حامد الگار شیعه پژوه غربی راه یافته به حقیقت
اشاره:
سلسله گفتگوهای اختصاصی خبرنگار خبرگزاری رسا با استاد قاسم تبریزی در محل کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی وابسته به مجلس شورای اسلامی در خصوص جریان مورخ مستشرقان معاصر در ایران به معرفی حامد الگار از ایران شناسان همسو رسید. الگار در دانشگاه برکلی مطالعه خود را بر روی تاریخ معاصر ایران آغاز کرده و به مرور به مناطق و دورههای تاریخی دیگر نیز ورود پیدا کرده است. وی دیدارهایی با امام خمینی (ره) داشته است. تبریزی در این قسمت مرور و بازنگری به آثار و اندیشه های حامد الگار، ایران شناس معاصر درباره نقش روحانیت در بیداری ملت ایران و علل شیعه شدن وی دارد. با هم این قسمت خواندنی را ملاحظه می کنیم.
حامد الگار
در ایرانشناسان یکی از چهرههای مثبت حامد آلگار است. او اصالتاً انگلیسی است و به عنوان دانشجو به ایران میآید و در دانشگاه تهران و مدتی نیز دانشگاه اصفهان درس میخواند. در جریان پانزده خرداد او در تهران شاهد و ناظر بود. این هم در نوشتههایش هست و هم اینکه با خودش نیز جلسه داشتیم. او الآن در خارج است و خیلی دلش میخواهد به ایران بیاید. منتظر بود کسی او را دعوت کند یک مکانی نیز به او بدهند تا هفت هشت ماه بماند و درباره امام یک کار تحقیقی بکند. او آمد، اما کسی توجه نکرد و برگشت.
بههرحال او در ایران شاهد جریان پانزده خرداد بود؛ همین باعث میشود گرایشی به مذهب و دین پیدا کند. میگفت «من به مشهد رفتم تا ببینم چگونه شهری است. وقتی میخواستم داخل حرم بشوم، از من پرسیدند شما مسلمان هستید؟ گفتم نه. راهم ندادند و گفتند نمیتوانی داخل بروی. ناراحت نشدم. برگشتم؛ دیدم پیرمرد دستفروش قرآن میفروشد. قیمت قرآن را پرسیدم، گفت سه تومان. پیرمرد پرسید تو مسلمان نیستی؟ گفتم نه. گفت پس قرآن به تو نمیفروشم. گفتم 5 تومان از شما میخرم. گفت اصلاً به شما نمیفروشم. گفتم 8 تومان، قبول نکرد؛ در حالی که به همان سه تومان هم نیاز داشت. باز هم ناراحت نشدم. به مسافرخانه رفتم و از بالا حرم را نگاه میکردم. بعد از مشهد رفتم. این باعث شد من مطالعه کنم».
موضوع پایاننامه تحصیلی حامد الگار «نقش روحانیت در انقلاب مشروطیت» بود. این کتاب بعدها با عنوان «دین و دولت در ایران، عصر مشروطیت» ترجمه شد. آقای ابوالقاسم سری آن را ترجمه کرده است.
حامد الگار، کتاب دیگری درباره امام خمینی نوشت. در این کتاب علاوه بر زندگینامه امام، چند تا از بیانیهها و صحبتهای امام را نیز آورد.
این کتاب انحراف ندارد، اما اشکالاتی دارد. در جلسهای آقای دکتر مصطفی محقق داماد به آقای الگار گفت من بررسی کردم دیدم به بعضی منابع اشاره نکردهاید. ایشان گفت من آن موقع پنج شش منبع بیشتر نداشتم. مانند امروز نبود که این همه منابع و مآخذ در دسترس باشد.
بههرحال او بهتدریج درباره اسلام تحقیق میکند و مسلمان میشود و مذهب حنفی را انتخاب میکند. همسر او اهل ترکیه است. او درباره امام(ره) تحقیق میکند. در آمریکا نیز با انجمن اسلامی دانشجویان مرتبط بود. آقای شیخالاسلامی و همکارانش آن موقع در آمریکا فعالیت میکردند. حامد آلگار با آنها آشنا بود. چند تا از کتابهای دکتر شریعتی مثل کتاب حج را ترجمه میکند. او دو مقاله مفصل مینویسد؛ یکی درباره نیروهای مذهبی در قرن هجده و نوزده، و دیگری نیروهای مذهبی در ایران قرن بیستم. در مقاله دوم نیروهای مذهبی را به زمان آیت الله بروجردی میرساند. میتوان گفت یکی از منابع خوب تاریخ روحانیت ما است که میتوان به آن استناد کرد. اگر کتاب دکتر محمدحسن رجبی یا کتاب رسائل و اعلامیههای علما در دسترس او بود، کتابش قویتر بود؛ ولی با توجه به منابع زمانِ تدوین کتاب، کار جالبی است. انتشارات طرح نو این کتاب را با عنوان «سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی» ترجمه کرده است. این کتاب در سال 1371 نوشته شده و از مجموعه کمبریج آمده است.
