یادداشت؛
نبرد مردان خاکستری روی پردههای نقرهای

نقدی بر بازنمایی سازمان سیا در سینمای آمریکا؛ قدرتی بر پرده نقرهای اما شکستخورده در واقعیت و البته راه نرفته سینمای ایران در نمایش حقیقت در نبردهای اطلاعاتی و امنیتی جهان.
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، سینما در قرن بیستم و بیستویکم تنها یک هنر یا صنعت سرگرمی نبوده است؛ بلکه ابزار سیاست، بازتولید قدرت، مهندسی افکار عمومی و شکلدهی به هژمونی جهانی نیز بوده است. اگر هالیوود را «دست نامرئی سیاست خارجی آمریکا» بدانیم، سازمان سیا بیتردید یکی از مهمترین کاراکترهایی است که این دست نامرئی همواره بر پرده نقرهای بازنمایی کرده است. از دهه ۶۰ میلادی تاکنون، فیلمهای متعددی ساخته شدهاند که مأموران سیا را قهرمانانی باهوش، کارکشته و شکستناپذیر تصویر کردهاند. این تصویر، گرچه در سینما بهدقت طراحی و تکرار شده، اما در واقعیت، فاصلهای عمیق با حقیقت کارنامه این سازمان دارد؛ کارنامهای مملو از شکست، رسوایی، خطاهای استراتژیک و ناتوانی در مواجهه با خواست ملتها.

سیا روی پرده: قدرت مطلق، هوش بیرقیب، خشونتی مشروع
فیلمهایی چون The Bourne Series (2002–2016)، Argo (2012)، Zero Dark Thirty (2012)، Body of Lies (2008)، Syriana (2005)، Spy Game (2001) و حتی آثار به ظاهر انتقادی مانند The Good Shepherd (2006)، نمونههایی آشکار از ساخت یک روایت سینمایی هستند: روایت «قدرت مطلق اطلاعاتی».
در این آثار، مأموران سیا هر چند ممکن است با مشکلات داخلی، تردیدهای اخلاقی یا شکستهای تاکتیکی مواجه شوند، اما در نهایت این سازمان است که میداند، میبیند، میتواند و در صورت لزوم، بیرحمانه عمل میکند.
مخاطب جهانی با تماشای چنین آثاری بهتدریج به یک گزاره کلیدی القا میشود: «حتی اگر از آمریکا و سیا متنفر باشی، حتی اگر با او بجنگی، حتی اگر جانفشانی کنی، در نهایت این اوست که پیروز میشود.» این گزاره روانی نه از مسیر تصویرسازی قهرمانانه، بلکه از طریق ایجاد رعب، ترس و باور به شکستناپذیری دشمن ساخته میشود.

سیا در واقعیت: رسوایی و افول قدرت
در مقابل این تصویر سینمایی، کارنامه واقعی سیا سرشار از ناکامی است. از رسوایی خلیج خوکها در کوبا (1961) تا ناتوانی در پیشبینی فروپاشی شوروی، از شکست در ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران (1979) تا ناتوانی در حفاظت از نیروهایش در بیروت 1983، از حملات 11 سپتامبر 2001 که علیرغم میلیاردها دلار بودجه از چشم سازمان پنهان ماند، تا شکست مفتضحانه در اشغال افغانستان و عراق، همه و همه نشاندهنده سازمانی است که در دنیای واقعی نهتنها شکستناپذیر نیست، بلکه بارها قربانی اشتباهات راهبردی خود شده است.
حتی عملیاتهای مشهور به «موفق» نیز در هالهای از تردید و ناکامی گرفتارند. نمونه روشن آن، عملیات ادعایی کشتن بنلادن در 2011 است که بیش از آنکه یک پیروزی اطلاعاتی باشد، پروژهای تبلیغاتی برای بازسازی چهره سیا پس از رسواییهای عراق و افغانستان بود.

کارکرد استراتژیک سینما برای سیا
پس چرا سینما چنین تصویری از سیا میسازد؟ پاسخ روشن است: چون سینما یک ابزار جنگ شناختی است.
آمریکا نیاز دارد حتی در شرایط افول واقعی، همچنان خود را بهعنوان «ابرقدرت بیرقیب» نشان دهد.
آمریکا نیاز دارد حتی در شرایط افول واقعی، همچنان خود را بهعنوان «ابرقدرت بیرقیب» نشان دهد.
این بازنمایی دو کارکرد کلیدی دارد:
1. ایجاد رعب در میان ملتها: ملتهای آزادیخواه با دیدن این آثار باور میکنند که دشمنی شکستناپذیر در برابر خود دارند و هرگونه مقاومت بیثمر است.
2. مهندسی همکاری و خیانت: بسیاری از کاراکترها در این فیلمها در برابر قدرت اطلاعاتی سیا تسلیم میشوند و حتی به وطن خود خیانت میکنند؛ این پیام مستقیمی است برای نخبگان کشورها که «همکاری با آمریکا عقلانیترین انتخاب است».
به همین دلیل، مهم نیست که سیا در این فیلمها گاهی خشن، سرد و بیرحم تصویر میشود؛ مهم این است که تصویر قدرتش حفظ شود و مخاطب از او بترسد.

