۰۵ آذر ۱۳۹۶ - ۲۲:۱۵
کد خبر: ۵۴۰۲۲۷
یادداشتی از طاهایی؛

تفاوت حزب اللهی و اصولگرا

صاحب یک دیدگاه سکولار (دنیاگرا-غربگرا) هرقدر باسواد و مدیر و مجرب و... باشد، مسائل نظام جمهوری اسلامی ایران را نمی تواند حل کند. چون اهل خانه نیست و مسائل نظام را مسائل خودش نمی داند.
یادداشت

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، جمهوری اسلامی از خیلی جهات دولت بزرگی است. اما دولت بزرگ لامحاله مشکلات بزرگ دارد. مشکلات بزرگ هم مستلزم راه‌حل‌های بزرگ است و راه‌حل‌های بزرگ هم پیشاپیش مستلزم تحقیقات کلان و بزرگ‌اند و این همان تحقیق استراتژیک است.

تحقیق علوم انسانی یا تحقیقات استراتژیک؟

تحقیق استراتژیک سه ویژگی دارد: ۱- از نیازهای واقعی و ملموس برخاسته و ازاین‌رو راه‌حل محور است. ۲- به عمق تاریخی پدیده و گسترۀ جغرافیایی آن توجه دارد و ازاین‌روکل‌نگر است. ۳ - درپی اخذ نتایجی با اعتبار نسبتاً طولانی است و ازاین‌رو نظریه‌محور است؛ حالا با هر متدی یا در هر حوزه‌ای که انجام بشود. پس، تحقیق استراتژیک از ذات نظام جمهوری اسلامی برمی خیزد و به همین دلیل قابل حذف نیست.

در کشور ما و برای ما، تحقیق علوم انسانی در معنای امروزین یا مدرن کلمه، اقدامی بی‌اقتضا و بی‌معناست و نباید انجام شود. ازاین‌روست که ما اصطلاح تحقیق استراتژیک را با تسامح به‌کار می‌بریم و منظور، در واقع تفکر استراتژیک است که البته باید روشمند و دارای استایل باشد.

چه کسی باید تحقیق استراتژیک را انجام بدهد؟

چون تحقیق استراتژیک از ذات نظام جمهوری اسلامی برمی خیزد، توافق کنیم باید مکانی وجود داشته باشد که محل انجام آن باشد. اما مسئله بزرگ، ضرورت تحقیق استراتژیک یا وجود مکانی برای انجام آن نیست. مسئله بزرگ این است که چه کسی باید تحقیق استراتژیک را انجام بدهد. به تصریح «ماکس وبر» که همه او را می‌شناسند و حوزۀ اطلاعات او، خودش به‌تنهایی بخش مهمی از کل علوم اجتماعی است. نظریه‌پردازی فقط از یک آدم متعصب و مسلکی برمی‌آید: این آدم به چیزهایی سخت عقیده دارد اما تحولات عینی که راه خودشان را می‌روند،  گاهی به اعتبار و درستی عقاید این آدم آسیب می‌رسانند و درین‌حال، این انسان مؤمن یا مسلکی، سخت می‌کوشد عقایدش را نوسازی یا ترمیم نماید تا آنها را حفظ کند. ظهور نظریه حاصل چنین کوششی است.

نظریه پردازی حاصل ایمان و باور جزمی است

پس نظریه در اصل و برخلاف تصورات رایج، فقط پس از مرحلۀ ایمان یا باور جزمی می‌آید. نظریه موقعی می‌آید که قبلش، صاحب آن حسابی تکان خورده باشد! پس، نظریه‌مندی نیز ذاتیِ نظام جمهوری اسلامی است؛ یعنی ذاتیِ یک نظام سیاسی عقیده محور که می‌خواهد واقعیت بیرونی را موضوع آرمان‌هایش بسازد و بقول هرودوت مثل داریوش شاه هخامنشی علیه تقدیر بجنگد.

