سکانس آخر آقای کارگردان؛ روایتی از صحنه وقوع قتل مهرجویی
خبر کوتاه بود اما غم انگیز و وحشتناک. شب گذشته داریوش مهرجویی کارگردان بزرگ کشور و همسرش وحیده محمدیفر به قتل رسیدند. مهرجویی سالهاست به دور از هیاهو در زیبادشت-مشکین دشت گذراندن عمر میکند، قتل دیگر چیست؟
صبح امروز با همکاران راهی منطقه شدیم. از میدان ولیعصر فرخ آباد گذشتیم و وارد بلوار زیبادشت شدیم و به شهرک زیبادشت شمالی رسیدیم.
اولین آشنای مهرجویی
همان اول ورود داخل شهرک قبل از رسیدن به ویلای مهرجویی، با یک نیروی خدماتی میانسال با لباس کار صحبت میکنم، میگوید: مهرجویی انسان بسیار آرام و باشخصیتی بود و با کسی کاری نداشت. ۲۰ سال هست که میشناسمش. همینجا توی این ویلا زندگی میکردند و خیلی کم از خانه بیرون میآمد مگر با خانمش یا یکی از آشناهایشان. از کنار ویلایش که زیاد هم پیشرفته نیست، تا همین اولین میدان ۵۰۰ متر نیست. به سختی میتوانست پیاده برود اما گاهی تا همینجا میآمد و مینشست لبه میدان تا کسی برسد و بلندش کند و برگردد. این اواخر انگار فراموشی هم داشت و گاهی یک چیزهایی یادش میرفت. یک دختر ۱۵-۱۶ ساله دارد که با پدر و مادرش در همین ویلا زندگی میکند و با آژانس مدرسه میرود. انگار همان دختر خبر قتل پدر و مادرش را به نگهبانی شهرک اطلاع داده!
مهرجویی با چه هدفی به قتل رسید؟
یک آقای دیگر هم میآید که نیروی خدماتی میگوید، این آقا به گفته خودش در شهرک سرایدار باغی در نزدیکی ویلای مهرجویی است. ناراحت است و لبه جدول کنار خیابان مینشیند، میگوید: من هم از وقتی مهرجویی اینجا بوده میشناسمش. انسان آرامی بود و کاری به کسی نداشت. چه دلیلی دارد کسی او را بکشد؟ میگویند سر او و همسرش را بریدهاند، بنظر میرسد خبر ندارد پلیس نحوه قتل را ضربات متعدد چاقو اعلام کرده است.
ادامه میدهد. من گاهی میدیدمش. یک سوییت پایین حیاط داشت که کتابخانه ای هم توی همان سوییت داشت. چند سال پیش میخواست همان سوییت را اجاره بدهد. به من گفت مشتری برایش ببرن. یک خانمی را بردم معامله هم بینشان نشد. بیشتر کارهایش را خانمش انجام می داد. از او هم یک دختر جوان داشت. نمیدانم از همسر قبلی هم فرزندی داشت یا نه؟! اما این دخترش اینجا با پدر و مادرش زندگی می کرد.
ویلای قدیمی شماره ۱۴ با پنجرههای سبز
کوچه لادن شرقی انتهای کوچه پراست از پلیس و ماشین های دولتی و خبرنگارانی که از پایتخت آمدهاند. یک ویلا مانده به ته کوچه با شماره پلاک ۱۴ که با صفحه فلزی طلایی روی ستون درب وردی نصب شده. همینجا ویلای داریوش مهرجویی است. یک ویلای قدیمی با دیوارهایی آجری که رویشان را رنگ سفید زده اند و درو پنجرههای آهنی سبزِتیره در وسط یک باغ. روی درب نرده ای ورودی باغ هم یک آیفون تصویری نصب شده.
ظاهرا دو در ورودی به ساختمان ویلا وجود دارد یکی از سمت آشپزخانه در بخش سمت چپ ویلا و یکی از سمت هال. در وسط آشپز خانه یک میز ناهارخوری چوبی با چندتا صندلی هست. من تا همینجا میروم و اجازه ورود به جلوتر را نمیدهند.
مسؤولان بسیاری داخل هستند. از آگاهی کشور هم آمده اند. دادستان و رئیس دادگستری فردیس هم از دیشب در صحنه جرم حضور دارند. سردار هداوند فرمانده انتظامی البرز هم آمد. مانند سکانس فیلم اجاره نشینها افراد زیادی در رفتوآمد هستند، همه سعی دارند کمک کنند تا گوشهای از گره کور قتل هنرمند نامی کشور باز شود.
صحنه وقوع قتل؛ سکانس آخر مهرجویی
تحقیقات در صحنه جرم هنوز ادامه دارد و همچنان ورود خبرنگار به صحنه جرم ممنوع است. دلم میخواست وارد شوم و سکانس آخر مهرجویی را من به روایت چشمهایم بنویسم اما اجازه نمیدهند. عکاس خبرگزاری فارس به ترفندی وارد میشود اما وقت خروج، پلیس رم (حافظه) دوربینش را میگیرد.
ویلا ۳ خوابه است که یکی اتاق کار داریوش مهرجویی است. یکی اتاق خواب با یک تخت دو نفره و دیگری ظاهرا اتاق خواب دخترانه با یک تختخواب یک نفره است.
یک جورهایی خانه شخم زده شده. گاو صندوق کاملا خالی است و ظاهرا محتویاتش به سرقت رفته. اما مقداری از جواهرات همسر مهرجویی روی میز دراور و در معرض دید است و لپ تاپشان همینطور باز روی تخت مانده، اما سرقت نشده است. آلبوم عکس خانوادگی روی تختخواب باز است. پاسپورتها و مدارک و تعدادی عکس همه روی زمین ریخته. خانه یک سگ کوچک هم در منزل هست، اما از خود سگ خبری نیست. کتابی با عکس مهرجویی روی قفسه کتابخانه اتاقش نشسته، انگار با چشمانی باز به صحنه قتل خودش نگاه میکند.
از خون ریخته شده کنار مبل توی هال مشخص است که جسد مهرجویی اینجا افتاده بوده و جسد همسرش در اتاق دخترش پیدا شده، روی تخت اتاق غرق خون است. به گفته کارشناسان جای دست خونآلود روی در و دیوار همین اتاق نشان میدهد که همسر مهرجویی در داخل اتاق خواسته مانع از ورود مهاجم شود و با فشار دست به در و دیوار مقاومت میکرده. اما مقاومت هم نتیجه ای نداشته است.
قاتلِ مهرجویی آشناست؟!
گمانه زنیهای انجام شده گویا حکایت میکند که قاتل مهرجویی و همسرش با اهالی خانه آشنا بوده چون بدون هیچ مقاومتی از درب، وارد خانه شده است. دادستان فردیس هم طی گفتگویی شناسایی چند مظنون به قتل را تایید می کند و ۴ تن هم دستگیر شده اند.
معلوم نیست دختر مهرجویی الان کجاست. بیرون که نیست. داخل ویلا هم خبری از حضور دختر جوان نمی دهند. همان دختری که خبر قتل پدر و مادرش را به نگهبانی ابتدای شهرک و پلیس می دهد.
سروری وکیل جوان مهرجویی هم داخل ویلاست، خارج می شود. از او درخواست مصاحبه میکنم اما توانایی صحبت کردن ندارد. یکی از آشناهایش را می بیند و در بغلش، های های گریه میکند.
زمین خالی و ردپایی از جرم
کنار منزل مهرجویی انتهای کوچه یک ویلای لاکچریست که یک کارگر افغان از آن بیرون میزند. انتهای کوچه یک کیوسک قهوه ای، روبروی ویلا یک زمین خالی بزرگ با دیوارچینی حدود یک متری پر از خاک و نخاله است که سگهای جستجوگر پلیس آنجا مشغول هستند. ظاهرا چیزی هم پیدا کرده اند چون عده ای در حال کَندن محل پارس سگها با بیل و کلنگ هستند. اما هیچ کس جوابی در این خصوص نمیدهد. اجازه نزدیک شدن هم نداریم. بقیه خبرنگاران دوساعتی هست رفته اند. ساعت حدود ۲ ما هم خسته و کوفته ویلای قدیمی ته کوچه لادن شرقی را میگذاریم و راهی می شود.
سکانسی به تلخی یک جنایت
به حال آن دختر دلم میسوزد که چطور میخواهد تا آخر عمر صحنه قتل پدر و مادرش را با خودش حمل کند. چطور تا آمدن پلیس در خانه مانده. این روزها با فوت چند هنرمند آرش میراحمدی، فردوس کاویانی و آتیلا پسیانی حال و روز هنر کشور به ویژه سینمایی ها خوب نبود. حالا با قتل کارگردان دیگری از سینمای ایران یعنی داریوش مهرجویی اوضاع بدتر شد.
پلیس با سگهای تربیت شده در حال جستجوست. صحنه را با همین افکار رها میکنیم. سکانس آخر مهرجویی تلخ بود. به تلخی و وحشتناکی یک جنایت.