۲۵ دی ۱۳۹۷ - ۱۸:۰۱
کد خبر: ۵۹۳۶۲۵

گزارش رسا از نشست "تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان" + فیلم

گزارش رسا از نشست
کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان» به همت مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، کرسی ترویجی عرضه و نقد ایده علمی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان» با حضور خانم علاسوند و خانم اردبیلی به عنوان "ارائه دهندگان این کرسی" و حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا شریعتمداری و رضا خراسانی به عنوان "ناقدان این کرسی ترویجی" و خانم داورپناه با عنوان "دبیر علمی این کرسی" و به همت مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در تالار امام مهدی(عج) این پژوهشگاه برگزار شد.

در ابتدای این نشست، خانم داورپناه گفت: این کرسی ذیل پروژه ضعف تمدنی مسلمین طراحی شده و قرار است که به کمک برخی از دوستان به بحث زن مسلمان و نسبت آن با تمدن اسلامی به طور تخصصی تر پرداخته شود.

سپس خانم علاسوند "عضو هیئت علمی و پژوهشگر برتر مرکز تحقیقات زن و خانواده و به عنوان ارائه دهنده در این کرسی ترویجی" به سخنرانی پیرامون "تبارشناسی ضعف تمدنی زنان مسلمان پرداخت و اظهار داشت: این بحث برآمده از دو پژوهش است که اجمالاً انجام دادم و در این کرسی به بخش هایی از این پژوهش ها می پردازم، نه با نگاه و نگرش فمنیستی، بلکه با نگاه دین پژوهانه و چشم انداز یک زن مسلمان و متعهد به حرمت قرآن و تفاسیرش، ردیابی ضعف نقش تمدنی زنان در متون و کتاب هایی که پیرامون قرآن مقدس شکل گرفته اند، قابل اثبات است.

جریان و روندی که اسلام درباره زنان شروع کرد، یک جریان مشهود بود، به دلیل این که بررسی ها نشان می دهد که تقریباً از اوایل قرن سوم یعنی 222 که اولین کتاب زن پژوهی اسلامی به وسیله شخصی به نام "بن بكار الضبي" تحت عنوان «الوافدات من النساء على معاويه» نوشته شد، تا اوایل قرن نهم که کتاب «الاصابه» منتشر می شود و فصلی را به زنان اختصاص می دهد، تقریباً هر صد سال به طور ثابت و متوالی یک کتاب در این رابطه داشته ایم که به مسأله زنان پس از اسلام پرداخته است. این نشان می دهد که چرخش فرهنگی درباره زنان رخ داده و زنانی که در مهم ترین نمود فرهنگی دوره جاهلی که ادبیات، اشعار و فرهنگ شفاهی بوده، تنها به عنوان اوج جنسی مطرح بودند؛ تغییر ریل در زندگی پس از اسلام می دهند، به نوعی که با وجود کم بودن تمام عرصه های تبلور و توانمند شدن برای زنان در مقایسه با مردان، کوشش هایشان قابل توجه بوده است.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

همانطور که برخی از محققان بررسی کرده اند، در میان راویان حدیث تقریباً 1000 راوی زن داریم که از آنها نقل روایت شده است و این آمار در مقابل آلاف و الوف از روات مردان قابل مقایسه نیست اما به هر طریق نقل روایات اینها و وجود شخصیت های مؤثر نشان می دهد که فعالیت های آنها در پیشبرد فرهنگ اسلامی در زمان خود قابل توجه بوده است.

بررسی نه فقط زنان خاندان اهل بیت(ع) که در جریان عصمت پیامبر(ص) تا معصومین زنان محترمی بودند، بلکه زنان وابسته به این دستگاه در تشیع کسانی بودند که مطالعه رفتار آنها نشان می دهد که تحت تربیت بودند، مثلاً فرض کنید که اگر کسی احتجاجات این زنان را با سردمدارانی نظیر معاویه بخواند، متوجه می شود که این افراد توأمان علم قرآنی، علم به حدیث و معرفت به اهل بیت(ع) داشتند، صرف نظر از این نوع از استدلال که حکایت از یادگیری آنها می کرده، با توجه به شرایط همان روز بدون اغراق و غلو از خصوصیاتی مثل شجاعت و صراحت هم کاملاً برخوردار بودند و توانایی بحث و مناظره داشتند و نشان می دهد که این افراد مورد توجه و مخاطب فهم بودند و در آن دانش افزایی که به شکل های مختلف متناسب با آن عصر صورت می گرفت، سهمی ولو اندک داشتند.

این زنان آگاه و مورد توجه و سوژه دانش، بعدها در محاق قرار گرفتند و یکی از مهم ترین مسائل که در این راستا تأثیر داشت، جریان تفسیر است، چرا که دو دانش مهم در دامان امت اسلامی شکل گرفت: یکی دانش حدیث و دیگری دانش تفسیر؛ تمام صورت بندی های دیگری که بعداً در حوزه کشورهای اسلامی و علوم اسلامی در فلسفه، کلام، فقه و علوم دیگر صورت گرفت، به نوعی متأثر از حوزه قرآنی و حدیثی بود، آن چیزی که در حوزه قرآنی و حدیثی شناخته می شود، حتماً در توسعه کمی و کیفی اثر گذار بوده است.

