید که عامل اصلی افراط و تفریط که سرمنشاء بسیاری از گرفتاریها و عقب ماندگیهای اجتماعی است، جهل و دور شدن از خردورزی است. به نظر میرسد، تعلیم فلسفه و پرورش فلسفی در جامعه به عمقگرایی و ارتقاء قدرت تعقل- چه در درک هستی و چه در مواجهه درست با مسائل اجتماعی- کمک فراوانی میکند و جوامعی که فلسفه در آن بهائی ندارد، نشانههای بارزی از کج روی یا آشفتگی و ناآرامی در آن مشاهده میشود. اما بحث من فراتر از این است. بحث در این است که جدای از عقل کلی و هستی شناس، توجه به عقل ابزاری و دستگاه محاسباتی جزء نگر، یکی از الزامات پیشرفت به شمار میرود. بنده معتقدم عالم اسلام به دلایل گوناگون از جمله شیوع رویکردهای صوفی مسلکانه یا ترس از مادی زدگی، از بسط و بکارگیری مناسب دستگاه محاسبات عقل ابزاری فاصله گرفته است و همین امر، نوعی مدیریت ذوقی و شاعرانه را بر مدیریت علمی تحمیل کرده است. البته روشن است که هرگونه دانش عقلیای باید مبتنی بر جهان بینی الهی باشد ولی واقعیت این است که قدم گذاشتن در مسیر تمدن نوین اسلامی بدون به میدان آوردن دستگاه محاسبات عقلی و فرموله کردن رفتارهای مدیریتی امکانپذیر نیست.
۷| ظهور مردمسالاری دینی حقیقی و همه جانبه
مردمسالاری دینی، امتداد خط امامت با مشارکت و نقش آفرینی حداکثری مردم است. نباید از نظر دور داشت که اهداف جامعه اسلامی جز با ظهور و بروز ایمان الهی و مشارکت مؤمنانه آحار مردم اعم از نخبگان و توده مردم میسر نیست. از طرف دیگر، نباید تردید داشت که استبداد در هر نوع و سطحی با اسلام سازگار نیست و هرکجا که قرار باشد جامعه اسلامی با استبداد پیش برود، شکست و درماندگی آن جامعه قطعی است. با این حال، مردمسالاری دینی لایههای گوناگونی دارد. یکی از لایههای آن حضور در انتخابات است اما مهمتر از انتخابات، مشارکت مدلسازی شده مردم در تمامی ساحات اجتماعی اعم از فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است. باید قبول کرد که جامعه ما امروز از مردمسالاری در فرهنگ و اقتصاد محروم است و دولتی شدن اقتصاد و فرهنگ، عملاً این دو ساحت مهم اجتماعی را به ضعف کشیده است. حتی در ساحت سیاسی، هنوز جایگزین احزاب در جامعه ما مشخص نشده و مدل مشخص و کارآمدی برای حضور مردم در سازمان سیاسی کشور ارائه نشده است. همین امر نیز موجب شده تا انتخابات در کشور ما با چالشهای مختلفی روبرو شود و مردم در موارد متعددی، نه تنها مسئولیت خود در قبل نتیجه انتخابات را قبول نکنند، بلکه از انتخاب خود احساس رضایتمندی نداشته باشند لذا بحث بر سر این است که مردمسالاری دینی باید با همه ابعاد خود در جامعه ظاهر شود و این، جزء الزامات اساسی گام نهادن در مسیر تمدن نوین اسلامی است.
