۱۴ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۶
کد خبر: ۷۶۸۵۳۶

تمدن غربی آبرویش را از دست داده؛ سروش و گنجی هم می‌دانند

تمدن غربی آبرویش را از دست داده؛ سروش و گنجی هم می‌دانند
سکوت دولت‌های غربی در مواجهه با کشتار بیش از ۵۰ هزار نفر در غزه و هزاران نفر در لبنان و اثر عمیقی بر بخش‌هایی از جریان روشنفکری داشته و آن‌ها را به تغییر دیدگاه در مورد آرمان شهر غربی وادار کرده است.

عبدالکریم سروش، که زمانی می‌گفت «انسان‌های امروزی ترجیح می‌دهند حق‌مدار باشند تا حیوان تکلیف‌گرا»، اکنون به شدت از رفتارهای غیرانسانی رژیم صهیونیستی انتقاد می‌کند و در واکنش به جنایات این رژیم در ضاحیه بیروت می‌نویسد: «انسان‌نماهایی وجود دارند که با هیچ معیار انسانی سازگار نیستند.» همچنین اکبر گنجی، که طیف‌های مختلف سیاسی را تجربه کرده است، در گذشته در مقاله‌ای به محسن کدیور پاسخ داده بود: «عدالت‌ورزی همان‌قدر انسانی است که ظلم و بیداد»، اما اکنون، اسرائیل را «سازمان تروریستی» و «بی‌رحم» می‌نامد.

این پرسش که چرا گنجی از موضع پیشین خود، یعنی توصیف ظلم به‌عنوان امری انسانی، عبور کرده و اکنون به محکوم کردن بی‌رحمی پرداخته، و چرا سروش، که زمانی به حق‌مداری انسان‌ها باور داشت، امروز به اعتراض علیه رفتارهای رژیم صهیونیستی می‌پردازد، شاید پاسخی در وضعیت کنونی جهان داشته باشد. برخی از روشنفکرانی که در دهه 70 برای ایران حکومتی سکولار و منطبق بر نسخه غربی پیشنهاد می‌کردند، اکنون با چشمان بازتری به جهان می‌نگرند.

حمایت آشکار آمریکا و اروپا از رژیم صهیونیستی، با وجود ادعاهای حقوق بشری و سکوت دولت‌های غربی در مواجهه با کشتار بیش از 50 هزار نفر در غزه و هزاران نفر در لبنان و اثر عمیقی بر بخش‌هایی از جریان روشنفکری داشته و آن‌ها را به تغییر دیدگاه در مورد آرمان شهر غربی وادار کرده است که در دهه هفتاد پیاده سازی آن در ایران را آرزو می‌کردند.

سروش چگونه رتوش شد

عبدالکریم سروش، که در گذشته چالش اصلی ایران را میان اخلاق و حقوق می‌دانست و باور داشت که «بسیاری از مسائلی که پیش‌تر غیر‌اخلاقی تلقی می‌شدند، امروز با عنوان حق اخلاقی شده‌اند»، اکنون با صراحت بیشتری به مقابله با رفتارهای غیرانسانی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن می‌پردازد.

او در واکنش به بمباران لبنان،  گفته است: «به مرحله‌ای رسیده‌ایم که از انسان بودن خود شرمگینیم؛ انسان‌نماهایی پدید آمده‌اند که هیچ‌گونه شباهتی با معیارهای انسانی ندارند.» سروش با زبانی تند، عدم پایبندی مدعیان حقوق بشر غربی به اصول و ارزش‌های خود را به سخره می‌گیرد و می‌گوید: «جنایتکارانی که این فجایع را مرتکب می‌شوند، مدعی حقوق بشر هستند و بارها امتحان داده‌اند، اما می‌بینیم که گرگان هار بی‌وقفه می‌تازند و کسی اعتراضی نمی‌کند؛ رئیس این جنایتکاران در سازمان ملل حاضر می‌شود، تهدید می‌کند و با نهایت بی‌شرمی سخن می‌گوید، گویی که بر قله اخلاق ایستاده است. این تراژدی زمانه ماست.»

سروش همچنین از سازمان ملل به‌دلیل ناتوانی و بی‌عملی‌اش انتقاد کرده و گفته است: «شاید اصلاح واقعی جهان به حضور یک مصلح الهی نیازمند باشد. می‌بینیم که نهایت تلاش بشر برای بهبود جهان تأسیس سازمان ملل بوده، اما آن هم تحقیر و تمسخر شده است.» پس از حمله رژیم صهیونیستی به بیمارستان المعمدانی، سروش این رژیم را «قصاب غاصب» خواند و افزود: «هیچ واژه‌ای بهتر از ‘قصابان غاصب’ یا ‘غاصبان قصاب’ برای توصیف این جنایتکاران پیدا نکردم.»

پونز در پیشانی اسرائیل

اکبر گنجی که زمانی به‌عنوان منادی ایجاد حکومتی سکولار در ایران شناخته می‌شد و حتی در کنفرانس برلین برای ترویج این ایده حاضر شد، امروز موضعی کاملاً متفاوت اتخاذ کرده و به شدت علیه رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن، موضع‌گیری می‌کند. این تغییر رویکرد نشان می‌دهد که او حداقل به نسخه که غربی‌ها برای سکولاریزه کردن ایران تجویز می‌کنند دیگر به نسبت قبل اعتمادی ندارد.