اکنون حوزه مطالعه بنده برای اثبات این که می توان رد پای این ضعف تمدنی را متأثر از نگاه مفرسان در تفاسیر شناخت و ثابت کرد. برای اثبات این مسأله بیش از 100 عنوان تفسیر را دیدم و سعی کردم توالی تاریخی این تفاسیر یعنی تفاسیر سده اول، تفاسیر میانی و تفاسیر سده های متأخر لحاظ شود.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

در این 100 عنوان تفسیر روی مفاهیم و واژگان خانواده متمرکز بودم یعنی مفهوم قوامیت و وابسته به آن در آیه 34 و 35 سوره نسا مثل فضل، نشوز، وعظ، حجر و غیره؛ مفاهیم قرآنی که درباره زنان و خانواده به فضای فرهنگی جامعه نوپای اسلامی القا شدند، در طول تاریخ مفسرین دچار انباشت معنا شدند که انباشت معنا را در مفاهیم خانواده در استفاده های مفسرین نشان داده ام.

بررسی های بنده دو مطلب را در وهله اول نشان می دهد: یکی این که در تفاسیر اهل سنت به وفور و در تفاسیر شیعیان نه این که نیست، بلکه کم است؛ یعنی مطالعه تفاسیر بدون جانب­داری شیعی صورت گرفته و نشان می دهد که این جریان با سرعت و توالی بیشتری در تفاسیر اهل سنت رخ داده و در تفاسیر شیعیان به این کیفیت نیست.

نکته دوم این است که یک برشی در تفاسیر راجع به مسأله زنان و ادبیات تفاسیر درباره واژگان مربوط به حوزه زن و خانواده وجود دارد و آن برشی در مقطع 150 ساله اخیر است، دقیقاً ادبیات تفاسیر قبل از 150 سال با بعد از آن درباره زنان و خانواده متفاوت است، بلکه بنده روی ادبیات مفسرین درباره تفسیر آیات مربوط به زن و خانواده است.

تفاسیر قبل از 150 سال عمدتاً تفاسیری هستند که از ادبیات گزنده تر و تعابیر مشهون از ادبیات سلطه و سیره استفاده کرده اند و بیشتر متأثر از سلیقه فرودست دانستن زنان است و تفاسیر بعد از 150 ساله متفاوت هستند یعنی تفاسیر پاسخگو هستند و نوعاً ناظر به شبهاتی که در این 150 ساله اخیر درباره نگرش اسلامی در بحث زن است، بحث کرده اند و ادبیاتشان مداراجویانه تر است؛ جانب داری نمی کنم، بلکه توصیف می کنم که این ادبیات جانب دارانه تر است و از کلمات حاوی اقتدار و سلطه کمتر استفاده کرده است و سعی کرده اند که با تمرکز بر قرائن داخلیه برخی از آیات و یا با اشاره به روایاتی که آن روایات فضای ذهنی درباره زنان را تلطیف بیشتری کرده اند و از قرآن شمای دیگری ارائه کنند.  

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

در تفاسیر قرن دوم که محتوای کمتری دارند و آیات با توضیحات کمی بیان شده اند، این اعمال سلیقه را کمتر می بینیم و هر چه عبارات بیشتر می شود، تعابیر و تمثیل ها در قرآن بیشتر به کار می رود. مثلاً تفسیر مقاتل بن سلیمان را گر چه این ادبیات را به کار برده است اما شرح و تفصیل زیادی برایش نداده است، این مسأله در تفسیر طبری وقتی که واژه "قوامون" را می خواهد تعریف کند، قوامون را به بحث تأدیب زن، سلطه و اقتدار بر زن و مفاهیم از این دست ترجمه می کند و اتفاقاً بحث انجام تکالیف الهی اعم از حقوق خداوند و حقوق شوهر را در حدود قوامیت دانسته که هر گونه تخلفی از این حدود، زن را مستوجب کتک و تنبیه بدنی می کند.

در آیه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّه» شاید یکی از واژه هایی که این انباشت مفهوم به معنای ذکر شده را منعکس کرده، واژه فضل است. مصادیقی را معنا کرده اند و گفته اند که هر چیزی که مرد بر زن برتری دارد، در محدوده معنای فضل است و این خط دنبال شده و بعدها برخی مانند فخر رازی به فضیلت های ذاتی و اکتسابی تقسیم کرده اند و همین تعبیر در تفاسیر شیعه هم اعم از تفسیر طبرسی و تبیان وارد شده است. در تفاسیر دیگر به مرور هر چقدر که مهارت های اجتماعی مردان و مثالی رایج در زمانه ای رایج می شد، وارد تفسیر شده است، مثلاً خطاطی، حماسه آفرینی، بزرگواری و سماحت در معنای فضل وارد می شوند و فهرست در معنای فضل در توالی تاریخی بزرگ می شود اما در تفاسیر شیعه کلمات اغراق آمیز مانند وفور حدس، فهم، جهاد، کمال صوم و صلاه نمی بینیم، یعنی احکام تکلیفی و وضعی مختلفی که جزو احکام متفاوت مردان و زنان وجود دارد را به معنای فضل گفته اند اما بیش از این در بحث اغراق نکرده اند.

در همین مسأله که قوام را چگونه معنا کنیم و فضل را چه بدانیم، عواملی تأثیر گذاشته اند که یکی از آنها، کلان فکرهای علمی مفسران است، مثلاً در تفاسیر اهل سنت که عرفانی هم نمی بینیم و بر مبنای نظریه های وحدت و تجلی است، همین تفاسیر سده چهارم و پنجم که در دقیقاً در فضای تقلیدی و سنی نوشته شده اند، به خاطر تابعیت از کلان تفکر، اینها را نمی بینیم؛ به عنوان مثال یکی از آنها تفسیر عبدالکریم قُشِیری است که قوامیت را این گونه معنا می کند که باری بر دوش مرد است و ملاک آن قوت قلبی و توانایی روحی است و بیش از این مطلب را تغلیظ نمی کند.

