غسالخانهای که فرشتههایش مرخصی نمیروند
به گزارش خبرگزاري رسا، این روزها «چه بر سر اموات کرونایی میآید؟» سوال مشترکی بین همه مردم جهان است که البته پاسخ آن کشور به کشور و شهر به شهر شاید متفاوت باشد، اما در مشهد چطور میشود به پاسخ حقیقی این سوال رسید؟
روزهای اول بر متوفیان کرونایی در مشهد چه گذشت؟
تلاش برای رسیدن به غسالخانه اموات کرونایی را باید مضاعف کرد در راه راضی کردن غسالهای گمنام برای روایت روزهای کرونایی در مشهد، روایتی که بازار شایعاتش داغ است و کسی هنوز پای صحبت این مجاهدان گمنام ننشسته تا ببیند از روز اول بر متوفیان کرونایی در مشهد چه گذشت؟
برای سومین بار هم مسیر میشوم با رانندگان آمبولانس تا به بهشتی برسم که این روزها شاهد زیباییهایی از جنس دفاع از دیانت است، تفاوت این بار با دفعههای قبل رضایت زهرا و سامیه برای مصاحبه است و من این بار بیقرارتر هستم برای رسیدن به سرزمینی که شاید ظاهرش بهشت نباشد، ولی رفتار آدمهایش کم از بهشت ندارد.
باید ۱۵ کیلومتری از مشهد دور شوم، ۶ و۳۰ دقیقه صبح حرکت میکنم، قرارمان ابتدای شروع شیفتشان یعنی ساعت ۷ و۳۰ دقیقه است، زهرا که به قول خودش ۱۲ سال است نصف عمرش را با مردهها میگذراند با روی گشاده وقتش را در اختیارم قرار میدهد و سامیه که صبحانهاش را خورده، ترجیح میدهد زودتر لباس عوض کند و به سالن تطهیر اموات کرونایی برود.
سامیه هنوز راهی سالن نشده که غسال افتخاری هم میرسد، همانطور که سامیه در تعویض لباس به این نیروی افتخاری که به صورت داوطلب آمده است کمک میکند، زهرا توضیح میدهد که از ابتدای تغسیل اموات کرونایی حضور داشته اند.
از او میخواهم روایت روزهای اول آمدن کرونا را برایم شرح دهد و میگوید: «اول شستوشو انجام میدادیم البته تجهیزاتمان کامل نبود، ولی مثل روال جنازههای قبلی عمل میکردیم، مثلاً هپاتیت، ایدز و آنفولانزا هم نوعی عفونت شدید هستند و با اطلاعاتی که در مورد متوفی میگرفتیم و میفهمیدیم مشکوک به کروناست مواردی را که در برخورد با متوفی دارای عفونت باید از نظر خودایمنی رعایت میشد، در نظر میگرفتیم.»
این غسال باسابقه ادامه میدهد: «وقتی شیوع کرونا بیشتر شد، چون جنازههای عمومی هم داشتیم مسؤولان صلاح دیدند برای اینکه به بقیه مردم عادی سرایت نکند اجساد کرونایی به سالن وارد نشوند و محل جدایی برایشان درنظر گرفتند که به نظرم بهترین کار بود، چون همراهان جنازههای دیگر زیاد بودند و نمیشد ریسک ابتلای بقیه را که حضورشان اجتنابناپذیر بود انجام داد.»
زهرا روزهای تیمم دادن اموات را یادآوری میکند و میگوید: «وقتی قرار شد غسل نباشد و تیمم دهیم هر روز دو نفر از همکاران برای تیمم اموات حضور پیدا میکردند، بین هفت تا ۱۰ روزی تیمم میدادیم و از روزی که غسل دادن اموات را از سر گرفتیم من و سامیه که ماه چهارم حضورش در این شغل است هر روز برای غسل دادن اموات کرونایی حاضر بودیم.»
