۲۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۳
کد خبر: ۶۴۷۴۱۳

کرونا بحران‌های هویت‌گرایانه را متوقف می‌کند

کرونا بحران‌های هویت‌گرایانه را متوقف می‌کند
اگرچه بحران کرونا در کوتاه‌مدت، گروه‌های اجتماعی و زمامداران در نظام جهانی را با «شوک و بهت» روبه‌رو ساخت، اما واقعیت آن است که چنین فرآیندی می‌تواند نظم جدیدی در سیاست بین‌الملل به وجود آورد.

به گزارش خبرگزاري رسا، نظام بین‌الملل در سال‌های بعد از فروپاشی نظام دوقطبی و جنگ سرد، شکل‌بندی‌های مختلف سیاست، قدرت و امنیت را تجربه کرده است. ارزیابی‌های انجام ‌شده بیانگر این واقعیت است که جهان در فضای سیاسی و بین‌المللی پسادوقطبی، امنیت کمتری داشته است. در این دوران، زمینه‌های درگیری هویتی، سیاسی و جنگ‌های پایان‌ناپذیر منطقه‌ای به وجود آمده است. ستیزش‌های ایجاد شده منجر به ظهور ناسیونالیسم در آمریکا، اروپا، آفریقا و آسیا شده است. ناسیونالیسم جدید همانند سال‌های آغازین قرن 19 می‌توانست زمینه‌های جنگ جهانی جدیدی را به وجود آورد.

در بسیاری از کشورها، ناسیونالیسم ابعاد جدیدی از ایدئولوژی، هویت، قدرت و ستیزش را بازتولید کرده است. پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، تثبیت موقعیت پوتین در روسیه و ظهور اردوغان به‌عنوان رئیس‌جمهور قدرتمند ترکیه تماما بیانگر شکل جدیدی از رقابت‌های سیاسی و امنیتی بوده است. هر یک از بازیگران تلاش داشتند تا سیاست قدرت را گسترش دهند و خصومت و کینه را در حوزه‌های جغرافیایی مختلف بازتولید کردند. در این شرایط، هیچگونه احساس مشترک درباره «امنیت انسانی» وجود نداشت. اگرچه در سال‌های دهه 1980 به بعد، مفاهیم مربوط به امنیت انسانی در حوزه ادبیات سیاسی و روابط بین‌الملل مطرح شده، اما الگوی سیاست قدرت با واقعیت‌های امنیت انسانی کاملا متفاوت به نظر می‌رسید. بحران یمن، سوریه و عراق نشان داد موضوعاتی همانند جنگ، تبعیض‌نژادی، حقوق زنان، مهاجرت، پناهندگان و کودکان لطمه‌دیده از شرایط بحران هیچگونه مخاطبی در سیاست جهانی ندارند. کشورهای اروپایی درصدد برآمدند مرزهای خود را در برابر مهاجران ببندند.

زمینه‌های بین‌المللی تهدیدات امنیت انسانی و امنیت بهداشتی

به همان‌گونه‌ای که بحران‌های اجتماعی ریشه در سیاست اقتصادی و امنیتی کشورها دارد، بحران کرونا که مبتنی بر نشانه‌هایی از امنیت انسانی است، ریشه در الگوهای کنش بازیگران موثر سیاست بین‌الملل داشته است. ظهور و گسترش ناسیونالیسم جدید مبتنی بر سیاست قدرت را می‌توان در زمره عوامل و نیروهای بحران‌ساز در نظام جهانی دانست. الگویی که جنگ همه علیه همه در همه حوزه‌های سیاسی و اقتصادی را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت. قدرت‌های بزرگ و کشورهای صنعتی از تمامی قدرت و قابلیت خود برای حداکثرسازی سود اقتصادی بهره گرفتند.

محور اصلی سیاست‌های آمریکا در دوران دونالد ترامپ مبتنی بر مقابله با کنوانسیون‌های بین‌المللی، نادیده گرفتن حقوق بین‌الملل، عبور از اتحادیه‌های چندجانبه و مقابله با سیاست جهانی و موضوعات مبتلابه آن بوده است. بسیاری دیگر از کشورهای صنعتی اروپا نیز از الگوی دونالد ترامپ برای بهینه‌سازی موقعیت خود بهره گرفتند. کشورهای قدرتمند در اقتصاد و سیاست جهانی، هیچگونه سازوکاری برای کنترل بحران و ستیزش در پیش نگرفتند. ضرورت‌های سیاست قدرت به گونه‌ای بود که هر کشوری صرفا درصدد حفظ تولید ناخالص داخلی، امنیت اجتماعی و رشد اقتصادی خود برآمده بود.