وقتی که علم تولید می شود، همه چیز آن علم می تواند در امر فرهنگی اثر بگذارد، به خصوص نوع بازنمایی که از یک مفهوم و تعبیر داریم این مسأله که قوامیت به این معنا است، کماکان در تفاسیر 1100 هجری قمری می بینیم و برخی از تفاسیر مثل تفسیر مظهری که یک نویسنده پاکستانی است و در فضای رادیکالی پاکستان نوشته شده است، دقیقاً تأثیر این تفسیر با این که در سال 1412 منتشر شده است، با این حال می بینیم که متأثر از فضای فکری پاکستان که یک فضای کاملاً زن ستیزانه است، ادبیاتی به کار برده که ادبیات گزنده ای است.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

در رابطه با واژه نشوذ هم این مسأله را می بینیم؛ وقتی که به آیاتی مثل ضرب، حجر و وعظ می رسیم، تفاسیر اهل سنت تفاسیر غریبی می شوند، مثلاً در بحث ضرب، رویکرد کلی تفاسیر اهل سنت این است که چگونه زن را بزنیم، هر مفسری یک مثالی آورده است، برخی گفته اند که با عصای کوچک بزنید و برخی دیگر گفته اند که مؤلمه باشد و تعابیری در ذیل آیه ضرب آمده که من معتقدم که اینها فرهنگ ساز است. مصداق هایی که مثال زده اند که زدن زنان چگونه باشد، نشان می دهد که رویکرد مفسر اهل سنت در این زمینه رویکردی است که متأثر از فضای فرهنگی جامعه خودش است.

در تفاسیر شیعه در رابطه با همین بحث ضرب، قصه برعکس است و تفاسیری که مطالعه کرده ام، شاید موردی غیر از این هم باشد و ادعایی ندارم، اما در محدوده ای که استنادات خودم را جمع کرده ام، در تمام این تفاسیر تقریباً گفته اند که چگونه نباشد؛ چون به هر حال ضرب و زدن است و به نوعی خشونت است و شخص در حالت خشونت و در معرض ستم قرار می گیرد، مرتب احکام فقهی این بحث را در تفاسیر متذکر شده اند؛ مثلاً نباید باعث خونریزی بدن و جراحت و کبودی شود، تا روایتی از امام باقر(ع) که البته مفسر شیعه تأکید می کند که این روایت، روایت ضعیفی است و به نظر می رسد که این روایت می تواند قابل توجه باشد. روش مفسران شیعه در این مسأله کاملاً متفاوت از مفسران اهل سنت است.

تفاسیر با توجه به کلان فکر مفسر قابل تقسیم هستند مثلاً در تفاسیر روایی، حتی تفاسیر قبل از 150 ساله اخیر، به خاطر این که اصولاً مفسر بنا ندارد که صدای او در تفسیر شنیده شود و صرفاً روایات را در کنار هم می آورد، شرح، بحث و تمثیل و مصداق آوردن ها را نمی بینیم ولی در عین حال در تفاسیر روایی هم مسکوت گذاشتن دسته ای از روایات و بیان گذاشتن دسته ای دیگر به نوعی پیام دارد، یعنی گاهی اوقات پیام این چنین منتقل می شود، در حالی که روایاتی که به ترحم، جانب داری و تشویق زنان سفارش کرده اند با روایاتی که عقل و ایمان زنان را تنقیص کرده اند، از نظر اعتبار یا بی اعتباری شبیه به هم هستند.

این مسأله کاملا روشن است که ادبیات سلطه در این تعابیر و تفاسیر روشن است و اتفاقاً در تفاسیر 150 سال اخیر همین مسأله تغییر می کند؛ در تفاسیر 150 ساله اخیر ممکن است که کسی ادعا کند که این تفاسیر تحت تأثیر فرهنگ مدرن بوده اند و ناچار به گفتن این حرف ها بوده اند که ممکن هم است، و کاری به این ندارم که هر نویسنده و مفسری با فضای فرهنگی خود تبادل می کند، من هم به عنوان یک زن شاید دوست داشته باشم این تفاسیر را بیشتر تقدیر کنم، اما بحث این نیست و چرخش ادبیات و بالابردن قدرت اقنایی است و کوشش مفسر برای این که آن آیه را تبیین کند و آن حکم شرعی را توضیح دهد و مستدل کند، بخشی از قرائنی که اصلاً در ذهن مفسران نبوده، آن قرائن را در جلوی چشم آنها بیاورد.

گاهی اوقات اشتباهاتی که مفسرین در ذیل آیات می کنند، می تواند یک جریان فرهنگی را زنده نگه دارد؛ یکی از این مصادیق در تفسیر نمونه است که مفسران این تفسیر در ذیل آیه ضرب نوشته اند که برخی از زنان خود آزار هستند چون که این طور هستند، این آیه نازل شد که بزنیدشان. وقتی که سراغ علوم طبیعی هم برای تعلیل ها می رویم، گاهی اوقات دقت های علمی در این زمینه نشده است؛ همین حرف در تفسیر احسن الحدیث وجود دارد و گفته که در بعضی از زنان بیماری زنانه ای به نام مازوخیسم است که تا کتک نخورند، آرام نمی شوند، یعنی به بیماری زنانه تبدیل شده است، بعد همین مسأله را یک واعظ و منبری استفاده می کند و برای مردم می گوید و طبیعی است که اینها تأثیرات جدی دارند که می شد که آن جریانی بالغی که پیامبر(ص) در دفاع از زنان و بالابردن سطح فرهنگی این زنان و به خدمت گرفتنشان در پیشبرد جریان توحیدی درست کرد، ادامه پیدا کند که متأسفانه با رکود هزار ساله ای مواجه شد.