این غسال گمنام شغلش را ایستگاه آخر هر انسانی میداند و وقتی با او از نگرانیها و شایعات در مورد انجام نشدن امورات شرعی اموات کرونایی صحبت میکنم و میپرسم آیا ترس از ابتلا به بیماری برایش بازدارندگی در انجام دقیق کار ندارد؟ توضیح میدهد: «ما واجبات را برای همه انجام میدهیم در انجام مستحبات هم اعتقاد همه غسالان این است که هر کار امروز برای میتها انجام دهیم در آینده برای خود ما روی سنگ غسالخانه انجام میدهند و ایمان دارم روزی که نوبت من است همانطور که با اموات رفتار کنم با من رفتار میشود.»
از خودمراقبتیهای غسل دادن اموات کرونایی یا مشکوک به کرونا جویا میشوم که پاسخ میدهد: «غسل این متوفیان هم مثل هر میتی بین ۳۰ تا ۴۰ دقیقه زمان میبرد البته لباسی که در این روزها باید بپوشیم کمی دست و پا گیر است و مثل لباس همیشگی راحت نیست و کار را کمی سخت کرده، ولی با توجه به تاکید دکترها که این بیماری خیلی ناشناخته است و نسبت به بقیه بیماریهای عفونی شیوع بیشتری دارد سرعت عمل ما خیلی اهمیت پیدا کرده باید مدت زمانی که متوفی در سالن تطهیر میماند را کاهش دهیم.»
وی توضیح میدهد که لباسهای قبلیشان هم دو لایه بودند، ولی متفاوت از لباسی که الان دارند؛ باید سر تا پای غسال طوری پوشیده باشد که هیچ آبی از میت به بدنش نرسد.
این کار دلی است، دلی!
زهرا و سامیه هر روز هفت صبح در محل کارشان حاضر میشوند و صبحانه را همانجا میخورند و وقتی وارد سالن تطهیر اموات شدند تا ظهر که کار تمام شود از آنجا خارج نمیشوند، چون امکان تعویض لباس را ندارند.
سامیه غسال جهادی را مجهز کرده و میخواهد به سمت سالن تطهیر برود و در مقابل اصرار من که با او هم مصاحبه کنم صحبتهای زهرا که مربیاش بوده را کافی میداند و فقط در پاسخ به اینکه چطور این روزها پای این کار است میگوید: «این کار دلی است، دلی!» و راهی سالن تطهیر میشود.
زهرا روزهای حضور طلاب جهادی برای تغسیل اموات کرونایی را مرور میکند و میگوید: «آن بچهها که با شروع مجدد تغسیل اموات آمدند، علاقه داشتند، ولی تجربه انجام این کار را نداشتند و، چون از نظر شرعی و وجدانی به گردن ما بود یعنی ما بلدیم غسل دهیم پس واجب است که غسل و کفن اموات را انجام دهیم، در ایام حضور طلبههای جهادگر هم پای کار بودیم.»
تفاوت مراحل غسل متوفای کرونا با دیگر اموات
از او میخواهم شرح دهد وقتی یک میت کرونایی را میآورند چه کارهایی انجام میشود که با لبخند میگوید: «گفتم که هیچ تفاوتی ندارد، برای هر میتی ابتدا موانع را برطرف میکنیم سپس لیف میزنیم و غسل سدر، کافور و آب خالص را میدهیم، برای امواتی که خونریزی دارند هم جلوی خونریزی با سدر گرفته میشود؛ پاک کردن موانع و غسلها از واجبات است اگر کم و کاستی در انجامش داشته باشیم آن دنیا به گردنمان است، پس از اتمام غسل هم قدری کافور به پیشانی، کف دو دست، دو زانو و پاها میزنیم.»
تنها تفاوت مراحل غسل یک میت کرونایی یا مشکوک به کرونا را این غسال گمنام اینطور شرح میدهد: «تا قبل از رفع موانع نباید بدن خیس شود، چون متوفی اذیت میشود و ما دوست نداریم اذیتی به میت تحمیل کنیم، پس از رفع موانع بدن یک پارچ آب کلر برای ضدعفونی روی بدن میریزیم و پس از غسل هم مجدد با هیپوکلرید سدیم پیکر را ضدعفونی میکنیم.»
