۱۴ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۳
کد خبر: ۱۸۳۰۵۲
آیت الله مصباح یزدی:

انتخابات گذشت بر سر مسائلش نزاع نکنید/ خطر التقاط و شیعه زدایی جهان اسلام را تهدید می کند

خبرگزاری رسا ـ آیت الله مصباح یزدی در دیدار اعضای شورای مرکزی جبهه پایداری، تاکید کرد: مسائل انتخابات موسمی است که نباید مقدم بر مسائل اصلی شود، البته دیدید که انتخابات دارای موج و پس‌لرزه‌هائی بود که گذشت و دیگر نباید بر سر آن‌ها نزاع کرد.
آيت الله مصباح يزدي
به گزارش خبرگزاری رسا، روز دوشنبه، مصادف با شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع)، اعضای شورای مرکزی جبهه پایداری به دیدار آیت الله مصباح یزدی رفتند و این استاد برجسته حوزه در سخنان مهمی به راهکارهای جریان انقلاب اسلامی در عرصه های پیش رو پرداختند.
 

پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام والمسلمین مرتضی آقاتهرانی، دبیرکل جبهه پایداری در گزارشی بخش هایی از این سخنان را منتشر کرد، که در ادامه می خوانید:

 

پس از ماه مبارک رمضان جبهه پایداری اولین نشست خود را در خدمت حضرت استاد آیت‌الله مصباح در تاریخ 1932/06/11 در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی - رحمت الله علیه -  تشکیل داد.

 

در این جلسه پس از گزارشی از انتخابات خدمت ایشان، درباره جلسات گذشته، خود انتقادی و نیز انتخاب کارگروه فرهنگی و آماده‌سازی پیش‌نویس برنامه فرهنگی آینده جبهه که در سه مقطع کوتاه‌مدت، میان‌مدت و دراز‌مدت به خدمتشان ارائه گردید؛ جبهه آمادگی خود را برای آینده به همراه تلاش بیشتر اعلان کرده و درخواست رهنمون کارشان برای آینده خود داشت.

 

این نوشته خلاصه سخنان و برگرفته نظرات آیت الله مصباح یزدی است که تقدیم مخاطبان عزیز می‌گردد.
 
بسم‌ الّله الرحمن الرحیم
الحمدللّه رب العالمین
و صلی اللّه علی محمد و آله و سلم
 
انتظار داشتم که فرصتی پیش آید که از نظرات دوستان استفاده کنم و اگر چیزی هم دارم در طبق اخلاص بگذارم، ولی این لحظات را به چند نکته هرچند پراکنده و نامربوط، ارتجالاً و بدون فکر قبلی عرض می‌کنم.
  
 
1. حسن فاعلی: ما براساس آموزه‌های اسلام و مکتب اهل‌بیت - علیهم السلام - برای همه کارهای خیری که یقین به خوب بودن آن داریم آن را حسن فعلی دارند باید نیتمان را خالص کنیم، تا که قرب بخدا یابیم و هم‌ کار برکتی یافته و تأثیرات مثبتی بر آن مترتب گردد. پس ضرورت دارد که در کارهائی که به عنوان وظیفه اجتماعی وارد می‌شویم نیت را خالص کنیم، و اجازه ندهیم که شیطان نیتمان را خراب کند، همه می‌دانیم که شیطان استاد است در القاء وسوسه که بهترین کار را از اثر بیندازد، بزرگان اسلام و اصحاب سیر و سلوک همه نگران این بودند که نفس حیله‌هائی به کار گیرد و شیطان انگیزه‌های دیگری را قاطی نیت آن‌ها کند.
 