در ادامه این کرسی ترویجی، خانم اردبیلی به سخنرانی با موضوع "زنان و ضعف تمدنی مسلمین" پرداخت و گفت: اگر بخواهیم به بحث ضعف تمدنی و جایگاه زن مسلمان در آن نگاه کنیم، قاعدتاً خیلی از تمدن ها در طول تاریخ آمده اند و رفته اند و دچار افول و سقوط شده اند و عمق این که هر چه بتوانیم درون مایه این تحولات تمدنی را عمیق تر درک کنیم، برای خلق آینده های تمدنی بدیل و متعالی موفق تر عمل می کنیم و هر چه بتوانیم در این عمق شالوده مان مستحکم تر وارد شویم و درک عمیق تر پیدا کنیم، در آینده امکان شکوفایی بهتر و ظهور تمدن نوین اسلامی بالغ تر می شود.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

کلاً یک روند است که در تحلیل تمدن ها از نیروهای اثرگذار خارجی بر آینده به سوی عوامل درونی اثرگذار در تمدن مثل عوامل ساختاری و انسانی حرکت شده است و در یک سری از تحلیل ها بیشتر در نوشتن تاریخ، رفتن تمدن ها و محو شدنشان دلایل خارجی و این که کدام تمدن غلبه پیدا کرد، بود اما اکنون بیشتر دلایل ظهور و افول تمدن ها را درونی بررسی می کنند، گر چه در این مورد بحث ما معیارهایی که ناشی از تقابل تمدنی است و شاخص  هایی که از آنجا بر می آید، نباید نادیده گرفته شود یعنی نیروهایی خارجی که وجود دارند ولیکن نیروهای درونی نقش تعیین کننده دارند که چه تحولی در تمدن اتفاق بیفتد و نیروهای خارجی را در خود هضم کند و یا نسبت به آن واکنش های مختلفی نشان دهد.

یک روند دیگری که در این تحلیل می بینیم، این است که از سمت و سوی رویکردهای تک متغیری و این که برای هر چیزی دنبال یک نظریه باشیم و با آن بخواهیم مسأله را توجیه کنیم، یعنی گذشته کاستی خود را در این افق بیشتر دارد نشان می دهد، در نتیجه لازمه آسیب شناسی تمدن ها قبل از هر چیز قاعدتاً درک عمیشان و حتی به تعبیر برخی از تمدن شناسان کشف رمزها و کدهای درونی تمدن است که می شود افولش را تحلیل کرد و هم برای ایجاد تمدن نوین از آن بهره برد.

برای این که نسبت زنان و تمدن اسلامی را مطرح کنیم، برای تحلیلش سؤالات بحث در لایه های مختلفی قابل طرح است.

در واقع ما در این بحث بیشتر از این که بخواهیم یک تعریف مشخص هنجاری متقن از آینده تمدن و نقش زنان در آن ارائه دهیم، بیشتر به دنبال طرح پرسش از آن هستیم. این که دینامیزم تمدن ها و شرایطی که در داخل تمدن اتفاق می افتد، نظریات مختلفی وجود دارد، یک سری عوامل مربوط به نهاد انسانی، فرد، خانواده، قبیله، قوم، ملت، کشور و ابر قدرت مطرح می شود و یک سری عوامل فرهنگی مطرح می شود که بخشی از آن فرهنگ راهبردی بوده و بخش دیگری فرهنگ منتشر و دانشی است.

زنان در هر صورت در این شاخص های دینامیزم تمدن، زنای که در گذشته به عنوان نیمی از جامعه بشری تلقی می شوند، در بعضی از آنها نقش مساوی مردان شاید داشته اند یعنی نقش قابل تفکیک جنسیتی نبوده مثلاً نقش زنان در جلو رفتن زبان، هنر و ادبیات هر کدام وجوهی را بر عهده گرفتند و در بعضی از شاخص های دینامیزم تمدنی از جمله شاخص های نظامی و مشروعیت سیاسی نقش زنان کمرنگ تر بوده و در برخی دیگر مثل وجود زنانگی و مادری تمدن نقش محوری داشته اند و نقش زنان پر رنگ تر بوده است.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

آن طورکه در کتاب های تاریخ درباره تمدن های گذشته نوشته شده، اگر پیشران های ظهور و افول تمدن را به دو دسته سخت افزاری و نرم افزاری تقسیم کنیم، عواملی که آشکار تر و بحث بر انگیزتر و با تأثیرهای شدید تر و کوتاه مدت تر می توانیم ارزیابی کنیم، عواملی بوده اند که خیلی مردانه تر تحت تأثیر قرار می گرفتند و نقش زنان بیشتر در عرصه های نرم افزاری پیشران های ظهور و افول تمدن مؤثر بوده است. عوامل پنهان تر با اولویت چالشی کمتر و دارای تأثیرات عمیق تر و بلند مدت تر بوده اند.

در نتیجه در ادامه این روند، این جنس نقش های تمدنی زنانه باعث شده در معادلات برجسته قدرت و ثروت عموماً به عنوان بازنمایی بیرونی تمدن ها در تواریخ خیلی برجسته نشده و کمتر به حساب آمده است، حتی در برهه حاضر مواجهه تمدنی هم باز کم ارزش قلمداد شده و یک مقاطعی فراموش شده، حتی موقعی که زنان آمدند تا از آن نقش در بیایند، کسی این نقش ها را به جای آنها به عهده نگرفته و تا حتی به زمین نهاده شده و یا به ساختارهای اجتماعی داده شده است. به هر حال، وجوه زنانگی و روح تمدن ها که آنها را از هم متمایز می کرد، وقتی که از تمدن ها گرفته می شود، در فضای امروز راه برای یک نوع جهانی سازی مادی گرا و یک دست شدن تمدنی باز می شود. این نقش ها مثل نقش های مادری و وجوه زنانگی تمدن آنچنان از سنخ رقابت نبوده اند و به همین خاطر کسی دنبالش نبود که به جای زنان آنها را بر عهده بگیرد.

