از انتقام خلبانی که داعشیها آتشش زدند تا دعایی که حاج قاسم دائم زیر لب میخواند
به گزارش خبرگزاري رسا، سال گذشته، درست یک سال قبل از شهادت سردار «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، «عبد الرحمن ابو سنینه»، نویسنده و روزنامه نگار فلسطینی در مقاله ای میدانی و تحقیقی تحت عنوان «سردار سلیمانی به قلم نویسنده و روزنامه نگاری فلسطینی» ضمن به رشته تحریر درآوردن بخشی از جوانب و ابعاد مهم زندگی این سردار، به طور ضمنی شهادت وی را نیز پیش بینی می کند.
آنچه در پی می آید، روایت یک روزنامه نگار فلسطینی است که برای شناخت و آشنایی با بخشی از ابعاد این مجاهد فی سبیل الله حائز اهمیت محسوب می شود.
عبد الرحمن ابو سنینه می گوید:
در سال 2012 میلادی به عنوان خبرنگار با کاروان شکست محاصره «نوار غزه»، به غزه سفر کردم. در آنجا این توفیق به من دست داد که از نزدیک گزارشی از مواضع و پایگاه های نیروهای مقاومت تهیه کنم.
حین تهیه گزارش یک موضوع به شدت مرا آزار می داد و ذهنم را به خود مشغول کرده بود. می خواستم، نظر مقاومت را درباره سه سوال بدانم، اما از این بیم داشتم، مبادا مطرح کردن آنه به خاطر تعدد دیدگاه ها و کثرت مشرب های فکری و ایدئولوژیکی سوء تفاهم هایی را به دنبال داشته باشد.
خطر این ریسک را به جان خریده و نظر برخی از نیروهای مقاومت را درباره این سه سوال که «چه کسی دوست و یاور ماست و بدون منت و چشم داشت از مقاومت حمایت می کند و مقاومت را تنها به خاطر خودش و مبارزه با اشغالگران صهیونیست می خواهد»، جویا شوم.
از آنجا که در آن مقطع زمانی، منطقه تحت الشعاع تحولاتی بود که برخی کشورهای عربی شاهد آن بودند و به «بهار عربی» معروف شده بود، پاسخ مقاومت، مرا میخکوب کرد.
اگرچه پاسخ نیروهای مقاومت، با پاسخ های دیگر کاملا تفاوت داشت، اما نمی شد، آن را نفی یا انکار کرد. چون نظر شخصیت های معروف و شناخته شده و معتبری بود که نمی شد، به آنها نسبت دروغ داد.
پلسخ تمام شخصیت ها و طرف های مورد پرسش تبعیت از خط یک مشی خاص سیاسی که در مبارزه بی چون و چرا با «سلاله صهیون» نمود پیدا می کرد و ارائه دهنده آن جمهوری اسلامی ایران بود.
راهبردی که «یحیی السنوار»، رهبر حماس در نوار غزه در سه ماهه اخیر به مناسبت های مختلف صراحتا به آن اشاره و اعلام کرده بود که مقاومت فلسطینی در نوار غزه از حمایت بی قید و شرط جمهوری اسلامی ایران بهره می برد و در ادامه به تشریح مواضع و دیدگاه های حاج «قاسم سلیمانی» پرداخته بود که خالصانه و با تمام وجود به فلسطین عشق می ورزید.
برای آشنایی هرچه بیشتر با شخصیت و روحیات فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، به سراغ افرادی در مقاومت رفتم که با وی نشست و برخاست هایی دارند. همه ی آنها روی یک امر اتفاق نظر داشتند و از دعای ملتمسانه حاج قاسم حرف می زدند که می گفت، «دعا کنید، در راه قدس شهید شوم».
مردی که رسانه های صهیونیستی و سعودی همچنان اصرار داشتند، از او شخصیتی تروریستی و بسیار بی رحم به تصویر بکشند که حتی کودکان هم از بی رحمی اش در امان نبودتد! در حالی که اینجا، داخل جمهوری اسلامی ایران، همه از قلب پر عطوفت و دل مهربانش حرف می زدند.
** سیاه نمایی دشمنان
تنها چند روز پس از اتمام مطالعه کتاب خاطرات سلیمانی، با صحنه ای مواجه شدم که با واقعیت ها تفاوت بسیار داشت و آن دروغ پردازی ها و سیاه نمایی که به سرعت توسط رسانه ها و شبکه های اجتماعی در فضای مجازی منتشر می شد و این بار نوبت به پخش ویدئو کلیپی از حاج قاسم بود که او را در حال حمله به عراقی ها نشان می داد. این اقدام بسیار پست و فرومایه ی دست نشاندگان و مزدوران سعودی مرا وادار داشت تا جوابیه ای در دفاع از کسی بنویسم که اگرچه در حد و اندازه یک «رهبر جهانی» بود، اما دوست داشت، او را «خدمتگزار مستضعفین» بخوانند.
