۲۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۲
کد خبر: ۲۸۰۶۹۶

طعم تلخ اسارت

خبرگزاری رسا ـ شکنجه و صبر، درد و تنهایی، مظلومیت و بی‌کسی، بی هیچ فریادرسی. آری درد چنین زندانی مظلومی را تنها کسی می‌فهمد که چند روزی و چند ساعتی را در کنج قفسی و در میان دیوارهای بلند تنهایی و غربت گذرانده باشد. آن‌وقت می‌توان از حجاب تنگ واژه‌ها عبور کرد و برای لحظاتی میهمان حقیقت آن‌چه بر زندانی غریب گذشته است شد.
سالروز ورود آزادگان به ايران
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، سال‌ها می‌گذرد از آن دوران؛ از دورانی که بسیاری از عزیزترین جوانان و رشید مردان این مرز و بوم در گوشه زندان‌های رژیم سفاک بعث عراق روزگار خویش را در پشت دیوارهای بلند و قطوری از تنهایی و مظلومیت و شکنجه و درد و فشار می‌گذراندند.


شکنجه تنهایی در میان بیگانگان، صبر به امید رهایی از زندان


شکنجه و صبر، درد و تنهایی، مظلومیت و بی‌کسی، بی هیچ فریادرسی؛ جز خدا. آری درد چنین زندانی مظلومی را تنها کسی می‌فهمد که چند روزی و چند ساعتی را در کنج قفسی و در میان دیوارهای بلند تنهایی و غربت گذرانده باشد. آن‌وقت می‌توان از حجاب تنگ واژه‌ها عبور کرد و او را برای لحظاتی میهمان حقیقت آن‌چه بر زندانی غریب گذشته است نمود.

 


گفتن از چنین کسانی و چنان روزگاری ساده است و آسان و درک چنان موقعیت و مقامی سخت و دشوار.


تورق خاطرات مردان مرد؛ تلخی و تاریکی منافقان و روسپیدی آزادگان


وقتی خاطرات و خطرات سال‌های غربت و درد آزادگان سرافراز این میهن را ورق می‌زنیم، به لحظاتی می‌رسیم که به راستی موی بر تن آدمی سیخ می‌کند و قلب را می‌فشرد.


آن همه ستم و شکنجه و این همه صبر و استقامت؛ آن همه ناجوانمردی و دنائت و این همه پایداری و مقاومت؛ آن همه تیرگی و عصبیت و این همه مردانگی و صلابت؛ آن همه شیطان صفتی و این همه خداباوری...!


باری؛ تورق چنین تاریخی به راستی و درستی بزرگ‌ترین کلاس درس صبر و مقاومت است برای همه ما که شاید در هر مقام و مرتبه و هر گوشه و کناری و هر جایی و هر زمانی، گاه طعم تلخ تنهایی و بیگانگی و دیوار و غربت را چشیده باشیم و باز هم... .

 


کاش می‌توانستیم از زندگی و مرام آنان الگو بگیریم...


و به راستی هم که باید گفت
آن همه ایستادگی و مردانگی وقتی ثمر می‌دهد که تابلویی بشود و الگویی برای ما تا در زندگی‌مان درس مقاومت بیاموزیم و زیر بار شکنجه نامردمی و خنجرهایی که ناجوانمردان بر گرده حضورمان فرو می‌آورند سر خم نکنیم.


حتی در آن روزگاران و در اردوگاه‌های رژیم بعثی نیز نمونه‌های بسیاری را می‌خوانیم از نارو زدن منافقان بر پیکر جوانمردان و زخم خوردن اسیران باغیرت و مظلوم از آدم فروشان دنی؛ اما آن‌چه در پس این تصویر تلخ و تاریک و غمگنانه، چون خورشیدی تابنده و به درخشندگی هر چه تمام تر نورافشانی می‌کند پایمردی و مقاومت و صبر و سکوتی است که سرمایه و ثروت بی‌پایان مردان خداست.


حماسه اسارت، سکوت است و صبر...


آری؛ حماسه اصلی در روزگار اسارت، سکوت است. سکوتی که در پسش هزاران حرف نگفته و نهفته دارد و فریاد معرفت و نجوای بزرگی است.


به راستی و درستی باید گفت این تاریخ با همه فراز و فرودهایش به بازخوانی نیاز دارد؛
بازخوانی آنچه در پس چهره جنگ و سال‌های اسارت گذشت و آموزه‌های مقاومت را در سخت‌ترین شرایط و بدترین موقعیت‌های روحی و جسمی برای همه نسل‌های ایران سرزمین و آیندگان انسان به ارمغان آورد.

 


بیست و پنج سال پیش از این در چنین روزی


آری؛ بیست و پنج سال پیش بود. 26 مرداد سال 1369 که نخستین گروه آزادگان به میهن اسلامی بازگشتند. ایران آن روزها چه زیبا و باطراوت و خاکی و پراشک و سرشار از شور و شوق بود.