ما یک وجه دیگر مقاومت تمدنی برای زنان به خصوص در منابع دینی خودمان می بینیم که آیات 10 و 11 سوره تحریم که «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا» و «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا» را که مطرح می کند، هر دو وجه قضیه نشان از قدرت مقاومت فرهنگی زنان در شرایط متضاد و الگویی بودن این ویژگی برای تمدن های الهی و مادی دارد و این که هر دو جهت این توان هم در ایجاد این تمدن و هم در ثباتش و هم در وجه رویارویی و تقابل تمدنی قابل بحث است. در واقع فروپاشی از درون و یا بقای تمدنی و به هم خوردن هارمونی درونی اش و یا ثبات آن به جهات زیادی به زنان وابستگی پیدا می کند.

در مدرنیته اتفاقی که افتاد، استعاره مرد خردگرای غربی به عنوان مرد ایده ال مد نظر قرار داده شد که گر چه عقیده داریم که انسانیت به انسان صرفاً مادی و در خدمت نظام مادی فروکاهیده شد ولیکن این مرد بودن آن انسان ایده آل آرمانی در فضای غرب سبب شد که زنانگی زن به عنوان وجه تمایزش با آن انسان ایده آل بیش از پیش تحقیر شد و در نتیجه بُعد زنانگی و مادری، جنبه های زنانه تمدنی بیشتر تضعیف شد.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

این مسأله دو رویکرد مقابل زنان را رقم زد که بعضی از زنان در این فضا شروع به فراموش کردن وجود زنانگی خود کردند و یا حتی انکار هویت های زنانه برای این که بگویند که دست کمی از آن انسان آرمانی ندارند، بعضی از زنان هم به یک نوع سوژه جنسی شدن زنانه تمسک جستند تا از این ابزار قدرت تبرج و جذب مردان در جامعه برای جبران تحقیر شدن زنانگی شان استفاده کنند و هر دو اینها تأثیرات خود را داشته است.

در انقلاب اسلامی اتفاقی که افتاد این بود که یک فضای جدیدی ترسیم شد و زنان وارد شدند و خیلی از مورخین داخلی و خارجی یکی از بخش های ریشه های انقلاب اسلامی را بحث های مرتبط با کشف حجاب و حرکت هایی که در ادامه اش اتفاق افتاد، می دانند و موج آن عفتی که در جامعه زنان آن نسل انقلابی را تربیت کرد و در نگاه رهبران جامعه اسلامی بعد از انقلاب اسلامی این وجوه خیلی مطرح شده که صلاح و فساد ملت ها به صلاح و فساد زنان آن ها وابسته است و اگر زنان نمی بودند، انقلاب محقق نمی شد. مقام معظم رهبری بحث هایی در مقاطع مختلف راجع به این که یک الگوی سومی از زن مد نظر داریم که نه آن است و نه آن و یک آنِ دیگری را تراز نظام جمهوری اسلامی می دانستند و نمونه هایی از تحقق عینی این الگو و الگوهای این چنینی هم اتفاق افتاد ولیکن آنچه که نتیجه قضیه شد بعد از گذشت چهل سال که الگوی تراز و یا الگوی سوم نامگذاری کنیم، هم دچار بحران تعریف است یعنی هنوز به وضوح تعریف نشده و بحران اجماع در آن داریم و بحران این که واقع گرایی و عمل گرایی در آن داریم و این تعریف را که به صورت عینی افراد ببینند و دقیقاً در واقعیت مصادیقش چیست و چطور می شود که به آن ملتزم شد. 

موضوع مهم تر این است که بحران رقابت داریم و هر اتفاقی که در تمدن های گذشته اسلامی افتاده و هر نوع تلقی که از زن بوده، زن اگر سرش را بلند هم می کرده، نمی دیده که در تمدن مقابل یا مجاور تمدن اسلامی خبر خاصی باشد و برای زنان فضای خیلی بازتری فراهم شده باشد؛ اکنون موضوع الگوی سوم دچار بحران رقابتش هم در فضای تقابلی تمدنی است؛ به هر حال، چون 40 سال گذشته و این تحقق نیافتگی می تواند درجاتی از لوس شدن و سرخوردگی را هم ایجاد کرده باشد، آسیب هایی است که وجود دارد.

عقیده داریم که در تقابل تمدنی هستیم، حالا حتی اگر این تمدن نوین اسلامی را که در ابتدای شکوفایی اش هستیم، مد نظر قرار دهیم، قاعدتاً عقیده داریم که فضا، فضای جنگ است.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

در تمدن نوین اسلامی که بخواهد بنا شود، قاعدتاً چاره ای جز این نیست که یک پارادایم دینی بر همه ابعاد و ارکان آن تمدن حاکم شود که این خود در یک سطحی در این لایه پارادایمی دچار مشکل هستیم و فقط موضوع زنان نیست، بلکه در همه زمینه ها خود را می تواند نشان دهد.

در بازنگری نقش زنان در تمدن اسلامی گذشته و بنای تمدن جدید می توانیم بگوییم نقش زنان منفی یا فرودست بوده و در حداقل آن بخواهیم بگوییم، باید گفت که مسکوت گذاشته شده و کم­رنگ بوده و در گزارش های تاریخی آورده نمی شده و پس پرده بوده است و الگوهای مؤثری هم که در نگاه دینی در زمینه زنان داشتیم، خیلی به راحتی استثنا انگاشته شده است و به محضی که اسم حضرت صدیقه طاهره(س) و یک موضوعی و یا جریان عاشورا و حضرت زینب(ع) آورده می شود، عمده افرادی که متولی اشاعه این موضوع در جامعه هستند، به سرعت اینها را استثنا می کنند.

