۱۶ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۴
کد خبر: ۶۲۲۷۴۶
شعر و شور(15)

از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز

از راه برمی‌گردم اما از تو هرگز
عباس همتی: آواره می‌خواهی مرا این رسم عشق است، مجنونم و خود را به صحرا می‌سپارم.

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا، عباس همتی

بر شاهراه آسمان پا می‌گذارم
این کفش‌ها دیگر نمی‌آید به کارم

آواره می‌خواهی مرا این رسم عشق است
مجنونم و خود را به صحرا می‌سپارم

آورده ام آه دل جا مانده‌ها را
سنگینی آن بغض‌ها شد کوله بارم

لب‌های خشکی روضه می‌خواند برایم
بر خاک تشنه، مثل باران بهارم

لبخند شوقی، نان و خرما دست من داد
از پینه‌های دست هایش شرمسارم

تیر هزار وسیصد و هشتادو هشت است
تا کربلا زخم تنت را می‌شمارم

این ازدحام شهر، خلوتگاه راز است
من هم دلم را با تو تنها می‌گذارم

من خسته نه، دلبسته ام دلبسته‌ی تو
از کربلایت پای برگشتن ندارم

از راه برمی گردم، اما از تو هرگز
یعنی که سال بعد هم؟... امیدوارم...

/918/ی702/س

ارسال نظرات