خانواده همسرم ۱۲ سال است از شغل من بیخبرند!
زهرا که مادر یک فرزند است کارش را با علاقه شروع کرده و وقتی از اولین روزهای حضورش در این کار میپرسم برایم اینطور مرور میکند: «یکی از آشنایانم در این شغل مشغول بود، یک روز به دیدنش رفتم و به من گفت در کار ما نیرو میخواهند، نمیآیی؟ فکر نمیکردم جدی باشد، ولی خیلی دوست داشتم به این کار مشغول شوم، البته تا آن روز بهشت رضا (علیهالسلام) و تشییع جنازه نرفته بودم، در عمرم غسالخانه ندیده بودم و فقط سر خاک رفته بودم.»
این غسال گمنام که آن روزها ۲۴ سال داشته ادامه میدهد: «یک هفته بعدش با من تماس گرفتند و گفتند دنبال نیروی جوان هستیم و استقبال کردم و مشغول به کار شدم.» از واکنش خانواده در مقابل انتخاب این شغل میپرسم که در کمال ناباوری میگوید: «خانواده و همسرم مخالفتی با شغلم نداشتند، ولی در این ۱۲ سالی که مشغول به کار هستم خانواده همسرم اطلاع ندارند.»
وقتی میپرسم در این سالها پیش آمده نخواهی میتی را غسل دهی؟ خیلی فوری پاسخ میدهد: «نه، اصلا» جویای سختی کارش میشوم و بعد از کمی سکوت میگوید: «سخت نبود، ولی اوایلش خیلی ناراحت میشدم، چون زمانی که به این کار مشغول شدم تقریبا چهار ماه میشد که پدرم فوت کرده بود و فوقالعاده روی من تاثیر گذاشته بود، من حتی موقع فوت پدرم هم غسالخانه نیامده بودم و وقتی پدر را به منزل آوردند با او وداع کردم، حتی نمیدانستم داخل غسالخانه چه شکلی است.»
به فکر فرو میروم که چگونه شخصی غسالخانه را هنگام فوت عزیزش هم ندیده و امروز غسال است که زهرا ادامه میدهد: «وقتی میتی را میآوردند که بچه زیاد داشت و سن بچههایش هم کم بود، به یاد خودمان در زمان فوت پدرم میافتادم، من فرزند بزرگش بودم و خانواده پرجمعیتی بودیم، این مسئله خیلی روی روحیهام تأثیر داشت و دلم برای آن بچهها میسوخت، یک روز آشنایی که داشتیم خیلی جدی گفت اگر قرار است برای هر متوفی گریه کنی نمیتوانی اینجا کار کنی، برو به سلامت! هرچند من برای متوفی گریه نمیکردم بلکه با حال و روز خانواده داغدارش همدردی میکردم، ولی بعد از آن بیشتر خودم را کنترل کردم.»
همکاری کردن میت!
زهرا که در برخورد اول احساساتش را در ظاهرش کمتر میبینی و وقتی با او همکلام میشوی به عمق مهربانیهایش پی میبری از همصحبتی خود با متوفیان میگوید و عنوان میکند: «در بیمارستان امام رضا (علیهالسلام) که بودم، چون آنجا خانواده متوفی امکان ورود ندارد وقتی در سالن تنها بودم برای میت با صدای بلند قرآن میخواندم و دعا میکردم، یکی از اموات خانم سیدهای بود، همکارم که از سالن خارج شد درب ورودی را نبسته بود و دختر و داماد این مرحومه پشت درب سالن تطهیر آمده بودند، وقتی رفتم کفنش را بردارم دیدم دخترش دارد گریه میکند، من را بوسید و کلی تشکر کرد گفت فکر نمیکردم برای مادرم اینقدر دعا کنید! البته من توضیح دادم که برای همه همینطور دعا میکنم و تفاوتی ندارند و حال و هوای آن متوفی است که برایش چی و چطور بخوانم.»