بدین ترتیب، نظریه‌سازی اصولاً کار هرکسی نیست. مثلاً فردی که قوۀ یادگیری بالا دارد، اما دغدغۀ خاصی ندارد و فقط می‌خواهد یاد بگیرد و بعدش یاد دهد، چنین آدمی چون نمی‌تواند تفکر نظری یا عمومی(جنرال) نماید، پس نمی‌تواند تحقیق استراتژیک نماید. زیرا دغدغۀ سخت‌کیشانه و مؤمنانه‌ای ندارد. بدون نظریه‌پردازی (میان‌برد یا بلندمدت)، تحقیق استراتژیک بی‌معناست.

سکولارها نمی توانند مسائل جمهوری اسلامی را حل کنند

آن کسانی برای ترمیم و نوسازی یک خانه شایسته‌ترند که ساکن آنند و خانه متعلق به آنهاست؛ یعنی فرزندان خانه. کسی از بیرون، ارادۀ ترمیم خانه را ندارد و بنابراین اهلیت این کار را ندارد و نباید این کار را به او سپرد و نباید تعمیر خانه را از او توقع داشت. صاحب یک دیدگاه سکولار (دنیاگرا-غربگرا) هرقدر باسواد و مدیر و مجرب و... باشد، مسائل نظام جمهوری اسلامی ایران را نمی تواند حل کند. چرا؟ ساده است: چون اهل خانه نیست؛ مسائل نظام را مسائل خودش نمی داند. خودش را روحاً بخشی از نظام نمی داند. رابطه او با نظام رابطۀ مقاطعه‌کار با کارفرما است. باید ساکن خانه باشی تا انگیزه لازم برای برای تعمیر و مرمت آن را داشته باشی. روشن است که از مارکسیسم فقط مارکسیست‌ها دفاع می‌کنند؛ از فمینیسم هم فقط فمینیست‌ها. بنابراین، مسائل اساسی نظام را هر تیپ آدم‌هایی که خلق کردند دقیقاً همانها می توانند حلش کنند.  [شبیه حرف بقراط که می گفت بیماری‌های خاص هرمنطقه با داروهای همان منطقه درمان می‌شوند و شبیه سخن فلاسفه‌ای که می گویند راه‌حل از همانجایی می‌آید که خطر از آنجا آمده].

تفاوت حزب اللهی و اصولگرا

ساکنین خانۀ جمهوری اسلامی فقط انسان‌های ویژۀ نظام، یعنی حزب‌اللهی‌ها هستند. حزب‌اللهی (یا بسیجی) مالک جمهوری اسلامی است. مسائل اساسی نظام از ایدۀ حزب‌الله یا از حزب‌اللهی‌بودن شروع شده، پس راه حل یا نیروی ترمیم هم حتماً همانجاست و در این زمان، آنها، جوانان مؤمن به قداست رهبری و مؤمن به قداست نظام هستند.

جوانان حزب‌اللهی که شما حتماً باید با آنها ارتباط بگیرید وگرنه به تصریح امام(ره)آخرت‌تان آسیب می‌بیند، اصولگرا نیستند. اصول‌گرا، حزب‌اللهی پیشین است؛ کسی است که دوست ندارد حزب‌اللهی نامیده شود ولی می‌خواهد از اعتبار آن استفاده کند. ‌اصول‌گرا، حزب‌اللهی تخلیه ‌شده است؛ در برابر جامعه مدنیِ باسواد و آشنا با غرب کم‌آورده و گویی می‌گوید: «به خدا من آنی که فکر می‌کنید نیستم‌!» تقریباً مطمئنم رهبری از این کلمه زیاد خوشش نمی‌آید. فرد اصول‌گرا در سیاست ایران یک واقعیت پاتولوژیک است.

