ناگفتههایی از فرماندهی حاج قاسم در دوران دفاع مقدس
به گزارش خبرگزاري رسا، چند سالی بود که مردم نام و آوازه قهرمان مقاومت، «حاج قاسم» را میشنیدند، اما این مرد تکرارنشدنی در سپهر اخلاق، نظامیگری، مردمداری و مردمیاری، دیپلماسی و ... آنقدر ابعاد پنهان دارد که تا سالها باید دربارهاش فقط شنید و چه راویای بهتر از همرزم و فرمانده گردان حاج قاسم در دوران دفاع مقدس تا یار دیرینش تا پیش از شهادت.
سردار حسین معروفی که چند روزی است بار سفر از گلستان بسته و به خانه و سپاه ثارالله کرمان بازگشته، یکی از افرادی است که مرور خاطراتش میتواند بخشی از زوایای پنهان شخصیتی و اخلاقی سردار دلها را برای همگان روشن کند. او خاطرات زیادی از «حبیب کربلاهای ایران» در سینه دارد که شنیدن و خواندنش میتواند برای همه جذاب باشد.
سردار معروفی میگفت: بهعنوان یک نیرو و یک بسیجی صحبتهای ایشان همیشه برایم جذاب بود، هم کلامش و هم نگاهش بسیار نافذ بود. آنچه امروز از رفتار حاج قاسم با رزمندگان و مردم در جبهه مقاومت میبینید؛ در دفاع مقدس هم وجود داشت. وقتی او به گردان میآمد، دیگر رفتن و دل کَندنش از بچهها خیلی سخت بود. حاج قاسم یک عقبه محکم در حاکمیت بر قلوب جبهه اسلام داشت، او حاکم بر قلبها و ارادهها بود. در جبهه واقعاً برای فرماندهان لشکر ثارالله مهم بود که حاجی چه میگوید و چه میخواهد؛ فرمانده گردانها برایشان مهم بود که حاج قاسم ناراحت نشود، چون میدانستند حرف او همان حرف امام است و نباید این حرف روی زمین بماند.
نبینید که شهید سلیمانی بهظاهر از بین ما رفت، نه! جامعه ما دستکم بهواسطه حضور پرمغز و معنادار مردم زیر تابوت این شخصیت کمنظیر و در برخی عرصهها مانند مدیریت، شجاعت و تدبیر بینظیر، به این نکته پی برد که این ویژگی و فوقالعادگی ایشان بهواسطه ارتباط با خدا بود.
وقتی نیروهای غواص ما در عملیات کربلای ۵ در شلمچه داخل آب میرفتند دو سه ساعت طول میکشید که به آنطرف رودخانه برسند، این فرمانده سه ساعت در سنگر دوزانو مینشست و گریه میکرد؛ معلوم است که خداوند ذهن و فکر ایشان را هدایت میکند و نتیجهاش بزرگی، عزت، افتخار، شرف و پیروزی ما در کربلای ۵ بود. اینها نشانه ارتباط با خداست. امروز همه میگویند یکی از ویژگیهای مهم سردار سلیمانی اخلاص است، این چه اخلاصی بود که آنگونه در خدا، اسلام، قرآن، اهلبیت (ع)، ولایت و مردم ذوب شده بود؟!
یک سرلشکر، یک فرمانده جبهه اسلام در قبر شهید اللهدادی که نیرویش بود و در لبنان شهید شده بود زیارت عاشورا میخواند، آنجا دل همه ما فروریخت. در گلزار شهدای کرمان با جمعی ۳۰، ۴۰ نفره دعای کمیل میخواند. انسانی که در مقابل دشمن اشداء علی الکفار است با چه سوزی میگوید "ما ملت شهادتیم ما ملت امام حسینیم". این سوز قلب سردار سلیمانی انسان را زمینگیر میکند. فرماندهای که آمریکاییها و اسرائیلیها همه در برابرش زانو زدند و راهبردهای آنان متلاشی شد در مقابل مادر شهید مدافع حرم زانو میزند و پاهایش را میبوسد و میگوید "مرا دعا کن. "، به فرزند شهید مدافع حرم در اتاق انگشترش را میدهد، اما مشروط میکند "برایم دعا کن شهید شوم. "، خدمت علمای اسلام میرسد کفنش را در میآورد و میگوید "اگر مرا قبول دارید، تأییدم کنید. "
سردار سلیمانی مالک اشتر انقلاب و ذوالفقار امامش بود
او با شناخت ۳۷ سالهای که از حاج قاسم دارد او را تندیس اخلاق، ادب، عرفان و اخلاص معرفی میکند و میگوید: او مالک است، مالک یک فرمانده نظامی نبود، اما کسی بود که غبار را از چهره امیرالمؤمنین دور میکرد، ذوالفقارِ امامش بود. خطبههای امیرالمؤمنین را درباره مالک بخوانید و صحبتهای حضرت آقا را درباره سردار سلیمانی گوش دهید و تعبیرات را با هم مقایسه کنید. در زمان دفاع مقدس هم هرجا حاج قاسم میرسید گرهها باز میشد و همه آرام میشدیم، دست بر سر هر رزمنده و فرماندهای میکشید آرام میشد، هر کسی را در بغل میگرفت یا پیام میداد، آرامش پیدا میکرد.