برایم جالب است که حال و هوای متوفی یعنی چه که زهرا توضیح میدهد: «مردهها روحشان حاضر است و اثر کارهایی که میکنی را در آنها میبینی، آرامش آن میت با دعا و قرآنی که میخوانی مشخص است، حتی همکاری کردن میت!» میپرسم همکاری کردن؟ مگر میت هم همکاری میکند؟! پاسخ میدهد: «باید خودت ببینی تا بفهمی، ولی کار روی روال که بیفتد یعنی میت همکاری میکند.»
وقتی از ناراحتیهای این روزهای زهرا میپرسم میگوید: «با خودم میگویم خدایا مرگ ما را اینطور قرار نده، خیلی برای خانوادهها سخت است، وداع بعد از تغسیل و تکفین آخرین دیدار است، ولی ما فقط یک نفر را برای شناسایی میت اجازه حضور میدهیم آن هم فقط دیدن چهره او نه دست زدن یا بوسیدن!»
اینجای صحبت که میرسد انگار خاطرهای یادش آمده و میگوید: «ابتدای شروع کرونا که بود، دو میت داشتیم، یکی را شستیم، پسرش برای شناسایی آمد، ولی از ترس نزدیک نشد و از همان دور تایید کرد که مادرش است و جنازه را برای طواف حرم بردند، دومی را که شستیم موقع تحویل خانوادهاش گفتند این میت مادر ما نیست! متوجه شدیم میت اول که پسرش درست شناسایی نکرده بود با این متوفی جابهجا شده و اتفاقا آن خانواده قرار بود مادرشان را برای طواف حرم ببرند بعد برای تدفین بیاورند و اشتباهی متوفی خانواده دیگر را برده بودند طواف حرم امام رضا (علیهالسلام) و وقتی برگشتند، چون زمان از دست رفته بود نمیشد مادر خودشان را هم حرم ببرند و هر دو میت برای تدفین رفتند، قسمت این اموات هر چه باشد همان میشود حتی به بهانه شناسایی نادرست فرزند متوفی!»
صحبت را ادامه میدهد و حس و حال این روزهای بازماندگان اموات را با ناراحتی اینطور روایت میکند: «از سختترین روزهای این ایام مادر و دختری بودند که سن کمی هم نداشتند، ولی هر دو با هم از دنیا رفته بودند و پسر مرحومه که مادر و خواهرش را از دست داده بود برای شناسایی آمد، هر چه گفتیم آقا نباید ببوسی فاصله بگیر فایده نداشت گفت نهایتش من هم مثل عزیزانم میمیرم و رویشان را بوسید و وداع جگرسوزی داشت، میت دیگری هم داشتیم که فرزندش وقتی آمد برای شناسایی از غربت مادرش در مدت مریضی گفت و اینکه حالا بعد از فوت بچههایش آمدند دفنش کنند، دیدن این لحظات خیلی سخت است.»
به سوی منطقه قرمز!
هرچند در کنار زهرا گذشت زمان را احساس نمیکنم، ولی نمیخواهم از کارش هم عقب بماند و با هم به منطقه قرمز یا همان سالن تطهیر و تغسیل اموات میرویم تا مراحل شستن اموات کرونایی را از نزدیک ببینم، یک کلاه یک بار مصرف، یک لباس سرهمی ضد آب که دور مچ دست، پا و دور کلاهش کش دارد، یک گان ضد آب که آستین کشی دارد و پشتش دو لایه روی هم میآید و بسته میشود، پاپوشهای ضد آب که تا زانو را جدا میپوشانند، یک جفت دستکش لاتکس، یک جفت دستکش ظرفشویی، کلاهی که شیلد شیشهای دارد و تمام صورت را میپوشاند، یک جفت چکمه، یک پیشبند و یک ماسک N۹۵ تجهیزات غسالان در سالن تطهیر اموات است./1360/
منبع: فارس