برخورد با خرابکاران نیازمند تعاریف حقوقی جدید است
اشاره: شکست گفتمانی جریان ارتجاع را زمانی میتوان دید که کارنامهاش را بهدقت و بدور از هرگونه تعصب بررسی کرد. جریان ارتجاع بهقدری در کارنامه سیاسی خود ضعیف عمل کرده است که امروزه کمتر کسی در محافل دانشگاهی علاقه دارد که اسامی روشنفکران غربگرای ابتدای قرن چهاردهم هجری مانند تقی زاده یا کسروی بر پیشانیاش حک شود. رهبر انقلاب بهخوبی بر اساس نام تقی زاده تکلیف جریان اصلاحات را در دهه اخیر روشن کردند و مداوم به پروبال دادن به گفتمان انقلاب جهت مقابله با آن پرداختند.
از این رو خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا به سراغ حجتالاسلام دکتر ابوذر مظاهری، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رفت تا پیرامون ابعاد رابطه جریان روشنفکری و غربگرایی و جریانی که به دنبال ایجاد خرابکارهای مختلف در داخل کشور بود، گفتوگو کند.
رسا ـ جریان روشنفکری و غربگرایی دوران مشروطه چه ویژگیهایی داشت و موجب ایجاد چه خرابکاریهایی در جریان مشروطه شد؟ چطور امروز این جریان به جریان ارتجاع شناخته میشود؟
امروز ما جریان روشنفکری را بهعنوان یک جریان ارتجاعی و از جمله مهمترین جریان مرتجعین تلقی میکنیم. جریان روشنفکری اساساً کار خود را با تقلید و سطحینگری نسبت به فرهنگ غرب شروع کرد. مسأله اصلی آنها عقب ماندگی ایران و پیشرفت غرب بود که بهشکلی پیشرفت غرب را تجزیه و تحلیل کردند که نتیجه گرفتند «ما باید از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم.» این نگاه تقلیدگونه و سطحی نسبت به عقب ماندگی ایران در آن زمان خود باعث بیشتر شدن عقب ماندگی کشور شد.
عقب ماندگی ایران تنها محصول اختلافات داخلی نبود؛ بلکه استعمار غرب باعث رقم خوردن آن شد. درحالیکه در آن زمان تحولات بزرگی در دنیا رقم خورده؛ اما کشور ایران کشور عقب ماندهای بود. رشد و پیشرفت زیادی برای کشورهای غربی و اروپایی در صنعت و تکنولوژی شکل گرفته بود. همین مسأله باعث شد قشر تحصیلکرده جامعه ایران که عمدتاً با علوم غربی آشنا بودند، یک نگاه سطحی نسبت به این مسأله پیدا کنند و آن سطحینگری و تقلید کورکورانه از غرب بود.
اساس و بنیاد جریان روشنفکری در ایران بر اساس همین نوع نگاه از تبدیل شدن به یک جریان اصیل در جریان تحولات معاصر بازماند. جریان روشنفکری نتوانست مسیری که ملت ایران میتوانست و باید دنبال کند را بشناسد و دنبال کند. جریان روشنفکری همیشه مسیرهایی پیشنهاد میداد که تقلیلیافته و سطحینگر بودند و برخلاف عزت، استقلال و خودکفایی، رشد و پیشرفت بومی و اصیل ملت ایران طراحی شده بودند. وقتی امروز عملکرد این جریان را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم، همچنان شاهد تقلید و سطحینگری آنها هستیم.
ارتجاع یعنی عقبگرد و برگشت بهعقب که نگاهی غیرعالمانه و غیرمجتهدانه یا تقلیدگونه به غرب و الگوهایی آنها دارد. به نظر میرسد دومین عامل نگاه تقلیلگرایانه آنها، ندیدن رشد، پیشرفت و تعالی کشور ایران در دهههای اخیر است که شاید این عامل، مهمتر از نگاه تقلیدگونه جریان ارتجاع نسبت به غرب باشد. عدم درک رشد و پیشرفتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بهدست آمده است، جریان روشنفکری را دوباره بهعنوان جریان ارتجاع معرفی خواهد کرد؛ زیرا بعد از انقلاب بحث رشد و پیشرفت کشور بهواسطه انقلاب اسلامی از سوی آن جریان درک نمیشود و تجربه تحول بزرگ ملی و جهانی انقلاب اسلامی در پس پردههای تعصب، تقلید، جهل و دشمنی آنها مانع از این میشود که برای رشد و پیشرفت واقعی کشور برنامهریزی کنند.