سردار معروفی با نقل خاطرهای از حاج قاسم در عملیات کربلای ۵ ادامه میدهد: در نهر جاسم یکی از گروهانها را حرکت دادم، دشمن از سه طرف آتش میریخت و گلولهها زمین را شخم میزد. حاج قاسم در مسافت ۱۰۰ متری دو سه بار تماس گرفت، هم نگران من بود و هم نگران اینکه ما به خط دشمن میرسیم یا نه. فرمانده نظامی دستور میدهد که برو، اما او همیشه میگفت بیا. ما خطشکن بودیم، باید بعد از نماز به میدان میرفتیم، موقع خداحافظی ما را در آغوش میگرفت و گریه میکرد و میگفت "من مجبورم شما را به میدان مین بفرستم، مرا ببخشید". این فرد فقط یک فرمانده نظامی نبود. در عملیات نصر ۴، در ارتباط بیسیمی، من موضوعی را کشف صحبت کردم او پشت بیسیم تند شد و تصور کرد من بهخاطر آن اتفاق ناراحت شدم، خیلی سعی کرد از دلم در بیاورد. وقتی به سقز آمدم او و سردار فتاحی در ماشین بودند، خیلی زود از ماشین پیاده شد و در ماشین را باز کرد و به من گفت "ما نمیخواستیم دشمن موضوع را از بین مکالمات ما پشت بیسیم مطلع شود برای همین کمی تند صحبت کردم؛ مرا ببخش! "، این فرمانده کجای دنیا پیدا میشود؟
کارم را با دستور حاج قاسم ادامه دادم
او با افتخار خود را از بچههای حاج قاسم میداند و میگوید: ما بچههای ثاراللهی با افتخار خود را بچههای حاج قاسم میدانیم. من بهعنوان یک عنصر کوچک که فرمانده گردان و دوست او بودم به خودم میبالم، افتخار میکنم از اینکه حاج قاسم در نامههایش مرا دوست خطاب میکرد. ما همه سعی میکردیم و میکنیم زندگیمان را با حاج قاسم تنظیم کنیم. سال ۷۶ که حاجی از لشکر ثارالله به قرارگاه قدس رفت با اینکه فرمانده مستقیم ما نبود، اما سعی میکردیم همه کارهایمان را با او تنظیم کنیم. همه نامهها و مکتوباتی که برای ایشان نوشتم هست. من با نظر، دستور و اصرار ایشان در ادامه کارم ماندم.
سال ۷۸ بود که برخی موضوعات به من فشار میآورد، نامهای به حاجی نوشتم، ایشان نوشت "شما تکلیف دارید، توجه یا عدم توجه مسئولان، مسئولیتی بر دوش شما ندارد، شما با توکل بر خدا محکم در سپاه بمانید و کارتان را درست پیش ببرید و با توکل بر خدا صبر کنید". برای من فرمانش حجت بود، چون میدانستیم حاج قاسم غیر خدا حرف نمیزند. میدانستیم با یک شهید زنده طرف هستیم.
خانوادهاش هم بعد از جنگ میدانستند او شهید میشود. حضرت آقا هم این موضوع را چندبار مطرح کرده بودند. زمانی که نشان ذوالفقار را به حاجی دادند فرمودند "حق ایشان شهادت است، اما جمهوری اسلامی هنوز با ایشان کار دارد". رهبر معظم انقلاب در کنگره شهدای کرمان در سال ۷۴ هم فرمودند "حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده است. "
سردار معروفی به اخلاص حاج قاسم اشاره میکند و معتقد است: خداوند متعال به این مرد بزرگ که کار بزرگ کرده بود و دشمن بزرگی داشت، شهادت بزرگ هدیه داد. بزرگترین دشمن خدا و دین خدا، اسلام، قرآن، ائمه، ملت ایران آمریکاست. دعوا بر سر اسلام است؛ نباید گول بخوریم آنها عزت اسلام را نمیخواهند. اسلام واقعی اسلام ناب محمدی و انقلاب اسلامی است و رهبری آن را هدایت میکند.
