یک راه سخت و طولانی
به گزارش خبرگزاری رسا، آن زن باهوش، بااستعداد و پرانرژی که در دانشگاه پزشکی نظر همه را به سمت خود جلب کرده بود تبدیل به یک هیولای افسارگسیخته شده بود که با ایجاد یک آتشسوزی عمدی دوتا از سه فرزند خودش را به فجیعترین شکل ممکن از بین برد! آدم باید از چه حقارتی عبور کند که از آن رویای آمریکایی شیرین به این کابوس مهیب نقلمکان کند؟ قصه بسیار تلخی است، برای روز مادر خیلی تلختر است اما واقعیت همیشه آن چیزی نیست که ما در رویاها میبینیم.
بلند بالای تیم ملی
توی تیم ملی فوتبال زنان ایران یک بازیکن هست که از همه بلندتر است، از همه بالاتر ایستاده و کاملترین فوتبالیست زن ایرانی است، الهام فرهمند که از مدتها پیش دیگر یک نفر نیست! الهام فرهمند با آن عکس که آرنیکا را روی گردنش بلند کرده این روزها بالابلندترین زن ورزش ایران است، زنی که از خیلی از مردهای مدالآور هم بلندتر شده و همه اینها به لطف آن همای سعادتی است که روی شانههای او نشسته، همان همایی که لقب مادر را برای او به ارمغان آورده، همانی که یک زن را کامل میکند.
فرهمند اینقدر محبوب شده که مردها هم به ستایش او زبان باز کردند و وقتی توی زمین میرود نماد مادری است که میتواند در اوج باشد، قهرمان باشد، ستاره باشد اما همزمان مادر هم باشد. راهی که او طی کرده چه تفاوتی با دبرا گرینهای دنیای نئونی غرب دارد؟
بدون شک مردم ما نیاز به افرادی دارند که برای جامعه فداکاری کنند، افرادی که دنیای مردم را با ایثار دنیای خود تغییر دهند، آدمهایی که اولویت را از روی خودشان بردارند، اما این دیگران آیا خانواده را شامل نمیشود؟ مصاحبه با یکی از مدیران فرهنگی کشور ذهنم را به این موضوع معطوف کرد که چرا خانواده از اولویت آدمهایی که میخواهند ایثار کنند خارج میشود؟ آن مدیر فرهنگی میگفت که به مدیران اجرایی کشور اصرار دارد عکسهای خانوادگیشان را منتشر کنند، میگفت بارها از آنها خواسته که وقتی برای جوانها الگو میشوند طوری رفتار کنند که جوانها فکر نکنند برای خدمت به خلق خدا باید بنیان خانواده را فدا کرد، اشاره جالبی هم داشت، میگفت نامههای حاجقاسم سلیمانی به دخترش فاطمه را بخوانید، رفتار امامخمینی را با فرزندان و عروسها ببینید، از آنها الگو بگیرید، تکنوکراسی ما را از اساسیترین بنیان اجتماعیمان غافل میکند، از روزها و شبهای ما بدون خانواده چه چیزی باقی میماند؟
یک راه سخت و طولانی
ورزشکارها یک شعاری دارند که میگوید: «تمرین سخت، مسابقه آسان»! یعنی اگر سخت تمرین کنید توی مسابقه کار شما راحتتر و مسابقه آسانی پشت آن تمرینهای سخت انتظار شما را میکشد.
این اما یک نکتهای در پس خود دارد، ورزشکاری که روی تشک، روی چمن، توی میدان، روی آب و هرجای دیگری مسابقه میدهد حاصل انباشتی از فشارها و سختیهای فراوانی است که هیچکدام از ما نمیتوانیم آن را بدون تجربه درک کنیم، بسیاری از نبودنها، نرفتنها، ندیدنها و در عوض فشارهای تمرین، رژیمهای سخت غذایی و حاشیههایی که یک ورزشکار را مورد حمله قرار میدهد میشود آن کسی که توی زمین مسابقه میبینید. میشود آن کسی که جام قهرمانی را بالا میبرد.
آن کسی که امروز پیراهن تیم ملی را به تن کرده بیشتر و بهتر از همه این راه را طی کرده است، حالا تصور کنید این قهرمان توی همین روزهایی که درگیر تمرین سخت بود، درگیر مادرشدن هم باشد، چقدر این تمرین سختتر میشود؟
بعد از اینکه دبرا گرین، همان پزشک باهوشی که همه آیندهای بینظیر برای او تصور میکردند بچهدار شد کمکم دچار جامعهای شد که زنها را آنقدر هم که ادعا میکرد نمیپذیرفت، حالا تصور کنید این زن مادر هم باشد.
دبرای پردرخشش کمکم سر این دوراهی که مادر است یا یک ستاره در علم پزشکی خودش را گم کرد، کمکم به جایی رسید که برای خودش قرصهای اعصاب و برای شوهرش سموم گیاهی مهلک تجویز میکرد، یک دائمالخمر که هم نتوانست مادر خوبی باشد، هم نتوانست در حد و اندازههایی که از او انتظار میرفت فعالیت اجتماعی از خود نشان بدهد.
کارشناسان میگویند جامعه و رفتارهای دیگران او را در مسیری قرار داد که باید یکی از این دو راه را انتخاب میکرد: یا یک پزشک خوب بماند، یا یک مادر خوب بشود، در غیر این صورت نمیتواند حد فاصل این دو مقوله را برای خودش درست ترسیم کند.
همینطور هم شد. دبرا گرین که روزی توجه تمام همدانشگاهیهایش را به خودش جلب میکرد، برای جلبتوجه همسرش دومین آتش سوزی ساختگی را هم تدارک دید که حاصل آن کشتهشدن یک پسر و یک دختر او به شکلی بسیار دردناک بود.
شاید قصه دبرا را نشنیده باشید، چون فقط ما در ایران متهم هستیم که دختران را محدود میکنیم، چون از چشم جهان فقط ما هستیم که اجازه پیشرفت به زنها را نمیدهیم، بله، از نظر ما یک زن برای اینکه موفقیت خود را کامل کند بهتر است که مادر شود اما این هیچگاه سدی در مقابل پیشرفتهای او نخواهد بود، این را از لبخندهای مادر و دختری توی زمین چمن استادیومها امروز به شکل واضح میبینید. آنهایی که ما را به محدودکردن زنها متهم میکنند هم آنجا سکوت کردند، هم اینجا چشمهایشان را بستهاند، دنیای عجیبی است!
این چند خط
این چند خط را فقط برای الهام فرهمند مینویسیم، برای آن کسی که زندگی را با خودش به اردوی تیم ملی فوتبال زنان ایران آورده است، آنکه فردا، وقتی آرنیکا بزرگ شد عکسهایش را به او نشان میدهد و میگوید تو یک روز پرچم امید در بین زنان ایرانی بودی! همه آنها که کار خبری میکنند میدانند که استفاده از عناوین خانم و آقا در خبر کار درستی نیست اما من میخواهم به احترام مقام مادر اینطور بنویسم که خانم الهام فرهمند، خیلی خوشحالم از اینکه تو بازیکن تیم ملی کشور من هستی. ما به تو افتخار میکنیم، تو از همین الان که آن نشان مادری را بالای سر بردی قهرمان هستی، قهرمان فوتبال در بین تمام مردها و زنهای این سرزمین! یار دوازدهم تیم ملی کنار زمین نشسته و بازی تو و یارانت را میبیند، آرنیکا یک پیام است، پیامیبرای زنان ایرانی که ببینند میشود بهترین بود، میشود روی قله ایستاد، همزمان که میشود مادر بود.
مرتضی درخشان - نویسنده / روزنامه جام جم