نگرش بشردوستانه و حقوق بشردوستانه در غبار جنگ‌های هویتی و منطقه‌ای نابود شده بود، به همان‌ گونه‌ای که سرنوشت انسان‌های آواره مهاجر در وضعیت نابودی قرار داشت. در این شرایط، نیروهای جهانی اقتصاد و سیاست تمامی تلاش خود را برای حداکثرسازی قدرت و رشد اقتصادی به انجام رساندند. دونالد ترامپ براساس انگاره ناسیونالیسم آمریکایی و «آمریکا اول»، شلیک نهایی به فرآیندهای امنیت انسانی و امنیت زیست‌محیطی را به انجام رساند. دونالد ترامپ از کنوانسیون‌های فرهنگی، امنیت انسانی و زیست‌محیطی خارج شد و جدال امنیتی جدیدی علیه کشورهای اروپایی، چین، روسیه و ایران به انجام رساند.

سیاست موازنه تهدید و قدرت موسع در نظام جهانی

تمامی نشانه‌های سیاست جهانی که عمدتا از سوی ایالات‌متحده و بازیگران بحران‌ساز نظام جهانی در پیش گرفته می‌شد، بیانگر آن بود که جنگ‌های جدید در حال ظهور است. واقعیت آن است که «کرونا» به بازیگران سیاست بین‌الملل هشدار داد امنیت جهانی در گرو عقلانیت اجتماعی و انسانی است. کرونا توانست به‌عنوان نشانه‌ای از تهدید جمعی، نظام بین‌الملل را با شوک جدیدی از بی‌ثباتی اقتصادی، انسانی و اجتماعی روبه‌رو سازد. شاید بتوان به این موضوع اشاره داشت که کرونا توانست «موازنه تهدید» جدیدی در سیاست بین‌الملل به وجود آورد.

هرگاه موازنه تهدید به وجود می‌آید، بازیگران سعی می‌کنند تضادهای خود را کاهش داده و برای مقابله با تهدید جدید تلاش کنند. سیاست قدرت در قرن 21 می‌توانست تهدیدات شدید و گسترده‌ای را علیه کشورها به وجود آورد. جنگ‌های منطقه‌ای از قابلیت لازم برای تسری به حوزه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برخوردار بود. هرگونه معادله قدرت براساس حداکثرسازی سود محاسبه می‌شد. گروه‌های اجتماعی نیز احساس می‌کردند زمامداران جنگ‌طلب آنان درصدد بهینه‌سازی اعتبار، قدرت و مصلحت شهروندان هستند، در‌حالی‌که آنان صرفا به معادله سود-هزینه براساس اراده کنشگری مبادرت می‌کردند.

کشورهای قدرتمند نظام جهانی و زمامداران آنها که در «دام ناسیونالیسم ستیزه‌جو» قرار گرفته بودند، درک دقیقی از «قدرت موسع» نداشتند. قدرت موسع به مفهوم پیوند مولفه‌های اجتماعی، انسانی، زیست‌محیطی، بهداشتی و حقوق بشردوستانه با ضرورت‌های سیاست جهانی بوده است. بحران کرونا به تمامی شهروندان هشدار داد، سیاست قدرت بدون درک مولفه‌های اجتماعی و امنیت انسانی نمی‌تواند منجر به ثبات و آرامش برای شهروندان شود. به همین دلیل است که بحران کرونا هشدار جدید به تمامی شهروندان، زمامداران و نهادهای بین‌المللی برای بازتعریف سیاست قدرت محسوب می‌شود.

پیامدهای کوتاه‌مدت بحران کرونا در سیاست جهانی

واقعیت آن است که بسیاری از زمامداران، خود نیز احساس تهدید می‌کنند. بحران کرونا می‌تواند «بازگشت به خویشتن» را بین زمامداران ایجاد کند. مثبت اعلام شدن تست کرونای بوریس جانسون، همسر نخست‌وزیر کانادا و علی لاریجانی تماما بیانگر آن است که ویروس کرونا، استثناپذیر نیست. در حوزه سیاست قدرت زمامداران نیز می‌تواند لانه کند. به همین دلیل است که الگوی رفتاری زمامداران و کارگزاران سیاست قدرت براساس انگاره‌های چندبعدی‌تری شکل گرفته است.