اگر کسی جلوی امام و انقلاب ما بایستد در مقابل همه دنیایش میایستیم
او تأکید میکند که حاج قاسم سلیمانی تربیتیافته مکتب اسلام و انقلاب است، و ادامه میدهد: سپاه ۷۰ سال بعد از جنگ جهانی دوم هیمنه آمریکاییها را با موشکهای نقطهزن خرد کرد و این قدرت ملت ایران است. دشمن این را تحمل نمیکند و عدهای هم در کشورمان در زمین دشمن بازی میکنند، اما مطمئن باشند ما قرار نیست کوتاه بیاییم، ما بچههای امام هستیم و برای همین ساخته شدیم. اگر دشمنان در مقابل انقلاب اسلامی، ملت، ارزشها و امام ما بایستند ما در مقابل همه دنیای آنها میایستیم. ما هستیم تا یک تار مو از ملت ما کم نشود و کسی چپ به خاک و ناموس ما نگاه نکند، ما در سپاه چیزی از خودمان نداریم و برای این ساخته نشدیم که به درون اتاقهایمان بخزیم و خود را نگهداریم. ما اینها را از حاج قاسم یادگرفتیم. وقتی به حاج قاسم سلیمانی میگویند "شما محبوبترین شخصیت در کشور هستید در انتخابات ورود کنید" ایشان میگوید "من نامزد شهادت هستم من میچرخم، اما قاتلم را پیدا نمیکنم". قاسم سلیمانی تربیتیافته این سپاه و این فرهنگ است. این آدم اهل معامله و سیاسیکاری نیست. حاج قاسم یکی از بزرگان نظام و تربیتشده این فرهنگ است و هزاران قاسم سلیمانی در آینده میجوشند و مردم این را خواهند دید. چه رویشی از این بالاتر که کودک ۸ ساله خوزستانی لباس ارتشی بر تن میکند و میگوید "من قاسم سلیمانی هستم. "
این همرزم سردار شهید سلیمانی میگوید: او در مکتب انقلاب و اسلام ذوب شد و غوغا کرد. بهجرئت میگویم افرادی را میشناسم که شاید بیشتر از خانواده سردار سلیمانی در این ایام اشک ریختند. ما بچههای جنگ ۴۸ ساعت نتوانستیم به همدیگر زنگ بزنیم. کسی نمیداند به ما چه گذشت. ببینید در کرمان چه خبر بود همه خانههای مردم کرمان پر از جمعیت بود، کل جمعیت شهر ۷۰۰ /۸۰۰ هزار نفر است، اما ۲.۵ میلیون نفر در آنجا بودند، ازدحام آنقدر زیاد بود که نمیشد حاج قاسم را تدفین کرد. از سیستان و بلوچستان، هرمزگان، شیراز، برادران اهلسنت از کردستان با هزینه زیاد خود را به مراسم تشییع رسانده بودند. این عشق است، مردم باور داشتند حاج قاسم سلیمانی طرفدار تقریب واقعی است. امروز دیگر همه فهمیدند حاج قاسم مدافع غزهای شد که یک شیعه هم ندارد، مدافع ۳ استان عراق شد که سنینشین بود، مدافع سوریهای شد که عمدتاً اهلسنت هستند و مدافع یمن شد. او به شیعه و سنی نگاه نمیکرد، پیامبر، خدا و قرآن را میشناخت و مدافع افراد مظلوم و محروم بود.
حاج قاسم برای این انقلاب در دهان گرگ میرفت
سردار معروفی تأکید میکند: باید در هر عرصهای درباره این شهید کتاب نوشت. حاج قاسم سیاسی بود، اما این سیاست عین دیانتش است. او سیاست را اخلاقی کرد نه اخلاق را سیاسی، او مراقب آبروی مردم بود. خطکشگذاری او منافقان، معاندان و ضدانقلاب و فتنهگران بودند. او دنبال منافع انقلاب اسلامی و ملت ایران بود و دنبال این بود که امامش چه میگوید.
حاج قاسم سلیمانی ۴۱ سال دستش از دست امام و بعدش از حضرت آقا جدا نشد و تردید نکرد. آقا دو بار گریه کردند یکی بر امام و دیگری حاج قاسم سلیمانی. او مصداق همان روایت امام صادق (ع) است که چقدر آدم داریم که داخل تنور داغ برود، حاج قاسم سلیمانی برای انقلاب ملت ایران، مسلمین و مؤمنین و شیعه و سنی و بسترسازی حکومت امام زمان (عج) در دهان گرگ میرفت و برمیگشت.
حاج قاسم دنیا را نمیشناخت، دنیا برایش سهطلاقه بود و هیچ معنا و مفهومی نداشت. خانوادهاش هنوز در خانه سازمانی ساکن هستند و خانهای را هم که در کرمان داشتند به فاطمیه تبدیل کردند. اینکه ۴۰ سال فرمانده جبهه اسلام باشی و همه دنیای اسلام به تو احترام بگزارد و تو این آدم باشی، خیلی مواظبت و مراقبت نیاز دارد.
جامعه بهخوبی در جریان تشییع حاج قاسم فهم و ادب خود را به نمایش گذاشت، اما ما باید در انتقال این فرهنگ تلاش کنیم. او اسطوره بزرگ قرن بهعنوان سرباز ولایت و مالک اشتر زمان بود. این شخصیت میتواند غوغا کند و تحولی در ایران و جهان اسلام به وجود بیاورد. قطعاً رسانههای مکتوب و مجازی، شنیداری و دیداری باید در این عرصهها کار کنند. یک بخش کار ما عاطفی است، اما همهاش این نیست. او مصداق عملی آیه شریفه اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم بود با دشمن بهشدت و با مردم با عطوفت برخورد میکرد./1360/