فهرست نمونهای از فیلمهای بازنمایی قدرت سیا
• The Bourne Identity / Supremacy / Ultimatum / Legacy: مأموریتهای مخفی، ترور، و تکنولوژی پیشرفته.
• Zero Dark Thirty: روایت شکار بنلادن، بهعنوان پیروزی بزرگ اطلاعاتی.
• Argo: عملیات نجات گروگانها در تهران، با تحریف آشکار واقعیت.
• Body of Lies: عملیات در خاورمیانه، نشان دادن قدرت مطلق تکنولوژی سیا.
• Spy Game: آموزش و تربیت مأموران شکستناپذیر.
• The Good Shepherd: به ظاهر انتقادی اما در نهایت تقدیس بنیانگذاران سیا.
• Homeland: الگوسازی روانی و هراسآفرینی از قدرت نفوذ سیا در داخل کشورها.

حقیقت معکوس: ملتها در برابر سیا
اما واقعیت چیز دیگری است. در چند دهه اخیر، ملتها بارها نشان دادهاند که میتوانند بر ماشین اطلاعاتی آمریکا فائق آیند. انقلاب اسلامی ایران خود نمونهای بزرگ بود که نهتنها شبکه اطلاعاتی آمریکا را در تهران فروپاشاند، بلکه یکی از بزرگترین شکستهای تاریخ سیا را رقم زد. مقاومت اسلامی در لبنان، عراق، یمن و فلسطین نیز نشان داد که «ملتی آگاه» میتواند پروژههای پیچیده آمریکا را زمینگیر کند.
در همین سالهای اخیر، در جنگ ۱۲ روزه با رژیم صهیونیستی نیز اطلاعات دقیق و هدایتشده جبهه مقاومت توانست ماشین جنگی و اطلاعاتی دشمن را به بنبست بکشاند و او را مجبور به عقبنشینی و پذیرش تعلیق آتش کند.
شکست داعش نیز که با طراحی آمریکا و همراهی مستقیم سیا در منطقه شکل گرفت، گواهی آشکار بر برتری توان اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی و متحدانش بر بزرگترین سازمانهای اطلاعاتی جهان است.

پرسش از سینمای ایران !؟
در چنین شرایطی یک پرسش اساسی پیش روی ماست:
سینمای ایران چقدر توانسته این واقعیت را روایت کند؟
آیا ما توانستهایم در قاب سینما به نمایش بگذاریم که:
- چگونه سرویسهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی با اتکا به دانش بومی و ایمان جوانان، داعش را شکست دادند؟ چگونه در جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل قدرت اطلاعاتی ما نیز نقشی تعیینکننده ایفا کرد؟
- چگونه ملت ایران توانست با اراده جمعی، در برابر همه توطئهها و تحریمها و جنگهای نیابتی، سیا و پنتاگون را به زانو درآورد؟
سینمای ایران هنوز در این حوزه عقبمانده است. آثار معدودی همچون ماجرای نیمروز یا سیانور بخشی از این واقعیت را روایت کردهاند، اما برای تبدیل شدن به یک «سینمای استراتژیک» کافی نیست. ما نیاز داریم تا روایتگر قدرت اطلاعاتی خود باشیم؛ قدرتی که نه بر پرده نقرهای، بلکه در میدان واقعیت، جهان را متحول کرده است.
در نهایت؛ هالیوود با بازنمایی سیا تلاش میکند جهان را وادار به تسلیم کند. اما واقعیت این است که سیا در میدان عمل بارها شکست خورده و ملتهای آگاه توانستهاند بر آن غلبه کنند. اکنون زمان آن است که سینمای ایران نیز به این عرصه وارد شود و روایتی تازه از قدرت اطلاعاتی و امنیتی کشور بسازد؛ روایتی که نه برای ترساندن، بلکه برای امیدبخشی و نشان دادن حقیقت مقاومت ملتهاست.
ارسال نظرات