۸| تحقق عملی شایستهسالاری
گرچه موضوع شایستهسالاری را میتوان در طول موضوع مردمسالاری دینی در نظر گرفت اما من به دلیل اهمیت شایستهسالاری، آن را جدای از مردمسالاری دینی مطرح میکنم. امروز بحثهای گوناگونی حول ضرورت حضور جوانها یا بانوان در مسئولیتهای مختلف مطرح میشود لکن مهم این است که هر مسئولی در جامعه اسلامی چه جوان چه پیر، چه مرد و چه زن، از شایستگیهای مقتضی آن مسئولیت برخوردار باشد. از ایمان و تعهد به ملت و نظام تا تحصیلات و تجارب مرتبط و کافی؛ از ظرفیت، هوش و اقتدار مدیریتیِ هم طراز آن مسئولیت تا بهره مندی از تفکر و برنامه تحول آفرین؛ باید قبول کرد که یکی از مشکلات اساسی ما در چهل سال اخیر، تکیه زدن افراد نا اهل و ناتوان به مناصب مهم مدیریتی و در نتیحه، گسترش ناکارامدی در جامعه است. من لازم میدانم توجه شما را این اصل مهم توجه بدهم که جامعه اسلامی با مدیران نا اهل و ناتوان هیچگاه روی تمدن نوین اسلامی را نخواهد دید و یکی از راه علاجها برای بستن باب حضور عناصر نا اهل و ناتوان در مناصب مدیریتی کشور، از یک سو، بسط مردمسالاری دینی که شرح آن گذشت، و از دیگر سو، احاطه دستگاه محاسباتی جزء نگرانه و علمی در فرایند نصب مدیران کشور در سطوح گوناگون است که در جای خود محل تأملات جدی میباشد.
۹| سازمان یافتن عدالت اجتماعی
عدالت اجتماعی مهمترین رکن تمدن نوین اسلامی است. به بیان دیگر، اگر قرار باشد وجه تمایز تمدن نوین اسلامی با سایر تمدن را را بیان کنیم، بدون شک، این وجه تمایز، تعریف مترقی اسلام از عدالت اجتماعی، و مهمتر از آن، میزان سرمایهگذاری روی آن خواهد بود. با این حال، عدالت اجتماعی با نظر محقق نمیشود. عدالت اجتماعی بیش از هر چیز نیازمند مکانیزمهای عملی دقیق است که تا امروز این مکانیزمها به درستی کشف و فرمول بندی نشده است. شاید بعضی تصور کنند ما در زمینه عدالت با فقر تئوریک روبرو هستیم اما من معتقدم هرچند تئوری عدالت آن طور که باید تقویت نشده و خیلی از فروعات بحث عدالت روشن نیست لکن مسأله اصلی ما در عدالت، اولاً ضعف در مکانیزم سازی، و ثانیاً عدم مقاومت کافی در برابر نابردباریها و فشارهایی است که بخشی از جامعه- خصوصاً ثروتمندان بیتعهد- در برابر تحقق عدالت اجتماعی از خودشان نشان میدهند. آنچه مسلم است، تا جامعه اسلامی تمرین کافی برای تحقق عدالت نداشته باشد، و تا وقتی قدرت سازمان دهی عدالت در جامعه شکل نگرفته باشد، امیدبستن به تحقق تمدن نوین اسلامی محل تأمل است.