این استثنا به شدت منجر به این می شود که یک الگو هرگز نتواند گسترده شود و به همه آحاد جامعه تعمیم پیدا کند، حتی معدود الگوهایی که در ابتدای پیروزی انقلاب داشتیم که وجه عینی حضور مؤثر زنان در وجوه مختلف تمدنی می توانسته قلمداد شود، با تبصره هایی مدام استثنا شده است. اساساً مسأله بودن زنان در تمدن گذشته اسلامی، به شکلی که امروز مسأله است، نبوده و مسأله بودن وجه جدیدی است.

تمرکزمان بر این است که پرسش هایی را مطرح کنیم؛ اکنون پارادایم غالب در این حرکت رو به سوی تمدن نوین اسلامی ما چیست؟ هر چه فکر می کنیم و در برنامه های تحلیل لایه علمی موضوعات مختلف هم بخواهیم بگوییم کدام پارادایم غالب بوده که این اتفاق افتاده، واقعاً یک نوع تعارض پارادایمی غالب است؛ این تعارض پارادایمی، التقاط پارادایمی است چرا که دو پارادایم متعارض و متناقض در این جا با هم التقاط پیدا کرده اند و وجوه تمایزشان هم مشخص نیست، یک شرایط آشوب ناکی را ایجاد می کند که مبنای پارادایمی ما تعارض پارادایمی می شود.

نقش و سهم زنان در این شرایط خیلی متغیر رغم می خورد، یا برخی از زنان به دلیل شفافیت و تعیین تکلیف سهم زنان در تمدن می توانند جذب گفتمان رقیب می شوند، عده ای از زنان می توانند زیست منفعلانه با دیدگاه های کلیشه ای قبلی خودشان داشته باشند و عده دیگری از زنان ما که پتانسیل عمده جمعیتی زنان جوان و متعهد به مبانی تمدنی نوین اسلامی می توانند تلقی شوند، عموماً اسیر در دوگانه های ابهام می شوند، یعنی بخش مهمی از پتانسیل جامعه زنان که باید تمدن را به جلو ببرد، اسیر این دوگانه می شوند؛ اکنون در نسل جوان که بعد از انقلاب به دنیا آمده اند و افرادی هستند که خیلی می توانند مؤثر باشند، خیلی می بینیم اما در این دوگانه ها که آیا اکنون نقش همسری ام مهم تر است یا تحصیلم و آیا نقش مادری ام مهم تر است یا اشتغالم، می مانند.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

بازنمایی تصویر این ابهام و عدم شفافیت و التقاط در تعریف الگوی سوم زن و نسبت آن با مرد و خانواده در عدم توانایی الگودهی و عدم توانایی جریان سازی و تحقق تصویر مطلوب خود را نشان می دهد و تمدن می تواند از درون تهی شود.

این آشوبناکی و التقاط پارادایمی در همه عرصه ها مسیر تعالی را دشوار می کند اما به تحقق الگوی تراز سهم و تأثیر زنان در آینده تمدنی آسیب جدی وارد می کند.

مجموعه سؤالاتی است که باید از خود بپرسیم؛ این که چرا به تعریف زنان و جایگاه در تمدن پرداخت؟ چرا زنان و نه کلاً جنسیت را باید موضوع قرار داد؟ نقش اشکال قدرت در خلق این گفتمان، هنجارسازی و مشروع سازی اش چقدر است؟ اگر بخواهیم یک بار مسأله را ساختار شکنی کنیم، باید بگوییم که چگونه و چه زمان جنسیت در روند تاریخی تبدیل به امر مناقشه برانگیز شد؟ قبل و بعد از این که این مسأله بودگی و این مناقشه بر انگیزی اتفاق بیفتد، چه تفاوت هایی ایجاد شد؟ آیا مسأله جنسیت و زنان یک مسأله واقعی است یا فقط در نتیجه غلبه یک پارادایم در یک مقطعی از زمان پر رنگ شده است؟ کدام معرفت شناسی و پارادایم شناسی و روش شناسی برای کسب دانش درباره جنسیت کفایت و مشروعیت دارد؟ چه کسانی در چه سطوح اقتصادی ـ اجتماعی از طرح این نوع مسائل می توانند سود ببرند؟ اگر تبارشناسی موضوع را در نظر بگیریم، باید بگوییم که کدام گفتمان ها در ساخت وضعیت فعلی زنان مؤثر بوده اند و این گفتمان ها در تاریخ چگونه حرکت کرده اند و نکاتی که مناقشه جنسیت را مهم می کند، کدام نکات است و امر جنسیت  چطور تبدیل به مناقشه شده و تبارشناسی اش چگونه است و تبارشناسی آینده در امتدادش چگونه خواهد بود؟

اگر بخواهیم از زمان حال فاصله بگیریم که سبب می شود نگاه ما به موضوع یک عمق و وجه جدیدی پیدا کند، در واقع در چارچوبی که مسأله شکل گرفته، در آن چارچوب مسأله حل نخواهد شد و باید برایش چارچوب های جدیدی را فراهم کنیم.

