۲۸ دی ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۰
کد خبر: ۵۹۴۰۵۱
یادداشت؛

شاگرد آخرِ کلاس ماکیاولی

شاگرد آخرِ کلاس ماکیاولی
دیوانه‌نمایی ترامپ در برخی موارد شاید چندان بد هم نباشد و به نتیجه دلخواه این تاجر آمریکایی منجر شود، اما در مورد تقابل با ایران کارساز نیست.
به گزارش خبرگزاری رسا، به تازگی روزنامه وال استریت ژورنال از قول مقامات ناشناس در دولت آمریکا نوشت پس از حملات خمپاره‌ای شهریور ماه به کنسولگری آمریکا در شهر بصره، جان بولتون مشاور امنیت ملی دولت ترامپ از پنتاگون خواسته است طرح‌هایی را برای حمله تلافی‌جویانه به مواضع نظامی ایران در عراق و سوریه آماده کند.
 
این خبر که مشخص است کاملاً حساب شده و با برنامه منتشر شده، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها داشت و تحلیلگران غربی با آب و تاب فراوان به آن پرداختند و نسبت به افزایش احتمال تنش و درگیری میان آمریکا و ایران هشدار دادند. دو روز پیش نشریه پولیتیکو در مقاله‌ای مفصل نوشت جان بولتون ایران را تهدید می‌کند و این چیز خوبی است، چون باعث می‌شود ایران جا بزند!
 
انتشار چنین خبری در این زمان خاص، اتفاقی و بدون هدف نیست. جان بولتون پیش از انتخاب به این سمت، در نشست گروهک منافقین در پاریس گفته بود انقلاب اسلامی ایران نباید ۴۰ سالگی خود را ببیند و وعده داده بود جشن کریسمس ۲۰۱۹ را در تهران برگزار خواهیم کرد.
 
کریسمس ۲۰۱۹ آمد و رفت و وعده مضحک بولتون به مشتی اراذل و جانی تحت حمایت پاریس، برای او و مهمانان اجاره‌ای آن نشست چیزی جز خفت به بار نیاورد. خبر هدفمند وال‌استریت ژورنال تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر آن خفت و نشان دادن چهره‌ای مصمم و خطرناک از او به عنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید است.
 
البته اینگونه تصویرسازی‌ها از مردان دولت فعلی آمریکا جدید و عجیب نیست و باید آن‌ها را از منظر یک استراتژی بزرگ‌تر دید و تحلیل کرد. بولتون راهی را می‌رود که سردمدار آن ترامپ است. بسیاری از رفتار‌ها و مواضع رئیس‌جمهور آمریکا را می‌توان از زاویه «تئوری مرد دیوانه» تحلیل کرد. دونالد ترامپ علاقه خاصی به پیش‌بینی ناپذیری دارد.
 
این علاقه ترامپ در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا یک برگ برنده بود. اغلب رسانه‌ها شیفته چنین سیاستمدارانی هستند. مردانی که هر روز و یا شاید هر لحظه برای مخاطبان، شگفتی تازه‌ای دارند. آوریل ۲۰۱۶ او در یکی از سخنرانی‌های تبلیغاتی خود گفت؛ «ما باید غیرقابل پیش‌بینی باشیم و آن را از همین حالا باید شروع کنیم.»
 
ریشه این تئوری به پنج قرن پیش بازمی‌گردد. نیکولو ماکیاولی در این مورد می‌گوید؛ گاهی اوقات اینکه دیوانه به نظر برسید، بسیار عاقلانه است! در سال ۱۹۶۲ و در کوران جنگ سرد، «هرمان کان» یکی از دانشمندان علوم نظامی آمریکا و از نظریه‌پردازان «نظریه سیستم‌ها» در کتاب خود با عنوان «خردمندیِ بی‌خردی» درباره این تئوری می‌گوید؛ «شاید، بهترین راه برای تحمیل سیاست‌های‌مان این باشد که خود را قدری عصبی و احساساتی جلوه دهیم.
 
در این بازی بازدارنده طرفی که به نظر می‌آید عزم‌اش را جزم کرده و راه بازگشتی برای خود نگذاشته، شانس بهتری برای کسب امتیاز از طرف مقابل دارد که با رفتاری متین به میدان آمده است. این همان جایی است که خردمندی بی‌خردانه جایز است. تظاهر به اینکه کورکورانه به یک سیاست بی‌خردانه پایبند هستید، ممکن است بهترین استراتژی یک بحران باشد.»
 
این تئوری به مذاق ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا در آن دوران خوش آمد و آن را سرلوحه سیاست خود ساخت. نیکسون درباره ویتنام گفته بود: «من آن را تئوری مرد دیوانه می‌نامم... من می‌خواهم ویتنام شمالی به این درک برسد که من می‌توانم هرکاری برای متوقف کردن جنگ انجام دهم.
 
ما فقط این حرف را به آن‌ها می‌زنیم که به‌خاطر خدا بدانید که نیکسون نسبت به کمونیسم وسواس دارد. وقتی او عصبانی است کسی نمی‌تواند جلودارش باشد و دستش را روی دکمه بمب هسته‌ای می‌گذارد. آن وقت هوشی مینه دو روز بعد برای صلح به پاریس خواهد رفت!»
 