هدف از پخش این ویدئو کلیپ کاملا مشخص بود و آن فتنه انگیزی و ایجاد اختلاف و تفرقه بین دو ملت ایران و عراق بود، درحالی که من به جوانان جهان عرب می گویم، آگاه و هوشیار باشید که تنها رسانه ها، برای شناخت شخصیتی چون «قاسم سلیمانی» کافی نیست، چه رسد، به معرفی این شخصیت از جانب مزدوران و دشمنانش.
لذا توصیه می کنم، برای شناخت این شخصیت به سراغ اهل مقاومت و مردانش ... اتاق های عملیات ضد صهیونیستی و ضد آمریکایی ... از سخنانش درباره شهدا ... نه اشخاص دیگر، فقط از شهدا ... از تقوی و پرهیزکاریش ... از عشقش به خدا ... از حقوق بسیار ناچیزش مثل تمام کارمندان شاغل در جمهوری اسلامی ... از حساب های بانکی خالی اش. از خانواده ساده زیست و فداکارش ... از فرزندانش که مثل ساده ترین و بی تکلف ترین دانش آموزان به زندگی خود ادامه می دهند ... بدون برخورداری و بهره مندی از حتی یک امتیاز شناخت.
آنچه می گویم و کلمات و واژه هایی که اینجا به کار می برم، نه از برای خوش آمد این و آن که تماما مشاهدات میدانی و تحقیقی من است.
نشو و نما
سلیمانی اولین سال های زندگیش را در «زورخانه» سپری کرد تا نه فقط بدنش که روحش را هم صیقل دهد. از قدیم الایام زورخانه ها محل جمع شدن چهره های سرشناس و رفت و آمد روحانیون بود، لذا هرکه با این محیط در ارتباط بود، با ارزش های انسانی و اخلاق و منش هایی چون جوانمردی و مروت و بخشش و گذشت در اوج قدرت به خوبی آشنا بود.
[یکی از مهمترین رسوم زورخانه ها روایت زندگی قهرمانان جوانمرد و بزرگ از جمله حضرت «علی» (ع) هنگام تمرین و ورزش بود و «شهید زنده» ی ما، به تعبیر رهبر انقلاب در چنین محیطی کودکی خود را سپری کرد. لذا کسی که سرآغازش سوختن باشد، پایانش جز برافروختن چیز دیگری نیست.]
از جنس مردم
این جملات چکیده نقل قول های دانش آموزان و دانشگاهیان و روحانیون حوزه علمیه و حتی افرادی که خط مشی سیاسی مشترکی با وی نداشتند، از صفات اخلاقی فرمانده سپاه قدس بود: او فداکار است ... آن قدر دستانش پاک است که وصیت می کند که من ارث مادی و مالی از خود ندارم ... زیر یک سقف با شهدایی آسمانی زندگی کرد که پیش از رفتن شکوه و عظمت ایران را ساختند و با جهاد خویش اجازه ندادند، در پی جنگ تحمیلی از سوی آمریکا علیه ایران که «صدام تکریتی» با تامین مالی رژیم های عرب حوزه خلیج فارس، آن را شروع کرد، ایران به طور کامل سقوط کند.
نظام تک قطبی
در آن جنگ تحمیلی و طی تدارک برای عملیات آزادسازی «خرمشهر» مجروح شد. با این حال توانست، پیروزی های چشمگیری را محقق و مناطق اشغال شده ی بیشتری را آزاد و متجاوزان را از خاک ایران بیرون براند.
این پیروزی درحالی حاصل شده بود که «صدام حسین» گفته بود: «اگر ایرانی ها بتوانند، خرمشهر را آزاد کنند، من کلیدهای بغداد را به «امام خمینی پیشکش خواهم کرد».
در آن عملیات و به لطف فرماندهی میدانی جوانی به نام سلیمانی، سپاه پاسداران موفق شد، تنها ظرف چند روز 3 هزار سرباز عراقی را به اسارت بگیرد. با وجود قساوت و بی رحمی جنگ و نبود روحیه انتقامجویی، با این حال حاج قاسم اصرار کرد که توانبخشی اسرا و آموزش سواد و تحصیل به آنها در مراکز نگهداریشان آغاز شود. سپس شماری از آنها را پس ارائه درخواست پناهندگی به جمهوری اسلامی آزاد کرد.