در این فاصله گرفتن، باید بگوییم که سناریوهای آینده زنان چگونه خواهد بود؟ وضعیت زنان در آرمان شهر چگونه می تواند باشد؟ گذشته ها و آینده های بدیل زنان کدام است؟ کدام تعابیر از گذشته معتبر است؟ کدام تاریخ ها سبب تشویش زمان حال هستند؟ در کدام چشم اندازهای آینده، آن چشم انداز را فقط برای حفظ زمان حال مد نظر قرار می دهیم؟

اینها مواردی است که باید مورد بحث و بررسی قرار بگیرد و اینها سؤالاتی است که برخی از آنها در وجوهی پاسخ داده شده است و شاید روی آنها اجماع نباشد و یک بخشی از آنها نیاز به پاسخ های جدی و تأمل و تفکر دارد.

در ادامه، حجت الاسلام والمسلمین شریعتمداری به عنوان یکی از ناقدان این کرسی ترویجی به ارائه نقدهای خود پرداخت و در نقد سخنان خانم علاسوند "ارائه دهنده اول" گفت: این مطالعه ای که ایشان صورت دادند، در حد مواد و مطالبی که جمع آوری شده و همان انباشت مفهومی که مد نظرشان است، نشان داده شده و فاصله ای که این نگرش های تفسیری با برهان، زبان قرآن و دیدگاه های لغوی ها و با آنچه در حدیث آمده و همینطور تحولی که در تفاسیر معاصر اتفاق افتاده، کار ارزشمندی است و جای چند و چونی ندارد. حتماً خانم علاسوند ملاحظه کردند که شبیه این بحث را آقای نصام ابوزید در کتاب دوائر الخوف در ماجرای آدم و حوا تحت عنوان "حوا بین الدین و الاسطوره" مطرح می کند.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

این کار، کار ارزشمندی است و ملاحظه خاصی در مورد آن نیست، مگر این که ملاحظه ای که به فشردگی مقاله و ارائه برمی گردد که اگر کار مفصل تری باشد و فرصت بیشتری باشد که تفسیرهای مختلف در دوره های متفاوت نشان داده شود.

بر اساس ارائه بیان شده و نسبت ضعف تمدنی زن، اساساً خوب بود که تصویر و ارائه ای در این راستا صورت می گرفت که اساساً منظور از ضعف تمدنی زن چیست؛ این که آیا زن گرفتار ضعف تمدنی است یا این که نقش لازمی که زن باید ایفا کند، در شکل گیری تمدن ایفا نشده و بعد عوامل آن بررسی شود که چه مقدار به زنان و چه مقدار به جامعه بر می گردد و سپس بحث تبارشناسی اساساًً به چه معناست؟ اگر این مباحث روشن تر می شد، چارچوب کار مشخص تر می شود.

اگر بحث مطالبی که ارائه شد، درست است، چه نسبتی با بحث تمدنی و ضعف تمدنی و نقش تمدنی که زن می بایست ایفا می کرد، دارد؛ کما این که بالأخره بر اساس نگاه هرمنوتیکی دیلتا باید همان بافت و زمینه معلوم شود تا متن به درستی تحلیل شود و از این طریق برسیم به آنچه که ماطن اراده کرده که اتفاق نیفتاده و در این جا روشن کردیم که همچین انباشت و دگردیسی مفهومی صورت گرفته، اما این که چه نسبتی با بسترهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشته که روشن نشده و فقط اجمالاً گفته شده و ما می دانیم که تحت تأثیر فضاهای علمی بوده، اما دقیقاً نشان داده نشده و شاید این قسمت مهم کار است که باید معلوم شود و این واقعیت را همه قبول دارند که تفاسیر چنین وضعیتی دارد و فضایشان با فضای قرآنی متفاوت است، اما دقیقاً چه عوامل و بسترهایی منشأ این نگرش ها شده و به تعبیر دیگر این که آیا این تفاسیر از اتفاقاتی که در فضای فکری جهان اسلام افتاده، حکایت می کنند؟ و یا خودشان منشأ این ضعف تمدنی هستند؟ و بعد یک گونه شناسی باید در مورد تفاسیر و نحوه شکل گیری این رویکردها صورت بگیرد.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

در سنت تفصیلی شیعی این انباشت مفهومی زیاد اتفاق نیفتاده است؛ آیا به خاطر این بوده که تفاسیر شیعی کمی داشته ایم یا به خاطر این است که اغلب مفسران شیعی قرن دهم و یازدهم تا قبل از اخباری ها سنت تفسیری ما عمدتاً در اختیار عقل گرا ها بوده و تبیان شیخ طوسی، مجمع البیان تبریزی و حتی تفسیر ابوالفتوح رازی جزو متکلمان عقل گرا هستند یعنی بگوییم این عقل گرا بودن مفسران شیعه تأثیرگذار بوده؟ البته به دوره تفاسیر مأثور و روایی که می رسیم، وضعیت متفاوت می شود و آنها کمتر تحت تأثیر روایات و اسرائیلیاتی بوده اند که در گزارشات تاریخی که نزد نص گراها اتفاق افتاده، در حالی که سنت تفسیری اهل سنت بیشتر با گرایش نص گرایی بوده و بسیار تحت تأثیر اسرائیلیات بوده است.

سپس خانم علاسوند در پاسخ به نقد بیان شده، گفت: عوامل مرتبطی را با حوزه دانش تفسیر بررسی کردم که در مقاله دیگری چاپ شده است و البته با توجه به اینکه آن عوامل در این مباحث نیست، اشکالات حجت الاسلام والمسلمین شریعتمداری وارد است و در آن بخش دیگر توضیح داده ام که بخشی از پروژه بوده، چند عامل به عنوان دلایل حوزه دانشی این تفاوت ادبیاتی شمارش کردم که یکی از آنها بحث وجود یا عدم وجود منشأ معصومانه یا همان بحث حدیث است که در تفسیری مثل تفسیر طبری برای یک آیه که نزدیک به 10 صفحه حدیث می آورد، تمامی این احادیث به اصحاب می رسد یعنی منقطع می شود و به پیامبر(ص) نمی رسد و در واقع اینها سنت نبوی نیستند و در بین اینها خیلی تفاوت است.

