روایتی از جنایت گروهک تروریستی مجاهدین خلق در کرمانشاه
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در روز سوم مردادماه سال ۶۷ منافقان یا همان مجاهدان خلق و ارتش بعثی عراق به تصور اینکه اوضاع داخلی ایران نابسامان است عملیات مشترک خود را با نام عملیات «فروغ جاویدان» و با هجوم زمینی از مسیر سرپل ذهاب آغاز و به طرف شهر کرند پیشروی کردند که به دلیل درگیر بودن نیروهای ایرانی در جبهه جنوب و حمایت تدارکاتی عراق، منافقین در روز ابتدایی حمله خود تا اسلام آبادغرب پیشروی کردند.
گروهک مجاهدین خلق (منافقین) سازمانی تشکیل شده از مبارزان ایرانی با تفکرات مارکسیستی، کمونیستی و ادعای آزادیخواهی برای اشغال ایران با کشور دشمن یعنی عراق متحد شده و به عنوان لشکر فارسی زبان صدام به ایران هجوم آوردند.
مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین در سخنرانی عملیات فروغ جاویدان به افراد خود گفته بود که فقط درگیری کوتاهی در مرز اسلام آباد دارید به طرف کرمانشاه که بروید مردم از شما استقبال میکنند و میتوانید تا تهران که شاید یک درگیری دیگری داشته باشید ادامه دهید.
اما برخلاف تخیل منافقین مردم اسلام آبادغرب نه با گاو و گوسفند بلکه با داس و تبر به استقبال آنها رفتند و به جای اینکه با آنها در کنار دشمن باشند مقابلشان ایستادند و این موضوعی بود که خشم منافق را دو چندان کرد تا جایی که به صغیر و کبیر رحم نکردند.
در کتاب «در کمین گل سرخ» کتابی که زندگینامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی از تولد تا شهادت ایشان، به نویسندگی محسن مؤمنی شریف است عملیات مرصاد را اینطور روایت میکند: کاروان آنان عصر روز سوم مرداد به راه افتاد. از تنگه پاتاق وارد خاک ایران شدند. به کمک ارتش عراق موفق شدند خط اول را بشکنند و با حمایت نیروهای هوایی صدام پیش بیایند. از سرپل ذهاب نیز گذشتند و موفق شدند شهر کرند را تصرف کنند. رجوی خود نیز با خودروی ضدگلوله با آنان میآمد.
برخلاف تصورشان مردم اسلامآباد غرب با گاو و گوسفند به استقبالشان نیامدند بلکه با داس و تبر از خانه و کاشانهاشان دفاع کردند. هر چند شهر سقوط کرد، اما مجاهدان خلق، چنان زهر چشمی از خلق خدا گرفتند که صدام در تمام جنایت هشت سالهاش نکرده بود.
مردم اسلامآباد اولین و آخرین محکومان حکومت منافقین بودند. سازمان مجاهدین خلق ایران که روزی برای نجات مردم ایران از استثمار آمریکا پا به میدان مبارزه گذاشته بود، بر اثر نفوذ ایدئولوژیهای التقاطی چنان به انحراف افتاد که در تاریخیترین لحظات ایران بر سر سفرة صدام حسین نشست و به سوی مردم ایران آتش گشود. این چنین بود که مردم ایران آنان را منافق نامیدند.
قتلعام مردم عادی در بیمارستان اسلامآباد
آن شب در حالی که آنان در اسلامآباد، در بیمارستان امام خمینی(ره) مجروحان را قتل عام میکردند، رادیوشان به مردم کرمانشاه نوید میداد که فردا به سوی آنان میآیند. خبر سقوط اسلامآبادغرب، در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان میکردند، با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانستههای آنان از توانایی ارتش عراق نمیخواند. همان شب تیمسار صیاد، مرد روزهای سرنوشتساز عازم منطقه شد. و در ادامه کتاب به جزییات عملیات و ... پرداخته میشود
وقتی وارد بخش نوزادان شدیم، آن تختهای کوچولو همه سوخته بودند و جنازهها در این تختها مانده بود ، تمام نوزادان با مادرانشان را آتش زده بودند مادرها پای تختها، همه یک تکه ذغال سیاه بودند و بچهها هم مثل یک تکه عروسک سوخته روی تختها، آنجا دیگر طاقت نیاوردیم و نشستیم خیلی گریه کردیم.
اگرچه خاطرات تلخ آنها روز از ذهن کسانی که آن روزگار را زیستهاند پاک نمیشود اما میتوان پررنگ ترین و غیر انسانی ترین قسمت این جنایت را حمله وآتش زدن بیمارستان امام خمینی (ره) اسلام آباد غرب دانست.
بیمارستان امام خمینی (ره) اسلام آبادغرب که در آن روزها یکی از فعالترین مراکز پشتیبانی در طول جنگ بود و قبل از عملیات مرصاد هم چندین بار مورد بمباران به خصوص بمباران خوشهای قرار گرفته بود؛ پس از سقوط اسلام آبادغرب در نخستین روزهای مرداد ۶۷، منافقین وارد این بیمارستان شده و مجروحین دفاع مقدس را به آتش کشیدند. دشمنان ملت ایران تمامی اعضای کادر درمانی بیمارستان که با آنها همکاری نکرده بودند را به شکلهای فجیعی ترور کردند و بعد از آن هم کل بیمارستان را به آتش کشیدن به طوری که بیمارستان پس از ثبت این وقایع دیگر قابل استفاده نبود.