وقتی جریان حاضر نخواهد رشد و پیشرفت را عامدانه در محاسبات خود درنظر بگیرد، الگوی پیشنهادیاش عقبگرد خواهد بود. سالهاست که ملت ایران در مسیر رشد و پیشرفت و در سایه عزت، استقلال و خودکفایی حرکت میکند؛ اما آنها دوباره به تقلید سطحینگری دعوت میکنند. روشن است این جریان، ارتجاع نام دارد. رهبر انقلاب میفرمایند جریان یا فکری که امروزه الگوهای غربی را پیش روی مردم ایران قرار میدهد افق غرب را پیش روی مردم ایران تصویر میکنند در واقع همان جریان ارتجاع است.
به دلیل نگاه سطحی و تقلیدی جریان ارتجاع نسبت به غرب، حتی اگر انقلاب اسلامی اتفاق نمیافتاد و این مرحله از رشد و پیشرفت تحقق پیدا نمیکرد و همان افراد که مدتها حکومت را در اختیار داشتند، باز نمیتوانستند با آن نگاه سطحی مسیر رشد و پیشرفتی را که امروز کشور طی کرده، ادامه دهند.
با وقوع انقلاب اسلامی این جریان به جریان ارتجاع مضاعف تبدیل شد؛ زیرا درکنار نگاه سطحی به غرب و پیمودن راه تقلید، چهل سال حرکت رشد و پیشرفت انقلاب اسلامی را در مسیر عزت، خودباوری و اقتدار نمیخواهد ببیند. آنها میخواهند الگوی بومی را کنار بگذارند؛ چراکه جمهوری اسلامی ایران الگوی موفقی است که توسط خود ملت ایران انتخاب شده. غرب گرایان قبل از انقلاب الگو و نسخههایی پیچیدهاند که میخواستند با برجسته و طرح فرهنگ ناسیونالیسم و باستانگرایی در دوره پهلوی گفتمانسازی کنند؛ اما آیا خروجی آنها عزت و استقلال مردم ایران شد؟
آنها میخواستند نوعی بومیگرایی و اصالتگرایی را در پیش بگیرند تا به غربگرایی متهم نشوند؛ ولی چون غرب در مرکز توجه و نگاه آنها بود باستانگرایی را نیز بهشکلی تفسیر میکردند تا غربگرایی را نتیجه بدهند. ازاینرو جشنهایی مانند جشن هنر شیراز و جشنهای 2500 ساله برگزار کردند؛ اما نتیجه این جشنها چه بود؟ محمدرضا پهلوی در جشنهای 2500 ساله پشت تریبون با صدایی بلند میخواند که ایکوروش آسوده بخواب که ما بیداریم؛ اما چندی قبل ذلیلانه بحرین را به آل خلیفه تقدیم کرده بود.
حکومت پهلوی مسیر ذلت ملت ایران را در مقابل آمریکاییها پیش میبردند؛ حتی امام خمینی در آن اوایل به شاه نصیحتگونه میگفت که ما عزت و آبروی تو را میخواهیم، ما نمیخواهیم شاه مملکت ما مثل یک بچه و انسان ذلیل در مقابل رئیس جمهور آمریکا قرار بگیرد. این ذلت نتیجه و محصول باستانگرایی بود اگر آنها این مرحله رشد و پیشرفت بعد از انقلاب را ندیده باشند، آن مسیر راه به جایی نمیبرد. برای همین انتهای این مسیر مدرنیزاسیون ناقصی میشود که خروجی بهجز ذلت مردم ایران و وابستگی بیشتر در زمینههای مختلف ندارد.
وقتی برای مثال مؤلفه و الگوی روشنفکران را فقط در زمینه رسیدن به آزادی را با الگویی که بعد از انقلاب اسلامی در زمینه آزادی مردم ایران دنبال کردند بررسی کنیم میبینیم که الگوی روشنفکری حتی دیکتاتوری مضاعف را بهوجود آورد. ما تجربه رضاخان را بعد از نهضت مشروطه داشتیم که جریان روشنفکری در نهضت مشروطه که دم از آزادی، دموکراسی و مشروطه میزد و هر صدای مخالفی را تحت عنوان استبداد تقلی و خفه میکرد برای رویکار آمدن رضاخان تحت عنوان استبداد منور زمینه سازی کردند.
در واقع آنها استبداد جدیدی بهمراتب بدتر از استبداد قاجاری بهوجود آوردند. جالب اینجاست که اسم آن را نیز استبداد منور گذاشتند که بدتر از استبداد قاجاری عمل کرد. و این به معنای ارتجاع است؛ زیرا تجربه ملت ایران در نهضت مشروطه را نادیده گرفتند. ملت ایران مسیری را در نهضت مشروطه دنبال کرد تا نهادی به نام مجلس شورای ملی تشکیل شد که به اختیارات سلطان و پادشاه قید و بند میزد و آن را مشروطه میکرد؛ اما افرادی این الگوی تحول را هم با افراطگرایی دنبال کردند و آن را به یک شکست بزرگ تبدیل ساختند. آنها کاری کردند که مردم ایران آرزو میکردند بساط مشروطه و مجلس جمع شود.
گزارشهای تاریخی ناظم الاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان بر این نارضایتی مردم ایران تصریح میکند که آنها میخواستند یک نفر آنها را از این هرج و مرج و افراطگرایی خارج کند روشنفکران تجربه مشروطه را به یک شکست تبدیل کردند. بعد از آن خودشان بر روی همان شکستی که بهوجود آورده بودند نسخه دیگری برای ملت ایران پیچیدند که به دنبال قلدری به نام رضاخان بروند تا او را در رأس ایران قرار دهند و ایران را به زور به سمت پیشرفت و رشد یا غرب گرایی پیش ببرد.
مقالاتی که توسط جریان روشنفکری در مجله کاوه و ایران شهر و امثال تقی زاده مینوشتند کاملاً تصریح داشت در اینکه میگفتند باید کسی ما را به زور به سمت پیشرفت ببرد یا کسی باید بهزور درب خانههای ما را جارو بزند و کوچههایمان را چراغانی کند. روزنامههای روشنفکری در آن زمان از تعابیری استفاده کردند و اسم آن را استبداد منور میگذاشتند که در حقیقت بازگشت به خود استبداد بود. حتی آنها به شکل ارتجاعی و تقلیدگونه به مقوله آزادی مینگریستند. محصول شبهه مدرنیته و یا شبهه پیشرفتی که در دوره پهلوی به وجود آمد، در پایان دوره پهلوی برای ملت ایران آزادی را بهوجود نیاورد.
حکومت پهلوی اجازه نمیداد کسی حتی کوچکترین اعتراضی کند؛ زیرا ساواک با زندانهای مخوف، شکنجهها، خفقان و بایکوت خبری و از طرفی استیلای حزب رستاخیز اجازه تفکر یا ظهور و بروز به جریانهای دیگر سیاسی نمیداد. این الگو و نسخه تقلیدی محصول حرکت جریان روشنفکری در تاریخ معاصر بود. ارتجاع باعث از دست دادن استقلال ایران شد. شاهان قاجار با اینکه اقتداری درمقابل کشورهای غربی نداشتند و دائم امتیاز میدادند؛ اما دست نشانده آنها نبودند؛ اما شاهان پهلوی حتی اختیار کشور را نداشتند؛ زیرا سران سه کشور قوای متفقین در جنگ جهانی دوم بدون اجازه و اطلاع شاه به ایران آمدند و جلسه گرفتند یا رفتار انگلستان در اخراج مفتضحانه رضا پهلوی در ایران روشن است.
جریان غربگرا بعد از انقلاب اسلامی بهجای مراجعه به تجربههای جریان روشنفکری و تجدیدنظر در طرحهای پیشنهادی خود، با تقلید و سطحینگری بهمقوله پیشرفت نگریستند. در کل به تعبیر من ارتجاع مضاعف ارتجاعی است که علاوه بر نگاه تقلیدگونه به ارائه نسخههای ناکارآمد میپردازد.
رسا ـ وظیفه نهادهای فرهنگی و علمی در برخورد و مواجهه با این جریان چیست؟ و نتیجه، ثمره و درس عبرت جلوگیری از نفوذ مرتجعین و مجازات خرابکاران در ارکان قدرت کشور چه خواهد بود. چرا اینها از تجربه خود درس نمیگیرند؟
ما باید بتوانیم این تفکر و رویکرد سطحینگر را تبیین کنیم و نتایج این نگاه را در تاریخ برای مردم نشان بدهیم تا آگاهی و بصیرت بهوجود بیاوریم. تجربه شخصی خود را بیان میکنم، زمانی بود که تنها کسانی میتوانستند درباره این موضوعات از تحولات تاریخ معاصر، درباره مشروطه، دوره پهلوی، نهضت نفت، جریان روشنفکری، جریان روحانیت، نهضت تحریم تنباکو و تجربههای تاریخی دوره معاصر، صحبت کنند، امثال بشیریه و زیباکلامها و ... بودند؛ زیرا آنها در سیستم دانشگاهی درس خوانده بودند، تاریخ معاصر را مطالعه میکردند و با الگوهای غربی تجزیه و تحلیل میکردند. اکثر منابع ما در آن زمان منابعی بود که جریان غربگرا درباره تاریخ معاصر نوشته بود؛ مانند آثار فریدون آدمیت.
جریانی که تقریباً 20 سال قبل با کمک اساتید برجسته تاریخ معاصر مانند دکتر موسی نجفی، دکتر حقانی، مرحوم ابوالحسنی منذر و ...، جریان مطالعه، تحقیقات و بصیرت تاریخی که از سوی این جریان حدود 20 سال قبل بهوجود آمد، باعث شد حوزویان وارد این مسیر شوند. با تولید آثار، مقالات، ایراد سخنرانی، مصاحبه، برگزاری همایشها و انواع و اقسام روشهای بصیرتافزایی و آگاهی بخشیها را در جامعه به وجود آوردند. آنها اقشار مختلف را مخاطب خود قرار دادند. امروز این جریان فکری توانسته است بسیاری از تریبونهای دانشگاهی را در اختیار بگیرد تا روشنگری و آگاهیبخشی خود را نسبت به تاریخ ادامه دهد که ما نیز باید همین راه را ادامه دهیم.
ما ابتدا باید خودمان نسبت به جریانهای فکری معاصر آگاهی پیدا کنیم تا به درک و رشد نسبت به دستاوردهای انقلاب اسلامی باور پیدا کنیم، سپس بتوانیم آن را بهاقشار نخبگانی و عموم مردم در قالبهای مختلف از فیلم، مستند، اینفوگرافی، انیمیشن، موشنگرافی، کارهای هنری و گرافیکی و ... که تأثیرگذار هستند، تولید کنیم تا میتوانیم این جریان سطحی، تقلیدنگر و مرتجع را بهخوبی برای مردم توضیح بدهیم. ما وقتی توانستیم اینکار را کنیم، امثال آقای زیباکلام نمیتوانند به این میزان در دانشگاهها جولان بدهند. امروز قشر جوان بر این مهارتها مسلط هستند و تا زمانی که این راه وجود دارد، ما نباید سراغ راه دوم برویم.
