۱۸ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۵:۰۰
کد خبر: ۷۰۴۳۱۳

شروه های مردم بوشهر در شهادت سردار سلیمانی در «شروه‌ای برای حبیب»

شروه های مردم بوشهر در شهادت سردار سلیمانی در «شروه‌ای برای حبیب»
کتاب «شروه‌ای برای حبیب» خاطرات مردم بوشهر از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی به قلم فریده الیاسی‌فرد و توسط انتشارات «راه یار» منتشر و روانه بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کتاب «شروه‌ای برای حبیب» خاطرات مردم بوشهر از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی به قلم فریده الیاسی‌فرد و توسط انتشارات «راه یار» منتشر و روانه بازار نشر شد.

کتاب «شروه‌ای برای حبیب» به تحقیق هاجر عابدینی‌نژاد و تدوین فریده الیاسی‌فرد و به همت انتشارات «راه یار» در ۱۴۴ صفحه چاپ و منتشر شده است.

این کتاب از روز هایی می گوید که حاج قاسم فانوس امیدواری اش را از عرش بر روی سرزمین پاکمان گرفت و اشک هایی که مردم برای او به یادگار می گذاشتند. "شروه ای برای حبیب" برایمان از خاطرات بوشهریان در ایام شهادت حاج قاسم سخن می گوید.

برش هایی از کتاب

شروه خوانی برای سردار

میدانستیم بچه های فعال فرهنگی، دغدغه برگزاری مراسمی باشکوه برای حاج قاسم را دارند، ولی امکانات ندارند. جلسه ای در مسجد ولایت تشکیل دادیم. فعالان فرهنگی و اجتماعی، بچه های هیئتی و مسئولین سازمان فرهنگی شهرداری را دعوت کردیم.

از گروه های مردمی هم خواستیم، بگویند که چه برنامه ای دارند تا در همین جلسه، امکاناتش فراهم شود. گفتند قصد دارند مراسمی در میدان پرچم برگزار کنند و امکاناتی مثل سیستم صوتی، بنر بزرگ، جایگاه، نور و صندلی می خواهند.

حسین نجفی از بچه های هیئتی، تأمین سیستم صوتی را قبول کرد. گفت، وسایل و تجهیزات شخصی اش را بدون هیچ هزینه ای در اختیار بچه ها قرار میدهد. هزینه بنر بزرگ و نور و جایگاه را هم مسئولین سازمان فرهنگی شهرداری قبول کردند. همه هماهنگی هاهمان جا انجام شد.

بچه ها دوشنبه شب، مراسم بزرگی در میدان پرچم برگزار کردند. جمعیت زیادی آمده بودند. برنامه های خوبی تدارک دیده بودند، علاوه بر سخنرانی و روضه خوانی، سنج و دمام زنی، شروه خوانی و شمع زنی هم داشتند.

مردم داغ بزرگی دیده بودند، هرجا مراسم بود، شرکت می کردند، گریه میکردند و به سروصورت می زدند، اما آرام نمی شدند. راهپیمایی ظهر دوشنبه هم شلوغ بود، با اینکه تبلیغات زیادی برایش نشده بود. مسیر راهپیمایی از مقابل بسیج مرکزی تا بهشت صادق بود. زمان زیادی از شروع مراسم نگذشته بود که متوجه شدم جمعیت، زیاد به هم فشرده شده است.

یکی از بچه ها را با موتور به ابتدای جمعیت فرستادم که مردم را به سمت بهشت صادق حرکت بدهد تاترا کم کم شود. چند دقیقه بعد تماس گرفت و گفت: «اسماعیلی خودت را خسته نکن. این جمعیت تکان بخور نیست. من تا خود بهشت صادق آمده ام، سر جمعیت اینجاست. مسیری برای حرکت نمانده است. دارند آرام آرام وارد می شوند.»

شروه های مردم بوشهر در شهادت سردار سلیمانی در «شروه‌ای برای حبیب»

حیرت کردم. انتظارش را نداشتم.

بلند صدا زد همه مهمان من هستند: اهواز، مشهد، تهران و قم نمی توانستیم برویم. وضع مالی مان خوب نبود که بتوانیم خودمان را به این شهرها برسانیم. تنها گزینه ما برای حضور در تشییع حاج قاسم، کرمان بود. دوستی در کرمان داشتم، با او هماهنگ کردم، شب مهمان خانه اش بشویم.

با سه نفر از دوستانم راهی کرمان شدیم. هشت صبح از بوشهر حرکت کردیم به طرف سیرجان تا از آنجا به کرمان برویم. نزدیک ظهر به شیراز رسیدیم.

بعد از نماز، برای ناهاروارد رستوران شدیم. وقتی ناهار را سفارش دادیم، صاحب رستوران پرسید: «شما بچه کجاهستید؟» گفتم: بوشهری هستیم، برای تشییع سردار سلیمانی می رویم کرمان.» چهره اش از هم باز شد. با مهربانی گفت: «در خدمتتان هستم، ناهار مهمان من هستید.» بعد از جایش بلند شد و با صدای بلند گفت: «هرکس می خواهد برود تشییع حاج قاسم سلیمانی، اینجا مهمان است و غذا برایش رایگان است، نوش جان!»

وقتی وارد کرمان شدیم، همه شهر آماده پذیرایی از عزاداران بودند. جمعیت زیادی از همه ایران، خودشان را به کرمان رسانده بودند. مردم کرمان هم، برای اسکان و وعده های غذایی، تدارک دیده بودند. در خانه هایشان به روی همه باز بود...

نیازی به جذب نبود

دخترها هر زمانی که درس سبک تری داشتند، توی نمازخانه می رفتند و به مشاور و معاون پرورشی کمک می کردند. مدرسه را برای برگزاری مراسم هفتمین روز شهادت حاج قاسم آماده می کردیم. دخترها برای فضاسازی نمازخانه مدرسه، شمع و گل سیاه کاغذی درست میکردند.

برای بسته های فرهنگی، بخش هایی از وصیت نامه شهدا چاپ کرده بودیم، آن ها را با پاپیون مشکی گره می زدند و کنار یک شاخه گل میبستند. عکس شهدا را به ریسه می-کشیدند تا کنار تابوت نمادین حاج قاسم آوزیران کنیم. کلیپی هم از فعالیت های حاج قاسم آماده کرده بودیم. بچه ها و خانواده هایشان و مسئولان آموزش و پروش را دعوت کرده بودیم.

همه کارها با کمک بچه ها انجام شد. همه دوست داشتند کاری برای حاج قاسم انجام بدهند. فرقی هم نمیکرد چه کاری، هر جا کمک لازم بود، دواطلب زیادی داشتیم. بر خلاف مراسم های دیگری که در مدرسه برگزار می شد، نیازی به جذب دانش آموزان نداشتیم. امام جمعه عالیشهر را برای سخنرانی دعوت کرده بودیم.

از شخصیت والای حاج قاسم برای دانش آموزان گفتند. راوی دفاع مقدس هم خاطره های دلنشینی از روحیه رزمنده ها در جبهه ها تعریف کردند. بچه ها سرود اجرا کردند و مقاله هایی که درباره حاج قاسم نوشته بودند را برای جمع، خواندند. همه کارهای مراسم به بهترین شکل انجام شد. همدلی ای که در آن مراسم بود، تکرار نشدنی بود.

ارسال نظرات