آنگونه که در این باره برایم نقل کردند، سلیمانی بر این باور بود که «جنگ تحمیلی صدامی آمریکایی علیه ایرانی که تازه انقلابش علیه نظام شاهنشاهی صهیونیستی پیروز شده بود، علی رغم مشکلات و گرفتاری هایش، از سختی به فرصت تبدیل شد و به لطف ایستادگی و مقاومت ملت ایران هم اکنون کشور در حوزه نظامی به خودکفایی رسیده است ... ». در این زمینه شاهد بودیم که مدتی قبل پرده از سامانه پدافند هوایی در ایران برداشته شد که از حیث فناوری و امکانات با نمونه اس 300 روسی آن رقابت می کرد.
پس از پایان جنگ تحمیلی، گفتمان سلیمانی هم متحول شد و بیدار سازی و آگاه سازی دوستداران و محبانش به یکی از مهمترین ارکان حرکت جهادیش تبدیل شد و همواره در جلسات و نشست هایش از لزوم وحدت و یکپارچگی اسلامی و اتحاد با آزادگان جهان و آزادی فلسطین سخن می گفت که ریشه در ایمان و باور وی به ظهور «مهدی موعود» (عج) داشت و همواره بر فراهم کردن زمینه های ظهور تاکید می کرد.
همراه و رفیق شهدا و الهام بخش نیروهای مقاومت
در امتداد جبهه و محور مقاومت او دوست عماد مغنیه، عبد العزیز الرنتیسی، فتحی شقاقی، محمد الضیف ومحمود طوالبه؛ و دشمن سرسخت و اول «اسرائیل» بود. در خطرناک ترین و حساس ترین لحظات با نیروهای مقاومت در فلسطین و لبنان تماس می گرفت و به آنها مشاور می داد و اغلب با خلوص و نیت و صداقت مثال زدنیش بدون افشای هویتش به عنوان افسر ارتباط خدمت می کرد.
مردی که برای صهیونیست ها و آمریکا و تکفیری ها وحشتناک و رعب آور بود، نه کسی را تکفیر کرد و نه کسی از دوستدارانش را برای بمبگذاری یا منفجر کردن خود در میان مخالفان یا کفار ارسال نکرد و نه اصول و مبادی و اعتقاداتش تغییر کرد. همچون برخی از رهبران حماس طی جنگ تحمیلی علیه سوریه رنگ عوض نکرد، بلکه همواره بر موضع خویش از حیث حمایت از حماس در هر زمان و موقعیتی در مقابله با اسرائیل ثابت و استوار باقی ماند.
این تمام شناختی است که نیروها و اهالی مقاومت از سردار سلیمانی دارند، اینکه از پشت خنجر نمی زند و با یک طایفه یا عشیره یا پیروان یک آیین و مذهب تعامل و رابطه ندارد، یا میان افراد به خاطر امتیازات قومی و طایفه ای تفاوتی قائل نمی شود.
با گروه ها و عناصر تکفیری و تروریستی در حالی در سوریه و عراق مقابله کرد که دارای بیش از 50 تابعیت و زبان و گروه بودند. با انعطاف و ذکاوت و قدرت نیروهای مقاومت را هدایت و فرماندهی کرد و نه تنها توانست، سرتاسر خاورمیانه که تمام دنیا را از جنون جنگ و آشوب و کشتار گروه های تکفیری مورد حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی و رژیم های مرتجع حاشیه خلیج فارس دور نگهداشته و حفظ کند. با این وجود رسانه های این کشورها به دروغ اشاعه می دهند که این فرمانده غیر نظامیان را به قتل می رساند! و متاسفانه بسیاری از اعراب بدون هیچ دلیل و مدرکی این یاوه سرایی را باور می کنند.
درحالی که در تمام طول حیات سردار سلیمانی و همه صحبت ها و گفته های برجا مانده از او که تا کنون منتشر شده اند، حتی یک بار یا یک مورد هم دیده نشده که در آنها فردی را تکفیر یا دشمنی را نفرین کرده و موجود زنده ای را آتش زده باشد. بالعکس او از انتقام گیرندگان «معاذ الکساسبه»، خلبان اردنی و بیرون راندن داعشی ها از همان منطقه ای بود که آن خلبان عرب را آتش زده بودند. بنابراین اگر ذره ای معرفت و شناخت و ارزنی انصاف داشتیم، هیچ وقت او را این گونه قضاوت نمی کردیم.
ارزیابی خطر تکفیری ها
یکی از دوستان، سخنی از حاج قاسم را برایم نقل کرد که در گفتگو با یکی از اعضای گروه های برجسته مقاومت که نقش بارزی در مبارزه با داعش در سوریه و عراق داشت، آن را بیان کرده بود. او گفته بود که تکفیری ها پدیده جدیدی در منطقه نیستند، بلکه به میزان حمایتی که دشمنان از آنها به عمل می آورند، قوی و ضعیف می شوند. لذا سلیمانی بر این باور بود که جنبش مقاومت نباید از پای بنشیند و همواره در جبهه مبارزه هوشیار و بیدار و همواره در دو حوزه نظامی و فکری قوی باشد، چراکه ضعف و ناتوانی در این دو حوزه به معنای نابودی آن به دست گروه های تکفیری است.