سیاستمداری با این تئوری را می‌توان اینگونه توصیف کرد؛ دو خودرو را تصور کنید که از روبرو به سمت یکدیگر می‌آیند. کسی که جا بزند و مسیر را برای دیگری باز کند، بازنده بازی است. هرچه سرعت بیشتر و فاصله کمتر می‌شود، هیجان و احتمال برخورد بالاتر می‌رود.
 
حالا تصور کنید یکی از راننده‌ها فرمان ماشین خود را از جا کنده و از پنجره به بیرون پرتاب کند. او با این کار این پیام را به راننده مقابل می‌فرستد که ترسی از برخورد ندارد و اساساً دیگر راهی برای تغییر مسیر و جازدن برای وی نیست. این راننده در این وضعیت فرضی، از تئوری «مرد دیوانه» تبعیت می‌کند.
 
نیکی هیلی نماینده مستعفی دولت آمریکا در سازمان ملل، حدود سه ماه پیش افشاگری قابل توجهی کرد. او در کنفرانس شارلوت گفت: «من همواره ترامپ را به عنوان فردی تندمزاج، و در مذاکرات غیرقابل پیش‌بینی به تصویر می‌کشیدم تا باعث ترس طرف دیگر شوم.» هیلی در ادامه سخنان خود تاکید می‌کند، این خواسته ترامپ و ماموریت وی بوده است.
 
دیوانه‌نمایی ترامپ در برخی موارد و موضوعات شاید چندان بد هم نباشد و به نتیجه دلخواه این تاجر و برج‌ساز آمریکایی منجر شود، اما در مورد تقابل با ایران، در پیش گرفتن این استراتژی کارساز نیست و اشکالاتی اساسی دارد. اولین‌اشکال بنیادی این تئوری، محدودیت‌های آمریکاست.
 
این تئوری وقتی جواب می‌دهد که شما چماق بزرگ و استفاده نشده‌ای برای تهدید طرف مقابل داشته باشید. اما آمریکا در مقابله با ایران همه برگ‌های خود را بازی کرده و چماق دیگری برای رو کردن ندارد؛ از ترور و اقدام به کودتا گرفته تا تست انقلاب رنگی (فتنه ۸۸) و شدیدترین تحریم‌ها در قالب جنگ اقتصادی تمام‌عیار. شاید بگویید چماق جنگ نظامی! اما آمریکا این چماق را مدت‌ها پیش آزموده است.
 
کافی است مقاله بروس ریدل را در این مورد بخوانید. ریدل در این مقاله با عنوان «درس‌های اولین جنگ آمریکا با ایران» که ۵ سال پیش در پایگاه اندیشکده بروکینگز منتشر شد می‌نویسد اگر آمریکا وارد جنگ با ایران شود در واقع دومین جنگ خود را با ایران آغاز کرده است. وی به درستی، جنگ هشت ساله تحمیلی را رویارویی ایران و آمریکا می‌نامد. یکی از مهم‌ترین درس‌های این جنگ از نظر ریدل آن است که ایران مرعوب آمریکا نشد و نخواهد شد. پس اولین و بزرگ‌ترین مشکل «مرد دیوانه» کاخ سفید، دستان خالی اوست.
 
مشکل دوم ترامپ، نداشتن شناخت لازم از جمهوری اسلامی ایران و مردم ایران است. مایکل پریجنت، کارشناس موسسه هادسون در نشست دو سال پیش این موسسه درباره برجام و ترامپ گفت: «در سخنانم درباره معرفی ترامپ (به عنوان نامزد ریاست جمهوری آمریکا) گفتم که اگر قاسم سلیمانی را نشناسید نمی‌توانید درباره توافق هسته‌ای ایران حرفی بزنید. در آن زمان، ترامپ نمی‌دانست قاسم سلیمانی کیست.
 
او فکر می‌کرد که درباره منطقه سلیمانیه در عراق صحبت می‌کنم!» از کسی که تا دو سه سال پیش نام فرمانده نیروی قدس سپاه را با شهری در عراق اشتباه می‌گرفته، نمی‌توان و نباید انتظار داشت چیز چندانی درباره جزئیات و پیچیدگی‌های نظام و ملت ایران بداند و تصور نکند که با چند توپ و تشر می‌تواند حریف را مرعوب و از صحنه به در کند. از همین روست که ترامپ پس از خروج از برجام، بار‌ها با اطمینان و غروری ابلهانه گفته ایرانی‌ها برای مذاکره به سراغ من خواهند آمد.
 
آمریکایی‌ها به تحقیر دیگران عادت کرده‌اند؛ حتی در مورد متحدان نزدیک خود. برای نمونه چندی پیش خطاب به همتای فرانسوی خود گفت: «اگر آمریکا وارد جنگ جهانی اول و دوم نمی‌شد، آن‌ها باید در پاریس شروع به یادگیری زبان آلمانی می‌کردند. پول ناتو را بدهید.» پادشاهی‌های مفلوک حاشیه خلیج‌فارس که دیگر جای خود دارند. مشکل آمریکا و ترامپ این است که انقلاب اسلامی آن‌ها را تا سرحد جنون تحقیر کرده است.
 
به‌قول مکس فیشر تحلیلگر نیویورک تایمز؛ ایران تبدیل به چالشی جهانی برای ماهیت آمریکا شده است. چالشی که صرف وجود آن، زیر سؤال برنده هژمونی آمریکاست و واشنگتن را دیوانه می‌کند! /۱۰۱/۹۶۹/م
محمدرضا محمودخانی
منبع: کیهان
ارسال نظرات