مثال ساده، طلای خالص 24 عیار است، گاه زرگران و طلاکاران مقداری مس را به آن‌ می‌زنند که کمک کند و زیورآلات وضعیت بهتری یابد، ولی گاه آن‌ها به فلزی آب‌طلا می‌دهند که عیار آن 9، 10 و یا 12 است. در واقع رابطه نصف، نصف است، در این صورت آن را طلا حساب نمی‌کنند، آن را طلای تقلبی می‌نامند. اما روایات فراوان است که خداوند متعال می‌فرماید: «اَناَ خَیرٌ شَریک» که من بهترین شریک هستم، اگر دیگری را در کار شریک کردی مثلاً 10% برای او و 90% برای من انجام دادی همه را به او وا می‌گذارم و هیچ سهمی نمی‌خواهم، این است که برای انسان کار مشکل می‌شود؛ او باید تلاش کند که انگیزه‌های شیطانی و نفسانی قاطی کار نشود.
 
 
2. حفظ میراث انبیاء - علیهم السلام - : همه می‌دانیم از وظایف بزرگ ما حفظ میراث اسلامی است که از پیامبر اکرم  و ائمه و بلکه از 124 هزار پیامبر این ارث  به ما رسیده است که از طرفی باید خوب آن را نگه داشت و مواظبت کرد که آن را دزد نبرد و از طرفی هم آن امانت به دست آمده را سالم و بدون دخل و تصرف به آیندگان بسپریم، این وظیفه هیچ‌گاه سبب نمی‌شود در سخت‌ترین شرایط ولو یک فرد زندان‌بان باشد که با او سر و کار داشته باشیم باید در این زندان‌بان اثر بگذاریم، ولو از جامعه منقطع باشیم، این تکلیف استثناء ناپذیر است که اولاً خود عمل کنیم، ثانیاً به دیگری منتقل کنیم.
 
3. انحراف و بدعت: همه این تشخیص را داریم اگر غیر این است تصحیح کنید، امروز بزرگترین خطر برای ما و جامعه ما و به ویژه ایران شیعه اسلامی و جامعه بشریت خطری بالاتر از این نیست که اسلام را عوضی به ما بدهند، از ما بگیرند و کم‌رنگ کنند و یا چیزی که از اسلام نیست حذف کنند یا قاطی کنند. این خطر برای سایر مسلمین خطرناک‌تر از ماست، ما به واسطه امام عزیز و برکت شهداء بزرگوار غرق در نعمتیم.
 
خطر التقاط: کمی به اطراف بنگرید تا ببینید چه خطر عظیمی اسلام را تهدید می‌کند.
 
در بیخ گوش ما در عراق خطر تحریف اسلام و شیعه‌زدائی بسیار جدی است. این خطر سابق بر این هم بود، در آن زمان بزرگانی چون: آقا سید عبدالهادی شیرازی، اصطهبانانی، خوئی و حکیم همه در نجف بودند، زمانی که بنده آن‌جا بودم همان وقت از فضلای جوان حوزه مطلع شدم که می‌گفتند درصد زیادی از بچه‌های شیعه و حتی فرزندان علماء و مراجع گرایش‌های مارکسیستی دارند و حزب کمونیزم از احزاب قوی بود که بسیاری از آن‌ها آقازاده بودند. حوزه گرم به فقه و اصول خود بود و جوانان درگیر این مسائل. حوزه برای خود و این‌ها هم برای خود، هر کس به کار خود مشغول و از دیگری غافل و خطرهای بعدی چیزی شد که حوزه به زوال رفت به دست بچه شیعه‌ها و بچه آخوندها به نابودی کشیده شد.
 
الان لیدر و رهبر "فهرست العراقیه" شیعه است و بسیاری از مردم عراق چون این‌ها به اسم شیعه‌اند از این‌ها حمایت می‌کنند، و این خطر برای اهل سنت هم به طوری جدی وجود دارد. اجمالاً یکی از کشورهایی که در عراق به ویژه در مناطق کردنشین کار می‌کند اسرائیل است؛ آن‌ها به عنوان قرآن‌شناس، اسلام‌شناس،‌ افکار انحرافی را القاء می‌کنند و بچه شیعه‌ها هم در این راستا هستند.
 