البته مسلم است که ما در کنار آگاهیبخشی نسبت به جریان ارتجاع باید نسبت به جریان خرابکار هوشیار باشیم. جریان خرابکار نباید با آزادی عمل بتواند ذهن جوانان را تحت تأثیر غیرعالمانه خودشان قرار دهد. امثال آقای زیبا کلام باید خود را در فضاهای آزاد در معرض مناظره و گفتگو قرار بدهند؛ نه اینکه جوانهای تازه به دانشگاه آمده که ذهنهای خالی دارند با تفکرات تقلیدگونه خودشان پر کنند.
به عقیده من ما همچنان باید با جریان ارتجاع راه آگاهیبخشی و بصیرتافزایی برای تبیین رشد و پیشرفت علمی کشور با بیان متقن و عالمانه، پیش ببریم. برخورد لازم نیز باید برای جریان خرابکار صورت بگیرد. نباید در این زمینه کوتاه بیاییم و سستی کنیم. افرادی در رسانهها ناجوانمردانه ذهن جوانها را به انحراف میکشند و با دروغ اذهان عمومی را تحت تأثیر قرار میدهند. به تعبیر رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم که میفرمایند اولین توصیه من به جوانان این است که نسبت به گذشته آگاهی داشته باشند. شما بدون آگاهی نسبت به گذشته نمیتوانید قدمی در مسیر پیشرفت و آینده بردارید و نهایتاً میفرمایند اگر از این راه غفلت کنیم دروغ به جای حقیقت مینشیند. یعنی جریان ارتجاع، خود را جریان پیشرفته و روبهجلو تلقی و معرفی میکند نشستن دروغ به جای حقیقت است.
همانطور که رهبر انقلاب بیان کردند، میتوانیم از دو مسیر حرکت کنیم؛ اول آگاهی نسبت به گذشته با تجزیه و تحلیل تاریخ معاصر میتوانیم به بصیرتافزایی برسیم و دوم نباید با کسانی که ذهن مردم و جوان ایرانی را خراب میکنند و اجازه گفتگو و تضارب آرا و آزاداندیشی را نمیدهند، تعارف داشته باشیم. کسانی که جلوی آزاداندیشی را میگیرند، خرابکارند، حتی اگر اسم استاد دانشگاه را یدک بکشد و بخواهد با بایکوت و انحصارگرایی فقط خودش حرف بزند و جلو برود؛ قطعاً چنین رفتاری خرابکاری است.
خرابکاری منحصر در اقدامات سیاسی و امنیتی نمیشود. کسی که فضای دانشگاه را از علم، پژوهش و تحقیق یا دانشافزایی به فضای یک سویهنگری و انحصارگرایی تبدیل میکند و مانع آزادی فکر و اندیشه و تضارب آرا میشود جزو عناصر خرابکار است. ما میتوانیم در دانشگاه مخالف انقلاب داشته باشیم؛ اما باید پایبند به اصول تفکر، گفتوگو و آزاداندیشی باشد و در غیراینصورت، در هرجایی که چنین رویکرد تکصدایی باشد، خرابکاری نیز شکل خواهد گرفت.
رسا ـ جریان روشنفکری و ارتجاع مردم را در هشت سال گذشته فریب دادند و خسارت و خرابکاری زیادی در کشور به بار آوردند، اولاً وظیفه مردم در قبال این جریان چیست و نهادهای قضایی چه باید کنند؟
اینکه چه عناصری را خرابکار بدانیم، آنها کسانی هستند که حرکتهای کشور در مسیر رشد و پیشرفتهای صورت گرفته را منهدم و از بین ببرند. خرابکار کسی است که چوب لایچرخ پیشرفت کشور میگذارد و میخواهد بنای عزت، استقلال، خودکفایی رشد و پیشرفت علمی را خراب کند. امکان دارد خرابکار در هر پست، جایگاه و حوزهای فعالیت کند؛ اما باید هم بهصورت اجرایی و بهصورت قضایی با آنها برخورد شود. برخورد با جریان ارتجاع که منتهی به خرابکاری در ارکان کشور میشوند، نیازمند تعاریف حقوقی و کیفری است؛ زیرا نمیتوانیم بدون شاخص و معیار یا بهدور از تعاریف حقوقی به بررسی جوانب اقدامات خرابکاران در کشور بپردازیم.