خراسانی دیگر ناقد این کرسی ترویجی اظهار داشت: ایده مرکزی در متن ارائه شده دیده نشد که سازه های آن ایده مرکزی را نقد کنیم، چرا که هر ایده سازه هایی دارد که اگر محفوظات آن ایده را بتوانید نقد کنید، ساختمان آن ایده فرو می پاشد، در حالی که در این بحث چندان ایده ای که نمایانگر این تبار شناسی و ضعف ها باشد را ندیدم اما یک نوع نگاه توصیفی را به تحولات و تطورات تمدنی ذکر شد و قابل استفاده بود.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

در مباحث خانم اردبیلی چندان روشن نشد که این زنان چه نقشی در ساخت و تکوین و شکوفاکردن تمدن دارند و در بقا و استحکام تمدن چه نقشی می توانند داشته باشند؟ عمدتاً به طرح پرسش پرداخته شد، در حالی که پرسش های مطرح شده پرسش های بنیادین هستند و تا زمانی که روشن نشوند، نمی توانیم تحلیل تمدنی کنیم.

نقد دیگر به عنوان این کرسی است که اساساً مباحث تمدنی انسان گرا است و اگر رویکرد خود را تمدنی بگذاریم، اصل این تفکیک بحث تمدن در زنان و مردان خلل ایجاد می کند.

خانم اردبیلی در پاسخ به نقد آقای خراسانی تصریح کرد: بحث دیگری­سازی خیلی مطرح است که وجوه منفی دارد که مثلاً کلاً مدل ما این است که سلبی وارد می شویم یعنی می گوییم که دیگران بد عمل کرده اند و بدون این که وجوه اثباتی خود را تقویت کرده باشیم، یک نحوی توجیه می کنیم یا این که نظریه دیگری سازی که هر فردی در دنیا در نظریه های اجتماعی از گروه های اقلیت است، با دیگری سازی سعی می کنند خود را اقناع کند.

تصور نمی کنم که وارد دیگری سازی شده ام، بلکه گزارشی از دیگری سازی جهان غرب نسبت به خودمان داده ام و به چند مقاله اعم از نظریه برخورد تمدنی تا تئوری اینگل هارت مستند کرده ام که در این تئوری گفته اند که این تقابل و دیگری بودن مسلمین وجود دارد که حالا وجه آن را به دموکراسی به وجه زنانه یا جنسیت تغییر دادند. اخیراً BBC یک گزارشی داشت راجع به این که بحران دیگری سازی بحران مهم ایران است؛ این تبادر به ذهن نشود که ما به این معنا به دنبال دیگری سازی نیستیم اما دیگری سازی ها اتفاق افتاده و ما قائل به این تقابل هستیم که تقابلی در دنیا وجود دارد.

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

به هیچ وجه ادعا نکردیم که زنان یک نقش بی نظیری در تمدن قدیم اسلامی داشته اند و چه کسی گفته که شکوفایی و اوج گرفتن در هر تمدنی در مقطعی نشان از بی نقص بودن آن است؟ یعنی ما از این منظر نگاه نکردیم که تمدن بی نقصی است و برویم تا وجوه زنانه اش را پیدا کنیم که زنان چه نقشی داشته اند. شاید کسی بگوید که عدم استقرار آن تمدن و ماندگار نشدن آن، وجه زنانه داشته است. بیشتر تمرکزم در مقاله را در آینده گذاشته ام و در گفته ام که در شرایط حال و آینده خصوصاً این که تمدن مقابل مجموع تفکر مادی جایگاه زن را در تمدن خود روشن کرده، ما ناگزیر از این هستیم که در وجوه تقابلی به این بیندیشیم و اگر از اثبات خود فکر نکرده ایم، حداقل در وجوه تقابلی بیندیشیم که این نیمه را از دست ندهیم.

بحث ما این نیست که نقش زن و مرد در تمدن سهمیه بندی و تبعیض مثبت شود، بلکه بحث ما این است که با مبانی دینی و وحیانی جای انسان ها در این تمدن مشخص باشد که جایگاهشان کجا است و این ساماندهی شود و هنوز این اتفاق نیفتاده و می تواند وجه ضعف تمدن نوین اسلامی باشد.

همچنین حجت الاسلام والمسلمین حبیب الله بابایی "رییس مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی " به عنوان یکی از حاضران در این کرسی اظهار داشت: در چالش های تمدن اسلامی چهار چالش را به صورت استقرایی می توانیم در نظر بگیریم که خصم تمدنی، نقطه آشوب تمدنی، شکاف تمدنی، نقطه ضعف تمدنی را شامل می شود.

ضعف تمدنی بیشتر به حوزه های درونی در دنیای اسلام بر می گردد که این ضعف، ضعف های دانشی و بینشی و ساختاری است اما نکته ای که در خصوص ضعف تمدنی مطرح می شود این است که اگر اسلام با آمدن در حوزه زنان آورده ای داشته است و ما را از رسم و رسوم جاهلی در باره زنان رهایی بخشیده، آنگاه چه آورده ای بوده که همچنان در شکل دهی و شکل بخشی تمدن اسلامی اثری از زنان مشاهده نمی کنید؟/822/ز501/س

گزارش رسا از کرسی ترویجی «تبارشناسی ضعف تمدنی زن مسلمان»

خبرنگار: مهدی فلاحی

تعداد بازدید : 10

 

گزیده ای از خبر را می توانید در کلیپ صوتی زیر بشنوید

تعداد بازدید : 10
ارسال نظرات