شیطان در تمدن مدرن

به گزارش خبرنگار گروه فرق و ادیان خبرگزاری رسا، در ادامه موج بیپایان خشونتهای مسلحانه در ایالات متحده، دو حادثه خونین دیگر در محیطهای آموزشی این کشور در روزهای پایانی ماه اوت ۲۰۲۵، بار دیگر افکار عمومی را شوکه کرد و زنگ خطر تداوم بحران «امنیت مدارس» را به صدا درآورد.
حمله مرگبار به دانشآموزان در کلیسای مینیاپولیس
در تاریخ ۲۷ اوت ۲۰۲۵ (۵ شهریور ۱۴۰۴)، تنها سه روز پس از آغاز سال تحصیلی جدید، یک مرد مسلح به نام رابین وستمن، ۲۳ ساله، با در دست داشتن سه قبضه اسلحه به سوی گروهی از دانشآموزان در کلیسای کاتولیک بشارت (Annunciation Catholic Church) در شهر مینیاپولیس تیراندازی کرد.
این حمله در زمانی رخ داد که جمعی از دانشآموزان در حال شرکت در مراسم آغاز سال تحصیلی بودند. در پی تیراندازی، دو کودک جان خود را از دست دادند و ۱۷ نفر دیگر زخمی شدند.
پلیس اعلام کرد که ضارب پس از شلیکهای پیاپی، با شلیک به خود خودکشی کرده است. انگیزه او هنوز در دست بررسی است، اما منابع محلی از نشانههایی از مشکلات روانی و سابقه تهدید در فضای مجازی خبر دادهاند.
تنها چند روز پس از حادثه مینیاپولیس، شهر لیلند در ایالت میسیسیپی نیز صحنه فاجعهای مشابه شد. در جریان بازگشت گروهی از دانشآموزان دبیرستانی از یک مسابقه ورزشی بین ایالتی، تیراندازی مرگباری در مسیر اتوبوس حامل آنان رخ داد که به گفته مقامات محلی، چهار نفر کشته و دستکم ۱۲ نفر زخمی شدند.
گزارشها حاکی است که مهاجمان از داخل یک خودرو به سوی دانشآموزان آتش گشودند و بلافاصله از صحنه گریختند. پلیس هنوز در جستوجوی عاملان این حادثه است و احتمال درگیریهای گروهی یا انگیزههای شخصی را رد نکرده است.
بر پایه دادههای رسمی، تیراندازی در محیطهای آموزشی آمریکا در سال جاری میلادی ابعادی نگرانکننده یافته است. بر اساس گزارشهای منتشرشده از سوی نهادهای Everytown Research & Policy و Education Week، وضعیت در ۹ ماه نخست سال ۲۰۲۵ به شرح زیر است:
معیار آماری | تعداد |
---|---|
کل حوادث تیراندازی در محوطه مدارس (K-12) | ۱۱۸ مورد |
تیراندازیهای منجر به تلفات (کشته یا زخمی) | ۱۳ مورد |
شمار قربانیان کشتهشده | ۶ نفر |
شمار زخمیها | ۴۰ نفر |
بر این اساس، از ابتدای سال تا پایان اوت ۲۰۲۵، حداقل ۱۱۸ حادثه تیراندازی در محیط مدارس آمریکا ثبت شده که در مجموع ۳۶ کشته و ۱۰۸ زخمی بر جای گذاشته است. کارشناسان امنیتی هشدار میدهند که تکرار این حوادث به یک «الگوی فرهنگی خطرناک» در جامعه آمریکا بدل شده است؛ الگویی که نه با قانونگذاری محدودکننده اسلحه، و نه با سیاستهای آموزشی، مهار نشده است.
بحران بیپایان خشونت در مدارس آمریکا
تحلیلگران اجتماعی معتقدند تداوم این حوادث، بازتابی از بحرانهای هویتی، روانی و اجتماعی نسل جوان آمریکایی و همچنین آزاد بودن بیضابطه دسترسی به اسلحه است. با وجود اعتراضهای مکرر والدین، فعالان اجتماعی و حتی برخی معلمان، هنوز هیچ اجماع سیاسی جدی برای اصلاح ساختار قوانین مالکیت اسلحه در آمریکا شکل نگرفته است.
در حالی که شمار قربانیان دانشآموزی در حال افزایش است، ناظران بینالمللی از این وضعیت بهعنوان نشانهای از زوال امنیت روانی و اخلاقی در جامعه غربی یاد میکنند؛ جامعهای که کودکانش دیگر نه در مدرسه، بلکه در سایهی ترس از گلوله، روز را به شب میرسانند.
بر اساس دادههای رسمی این نهاد تا تاریخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۵ (۸ مهر ۱۴۰۴)، در سراسر ایالات متحده ۳۴۱ مورد تیراندازی جمعی (Mass Shootings) به ثبت رسیده است؛ یعنی بهطور میانگین بیش از یک تیراندازی جمعی در هر روز.
در تعریف این مرکز، «تیراندازی جمعی» حادثهای است که در آن حداقل چهار نفر به جز عامل حمله، کشته یا زخمی شوند.
در این حوادث خونبار:
-
۳۳۱ نفر جان خود را از دست دادهاند،
-
و بیش از ۱۴۹۹ نفر زخمی شدهاند.
تحلیلگران معتقدند این ارقام بهروشنی نشاندهنده گسترش دسترسی به اسلحه و عادی شدن خشونت در فرهنگ اجتماعی ایالات متحده است؛ پدیدهای که حتی مدارس و مراکز مذهبی را نیز در امان نگذاشته است.
آمارها همچنین حکایت از فاجعهای عمیقتر دارند: در همین بازه زمانی، دستکم
-
۸۱۴ نوجوان بین ۱۲ تا ۱۷ سال در تیراندازیهای مختلف در سراسر کشور کشته شدهاند،
-
و ۲۲۶۰ نفر دیگر زخمی شدهاند.
این ارقام نهتنها شامل تیراندازیهای مدرسهای، بلکه شامل موارد خانگی، درگیریهای خیابانی، و نزاعهای گروهی در محلههای فقیرنشین نیز میشود.
کارشناسان علوم اجتماعی هشدار دادهاند که این روند، نشانهای از بحران شدید تربیتی و روانی در میان نسل جدید آمریکا است؛ نسلی که در فرهنگی مملو از خشونت رسانهای و انزوای دیجیتال رشد کرده است.
بررسیها نشان میدهد که نرخ تیراندازیهای جمعی در سال ۲۰۲۵ نسبت به دوره مشابه سال گذشته افزایشی حدود ۱۲ درصدی داشته است.
در حالیکه لابیهای قدرتمند طرفدار آزادی حمل سلاح همچنان مانع از تصویب قوانین محدودکننده میشوند، مدارس و فضاهای عمومی آمریکا روزبهروز ناامنتر میگردند.
فرقههای افراطی شیطانی و بازتاب خشونت در جهان معاصر
حال در پی افزایش خشونتهای مسلحانه در آمریکا و جنایات جنگی علیه غیرنظامیان در غزه، بار دیگر بحث درباره «ریشههای شرارت سازمانیافته» و نسبت آن با فرقههای شیطانی و آیینهای تاریک در محافل فکری و رسانهای مطرح شده که این حوادث با فرقههای خاصی همچون شیطان پرستان مرتبط است و آنان درگیر بازتولید الگوهایی از خشونت آیینی و پرستش شر در قالبهای جدید هستند و با وجود آنکه هیچ سند رسمی دال بر نقش مستقیم فرقههای شیطانی در تیراندازیهای آمریکا یا جنایات جنگی غزه منتشر نشده است، اما الگوی تکرارشونده خشونت بیرحمانه، بیتفاوتی به رنج انسان، و عادیسازی مرگ کودکان در ادبیات دینی، به عنوان بازتابی از نفوذ شر یا روح شیطانی در جهان مدرن تفسیر میشود.
در این چارچوب، برخی متفکران دینی این پدیده را نه محصول تصادف، بلکه نشانهای از گسترش جهانبینی شیطانی در ساختارهای سیاسی و فرهنگی غرب میدانند؛ جهانبینیای که «قدرت» را بالاتر از «رحمت» و «مرگ» را ابزار پیشرفت تلقی میکند.
در فرقه شیطانپرستی، جریان های متعددی وجود دارد که شیطانپرستی فلسفی یکی از این فرقه ها ست که در برابر جریان «شیطانپرستی فلسفی» که بیشتر بر خودمحوری و آزادی فردی تأکید دارد، شاخهای تاریکتر از این جریان با عنوان شیطانپرستی دینی یا آیینی وجود دارد.
این گروهها، که اغلب به صورت زیرزمینی، مخفیانه و خارج از ساختارهای رسمی فعالیت میکنند، شیطان را نه بهعنوان نماد، بلکه بهمثابه موجودی واقعی و قابل پرستش تلقی میکنند.
در آیینهای این گروهها، مفاهیمی چون قربانی انسانی، تجاوز آیینی، و خونریزی برای رضایت نیروهای اهریمنی تکرار میشود. هدف آنها دستیابی به قدرت، لذت یا تسلط روحی از طریق «خشنودی شیطان» است.
در دهههای پایانی قرن بیستم، موجی موسوم به "هراس شیطانی" (Satanic Panic) در آمریکا شکل گرفت؛ جنبشی اجتماعی که در آن ادعاهای متعددی درباره شبکههای پنهان شیطانی و سوءاستفاده از کودکان مطرح شد.
یکی از معدود گروههایی که بهصورت علنی از قربانی کردن انسان برای اهداف شیطانی سخن گفته، فرقه بریتانیایی Order of the Nine Angles است.
این گروه در آثار خود، از جمله «The Dreccian Way»، مفهوم «پاکسازی انسان» (Human Culling) را بهعنوان بخشی از رشد روحی معرفی میکند.
ONA در سالهای اخیر با برخی گروههای نئونازی و افراطی مانند Atomwaffen Division پیوند خورده و در چند پرونده تروریستی مورد اشاره نهادهای امنیتی غرب قرار گرفته است.
تحلیلگران امنیتی این فرقه را ترکیبی از شیطانپرستی آیینی، نژادپرستی و میلیتاریسم افراطی میدانند؛ جریانی که مرز میان پرستش شر و ترور مدرن را محو کرده است.
نام فرقه تاریک و مرموز با عنوان «Order of the Nine Angles» (به اختصار ONA) که در گزارشهای امنیتی و ضدافراطگرایی جهان بیش از گذشته شنیده میشود؛ گروهی است که ریشه در دهه ۱۹۷۰ بریتانیا دارد و با ترکیب ایدئولوژی شیطانپرستی دینی، نئونازیسم و عرفان جادویی، یکی از خطرناکترین جریانهای افراطی معاصر شناخته میشود.
بنیانگذار و خاستگاه فکری
گفته میشود پایهگذار این جریان، فردی بریتانیایی به نام دیوید مایت (David Myatt) است که با نام مستعار «آنتون لانگ» (Anton Long) شناخته میشود. مایت پیشتر از فعالان نئونازی بوده و بعدها آموزههای سیاسی و عرفانی خود را در قالب ONA درآمیخت.
فرقه ONA برخلاف شیطانپرستان سکولار (مانند پیروان آنتون لاوی)، شیطان را موجودی واقعی، ماورایی و دارای قدرت متافیزیکی میداند و او را نماد «آزادی از قید نظم یهودی–مسیحی» معرفی میکند.
آموزههای خطرناک و ضدتمدنی
هسته ایدئولوژی این گروه بر تخریب تمدن غربی و ارزشهای انسانی استوار است. ONA معتقد است که نظم جهانی کنونی تحت سلطه «نفوذ یهودی-مسیحی» قرار دارد و باید از طریق خشونت، ترور و فروپاشی اجتماعی نابود شود.
در متون رسمی این فرقه، مفهومی با عنوان «Culling» (حذف یا قربانیکردن انسان) بهعنوان یک عمل جادویی و معنوی معرفی میشود. پیروان ONA قربانیکردن انسان را راهی برای «پاکسازی جامعه از افراد بیارزش» و آزادسازی انرژیهای تاریک قلمداد میکنند.
دعوت به خشونت، جرم و انحراف آیینی
آموزههای ONA اعضا را به نقض آگاهانه قوانین و هنجارها تشویق میکند؛ از جمله ارتکاب جرم، خشونت تصادفی و حتی تجاوز آیینی، که همگی بهعنوان «مراحل سلوک تاریک» برای رسیدن به تکامل روحی تعریف میشوند.
این رفتارها در چارچوب «مسیر هفتگانه» (Seven Fold Way) قرار دارد که هر مرحله آن فرد را به سطحی بالاتر از قدرت معنوی و انزجار از جامعه میرساند.
ارتباط با تروریسم و گروههای نئونازی
تحقیقات پلیسی در بریتانیا، آمریکا و اروپا نشان دادهاند که ONA بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با شبکههای تروریستی نئونازی مانند Atomwaffen Division و Sonnenkrieg Division در ارتباط بوده است و حتی فرقه، پیروان خود را به اجرای مأموریتهایی موسوم به «نقشهای بینشی» تشویق میکند؛ یعنی نفوذ به ارتش، نهادهای دولتی یا گروههای افراطی دیگر برای تخریب ساختار جامعه از درون.
ایدئولوژی ترکیبی و غایتشناسی تاریک
ONA با تلفیق شیطانپرستی دینی، فلسفه نئونازی و نظریه شتابگرایی (Accelerationism)، از فروپاشی تمدن کنونی بهعنوان مقدمه ظهور «امپراتوری تاریک» یاد میکند. در نگاه آنان، خشونت، ترور و فروپاشی اجتماعی نه تهدید، بلکه ضرورتی برای تولد عصر جدید است.
گروههای دارای آیینهای شیطانی در نظریههای توطئه
در کنار فرقههای زیرزمینی، دستهای دیگر از «فرقههای متهم به آیینهای تاریک» نیز وجود دارند که در تحلیلهای دینی یا نظریههای توطئه به عنوان نخبگان پنهانِ جهان معرفی میشوند.
این دیدگاهها، ریشه بسیاری از جنگها، خشونتها و بحرانهای اخلاقی را در نفوذ جریانهای رازآلود و آیینی در ساختار قدرت جهانی جستوجو میکنند:
جریان مورد اشاره | نوع اتهام یا برداشت |
---|---|
صهیونیسم افراطی / کابالا | در برخی تفاسیر دینی، به پیوند میان آموزههای عرفان کابالیستی با مفهوم دوگانگی خیر و شر اشاره میشود؛ تفسیری که در افراطیترین شکل، به پرستش نیروهای تاریک و بیتفاوتی نسبت به رنج انسانها تعبیر میشود. |
فراماسونری و ایلومیناتی | بهدلیل ساختار سلسلهمراتبی و نمادهای رازآلود، در نظریههای توطئه به انجام آیینهای پنهان برای کسب قدرت جهانی متهماند. |
باشگاه بوهمیان (Bohemian Club) | تجمع سالانه نخبگان سیاسی و اقتصادی آمریکا در جنگلهای کالیفرنیا و اجرای مراسم نمادین در برابر مجسمه جغد (نماد مولوخ) باعث شده برخی، این آیین را بازماندهی پرستش خدای قربانیان باستانی بدانند. |
بازتولید خشونت و زوال معنویت در تمدن مدرن
رخدادهای خونین مدارس آمریکا، گسترش تیراندازیهای جمعی و ظهور جریانهایی چون Order of the Nine Angles (ONA)، همگی در مجموع تصویری هولناک از بحران اخلاقی و معنوی جهان مدرن ارائه میکنند. در این چشمانداز تاریک، خشونت دیگر یک استثنا نیست، بلکه به بخشی از «نظم عادی» زندگی بدل شده است؛ نظمی که در آن مرگ کودکان، عادی و گاه حتی توجیهپذیر جلوه داده میشود.
از یکسو، ساختار سیاسی و فرهنگی غرب با تأکید افراطی بر آزادی فردی و مالکیت سلاح، بستر رشد خشونت اجتماعی را فراهم کرده است؛ و از سوی دیگر، فرقههای زیرزمینی و آیینهای شیطانی با ترویج فلسفههایی چون قدرتپرستی، لذتگرایی و نفی تقدس، به بازتولید «روح شر» در بطن تمدن غربی دامن زدهاند.
در این میان، همپوشانی میان خشونت رسانهای، زوال خانواده، بیهویتی نسل جوان و عرفانهای تاریک، نشان میدهد که جهان مدرن با بحرانی فراتر از سیاست و اقتصاد مواجه است: بحرانی در خودِ انسان و معنای حیات.
به تعبیر برخی اندیشمندان الهی، این وضعیت نشانهای از غلبه منطق شیطانی در زیستجهان مدرن است؛ منطقی که «قدرت» را جایگزین «رحمت» و «قربانی» را ابزار تعالی میداند.
بنابراین، بررسی این پدیدهها تنها از منظر امنیتی یا سیاسی کافی نیست؛ بلکه باید آن را در چارچوبی الهیاتی و تمدنی تحلیل کرد.
خشونت در مدارس، قربانیکردن در آیینهای تاریک، و بیتفاوتی جهان نسبت به خونریزی در غزه، سه تجلی از یک واقعیت واحدند:
بازگشت شر به متن تمدن بشر، در غیاب ایمان، معنویت و قداست.
در نهایت، تا زمانی که جهان معاصر از بازسازی بنیانهای اخلاقی و الهی غافل بماند، سایهی این شرارت ساختاری همچنان بر سر نسل آینده سنگینی خواهد کرد — نسلی که شاید، پیش از بلوغ عقلانی، در آتش خشونتی بسوزد که از دل بیمعنایی مدرن زاده شده است.