۱۰| ارتباط و تعامل با سایر جوامع و فرهنگها
هیچ جامعهای بینیاز از ارتباط و تعامل با سایر جوامع نیست و جامعه اسلامی هم از این قاعده مستثنی نیست. شما میدانید که در تعالیم اسلامی ارتباط و تعامل با دیگران با هدف استفاده از نقاط قوتشان مورد تأکید قرار گرفته است. هرچند وجود تفاوتهای اساسی و یا نگرانی از التقاطهای فرهنگی، روابط با جوامع غیر مسلمان را برای ما به امری محتاطانه تبدیل میکند اما طبیعی است که راههای هوشمندانهای برای استفاده مؤثر از تجارب و دستاوردهای دیگران بدون افتادن در دام التقاط وجود دارد. باید قبول کرد که در سده اخیر، نبود خودباوری، و فراتر از آن، وجود انفعال و خودباختگی، ارتباط و تعامل با دیگران به ویژه غرب را به تقلید کورکورانه تبدیل کرده است اما این دلیل نمیشود که جامعه اسلامی از مزیتهای فراوان ارتباط و تعامل با سایر جوامع و تمدنها دست بکشد. بنابراین، بحث من بر سر این است که اولاً، اسلام نه تنها ارتباط و تعامل را ممنوع نکرده بلکه آن را مؤکداً توصیه کرده است؛ ثانیاً، تمدن اسلامی تجربه موفق و روشنی در این زمینه دارد. ثالثاً، مسیر برای کنار گذاشتن تقلید و برقراری ارتباط و تعامل هوشمند بسته نیست. نمیتوان از این واقعیت چشم پوشی کرد که ما تا الآن فرصت بررسی موشکافانه تمدن غرب و دستاوردهای مادی آن را پیدا نکرده ایم و آنچه از غرب به عنوان رقیب اصلی تمدن نوین اسلامی میدانیم به هیچ وجه – چه برای تعامل و بهره گیری مثبت از غرب و فاصله گرفتن از نقاط ضعف آن و چه برای رقابت با غرب- کافی نبود است و این مانعی مهم در جهت شکل گیری تمدن نوین اسلامی محسوب میشود.
۱۱| سخت کوشی و رهایی از رخوت و تنبلی
یک جامعه بیخیال، باری به هر جهت، راحتطلب و تنبل، هیچگاه تمدنساز نبوده و نخواهد بود. مهم این است که بدانیم، در مقایسه با فرهنگ عمومیِ سایر جوامع و به رغم تاکیداتی که اسلام روی سختکوشی دارد، فرهنگ عمومی ما در مقام عمل مولّدِ سختکوشی نیست و همین امر موجب شده تا جامعه ما از درجه کار مفید بسیار کمی برخوردار باشد. بعضی از عامه مردم تصور میکنند، تمدنهای بزرگ بدون زحمت به دست میآیند این در حالی است که هیچ جامعه پیشرفتهای را نمیتوان سراغ گرفت که بدون یک کار سخت و فشرده به پیشرفت رسیده باشد. شاید اتکاء کشور ما به پول نفت هم این مشکل را دوچندان کرده است. به هر حال، اگر فرهنگ عمومی در موضوع کار تقویت نشود و این وضع ادامه پیدا کند، حتماً پا گذاشتن در مسیر شکل گیری تمدن نوین اسلامی با مانعی جدی روبرو خواهد بود.
۱۲| رواج نقد مشفقانه
اگر نقد در جامعهای سکه رایج شد، و سعه صدر برای مواجهه با آن افزایش پیدا کرد، نباید تردید کرد که آن جامعه از بسیاری از آفات و آسیبها مصونیت پیدا کرده است. اگر به شرایط جوامع نابسامان و عقب مانده توجه کنید، تایید خواهید کرد که این جوامع فاقد فرهنگ نقد هستند و یا نقد را در حد یک ژست یا دکور زیبا و البته پوچ و بیثمر تنزل داده اند. واقعیت این است که خیلیها از نقد صحبت میکنند اما وقتی نوبت نقد خودشان میشود، تاب نقد را از دست میدهند و چهره مستبد خودشان را رو میکنند. با این حال، آن نقدی سازنده و اصلاحگر است که اولاً مشفقانه و دلسوزانه باشد نه از سر کینه و خصومت ورزی و ثانیاً عالمانه، روشمند و مؤدبانه باشد. بعضیها به جای نقد عالمانه، به سمت اراجیف گویی، عملیات روانی یا کلی گوییهای بیفایده میروند و هدفشان از نقد کسب منافع سیاسی یا خودنمایی و اظهار وجود است؛ این نوع نقدها، نه تنها سازنده نیست بلکه مخرب است و لذا مهم است که بدانیم از چه نوع نقدی صحبت میکنیم. من معتقدم، جامعهای که صاحب فرهنگ نقد است و این فرهنگ در لایههای مختلف رواج پیدا کرده است و حتی به مقام خودانتقادی رسیده است، این جامعه از صلاحیت پا گذاشتن در مسیر تمدن سازی برخوردار است.
