آیت الله اراکی مطرح کرد؛
دروغ؛ سرچشمه انحرافات فردی و اجتماعی
آیت الله اراکی گفت: آغاز انحراف انسان از دروغ گفتن به خودش شروع میشود. یعنی یک دروغی به خودش میگوید که بر مبنای این دروغ کار خلاف را انجام میدهد.
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر مشروح جلسه بیست و ششم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه میخوانید.
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.
مقدمه
فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّتهای ارادی انسان را در برمیگیرد؛ مجموعهای از داوریهای ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل میدهند.
از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را میطلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوههای رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر میرسد.
در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم میپردازد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
مسئولیت مردم در قبال رفتارهای افراد جامعه
بحث ما در فرهنگ رفتارهاست. مردم در رفتارهای دیگران مسئول هستند؛ یعنی اگر من در جامعهای زندگی میکنم که این جامعه، جامعه فاسدی است من از رفتار آن جامعه مسئول هستم و یا باید نهی کنم یا باید از آن جامعه جدا شوم مگر اینکه ناتوان باشم: «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً»
در آینده خواهیم گفت که این ظلم، ظلم به نفس شخصی و فردی نیست بلکه ظلم به نفس اجتماعی است. آیه میفرماید: «قالُوا فیمَ کُنْتُمْ» و نمیفرماید: «ما ذا فعلتم»؛ شاید فعل اینها، فعل درستی هم باشد و اصلاً گناهی هم نکرده باشند، اما میفرماید: «قالُوا فیمَ کُنْتُمْ» که بعد هم آنها میگویند: «قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها». بعد هم میفرماید: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً» آنهایی که قاصر هستند و هیچ قدرتی ندارند و حتی قدرت هجرت هم ندارند؛ نه از این جامعه میتوانند جدا شوند نه قدرت نهی از منکر دارند [مستضعف بوده و بر آنها گناهی نیست]. اینها گاهی در این جامعه هم که زندگی میکنند [و چارهای ندارند.]در روایت چنین وارد شده است: «عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»
خداوند مردمی که همه روزه گرفتهاند، حج رفتهاند و نماز خواندهاند، اما اطاعت از یک حاکم جائری کردند را عذاب میکند. این خیلی چیز عجیبی است؛ این نشاندهنده همان مسئولیت اجتماعی است.
در جامعه اسلامی دو گونه ولایت وجود دارد
خلاصه فرق جامعه اسلامی یعنی فرق نگاهی که اسلام به جامعه دارد و آن جامعهای که اسلام بار میآورد [با بقیه جوامع]این است که در جامعه اسلامی دو گونه ولایت وجود دارد؛ یک ولایت طولی که ولایت، ولی امر است که از ولایت خدا شروع میشود و بعد با ولایت رسول و ولایت معصوم و در عصر غیبت هم ولایت فقیه ادامه دارد، یک ولایت هم عرضی است: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» اینجاست که «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». این امربهمعروف و نهی از منکر متفرع بر این ولایت عرضی است. من اگر ببینم همسایهام کار خلافی میکند و به او چیزی نگویم مسئول بوده و در جرم او شریک هستم. این مسئله خیلی مهمی است و چیزی فراتر از مسئله بیان ترویجی یا بیان اظهاری است.
ادامه بررسی دلایل اثبات وجوب هنجارسازی
در جلسه قبل بیان شد که دلیل اول آیه کریمه: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» است.
مراد عنوان دعوت به خیر است و دعوت، صِرف تعلیم نیست؛ بلکه دعوت از مقوله نشر و ترویج است. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» این آیه اثبات وجوب کفایی ترویج رفتار خیر در جامعه را میکند.