ما نفهمیدیم که در ایران چه شد الآن هم انحراف فکری خانه کرده است و بقایای التقاط در طبقه خواص معنادارتر گشته است، که دین و دستوران آن کاری نمی‌تواند بکند، بله، اگر از اسلام و ولایت‌فقیه می‌گویند در واقع می‌خواهند دل‌ها را خوش کنند. آن‌ها می‌گویند دوران اجرای احکام اسلام گذشته است. همان حرفی است که مجاهدین می‌گفتند، ولی این‌ها همان را در دل دارند، می‌گفتند که اسلام تاریخبند بوده و تاریخ مصرفش گذشته است. این‌ها به ظاهر نمی‌گویند اسلام تاریخ مصرفش گذشته ولی همان عقیده را دارند که گاه می‌گویند با رساله نمی‌توان حکومت کرد. قرآن حال این‌ها را این‌گونه بیان فرمود که: «وَ ما تُخفِی صُدُورهم اَکبَر» آن‌چه در دل دارند بزرگتر از این حرف‌ها است. مگر الآن در کشور، با خیلی از این مسائل روبرو نیستیم که از بهترین مصادیق آن ربا است، در حالی، در قرآن آن را اعلام جنگ با خدا دانسته است. نمی‌بینید که می‌گویند: امکان ندارد بدون ربا اقتصاد را جلو ببریم، خوب در ظاهر بانک‌داری اسلامی درست کنیم ولی در واقع می‌گویند نمی‌شود، این خطرها گسترش می‌یابند؛ با گسترش رسانه‌ای بی‌شماری که حادث شده کار سخت‌تر خواهد شد؛ تلاش و فعالیت رسانه‌ای می‌کنند. چون نوشته‌ها، مجلات، روزنامه‌ها، کتب به شکل داستان و رمان، فیلم، سینما و تئاتر و .... به سرعت انحرافات را جلو می‌برد، در این وضع باید نگران بود که نسل آینده چه اندازه اسلام واقعی را خواهد دانست.
 
این تشخیص که هرکه اطراف را ببیند و جهان را می‌یابد که بزرگترین وظیفه کار فرهنگی است؛ منظورم از کار فرهنگی؛ ادبیات، شعر، و هنر، رقص و موسیقی و ... نیست، بلکه تنها اثرگذاری در باورهای جامعه یعنی دین که تکلیفی است که هرگز از گردن کسی ساقط نمی‌شود، خواه در حال افول و یا صعود، در عالی‌ترین منصب کشور و یا پائین‌ترین.
 
4. اولویت کارهای جمعی: فعالیت‌کردن برای انجام این تکالیف، گاه فردی است و گاه جمعی، کتابی بنویسد، داستانی، شعری، برنامه‌های فردی دیگر، این در موقعیتی است که هیچ‌کاری از شخص ساخته نیست، خوب همین وظیفه است. ولی در راه‌های دیگری با آثاری بیشتر و گسترده‌تر خوب باید به این وظیفه سنگین اجتماعی پرداخت و کار فردی را کنار نهاد.
 
در نتیجه؛ امروز بزرگترین وظیفه ما بعد از شناخت و عمل به احکام فردی، تلاش برای حفظ اسلام و انتقال به نسل آینده و تلاش در حفظ آن از آسیب‌ها و آفت‌ها که ممکن است به اسلام وارد کند. در چنین وضعیتی ممکن نیست که بتوانم به کار فردی خود بپردازم و دلخوش کنم که وظیفه‌ام را انجام داده‌ام و وظایف اجتماعی ما به شکل پروژه‌هایی اجتماعی باید انجام داد. پس این نیست که یک خانم را نهی کنیم که مویش را بپوشان! بلکه چون نهی از منکر اجتماعی است، باید گاه مقدماتی فراهم کرد تا که بتوانیم بعد از دو سال گناهی را از کف جامعه جمع کنیم. این هم امر به معروف است. من باید پای آن بایستم. باید دید این کار را در شکل اجتماعی چگونه می‌توان انجام داد. همکارانی را جذب کرد و با یکدیگر همکاری کنیم تا که بهتر جلو برویم.
 