ایرانی که برای دیدن فرزندان زخم خورده و سیه چرده و نحیفش لحظه شماری می‌کرد. ایرانی که منتظر بود تا برجسته‌ترین عالمان اهل عمل را در سخت‌ترین کلاس مردانگی پس از سال‌ها از نزدیک ببیند.

ایرانی که منتظر بود تا فرزند قد کشیده‌اش را در کنج سیاه‌چال‌های بعثی در آغوش بگیرد و برایش اسپند و گلاب و گل بیافشاند.

«لحظه ورود به سرزمین و وطنم، ناخواسته زانو به زمین زدم خاک وطنم را بوسه باران کردم بوسیدن و بوییدن خاک وطن عزیزم که مهد یادگارهای تلخ و شیرین زندگی‌ام بود، عاشقانه و از صمیم قلب بود. پانزده شهریور 1369 انگار همین دیروز بود اتوبوس‌ها به ردیف در حالی که مزین به پرچم سه رنگ ایران بود، از مرز خسروی سرازیر شدند؛ چه حال و هوایی بود هزاران چشم منتظر، اشک و خنده و شوق در هم آمیخته شده بود. اشک شوق دیدن مردم و وطنم، اشک فراق امام خمینی که به ملکوت پیوسته بود و چه صحنه‌های غرور انگیزی آن روز خلق شد. دیدن مردم مشتاق و خوشحال که از راه‌های دور و نزدیک برای استقبال از ما راهی مرزهای غرب کشور شده بودند، شگفت زده‌ام کرده بود؛ داخل اتوبوس از این طرف به آن طرف می‌رفتم دست تکان می‌دادم صلوات می‌فرستادم... .»

 


ایران در مسیر آزادگان چون رودی از اشک شوق جاری شد


ایرانی که سر و دل باخته در مسیر استقبال از شاهکارهای خلقت که میوه صبر را از درخت اعتقاد و ایمان خویش برچیدند و به همگان هدیه کردند منتظر بود تا دیده به دیدار یاران عشق روشن کند.


خاطراتشان را که می‌خوانی، دلت برای هر چه زیبایی و شرافت است تنگ می‌شود؛ برای مردانگی و عظمت و ایستادگی؛ برای عشق و ایثار و دلدادگی.


و به راستی که هنر و ادبیات و سینما و تئاتر و شعر و رمان ما چقدر کوچک‌اند و حقیر و فقیر تا بتوانند یا بخواهند قطره‌ای از ان همه عظمت و پاکی و خلوص و ایثار و مردانگی و شرافت و شهامت و صبر را به منصه ظهور و بروز رسانند.


بازخوانی گلگفته‌ای از مرشد آزادگان؛ رجزخوانی اخلاق در میدان نبرد و نه ناله‌ای در رخوت عافیت


این جملات و کلمات که در ادامه می‌خوانید، بخش‌های اندکی از یکی از سخنرانی‌های مرشد آزادگان و سید دلدادگان غریب در اسارت، مرحوم ابوترابی است که در تک تک واژگانش می‌توان عطر خلوص و نو ایمان و نماد ایستادگی را دید و عطرش را شنید.

 


«بسم الله الرحمن الرحیم. لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم. ربنا آتنا من لدنک رحمة و هییء لنا من امرنا رشدا.»


قال علی علیه السّلام: «کان لی فی فیما مضی آخ فی الله و کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه»؛ در گذشته، برادری داشتم که در نظرم بسیار بزرگ می‌نمود؛ چون دنیا در نظرش کوچک بود... .


ما با ایمان به خدا و گرایش به مکتب گران‌قدر و حیاتبخش اسلام یک هدف داریم و آن بندگی ذات اقدس حق و خدمت به این امت اسلام است و در نتیجه، روسفیدی در پیشگاه پیامبر گرامی و ائمه معصومین و سربلندی در مقابل وجدان و بندگی خدا.


گر چه این واقعیت در دنیای دیگر و روز حساب و کتاب کاملاً مشخص می‌گردد، ولی در همین دنیا می‌توان آن را برآورده کرد؛ زیرا به فرموده رسول گرامی(ص) علی(ع) در قیامت، میزان و معیار بندگی است و ما در همین دنیا موظفیم خود را با این میزان و معیار ارزیابی کنیم.