دلیل دوم روایتی است که مرحوم مجلسی در بحار از سرائر ابن ادریس نقل میکند که مرحوم ابن ادریس هم از کتاب مشیخه ابن محموب نقل کرده است. اگر ابن ادریس از کتاب مشیخه ابن محبوب روایت کرد ما این روایت را در حکم مُسنَد و صحیح میدانیم؛ به دلیل اینکه ابن ادریس در سرائر میگوید: من کتاب المشیخه را به خط جدم یعنی شیخ طوسی دیدهام و از آن کتاب نقل میکنم. آنوقت شیخ طوسی در این کتاب تا مشیخه ابن محبوب سند صحیح دارد و لذا ابن ادریس که از مشیخه ابن محبوب روایتی را نقل میکند در حکم روایت صحیح است با مُسنَد و نمیگویند که مُرسَله است.
روایت به این شکل است: «السرائر مِنْ کِتَابِ الْمَشِیخَةِ لِابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی أَبْلِغْ خَیْراً وَ قُلْ خَیْراً وَ لَا تَکُونَنَّ إِمَّعَةً. قَالَ: وَ مَا الْإِمَّعَةُ قَالَ لَا تَقُولَنَّ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَیْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَمَا بَالُ نَجْدِ الشَّرِّ أَحَبُّ إِلَیْکُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَیْرِ.» خیر را به همگان برسان و آن را تبلیغ کن. این همان چیزی که ما از آن به ترویج خیر تعبیر میکنیم. «خَیْراً» اعم از ترویج و غیر ترویج است، اما «أبلغ» خصوص این ابلاغ و ترویج را میرساند. این روایت خیلی جالب است و بسیار کاربرد دارد: «وَ لَا تَکُونَنَّ إِمَّعَةً». پرسید: «وَ مَا الْإِمَّعَةُ» یعنی چه؟ حضرت فرمود: «لَا تَقُولَنَّ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ». إمعَ یعنی آدمی که میگوید باید مثل مردم بود و همرنگ جماعت شدن، گر خواهی نشوی رسوا شوی، همرنگ جماعت شو؛ بگوید؛ چرا این کار را میکنی؟ دلیل نمیآورد، نمیگوید، چون این کار خوب است انجامش میدهیم بلکه میگوید، چون مردم انجام میدهند ما هم انجام میدهیم.
بحث اصطلاحسازی هم مهم است؛ یکی از کارهای که غربی همیشهها انجام میدهند همین است؛ آنها نهتنها فرهنگسازی و واژهسازی میکنند بلکه با واژگان خیلی کار میکنند. ما باید به واژهسازیهایی که در شرع اتفاق افتاده است خیلی توجه کنیم و از این واژگان استفاده کنیم. مثلاً اگر بخواهیم در زبان فارسی خودمان یک کلمهای را معادل إمعة قرار دهیم مانند اُمُل است؛ یعنی هیچ درک و ادراک ندارد و همیشه دنبالهرو است و هیچ اراده مستقلی ندارد. آدم کامل نیست، آدمی که اراده داشته باشد و بر مبنای یک انتخاب تصمیم بگیرد هم نیست و قدرت انتخاب و تصمیم بر مبنای انتخاب ندارد.
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَیْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَمَا بَالُ نَجْدِ الشَّرِّ أَحَبُّ إِلَیْکُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَیْرِ» دو راه روبروی شماست؛ راه خیر و راه شر؛ اما چرا راه شر را انتخاب میکنید؟! یعنی گزینش کنید. اینکه میبینید مردم در راه بدی رفتند نگویید مردم رفتهاند پس ما هم میرویم. گزینش کرده و چشمتان را باز کنید و عقلتان را به کار بگیرید؛ بفهمید راه راست و راه اشتباه کدام است، تمییز بدهید و بعد گزینش کنید و بر مبنای گزینش انتخاب کنید نه اینکه، چون مردم رفتهاند، ما هم میرویم. «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ» نجد یعنی طریق و راه؛ چرا چنین است که شما نَجد شر را انتخاب میکنید؟ به تَبع مردم، چون مردم رفتهاند ما هم میرویم!
روایت سوم را مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:
«عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ.» مردم را به خیر دعوت کنید. در حقیقت این روایت، تفسیر آیه: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» است.