گنجی اقدامات و سیاست‌های خشونت‌آمیز رژیم صهیونیستی را همواره محکوم کرده و از آن با عنوان «بزرگ‌ترین سازمان تروریستی جهان» یاد می‌کند. او با انتشار ویدئوهایی از جشن و شادی سربازان اسرائیلی پس از کشتار هزاران فلسطینی و لبنانی، به طعنه از آن‌ها به‌عنوان نازی‌های جدید یاد می‌کند و می‌گوید: «می‌خواهند که هیچ لبنانی در جنوب لبنان حضور نداشته باشد... اسرائیل مخالف قطعنامه 1701 شورای امنیت سازمان ملل است.»

علاوه بر این، گنجی به شدت رویکرد کشورهای غربی را که با حمایت نظامی و تسلیحاتی از اسرائیل به جنایات آن کمک می‌کنند، مورد انتقاد قرار می‌دهد. او تأکید می‌کند که انگلستان یکی از تأمین‌کنندگان اصلی تسلیحات برای اسرائیل است و در صورت پذیرش جنایات جنگی این رژیم به عنوان نسل‌کشی، خودش نیز به عنوان شریک این جنایت شناخته خواهد شد.

گنجی همچنین کاندیداهای هردو حزب سیاسی اصلی آمریکا را به‌خاطر حمایت بی‌چون‌وچرای آن‌ها از اسرائیل نقد کرده و نفاق سیاستمداران غربی را آشکار کرده است. او به‌ویژه از کامالا هریس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، انتقاد کرده و او را به‌عنوان «منافق صهیونیست» توصیف می‌کند که به یهودیان و مسلمانان سخنان متفاوتی می‌گوید اما در عمل تنها حامی اسرائیل است.

گنجی در فعالیت‌های اخیری که درکانال تلگرامی‌اش داشته فساد اخلاقی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، و رویکردهای اسلام‌ستیزانه او را به‌عنوان محور انتخاب کرده است. او ترامپ را اسلام‌ستیز و مسلمان‌ستیز توصیف می‌کند تا به این طریق به اظهارات دروغین او واکنش نشان داده باشد؛ اظهاراتی که طی آن رئیس‌جمهور پیشین آمریکا‌ برای جلب رأی مسلمانان خود را حامی صلح توصیف کرده و از حمایت مسلمانان و اعراب از خود گفته بود.

گنجی به نزدیکی رضا پهلوی به اسرائیل و حمایت او از حملات این رژیم علیه ایران نیز واکنش نشان داده و می‌گوید: «خائن به وطن جز غش کردن یک‌سویه در آغوش اسرائیل هیچ کار دیگری بلد نیست... در تاریخ، از او و سلطنت‌طلبان تنها به عنوان خائن به ایران و مزدور اسرائیل یاد خواهد شد.»

برخورد با دیوار ترک خورده غرب

تحولات اخیر در غرب آسیا و به‌ویژه تشدید خشونت‌ها و جنایات علیه مردم فلسطین و لبنان، تأثیر چشمگیری بر جریان روشنفکری غربگرای ایران داشته است. چهره‌های برجسته این جریان که در دهه‌های گذشته پیروی از مدل‌های غربی را به‌عنوان مسیر اصلی توسعه و پیشرفت ایران معرفی می‌کردند، در مواجهه با مواضع و سیاست‌های غیرمنصفانه غرب، به بازنگری در دیدگاه‌های خود پرداخته‌اند. این تغییر نگرش ناشی از مشاهده رفتارهای متناقض غرب در قبال حقوق بشر و عدالت است.

در جریان درگیری‌ها و بمباران‌های اخیر غزه که هزاران نفر از مردم بی‌گناه قربانی شدند و زیرساخت‌های حیاتی نابود شد، کشورهای غربی نه‌تنها اقدامی بازدارنده انجام ندادند، بلکه با حمایت‌های بی‌پرده خود، این برداشت را تقویت کردند که ارزش و اهمیت جان مردم غرب آسیا در محاسبات آن‌ها کم‌رنگ‌تر از منافع سیاسی و اقتصادی‌شان است. چنین واکنش‌هایی باعث شد تا روشنفکرانی که سال‌ها غرب را به‌عنوان مدل ایده‌آل خود معرفی کرده بودند، به درک جدیدی از واقعیات روابط بین‌الملل و ارزش‌های مورد ادعای غرب برسند.

جریان روشنفکری غربگر که در دهه 70 سکولاریسم با مدل غربی را ترویج می‌کردند امروز به دیوار واقعیت آرمان شهر غرب برخورد کرده‌اند. حقوق بشر که به‌عنوان یکی از ارزش‌های کلیدی غرب معرفی می‌شد، اکنون بیش از هر زمان دیگری به ابزاری برای سیاست‌های دوگانه و بازی‌های قدرت تبدیل شده است. این تجربه، تردیدهای جدی‌ای را در میان روشنفکرانی که سال‌ها به حمایت غرب امید بسته بودند، برانگیخته و آن‌ها را مجبور به واکنش‌های کرده است که عدول از مواضع آن‌ها در دهه 70 محسوب می‌شد.

ارسال نظرات