 


بکوشیم تا در نظر علی(ع) عظمت بیابیم نه اهالی شقی دنیای دنی


خود آقا امیرالمؤمنین(ع) این مساله را در بیانات خود آسان نمودند: «کان لی فیما مضی آخ فی الله.» حضرت در بین اصحابشان یکی را انتخاب کرده و فرمودند، او برای من برادری با عظمت بود و صفاتی چند از او را بیان داشته‌اند و اشاره می‌کنند که عظمتش در نظر من به جهت برخورداری او از این صفات است و می‌فرمایند،

شما هم بکوشید و مسلماً عظمت پیدا کردن در پیشگاه علی(ع) یعنی همه چیز و برخورداری از همه خیرها و خوبی‌ها؛ برخوردار شدن از این صفات به معنای پیدا کردن محبوبیت در پیشگاه مولی المتقین علی(ع) است و این خود روشن‌ترین معیار است که خود را با آن می‌توان سنجید... .


«کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه». او در نظرم بزرگ می‌نمود، چون دنیا در نظرش کوچک بود.


برای عظمت واقعی انسان، نداشتن وابستگی و دلبندی به دنیا یک امر ضروری است


پس به فرموده علی(ع) برای عظمت واقعی انسان، نداشتن وابستگی و دلبندی به دنیا یک امر ضروری است؛ چرا که علی (ع) با آن چشم واقع بین امامت، نداشتن وابستگی و دلبندی به دنیا را برای به عظمت رسیدن انسان ضروری و لازم می‌بیند و اگر مختصری دقت کنیم، واقعیتی هم جز این نخواهد داشت که دلبندی به دنیا از بزرگ‌ترین عوامل بازدارنده انسان از رشد و تکامل و بندگی خداست و باید گفت، این وابستگی، یعنی قرار گرفتن در سراشیبی سقوط. در این صورت، انحطاط و تباهی حتمی است، مگر این که به خود آمده و دلبستگی به دنیا را تعدیل کنیم؛ که این هم بدون اتکا به خدا کاری است دشوار و بلکه ناشدنی؛ زیرا انسان در این حالت همانند سنگی است که از بلندی به پایین بلغزد و همین گونه وابستگی شدید به دنیا باعث آلودگی است، بدون هیچ تردیدی؛ زیرا دلبسته به دنیا برای رسیدن به امیال و آرزوهای دانسته و ندانسته، به هر کجا که دستش برسد چنگ می زند، بدین صورت که هدفش رسیدن به دنیاست و حق و باطل مطرح نیست. حال ببینید چنین انسانی چه سرنوشتی خواهد داشت؟

 


دلبسته به دنیا برای رسیدن به امیال و آرزوهای دانسته و ندانسته، به هر کجا که دستش برسد چنگ می‌زند.


باری؛ حرف دل این سخنران و لب کلام او چیست؟ خدا و خدا و خدا... و دیگر هیچ.


و رمز عبور انسان از تاریکی جهالت و دنائت و حسد و آز و غرض و مرض به روشنایی مجد و عظمت و رهایی و راستی و زیبایی و خوبی هم همین است.
اینکه فقط خدا را بتوان دید و برای خدا زیست و ماند یا رفت. آری؛ رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند.


اینجاست که رهبر انقلاب آن پیر عرفان و مرشد دیر عاشقان از گوشه جماران دل‌ها در وصف آزادگان می‌گوید:

ما را چه رسد که با این قلم‌های شکسته و بیان‌های نارسا در وصف اسرا که سلامت خویش را از دست داده‌اند، مطلبی بنویسیم یا سخنی بگویم. زبان و بیان، عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده‌اند. در اقدام شریف... اسیرانی که در زندان‌های مخوف دشمن، شجاعانه بر سر دشمنان بشریت فریاد می‌کشند، چگونه می‌توان سخن گفت.


بنیانی که با مقاومت و اخلاص و ایمان مرصوص شد


اسرا، با استقامت و پایداری و پای مردی خویش، به بنیانی مرصوص مبدل گشته‌اند که نه تهدید ابرقدرت‌ها آنان را به هراس می‌افکند و نه از محاصره‌ها و کمبودها به فغان می‌آیند و نه از خیانت و وحشی گری های صدامِ دیوانه و افسار گسیخته رو به زوال در زدن شهرها و ویران کردن خانه‌ها و... خم به ابرو می‌آورند و چون گذشته به راه خود که همان راه اسلام عزیز و عزت و شرف و انسانیت است، ادامه می‌دهند و زندگی با عزت را در خیمه مقاومتِ صبر، بر حضور در کاخ‌های ذلت و نوکری ابرقدرت‌ها و سازش و صلح تحمیلی ترجیح می‌دهند.


امام راحل در پاسخ نامه یکی از آزادگان سرافراز اینچنین می نگارد:


من ناراحتی شما عزیزان دربند را احساس می‌کنم. شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند، احساس کنید. عزیزان من! سید و مولای همه ما، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیز، شما صبر کنید. خداوند فرج را اِنْ شاء اللّه تعالی نزدیک می‌نماید و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‌فرماید. به همه عزیزان دربند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی‌کنم. خداوند حافظ شما باشد.