زمانی امکان دارد کسی اقدامی کند که از نظر قوانین حقوقی کشور مجرم محسوب میشود؛ طبیعی است که اگر قوه قضاییه توانایی برخورد داشته باشد میتواند بر اساس این تعاریف برخورد کند؛ اما هنوز ما در موضوعات فرهنگی و فکری بهتعاریف واضح و روشن حقوقی نرسیدهایم که با آنها برخورد قضایی کنیم. برای مثال نهادهای امنیتی و سیاسی میتوانند کسی را که جرم سیاسی دارد، پیگیری کند؛ زیرا چارچوب و الگویی برای آن وجود دارد.
آیا صرفاً کسی که جاسوسی کرده است، اقدامی علیه امنیت ملی مرتکب شده است، کسی هم که دستاوردهای ملت ایران را نادیده میگیرد و به ترویج افکار غلط و باطل ضد آن میپردازد و جلوی آزاداندیشی را نیز میگیرد، خرابکار و تهدیدکننده امنیت کشور به حساب خواهد آمد؟ به نظر میرسد باید به یک اجماع فقهی و حقوقی دراینباره برسیم تا بتوانیم با آنها برخورد قضایی کنیم. قاعدتاً ما هنوز تا رسیدن به این تعاریف و برخوردها فاصله داریم. باید بتوانیم تا رسیدن به این تعاریف، بهصورت هوشمندانه درمقابل جریان ارتجاع عمل کنیم. دشمن نباید بتواند بهراحتی ما را دور بزند. دشمن نباید بتواند درقالب آزاداندیشی و به اسم آزادی بیان، صلح و تعابیر بهظاهر قشنگ، به ما ضربه بزند. ما باید در این زمینه به پیشرفت برسیم؛ زیرا غربیها به اسم آزادی، دیکتاتوری خود را برعلیه کشور ما دنبال میکنند.
دشمن ما قید و بندی ندارد؛ بهراحتی دروغ میگوید، تحریف و تخریب میکند؛ اما ما باید هوشمندانه در قبال آنها عمل کنیم که متأسفانه هنوز ما به این هوشمندی نرسیدهایم. بهنظر میرسد که اگر این دو اقدام انجام شود؛ اولاً در قبال این جریان تخریبگر و دروغگوی جهانی، چه داخلی و چه خارجی، هوشمندانه عمل کنیم و آن روشنگری را بهنحوی دنبال کنیم که دست آنها رو بشود. سپس با مطالعه، تحقیق، پرداختن به تجریبات گذشته، استفاده از ابزارهای جدید و انواع و اقسام فعالیتهایی که میتوان انجام داد، به سمت ایجاد تعاریف و شاخصهای حقوقی حرکت کنیم تا بر آن اساس بتوانیم دغلکاری دشمن را خنثی کنیم.
نباید فضا بهشکلی شود که دشمن به اسم مذاکره با غرب، دستاوردهای کشور زیرسؤال برود و نادیده گرفته شود یا به اسم گفتوگو عزت و استقلال ملت ایران تمسخر شود و هشت سال به تعبیر شما، عقبگرد کنیم، منافع و معیشت مردم بهسختی بیافتد و دچار رکود و شکست شود که همان مذاکرات نیز به پیروزی نرسید. این جریان در هرجا آمدند کاری به اسم آزادی انجام دهند، بدتر تبدیل به دیکتاتوری شد، هرجایی به اسم پیشرفت کاری را دنبال کردند، تبدیل به وابستگی شد که نمونههای بسیاری از آن را در تاریخ سراغ داریم که هرجایی از پیشرفت دم زدند به ارتجاع و عقبگرد تبدیل شد و ما باید با تعاریف حقوقی و قضایی، دست قوه قضاییه را برای برخورد هوشمندانه با این جریان باز کنیم.
رسا ـ از فرصت و مطالب ارزندهای که در اختیار خبرگزاری رسا و مخاطبان ما قرار دادید، سپاسگزارم.