حاج قاسم بر انتشار مفاهیم و مضامین در بردارنده وحدت اسلامی و تقریب مذاهب تاکید بسیار داشت، چون بر این باور بود که مهمترین و اساسی ترین هدف افراط گرایان ضربه زدن به وحدت اسلامی بود. لذا حوزه های عملیه و مراکز علمی و تحقیقاتی اهل سنت و تشیع را مورد خطاب قرار می دهد، تا نقش خود را در مبارزه و رویارویی فکری با افکار و اندیشه های تکفیری ایفا کنند.
به همین دلیل، هر نشست و همایش و کنفرانسی که در ایران با موضوع تقریب مذاهب و حمایت از مقاومت برگزار می شد، مورد توجه ویژه حاج قاسم بود و نیروی قدس با تمام توان و امکانات در اختیار آن را حمایت می کرد. او در تمام جلساتی که با دایره تبلیغات و اطلاع رسانی و امور فرهنگی داشت، تاکید می کرد: «بزرگترین و کارآمدترین ضربه به رژیم صهیونیستی و مهمترین عامل تسریع کننده ی فروپاشی این رژیم حفظ و تحکیم وحدت اسلامی است و این موضوع یکی از اصول و مبادی اساسی راهبرد میدانی نیروی قدس محسوب می شد».
شهید زنده
قاسم سلیمانی عاشق شهادت بود و از یادآوری و روایت داستان های دوستان شهیدش لذت می برد. همیشه سخنانش با نیروهایش را با این گفته به پایان می رساند که با دلی سوخته و شکسته از خدا بخواهند که او در رکاب شهدای راه «امام حسین» (ع) باشد و این جمله را زیر لب زمزمه می کرد: «.. اللهم بالشهداء رفاقنا العاشقین، بتلک القلوب الطاهرة، نقسم علیک یا الله بصلواتهم، بأجسادهم التی لم ترجع، باضطراب قلوبنا، وباشتیاق قلوبنا الیهم، نقسم علیک اللهم اختم عاقبتنا بالشهادة ... لا تختر لنا سوی الشهادة ...»(.. بار الها تو را به شهدای رفیق عاشقمان ... به آن قلب های پاک قسم می دهم ... خدایا تو را به نمازها و نیایش هایشان ... به پیکرهای بازنگشته اشان ... به پریشانی قلب هایمان ... به دلتنگی دل هایمان برای آنها ... تو را قسم می دهیم که عاقبت ما را به شهادت ختم کنی ... و جز شهادت راه دیگری برایمان انتخاب نکنی ...).
هیچ گاه از خود حرف نمی زد، در دنیای خاطرات شهدا بود. اما در سخنرانی های اخیرش از خودش می گفت. اینکه چگونه در آغاز مقاومت مردم عراق، نامه های متضرعانه و عاجزانه آمریکایی ها به دستش می رسید و از او می خواستند، حملات را علیه آنها متوقف کند. همچنین آمریکایی ها را تهدید کرد که حضورشان در آب های منطقه امن نخواهد بود و نیروهایش برای مبارزه با استکبار آمریکا همواره در آمادگی بسر می برند و این عزت و افتخار یک مومن آزاده است که در برابر زورگویی های ترامپ و خصومت ورزی هایش بایستد.
در اینجا «عبد الرحمن ابو سنینه» تاکید می کند که انتظار دارم، خداوند عاقبت «این شهید زنده» را که دلش در آسمان ها در جوار شهداست، با شهادت ختم به خیر کند و ترضع هایش را مستجاب کند و آن را با این نشان به پایان برساند.
شیعه هراسی
پیامم به تمام کسانی که بنا به ادعاهای واهی در برابر شیعیان و جمهوری اسلامی و شخص قاسم سلیمانی جبهه می گیرند، این است که سلیمانی از معدود افرادی بود که از آگاهی و شناختی فراتر از فریب ها و توجیه های دینی و مذهبی برخوردار بود.
او حجم و اندازه توطئه های آمریکایی ها را دریافته بود و به سرعت در میدان حاضر شد. تلاش های او بدون مبالغه و گزافه گویی موجب شده بود، صهیونیست آن سوی مرزها بمانند و لگامی بر جفتک پرانی های افسار گسیخته رژیم های مرتجع افراط گرا و تکفیری بود./1360/
منبع: مشرق