این منطقه ممنوعه قدرت «شایسته» فروپاشی است!
به گزارش خبرگزاری رسا، بحث «ورود به منطقه ممنوعه قدرت» یا «منطقه شهروندان درجه یک» پس از ۱۶ سال یک بار دیگر اینبار از سوی عبدالناصر همتی مطرح شد. اینکه چنین منطقهای وجود دارد یا نه، همواره محل نزاع دولتهای مستقر با منتقدان خود بوده است. با عنایت به اینکه شواهد وجود منطقه خاص، کم نیست، دولت جدید و شخص آقای رئیسی که عنوان «انقلابی» و «مردمی» را با خود همراه کرده است، کاری دشوار و یک انقلاب به تمام معنی پیش روی خود دارد تا این منطقه ممنوعه را ویران و به آن وعده شایستهسالاری و پایان دادن به قبیلهسالاری مدیریتی در کشور عمل کند.
در مناظرات انتخاباتی ۱۳۸۴ محمود احمدینژاد اولین بار از اصطلاح «ورود به منطقه ممنوعه» استفاده کرد: «ظاهراً وارد محدوده ممنوعه شدهام و پای خود را بیش از حد دراز کردهام!» آن زمان این اظهارات بسیار مورد توجه مخاطبان او قرار گرفت و سهم عمدهای در پیروزیاش داشت. هرچند هشت سال بعد او خود به بخشی از این منطقه ممنوعه قدرت تبدیل شد که آن را جز برای خود و چند نفر از دوستان نزدیکش نمیپسندید و در ۱۳۹۲ تلاش کرد با مدل معروف به «پوتین-مدودف» در قدرت باقی بماند و دیگران را از چرخش قدرت بیرون کند!
حالا و پس از ۱۶ سال آقای همتی نامزد مورد حمایت بیشتر احزاب اصلاحطلبی شکست خود را که حتی از نفر دوم و آرای باطله هم کمتر رأی آورد-البته در مدعایی قابل مناقشه- به گردن خواص اصلاحات انداخت که تمام و کمال پشت او نیامدند و به ایما و اشاره بسنده کردند. او این رفتار سران اصلاحات را تعبیر به «نپذیرفتن همتی به عنوان شهروند درجه یک» کرده است. به این معنا که منطقهای از قدرت وجود دارد که از نظر سران اصلاحات مربوط و مخصوص به از ما بهتران است و شهروند درجه دویی مثل همتی برای آنان قابل تحمل و حمایت نبوده است: «برخی اصلاحطلبان مرتب میگفتند چرا کاندیدا شدی؟! فکر میکنند ما شهروند درجه دو هستیم، و آنها درجه یک! بزرگان اصلاحات، امروز و فردا کردند و در نهایت حمایتی نکردند. تاریخ و مردم قضاوت میکنند. جفایی که دولت در حقم کرد، هیچ وقت یادم نمیرود.» با اینکه به تجربه و شواهد دیگر معین بود که اگر خود ایشان هم رأی میآورد، بخشی از همان منطقه ممنوعه بود و در آن هضم میشد، اما به هر حال این اظهارات نشان میدهد که قبیله مدیران دولتی بسیار در هم تنیده و قدرتمند شده است و باز کردن این کلاف پیچیده و بافتن عبای شایستهسالاری بر تن مدیریت در کشور بسیار دشوار است و البته از دولت جدید انتظار میرود که از عهده آن برآید و به وعده خود عمل کند، همچنانکه رئیسجمهور منتخب پس از پیروزی در سخنانی گفت که فکر شب و روزش اصلاح نظام اداری و حذف رانت و فساد قدرت از مدیریت اجرایی کشور است.
بارها از زبان مردم شنیدهایم که چطور میشود در خانواده مدیران دولتی همه برادران و خواهران «شایسته» میشوند؟! و در برخی دیگر از خانوادههای دولتی، نیمی مشغول به انجام وظیفه مدیریت و نیم دیگر مشغول فساد و رانتخواریاند! و آیا نباید به این قبیلهگرایی و ناشایستهسالاری بدگمان بود؟
این وضعیت سبب شده تا در سالهای پس از جنگ و آغاز قدرتیافتن کارگزاران سازندگی، گاهی کنایه «قلعه حیوانات جورج اورول» را از زبان مردم نسبت به مدیریتهای اجرایی و دولتی کشور بشنویم.
اگر همزمانی گام دوم انقلاب را با به قدرت رسیدن دولتی که تابلو «انقلابی و مردمی» دارد، فرصت مناسب و مبارک برای شایستهسالاری بدانیم، باید از دولت سیزدهم خواست که برنامه دقیق خود را برای اولاً «شایستهسالار کردن مدیریتها» و ثانیاً «ایجاد این احساس و باور در مردم که شایستهسالار شدهایم» به صورت شفاف بیان کند. صرف تغییر گسترده مدیران دولتی به معنی شایستهسالاری نیست. چنانکه در دولت نهم این اتفاق با کموبیش تغییر ۲ هزار مدیر ارشد اتفاق افتاد، اما احساس شایستهسالاری به وجود نیامد. شایستهسالاری واقعی گاهی بر حفظ برخی مدیریتها و گاهی در ریشهکنی بنیادین برخی دیگر است و مهمتر از آنکه هیچ فرد متعهد و متخصصی باقی نماند که تمایل به ورود به دایره قدرت را داشته باشد، اما نه به دلیل شایسته و متعهد نبودن بلکه به خاطر بسته شدن این دایره، اجازه ورود نیابد.
شنیدهها حاکی است که رئیسجمهور منتخب، بسیار غیرسفارشپذیر است و لابیکردن با او برای ورود به قدرت به عکس خود بدل میشود. امید است که اینچنین باشد. یک «نشانه» به ایشان نشان میدهیم: هر کس که بیشتر تقلا برای ورود به کابینه کرد و از یمین و یسار رئیسجمهور را برای ورود به کابینه زیر فشار گذاشت، بیشتر سزاوار تشکیک در شایسته بودن اوست.