حاصل بزرگترین واجب شرعی ما همکاری با دیگران است که اسلام حفظ شود و بماند و بتوانیم به بعدی‌ها منتقل کنیم. انحرافات را بزنیم و اسلام ناب را به همه جهان در حد توان انتقال دهیم.

ابزار این کار در یک اشل وسیع و پهنه‌ای گسترده نیازمند همکاری اجتماعی است، یعنی باید به سمت «تعاونوا علی‌البر و التقوی» همه با هم بر نیکی و تقوا تعاون و همیاری کنید! شرط لازم برای تحقق این تکلیف ورود به شکل جمعی خواهد بود، باید عده‌ای دست به دست هم دهند تا که بشود آن برّ و تقوا را در جامعه جا انداخت.
 
آسیب‌شناسی: اما واقعیتی است که با آن روبرو هستیم این که وقتی جمعی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، به محض ورود؛ اختلاف نظرها،‌ تشخیص‌ها، برداشت‌ها و سلائق متفاوت و مختلف پایه همکاری‌ را سست می‌کند، در اول افرادی که بیشتر درک اجتماعی دارند کنار هم می‌آیند ولی چیزی نمی‌گذرد که اختلاف بین ما بیشتر می‌شود و نه اتحادمان، در مناظره‌های انتخاباتی دیدید که کسانی که با هم بودند اختلاف نظرهاشان بیشتر بود. قدری چشم باز کنیم، می‌بینیم خودمان هم همین بودیم، ما ده‌ها سال با برخی در میدان عمل محبت و انس داشتیم، ولی دیدیم چه اندازه زیاد اختلاف داریم،‌ این آفت بزرگی برای کارهای جمعی و مشارکتی است، چه باید کرد؟
 
درمان: این مختص به ما، به تشیع و اهل اسلام نیست، بلکه این‌ حرف‌ها همه جا هست؛ که همکاران را جمع می‌کنند، بعد از چندی اختلاف نظرها شروع می‌شود، کم نیست در ایران و ...، حالا خود بشر فکر کرده و تجربه که چه کنم؟ یکی از راهکارها:
 
یکی از راه‌کارها را برخی تشکیل حزب دانسته‌اند، تا این‌جا بحث می‌شود که چقدر درست است؟ و چه اندازه با اسلام سازگاری دارد یا ندارد؟ کسانی تأسف می‌خوردند که حیف که ما حزب نداریم و برخی دیگر گفته‌اند حزب پنجاه‌ساله داریم، چون حزب مؤتلفه و ... می‌بینید که در وقوع خارجی و درونی آن اختلافی عجیب است.
 
در حقیقت حزب در مفهوم سیاسی‌اش مفهومی وارداتی است،‌ بله در واژه "حزب‌الله" و "حزب‌الشیطان" در قرآن کریم هست ولی آن چیز دیگری است، حالا ببینیم آیا این درمان است یا خود دردی بر دردها است،‌ این از نظر علمی و نظری نیازمند بحث و تحقیق است. ولی در هر حال، باید پولورالیسم بود که حزب واحد باعث دیکتاتوری حزبی می‌شود. اگر بخواهند حقوق تضییع نشود و قالب حزبی برقرار باشد یعنی خود باید اختلاف را دامن بزنند و وجود احزاب متعدد خود موجب تقویت اختلاف است. در این صورت نتیجه‌اش چه خواهد شد؟ همان‌که در کشورهای اروپائی هست. در هر حال سؤال باقی است که در اسلام حزب داریم یا نه؟
 
آن‌چه جای شکی ندارد از نظر عقلانی و اسلامی این است که با کسانی که زمینه هم‌فکری و گرایش‌های مشترک داریم، جهات مشترک را گرفته و همین جهت مشترک را اساس کار قرار دهیم. از این رو باید مسائل را درجه‌بندی کنیم.

1. اولویت‌ها‌ را خط قرمز بکشیم، که اختلاف و تشکیک در این اصول نشاید.

2. مسائل دیگر گرچه مهم است، ولی حفظ اصول مهم‌ترین است.
 
یعنی کسانی را پیدا کنیم که اصول مشترکی را قابل خدشه ندانند. اگر کسانی در این اصل‌ها با ما مشترکند، ولی در فروع اختلاف داریم، با هم شویم برمبنای تقویت اصول. این خود ریشه تفکر اصول‌گرائی است، دیده‌ایم حزب‌ها موفق نبودند حتی حزب جمهوری‌اسلامی.
 
در عمل بیائیم در اصول وحدت‌ داشته و پای آن‌ها بایستیم، و برای حفظ اصول با هم‌فکران کنار هم بشویم، خواه اسمش حزب، جبهه، گروه، تشکل، دسته و ... باشد. تا حال نشنیده‌ایم کسی این مطلب را رد کند مگر برخی افراد شاذّ که آن‌ها قائل به کار اجتماعی نباشند، ولی اگر کسی قائل به کار اجتماعی باشد هم‌فکرترها را پیدا خواهد کرد، و برنامه‌ای را سامان خواهد داد.
 
نتیجه این که: مسائل درجه اول را توافق کنند، اصول‌گرائی همین است که در اصولی توافق داریم، با پذیرش اصول در درون آن یعنی فروعی هم هست که می‌تواند مورد اختلاف باشد.
 
حاصل فعالیت دینی: راهی که هیچ اشکالی ندارد، این است که اشخاص هم‌فکر که دارای تشخیص، تجربه و شناخت هستند، در مسائل درجه اول توافق داشته و همکاری کنند.
 
لازمه ‌این سخن این خواهد بود که در مسائل فرعی اختلاف سلائق را کنار نهیم، و اهمیت ندهیم، وگرنه با هیچ‌کس نمی‌توان توافق در همه مسائل داشت و کار به انزوای مطلق خواهد کشید.
 
این مطلب هم در قرآن است هم در روایات اهل‌بیت - علیهم السلام - و نیز در بیانات امام و رهبری آمده که مسائل را درجه‌بندی کنید؛ پرداختن به مسائل فرعی موجب فراموشی مسائل اصلی نشود. این مبنای کار و گردهم‌آئی‌ ما همین بوده و هست.
 
 در کار مشترک کار باید مبتنی بر اشتراکات اصلی بوده و عبور از خط قرمزها ممنوع و فعالیت‌ها همه بر همین اصول مشترک استوار گردد. مهم‌ترین کارمان تلاش فرهنگی خواهد بود که در فکر دیگران اثر بگذاریم، خطر در نسل جوان تغییر افکار آن‌ها است. به ویژه در خارج از کشور که نعمت وجود امام و صحبت‌های ایشان کمتر نفوذ کرده، ولی داخل را آن بزرگوار و شهدا بیمه کرده‌اند.

یک اصل غیرقابل عدول که بنای کار را باید بر آن نهاد، همین ولایت فقیه است؛ توجه باشد که بر این مبنا سایر مبانی را استوار کنید.
 
مسائل انتخابات موسمی است که نباید مقدم بر مسائل اصلی شود. البته دیدید که انتخابات دارای موج و پس‌لرزه‌هائی بود که گذشت، و دیگر نباید بر سر آن‌ها نزاع کرد. امیدوارم از سر همه ما گذشته باشد و اینک به سمت مسائل اصلی برگردیم، و روی اصول کار را ببندیم.
 
و الحمدلله اولاً و آخراً

/924/د102/ج

ارسال نظرات