ما این بحث را مطرح کردهایم که همه روایاتی که از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است، همه روایات چه در فقه و در اخلاق و در کلام و در هر فنی از فنون- همه تفسیر قرآن است. اینکه کسی بگوید این روایت تفسیر است و این روایت تفسیر نیست حرف درستی نیست بلکه همه روایات تفسیر قرآن هستند. حتی روایات مربوط به فروع صلاة به این شکل است. منتها برخی تفصیلات تفسیر بوده و برخی مجملات و عمومیات است.
روایت میفرماید مردم را به خیر دعوت کنید؛ اما با رفتارتان این کار را کنید. «لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ» این لام، لام امر است؛ یعنی چنین باشید که مردم از شما پرکاری ببینند، اجتهاد در اینجا به معنای پرکاری است. البته پرکاری در اطاعت از خدا. شیعه علی علیه السلام نباید تنبل باشد، این موضوع در روایات زیاد مطرح شده است و تقریباً این مضمون متواتر یا مستفیض است که «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَاد» علامت شیعه ما پرکاری است آدم تنپرور، بیکاره، بیعاره این با تَشیع علی علیه السلام ناسازگار است.
در این روایت هم میفرماید: «لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ» بگذار در رفتارتان پرکاری و اجتهاد و راستگویی ببینند. راستی؛ که این را در محل خود گفتهایم صدقی که در روایات میآید تنها صدق الحدیث نیست. البته صدق الحدیث بسیار مهم است و علامت شیعهگری صدق الحدیث است، منتها صدقی که در روایات و در آیات قرآن کریمِ آمده است: «وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» این صدق شخصیتی و رفتاری است که شامل گفتار هم میشود؛ چون گفتار هم نوعی رفتا را شامل است پس صدق رفتاری است.
بررسی بنیادهای شکلگیری شخصیت
ما در کتاب علیت و آزادی مفصل بحث کردهایم که چگونه شخصیت آدمی در اساس بنیاد شکلگیری شخصیتی ساخته میشود که اساس شکلگیری بر مبنای همین، راست بودن انسان با خود است. آغاز انحراف انسان از دروغ گفتن به خودش شروع میشود؛ یعنی با اینکه میداند چیزی بد است، اما به خودش میقبولاند که خوب است. یعنی تا زمانی که به خودش نقبولاند این کار بَد، خوب است آن را انجام نمیدهد. یعنی یک دروغی به خودش میگوید که بر مبنای این دروغ کار خلاف را انجام میدهد.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ الطَّیبِینَ الطّاهِرِین
مسئولیت مردم در قبال رفتارهای افراد جامعه
بحث ما در فرهنگ رفتارهاست. مردم در رفتارهای دیگران مسئول هستند؛ یعنی اگر من در جامعهای زندگی میکنم که این جامعه، جامعه فاسدی است من از رفتار آن جامعه مسئول هستم و یا باید نهی کنم یا باید از آن جامعه جدا شوم مگر اینکه ناتوان باشم: «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً»
در آینده خواهیم گفت که این ظلم، ظلم به نفس شخصی و فردی نیست بلکه ظلم به نفس اجتماعی است. آیه میفرماید: «قالُوا فیمَ کُنْتُمْ» و نمیفرماید: «ما ذا فعلتم»؛ شاید فعل اینها، فعل درستی هم باشد و اصلاً گناهی هم نکرده باشند، اما میفرماید: «قالُوا فیمَ کُنْتُمْ» که بعد هم آنها میگویند: «قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها». بعد هم میفرماید: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً» آنهایی که قاصر هستند و هیچ قدرتی ندارند و حتی قدرت هجرت هم ندارند؛ نه از این جامعه میتوانند جدا شوند نه قدرت نهی از منکر دارند [مستضعف بوده و بر آنها گناهی نیست]. اینها گاهی در این جامعه هم که زندگی میکنند [و چارهای ندارند.]در روایت چنین وارد شده است: «عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ کَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً.»
خداوند مردمی که همه روزه گرفتهاند، حج رفتهاند و نماز خواندهاند، اما اطاعت از یک حاکم جائری کردند را عذاب میکند. این خیلی چیز عجیبی است؛ این نشاندهنده همان مسئولیت اجتماعی است.