هرگونه بحران اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی آثار خود را در الگوهای رفتاری کشورها به جا می‌گذارد. هم‌اکنون زمامداران بسیاری از کشورها به این موضوع واقف شده‌اند که در شرایط بحران کرونا باید تمامی تلاش خود را برای حفاظت از جان انسان‌ها و امنیت شهروندی به عمل آورند. اگرچه برخی زمامداران همانند دونالد ترامپ درصدد هستند معادله امنیت انسانی را تحت‌الشعاع ضرورت‌های دولت‌داری قرار داده و در چنین شرایطی، موضوع مربوط به حکمرانی خوب و موثر را با «نگرش مالتوسی» خود حاشیه‌ای سازند.

بحران کرونا توانست فرآیندهای توسعه صنعتی، بحران‌های منطقه‌ای، هویت‌گرایی لجام‌گسیخته و ستیزش‌های پایان‌ناپذیر منطقه‌ای را محدود و کنترل کند. جدال‌های امنیتی آمریکا علیه ایران محدود شده است. اگرچه دونالد ترامپ هنوز بر ضرورت مقابله با «جبهه مقاومت» در محیط منطقه‌ای تاکید دارد. واقعیت آن است که روسیه و چین هم رویکرد مشابهی با آمریکا برای محدودسازی قدرت جبهه مقاومت دارند. تصویب قطعنامه شورای امنیت علیه گروه‌های اجتماعی مقاومت در یمن بیانگر آن است که سیاست جهانی از «عقلانیت قدرت تاکتیکی» حمایت به عمل آورده و به همین دلیل با نیروهای اجتماعی مقابله و رویارویی داشته است.

پیامدهای طولانی‌مدت بحران کرونا در سیاست جهانی

اگرچه بحران کرونا در کوتاه‌مدت، گروه‌های اجتماعی و زمامداران در نظام جهانی را با «شوک و بهت» روبه‌رو ساخت، اما واقعیت آن است که چنین فرآیندی می‌تواند نظم جدیدی در سیاست بین‌الملل به وجود آورد. کشورهای صنعتی به این موضوع واقف شدند که تهدیدات زیست‌محیطی و بهداشتی همانند چالش‌های هویتی، جنگ‌های تروریستی و ستیزش‌های منطقه‌ای می‌تواند امنیت روانی جامعه و دولت را با چالش روبه‌رو سازد. چنین فضایی می‌تواند شکل جدیدی از «درماندگی دولت» را بازتولید سازد.

 در سال‌های آینده موضوعات مربوط به محیط‌زیست، بهداشت و مقابله با بیماری‌های واگیردار، بخشی از سازوکارهای مربوط به امنیت انسانی، اجتماعی و راهبردی تلقی خواهد شد.

 در جهان پساکرونا، نظریه‌های انتقادی روابط بین‌الملل مطلوبیت بیشتری در سیاست جهانی پیدا خواهد کرد. مفهوم امنیت انسانی و امنیت بهداشتی بازتولید می‌شود.

 بحران کرونا جهانی را در کوتاه‌مدت شکل می‌دهد که بخشی از اختلافات سیاسی و امنیتی کشورها در فضای رکود قرار می‌گیرد. کشورها تلاش می‌کنند تا شکل جدیدی از همکاری‌های اقتصادی، اجتماعی و انسانی را بازتولید کنند.
 ناسیونالیسم ستیزه‌جو که در کشورهای آمریکا، روسیه، چین و ترکیه گسترش یافته، تحت‌تاثیر فضای روانی و ضرورت‌های جدید نظام جهانی بازتولید خواهد شد. در چنین فرآیندی، اعتبار دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری نوامبر 2020 کاهش خواهد یافت.

 کرونا اصلی‌ترین دشمن سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و بین‌المللی دونالد ترامپ بوده و احتمال شکست وی در انتخابات نوامبر 2020 بسیار زیاد خواهد بود.

 سیاست جهانی براساس معادله امنیت هم‌بسته شکل می‌گیرد. باری بوزان قبلا مفهوم «مجموعه‌های امنیتی» را مطرح کرد. مجموعه‌های امنیتی جدید براساس درک موسع قدرت شکل می‌گیرد. مفاهیمی همانند امنیت انسانی، امنیت بهداشتی و همکاری‌های چندجانبه به موازات الگوهای رفتار تهاجمی مبتنی بر سیاست قدرت کشورهایی با رویکرد ناسیونالیستی بازتولید می‌شود.

 اگرچه رئالیسم به‌عنوان نظریه مسلط سیاست قدرت و نقش دولت در سیاست جهانی باقی خواهد ماند، زمامداران و کشورها تلاش می‌کنند از سازوکارهایی استفاده کنند که مبتنی بر درک موسع قدرت باشد./1360/

ارسال نظرات