ایران ترابی از پرستاران مناطق جنگی و شاهد عینی فاجعه بیمارستان اسلام آبادغرب در خاطراتش چنین نقل میکند: بیمارستان را که آتش زدند، بعد هم هرچه مجروح در بیمارستان بود با کادر درمان بیمارستان، آوردند بیرون بیمارستان، اعدام کردند ما را بردند اسلام آباد برای بازدید از بیمارستان امام خمینی (ره)، وارد بیمارستان که شدیم، بیمارستان که نبود، واقعاً یک میدان جنگ بود، رگبار گرفته بودند، همه در و دیوار بیمارستان، خراب و ویران، وارد بخشها که شدیم، بخشها همه ویران شده آنچه که برایمان خیلی تأسف آور بود و همه ما بدون استثنا نشستیم و فقط گریه کردیم.
وی تلخ ترین قسمت را بخش نوزادان میداند و در توصیف آن میگوید: وقتی وارد بخش نوزادان شدیم، آن تختهای کوچولو همه سوخته بودند و جنازهها در این تختها مانده بود ، تمام نوزادان با مادرانشان را آتش زده بودند مادرها پای تختها، همه یک تکه ذغال سیاه بودند و بچهها هم مثل یک تکه عروسک سوخته روی تختها، آنجا دیگر طاقت نیاوردیم و نشستیم خیلی گریه کردیم، یعنی برایشان مهم نبود که حالا این نگهبان است، این مریض یا مجروح است، این بسیجی یا سپاهی و یا ارتشی است، از همه قشرها در میان سوختهها دیده میشد که آتش زده و به شهادت رسانده بودند.
بر اساس آمار بنیاد هابیلیان خانواده شهدای ترور کشور، حدود هزار و ۱۰۰ نفر از مردم بیدفاع در تهاجم منافقین به ایران، به شهادت رسیدند که خردسالترین آنها، کودک سه ساله اهل اسلام آباد غرب به نام نوشین شریفی بود که بر اثر اصابت گلوله مستقیم در مقابل چشم مادرش شهید شد و مسنترین شأن قاسم ترکمانی اهل قم با ۸۹ سال سن که به عنوان نیروی داوطلب در عملیات مرصاد شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش به کمر به شهادت رسید.
قسمتی از بیمارستان فنس کشیده بودند و شهدا را انجام میگذاشتند قسمتی دیگر مجروحین که باید اعزام میشدند به کرمانشاه و... منافقین بعد ازتصرف کامل شهر با هدف تبلیغاتی همه مجروجین را در حیاط بیمارستان جمع و شروع به فلیم برداری کردند.
یک شاهد عینی: منافقین تمام مجروحین را اعدام کردند
«هوشنگ مطاعی» تاریخ پژوه حوزه دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار فارس میگوید:عراق که باتمام حمایتهای که از او شده بود نتوانست بود به اهداف شوم خود دست پیدا کند. ۳۰تیر۱۳۶۷ دشمن یک حمله سراسری ازتمام مرزها به مناطق ایران انجام داد و۱۲۰۰کیلومتر جهبه که عمده آن در جنوب بود تا نیروی های نظامی در آن منطقه متمرکز شوند و دشمن منافقین را از غرب وارد ایران کند. دوم مرداد ۶۷ اسلام آباد ،قصرشرین، کرند ،گیلان غرب و...زیر آتش شدید بمباران و توپخانه ها بودند طوریکه بیمارستان اسلام آباد مملو از مجروحین و شهدای بود که از شهرهای اطراف میاورند.
این رزمنده دفاع مقدس که از شاهدان عینی آن روزهاست ادامه داد: قسمتی از بیمارستان فنس کشیده بودند و شهدا را انجام میگذاشتند قسمتی دیگر مجروحین که باید اعزام میشدند به کرمانشاه و... منافقین بعد ازتصرف کامل شهر با هدف تبلیغاتی همه مجروجین را در حیاط بیمارستان جمع و شروع به فلیم برداری کردند.
وی ادامه داد: بعد از اینکه فیلم هایشان را ضبط کردند؛ابتدا مجروحین و شهدا را تیرباران وسپس بیمارستان را آتش زدند که به علت قدیمی بودن ساختمان بیمارستان ساختمان زود آتش گرفت. حالا که سالهاست از همه این اتفاق های میگذرد همچنان داغ آن روزها بر دل مردم شهراست.بسیاری از کسانی که در آن بیمارستان بودند کاملا سوختند.
مطاعی در پایان با تاکید بر اینکه میشود آنها را داعشیهای سال ۶۷ خواند ادامه داد: همین منافقینی که الان دارند فرافکنی و مظلوم نمایی میکنند که در دل مردم جای پیدا کنند وآتش اختشاشات را شعلهور میکنند آروزهایشان به گور میبرند چرا که مردم آنها را خوب میشناسند و با آنها همراه نمیشوند.