در جامعه اسلامی دو گونه ولایت وجود دارد
خلاصه فرق جامعه اسلامی یعنی فرق نگاهی که اسلام به جامعه دارد و آن جامعهای که اسلام بار میآورد [با بقیه جوامع]این است که در جامعه اسلامی دو گونه ولایت وجود دارد؛ یک ولایت طولی که ولایت، ولی امر است که از ولایت خدا شروع میشود و بعد با ولایت رسول و ولایت معصوم و در عصر غیبت هم ولایت فقیه ادامه دارد، یک ولایت هم عرضی است: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» اینجاست که «یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ». این امربهمعروف و نهی از منکر متفرع بر این ولایت عرضی است. من اگر ببینم همسایهام کار خلافی میکند و به او چیزی نگویم مسئول بوده و در جرم او شریک هستم. این مسئله خیلی مهمی است و چیزی فراتر از مسئله بیان ترویجی یا بیان اظهاری است.
ادامه بررسی دلایل اثبات وجوب هنجارسازی
در جلسه قبل بیان شد که دلیل اول آیه کریمه: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» است.
مراد عنوان دعوت به خیر است و دعوت، صِرف تعلیم نیست؛ بلکه دعوت از مقوله نشر و ترویج است. «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» این آیه اثبات وجوب کفایی ترویج رفتار خیر در جامعه را میکند.
دلیل دوم روایتی است که مرحوم مجلسی در بحار از سرائر ابن ادریس نقل میکند که مرحوم ابن ادریس هم از کتاب مشیخه ابن محموب نقل کرده است. اگر ابن ادریس از کتاب مشیخه ابن محبوب روایت کرد ما این روایت را در حکم مُسنَد و صحیح میدانیم؛ به دلیل اینکه ابن ادریس در سرائر میگوید: من کتاب المشیخه را به خط جدم یعنی شیخ طوسی دیدهام و از آن کتاب نقل میکنم. آنوقت شیخ طوسی در این کتاب تا مشیخه ابن محبوب سند صحیح دارد و لذا ابن ادریس که از مشیخه ابن محبوب روایتی را نقل میکند در حکم روایت صحیح است با مُسنَد و نمیگویند که مُرسَله است.
روایت به این شکل است: «السرائر مِنْ کِتَابِ الْمَشِیخَةِ لِابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی أَبْلِغْ خَیْراً وَ قُلْ خَیْراً وَ لَا تَکُونَنَّ إِمَّعَةً. قَالَ: وَ مَا الْإِمَّعَةُ قَالَ لَا تَقُولَنَّ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَیْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَمَا بَالُ نَجْدِ الشَّرِّ أَحَبُّ إِلَیْکُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَیْرِ.» خیر را به همگان برسان و آن را تبلیغ کن. این همان چیزی که ما از آن به ترویج خیر تعبیر میکنیم. «خَیْراً» اعم از ترویج و غیر ترویج است، اما «أبلغ» خصوص این ابلاغ و ترویج را میرساند. این روایت خیلی جالب است و بسیار کاربرد دارد: «وَ لَا تَکُونَنَّ إِمَّعَةً». پرسید: «وَ مَا الْإِمَّعَةُ» یعنی چه؟ حضرت فرمود: «لَا تَقُولَنَّ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاسِ». إمعَ یعنی آدمی که میگوید باید مثل مردم بود و همرنگ جماعت شدن، گر خواهی نشوی رسوا شوی، همرنگ جماعت شو؛ بگوید؛ چرا این کار را میکنی؟ دلیل نمیآورد، نمیگوید، چون این کار خوب است انجامش میدهیم بلکه میگوید، چون مردم انجام میدهند ما هم انجام میدهیم.
بحث اصطلاحسازی هم مهم است؛ یکی از کارهای که غربی همیشهها انجام میدهند همین است؛ آنها نهتنها فرهنگسازی و واژهسازی میکنند بلکه با واژگان خیلی کار میکنند. ما باید به واژهسازیهایی که در شرع اتفاق افتاده است خیلی توجه کنیم و از این واژگان استفاده کنیم. مثلاً اگر بخواهیم در زبان فارسی خودمان یک کلمهای را معادل إمعة قرار دهیم مانند اُمُل است؛ یعنی هیچ درک و ادراک ندارد و همیشه دنبالهرو است و هیچ اراده مستقلی ندارد. آدم کامل نیست، آدمی که اراده داشته باشد و بر مبنای یک انتخاب تصمیم بگیرد هم نیست و قدرت انتخاب و تصمیم بر مبنای انتخاب ندارد.
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَیْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَمَا بَالُ نَجْدِ الشَّرِّ أَحَبُّ إِلَیْکُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَیْرِ» دو راه روبروی شماست؛ راه خیر و راه شر؛ اما چرا راه شر را انتخاب میکنید؟! یعنی گزینش کنید. اینکه میبینید مردم در راه بدی رفتند نگویید مردم رفتهاند پس ما هم میرویم. گزینش کرده و چشمتان را باز کنید و عقلتان را به کار بگیرید؛ بفهمید راه راست و راه اشتباه کدام است، تمییز بدهید و بعد گزینش کنید و بر مبنای گزینش انتخاب کنید نه اینکه، چون مردم رفتهاند، ما هم میرویم. «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ» نجد یعنی طریق و راه؛ چرا چنین است که شما نَجد شر را انتخاب میکنید؟ به تَبع مردم، چون مردم رفتهاند ما هم میرویم!
روایت سوم را مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل کرده است:
«عَنْهُ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ.» مردم را به خیر دعوت کنید. در حقیقت این روایت، تفسیر آیه: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» است.
ما این بحث را مطرح کردهایم که همه روایاتی که از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است، همه روایات چه در فقه و در اخلاق و در کلام و در هر فنی از فنون- همه تفسیر قرآن است. اینکه کسی بگوید این روایت تفسیر است و این روایت تفسیر نیست حرف درستی نیست بلکه همه روایات تفسیر قرآن هستند. حتی روایات مربوط به فروع صلاة به این شکل است. منتها برخی تفصیلات تفسیر بوده و برخی مجملات و عمومیات است.
روایت میفرماید مردم را به خیر دعوت کنید؛ اما با رفتارتان این کار را کنید. «لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ» این لام، لام امر است؛ یعنی چنین باشید که مردم از شما پرکاری ببینند، اجتهاد در اینجا به معنای پرکاری است. البته پرکاری در اطاعت از خدا. شیعه علی علیه السلام نباید تنبل باشد، این موضوع در روایات زیاد مطرح شده است و تقریباً این مضمون متواتر یا مستفیض است که «شِیعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَاد» علامت شیعه ما پرکاری است آدم تنپرور، بیکاره، بیعاره این با تَشیع علی علیه السلام ناسازگار است.
در این روایت هم میفرماید: «لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ» بگذار در رفتارتان پرکاری و اجتهاد و راستگویی ببینند. راستی؛ که این را در محل خود گفتهایم صدقی که در روایات میآید تنها صدق الحدیث نیست. البته صدق الحدیث بسیار مهم است و علامت شیعهگری صدق الحدیث است، منتها صدقی که در روایات و در آیات قرآن کریمِ آمده است: «وَ الَّذی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» این صدق شخصیتی و رفتاری است که شامل گفتار هم میشود؛ چون گفتار هم نوعی رفتا را شامل است پس صدق رفتاری است.
بررسی بنیادهای شکلگیری شخصیت
ما در کتاب علیت و آزادی مفصل بحث کردهایم که چگونه شخصیت آدمی در اساس بنیاد شکلگیری شخصیتی ساخته میشود که اساس شکلگیری بر مبنای همین، راست بودن انسان با خود است. آغاز انحراف انسان از دروغ گفتن به خودش شروع میشود؛ یعنی با اینکه میداند چیزی بد است، اما به خودش میقبولاند که خوب است. یعنی تا زمانی که به خودش نقبولاند این کار بَد، خوب است آن را انجام نمیدهد. یعنی یک دروغی به خودش میگوید که بر مبنای این دروغ کار خلاف را انجام میدهد.