 


و این همان حقیقت ناب و تابناکی است که در بیان و بنان مقام معظم رهبری این فرزند خلف امام راحل نیز عیان و در نورافشانی است؛


صبری که آبروی اسلام است

 

شماها ده سال، هشت سال ـ کمتر یا بیشتر ـ سخت‌ترین دوران را گذراندید. جوانی و زندگی باطراوت دوران شباب را در راه خدا دادید، اما ضرر نکردید؛ چون با خدا معامله کردید. صبر و استقامت شما، به اسلام آبرو بخشید. خانواده‌های شما با صبر خود اسلام را روسفید کردند و به نظام و جمهوری اسلامی آبرو دادند. در این مدت هشت سال و ده سال و دوران تلخ اسارتِ شما در دست دشمن، ملت ایران با سربلندی از گذرگاه‌های بسیار سختی عبور کرد. این ملت در جاده آسفالته حرکت نکرد. گردنه‌های زیادی را طی کرد و با خطرها مواجه شد...ما به شما و به خانواده‌های شما و به مجاهدت شما افتخار می‌کنیم.


سری سربلند و دلی سربزیر، از این دست عمری به سر برده‌ایم

 

اینکه ما به اسرایمان، آزادگان می گوییم، بی وجه نیست. شما که برگشتید، آبرومند و سربلند برگشتید. دین و اعتقاد و دل بستگی‌تان به امام و اسلام و انقلاب را حفظ کردید. پیش دشمن، آبروی ملت را حفظ نمودید و ملت را سرشکسته نکردید. این‌ها خیلی ارزش دارد. امروز هم که برگشتید، بحمداللّه پیروز برگشته‌اید. ... شما آزادگان و عزیزان زندانی و دربند ما و نیز ملت ایران، حجت را بر مسئولان و ما تمام کردید. ... هیچ کس در نظام جمهوری اسلامی، با داشتن چنین ذخیره‌های ارزشمندی مثل شماها و مثل بقیه آحاد ملت در مقابل دشمنان، یک لحظه احساس ضعف نخواهد کرد. ... شما عزیزان مثل گذشته به خدا توکل کنید. با خدا ارتباطتان را حفظ کنید. دستاورد دوران اسارت را مثل ذخیره ارزشمندی برای خودتان نگه دارید.


آزادگان؛ مظهر قدرت ملت ایران

 

شماها که آمدید، قدرت این ملت ظاهر شد. امروز، دشمن از دست اندازی به انقلاب مأیوس است، اما از دشمنی پشیمان نیست. ملت ما باید به هوش باشد. اولین وظیفه ما این است که کشورمان را از همه جهت قدرتمند کنیم. امروزه همه برنامه‌های دولت جمهوری اسلامی، در خط قدرت بخشیدن به ایران اسلامی است. اسلام هم پشتوانه ماست. شما به عنوان عناصر ورزیده، امتحان داده، زجر کشیده و آبدیده که از میدان‌های خطر عبور کرده‌اید، جزو درخشنده‌ترین نگین‌های این مجموعه می‌توانید باشید.


آری؛ امروز چون نیک بنگری...


آری؛
امروز که این سطور را می‌نویسیم و با هم از اسارت و غربت و آزادگی می گوییم سال‌ها می‌گذرد از آن دوران؛ از دورانی که بسیاری از عزیزترین جوانان و رشید مردان این مرز و بوم در گوشه زندان‌های رژیم سفاک بعث عراق روزگار خویش را در پشت دیوارهای بلند و قطوری از تنهایی و مظلومیت و شکنجه و درد و فشار می‌گذراندند.


اما تو گویی همین دیروز بود که فرزندان عزیز و نحیف ملت ایران پس از گذراندن سالهای سال، درد و غربت، با سری سربزیر و دلی سرفراز قدم به خاک گلگون و معطر میهن اسلامی گذاردند و دل از دل مردم ایران بردند.


یادش بخیر؛ یادمان بخیر...!

 

 

سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم
ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده‌ایم
اگر داغ دل بود ما دیده‌ایم
اگر خون دل بود ما خورده‌ایم
اگر دل دلیل است ما آورده‌ایم
اگر داغ شرط است ما برده‌ایم
اگر دشنه دشمنان گردنیم
اگرخنجر دوستان گرده‌ایم
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخم‌هایی که نشمرده‌ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده‌ایم

 

*پی نوشتها و منابع:


خاطرات و سخنرانی‌های مرحوم حجت السلام و المسلمین ابوترابی فرد در دوران اسارت در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 68
خاطرات آزاده سرافراز محمد سلیمان زاده
شعر از مرحوم قیصر امین پور

 

/1327/پ200/س

ارسال نظرات