۱۳| عبور از فردگرایی افسار گسیخته و تقویت پیوندهای اجتماعی
فردگرایی به مفهوم، اصالت بخشی به فرد در برابر جامعه و تقدم منافع فردی نسبت به منافع اجتماعی، یکی از مصیبتهای چند سده اخیر در جهان است که به مثابه فرهنگ و سبک زندگی مدرن دائماً ابعاد گسترده تری از زیست انسانها را احاطه کرده است. فردگرایی نه فقط آزادی را بر عدالت ترجیح میدهد و قانون را در حد نگهبان آزادیهای فردی تقلیل میدهد، بلکه روز به روز با بسط حریم خصوصی، بر ارتفاع دیوارهای زندگی مردم و دور شدن انسانها از همدیگر میافزاید. این فردگرایی که من مایلم از آن به فردگرایی افسارگسیخته تعبیر کنم، علاوه بر ایجاد انواع ترس و نا امنی در جامعه، و یا گسترس مصرف زدگی و انهدام محیط زیست، بسیاری از پیوندهای اجتماعی را از بین برده است. اگر در گذشته، نوع دوستی، عشق به جامعه و کشور، شفقت و مهربانی نسبت به سایرین، گذشت و ایثار و امثال اینها ارزش تلقی میشد و جامعه را به هم پیوند میداد، امروز این موارد در اثر گسترش فردگرایی به مذبح برده شده و عملاً بروز و ظهور خود را در زندگی اجتماعی انسانها از دست داده است. شما شاید این روزها صحنه بیتفاوتی کثیری از مردم به فردی که مثلاً در خیابان به کمک نیاز دارد و از مردم استمداد میکند را دیده اید. این صحنه در مجتمعهای مسکونی و برجهای بزرگ هم فراوان مشاهده میشود که همسایه به کلی از همسایه خبر ندارد. در چنین شرایطی به طریق اولی همبستگی اجتماعی در جهت تحقق اهداف و آرمانهای مهم به شوخی شباهت دارد و اگر هم همبستگیای شکل بگیرد، بسیار شکننده است. با این ملاحظه، عرض من این است که یکی از پیش نیازهای ورود به مسیر تمدن نوین اسلامی، مقابله با فردگرایی است.
۱۴| عملگرایی متعادل و غیرافراطی
گرچه برای ما عملگرایی و پراگماتیسم به معنای فلسفی اش قابل قبول نیست اما نباید از نظر دور داشت که اسلام روی عمل تأکید منحصربفردی دارد. در تعالیم اسلامی، اصولاً ایمان الهی بدون عمل صالح خاصیتی ندارد و آنچه برای انسان به مثابه سرمایه و دارایی اخروی میماند و حیات ابدی او را تضمین میکند عمل صالح است. با این اوصاف، ماندن در صحبتهای زیبا و ناتوانی تبدیل این صحبتها به عمل، چه در عرصه فرهنگ و چه اقتصاد و غیره، یکی از خسارتهایی است که میتواند جامعه اسلامی را از حرکت منصرف کند. من در گذشته بر این نکته تاکید زیادی داشته ام که صرف وجود ذخایر معارفی و حتی فضیلتهای عقیدتی با همه ارزشی که دارد مساوی تمدن اسلامی نیست، بلکه تمدن آن وجه عینیت یافته تعالیم اسلامی است که از توأماً از دو جنبه مادی و معنوی برخوردار است. بنابراین، در تمدن اسلامی، مهمترین چیز، قدرت تبدیل نظر به عمل است که خود این علاوه بر فرهنگ رایج، به مکانیزمها و مدلهای دقیق نیازمند است.»/۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: فارس