مسائل دولت جمهوری اسلامی مسائل نظام جمهوری اسلامی نیست

چهارمین و آخرین عرض بنده آن است که مسائل دولت جمهوری اسلامی مسائل نظام جمهوری اسلامی نیست و حتماً باید میان این دو تفکیک عملی و جدی قائل شویم. مثلاً مسائل زیست محیطی، مسائل توسعه صنعت و تکنولوژی، مسائل کشاورزی، آموزش‌های مدنی و شهروندی، کمبود آب ... اینها همه مسائل دولت است و ما اشتباه می‌کردیم که تاکنون آنها را درون یک مرکز تحقیقاتی متعلق به حاکمیت و رهبری (مرکز تحقیقات استراتژیک) بررسی می‌کردیم. برای مسائل و مشکلات فرضاً محیط زیست، خود سازمان محیط زیست می‌تواند تحقیق کند، وظیفه‌اش این است و نیازی به مشارکت مرکز تحقیقاتی مربوط به حاکمیت نیست. حتی تحقیقات کلان و اندیشیده(استراتژیک) درخصوص محیط زیست هم، خودِ سازمان باید متکفل آن باشد زیرا به خاطر اطلاعات و تجربیات کارشناسانش، بهتر می تواند این مهم را انجام دهد.

مرکز تحقیقاتی متعلق به رهبری فقط باید متعهد به مسائل خود حاکمیت‌عالی یا رهبری در عرصه‌های سیاست خارجی و داخلی باشد؛ مسائلی که به خاطر عظمت و بنیادین‌بودن‌شان، مسائل رهبری نظام است نه مسائل قوۀ مجریه. قوۀ مجریه هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی‌اش متکفل نیازهای محدود و فوری است. باید به اقتضائات نزدیک پاسخ بگوید. دولت در معنای مدیریت اجتماع، مجبور است در لحظه به سر برد. نه می‌تواند برمبنای حافظۀ تاریخی‌اش عمل کند و نه برمبنای رؤیاهای آینده‌اش. اگر دولتی تفلسف بورزد و خود را مأمور نیروهای ژرف تاریخی تلقی کند و در این راه بودجه مصرف کند، اشتباه کرده است! البته رؤسای قوۀ مجریه یا دولت نیازهای بزرگ کشور را درک می‌کنند اما تفکر کلان‌پرداز و دوراندیشی‌ها اصولاً کار دولت نیست؛ کار فلاسفه یا آدم‌هایی شبیه آنهاست یا کار نهادهایی درون حاکمیت است که وظایفی شبیه وظایف آنها را تعقیب می‌کنند.

قوۀ عاقلۀ اجتماع باید با رهبری یا حاکمیت (sovereignty) مرتبط باشد نه با نهاد حکومت(government). اولی متکفل کلیت و حیات درونی اجتماع و دومی متکفل جزئیت و ظواهر اجتماع است. مسائل بنیادی نظام مسائل حاکمیتی است که در حوزۀ پژوهشی «مبانی سیاست خارجی» یا مبانی سیاست داخلی جای می‌گیرد.

 البته هر حاکمیتی به شدت درگیر اطلاعات و تحلیل‌های حکومتیِ جزئی و اجرایی است و با آنها مرتبط است، اما در زمانی که آنها از سیر طبیعی خود خارج شده و به بحران یا به استثناء تبدیل شده باشند. در این حال از یک سو آغازگاه‌های پراتیک و جزئی و از دیگر سو نهایت و انتهای مسائل (به منظور اخذ تصمیم نهایی توسط مقام حاکمیت) اهمیت می‌یابند. رتق و فتق امورِ معمول و رتق و فتق معمولِ امور ارتباط زیادی با رهبری ندارد. رهبری سیاسی ذاتاً  امری متعلق به لحظات استثنایی است. تحقیق پیرامون مسائل و چالش‌هایی که متعلق به دولت است (مسائل اجرایی، محدود، کم‌برد، تکراری و متعارف، دم‌دستی) برای نهادهای تحقیقی مربوط به حاکمیت غیرلازم و هرز برندۀ فرصت و نیروست.

پس برخلاف تصورات رایج، تحقیق استراتژیک بیشتر به حاکمیت مربوط است تا به حکومت! زیرا مسائل حاکمیت وسیع‌تر، ریشه‌ای‌تر و حساس‌تر از مسائل حکومت (یا قوۀ مجریه) است و جالب است که تحقیق استراتژیک دقیقاً به همین مسائل ارجاع دارد، یعنی به مسائلی که عمدتاً حاکمیتی است./۱۳۲۵//۱۰۳/خ

 

ارسال نظرات