این وجود پیچیده بشری اینگونه است، خدا بشر را بر این مبنا مبتدی کرده است که اراده نمیکند مگر آنچه را که بداند خوب است. منتها اشکال کار این است که بشر چه میکند؟ [امر بد را برای خود خوب میداند.]در قرآن کریم میفرماید: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ» شیطان عمل شَر را خوب میگوید، خود آدم هم میداند که بد است، اما به خودش میقبولاند و به تدریج غفلت بر آن عارض میشود و یادش میرود یک زمانی میدانست این کار بد بود.
خداوند در آیه کریمه میفرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً». نسیان هم نتیجه این دروغ اولیه است. اول به خودش دروغ میگوید و بعد فراموشی از آن حقیقت اصلی بر او عارض میشود تا جایی که «إِنَّا نَسیناکُمْ».
لزوم پایبندی عملی به گفتار، برای ترویج خیر
این روایت که میفرماید: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ» معنیاش این نیست که به وسیله زبان دعوت کردن نباشد بلکه میخواهد بگوید چیزی که خیلی مهم است دعاة بالفعل بودن است. اگر بخواهید خیر ترویج پیدا کند، این نکته بسیار مهمی است [که باید بالفعل باشد]. در آیه نکته تکنیکی است، ترویج تکنیک دارد.
خداوند در آیه کریمه میفرماید: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً». نسیان هم نتیجه این دروغ اولیه است. اول به خودش دروغ میگوید و بعد فراموشی از آن حقیقت اصلی بر او عارض میشود تا جایی که «إِنَّا نَسیناکُمْ».
لزوم پایبندی عملی به گفتار، برای ترویج خیر
این روایت که میفرماید: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ» معنیاش این نیست که به وسیله زبان دعوت کردن نباشد بلکه میخواهد بگوید چیزی که خیلی مهم است دعاة بالفعل بودن است. اگر بخواهید خیر ترویج پیدا کند، این نکته بسیار مهمی است [که باید بالفعل باشد]. در آیه نکته تکنیکی است، ترویج تکنیک دارد.
اگر میخواهید با زبان تنها ترویج کنید و خودتان برخلاف آنچه میگویید عمل کنید، عملاً آنچه میخواهید ترویج نخواهد شد. چون برخلاف آنچه میگویید، رفتار میکنید.
آنچه را خوب است با زبان میگویید، اما وقتی برخلاف آن عمل میکنی مردم از آن رفتار الگوبرداری میکنند نه از گفتار! لذا میفرماید: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَیْرِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» اگر شما واقعاً میخواهید ترویج به خیر کنید، این ترویج به خیر ممکن نیست مگر اینکه شما این ترویج به خیر را از رفتارتان شروع کنید. البته هم رفتار و هم گفتار داشته باشید منتها گفتار بدون رفتار اثر نمیکند.
کسی از مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی پرسید چهکاری انجام دهیم تا خودمان را اصلاح کنیم؟ ایشان فرمود یک جمله ست؛ هر چیزی که فهمیدی خوب است به آن عمل کن. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمایشی دارند -خدای متعال این وجود مقدس را الگو قرار دادهاند- که چنین است: از وقتیکه من خودم را شناختم، هر وقت دیدم کاری خوب است انجام دادم و هر وقت کاری بد بود آن را انجام ندادم. این را میزان میگوییم؛ و صلی الله علی محمد و آله و سلم
/۱۰۱/۹۶۹/م
کسی از مرحوم آقای بهجت رضوان الله تعالی پرسید چهکاری انجام دهیم تا خودمان را اصلاح کنیم؟ ایشان فرمود یک جمله ست؛ هر چیزی که فهمیدی خوب است به آن عمل کن. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمایشی دارند -خدای متعال این وجود مقدس را الگو قرار دادهاند- که چنین است: از وقتیکه من خودم را شناختم، هر وقت دیدم کاری خوب است انجام دادم و هر وقت کاری بد بود آن را انجام ندادم. این را میزان میگوییم؛ و صلی الله علی محمد و آله و سلم
/۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: خبرگزاری مهر
ارسال نظرات