حامد الگار کتاب دیگری دارد به نام «انقلاب اسلامی». او این کتاب را در زمانی که امام در پاریس بود نوشت. مجموعه سخنرانیهایش در مجموعه اسلامی دانشجویان اروپا است. این کتاب دو ترجمه شده است؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 62 آن را ترجمه کرد. ترجمه مرتضی اسعدی که انتشارات قلم آن را منتشر کرد. این کتاب از کتابهای خوب است.
کتابی دارد درباره میرزا ملکمخان و سید جمالالدین اسدآبادی که شرکت انتشار آن را منتشر کرده است. البته این کتاب جای نقد دارد؛ چون معلوم است اطلاعاتش درباره سید جمال کم است.
«نهضت بیدارگری و انقلاب اسلامی در ایران» کتاب دیگر حامد الگار است که آقا دکتر سید محمدمهدی جعفری آن را ترجمه و شرکت انتشار منتشر کرده است. این کتاب یک بار بیشتر چاپ نشده است. این هم یک مسئلهای است که کتابهای مثبت همیشه کم چاپ میشود.
حامد الگار، کتاب دیگری درباره امام خمینی نوشت. در این کتاب علاوه بر زندگینامه امام، چند تا از بیانیهها و صحبتهای امام را نیز آورد. این کتاب حدود چهارصد صفحه و در قطع وزیری و به زبان انگلیسی چاپ شد. به ایران نیز آمد و گفت دوست دارم یک کتاب درباره امام خمینی بنویسم؛ که ما مجموعه کتابهای اسناد امام و یاران امام را که تعداد قابل توجهی بود، به او نشان دادیم. او پرسید این همه کتاب را من باید بخوانم تا کتاب بنویسم؟ گفتم نه، دوستانی داریم که این کتابها را تقریر کردهاند. شما اگر به اینجا بیایید و کار را شروع کنید، یادداشتها را در خدمت شما قرار میدهند؛ شما نیز روش تاریخنگاری را به آنها آموزش میدهی. گفت خیلی خوب است. حامد الگار یکی از کسانی است که دغدغه کار دارد.
آیت الله سید مجتبی موسوی لاری –خدا رحمت کند ایشان را- سه جلد کتاب درباره اصول عقاید نوشته بود. بعد وزارت ارشاد آن را در پنج جلد منتشر کرد. در سال 62 آیت الله موسوی لاری این کتاب را برای آقای حامد آلگار میفرستد تا آن را به انگلیسی ترجمه کند. آیت الله موسوی لاری مکاتبات زیادی با خارج از کشور داشت. ایشان دو سال قبل فوت کرد و یک شخصیت ناشناخته است. رهبر انقلاب نیز از ایشان تقدیر کرد. ایشان کارهای نیمهتمام زیادی دارد.
بههرحال حامد الگار، بخشهای توحید، نبوت و معادِ این کتاب را ترجمه میکند و بخشهای امامت و عدل را ترجمه نمیکند و به آقای موسوی مینویسد چون من اعتقاد ندارم ترجمه نمیکنم. آقای موسوی در جوابش نوشت فقط یکبار بخوان، ولی ترجمه نکن. آقای حامد الگار نیز این دو بخش از کتاب را مطالعه میکند. سؤالاتی برایش پیش میآید. بعد از تحقیق، شیعه میشود. او نامهای به آقای موسوی مینویسد و میگوید من شیعه شدهام، ولی این مسئله را در جایی مطرح نکنید؛ چون همسرش در ترکیه بود و به آن کشور رفتوآمد زیادی داشت. نمیخواست این مسئله رسانهای شود. اما بعد از پنج شش ماه، نامه دیگری مینویسد و میگوید اگر شیعه شدن من را مطرح کردید، اشکالی ندارد، بگذارید مردم بدانند من شیعه شدهام.
ارتباطات آقای حامد الگار با بچههای مذهبی خوب است. اگر این دائرةالمعارفهایی که به دست آدمهای ناجور مانند ایرج افشار و... دادهایم، به چنین شخصیتهایی میدادیم، مدخلهای خوبی برایمان تهیه میکردند. ولی سرمایهگذاری نمیکنیم.
ارتباطات آقای حامد الگار با بچههای مذهبی خوب است. اگر این دائرةالمعارفهایی که به دست آدمهای ناجور مانند ایرج افشار و... دادهایم، به چنین شخصیتهایی میدادیم، مدخلهای خوبی برایمان تهیه میکردند. ولی سرمایهگذاری نمیکنیم. مثلا میتوانستیم در شهرک اکباتان یک آپارتمان به ایشان بدهیم، و برای رفتوآمدش یک راننده و ماشین در اختیارش بگذاریم. او میتوانست یکی دو سال اینجا زندگی و خدمت کند.
یکبار به او گفتم چه کار میکنی؟ گفت میخواهم به تاجیکستان بروم و درباره مسائل دین و عرفان در آنجا تحقیق کنم. یکبار دیگر نیز برای شرکت در همایش با او تماس گرفتم و دعوتش کردم که گفت فعلاً معلوم نیست بیایم. دیگر با او تماس نداشتم.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی