حجت الاسلام غلامی:
دین همان محبّت و محبّت همان دین است
حجت الاسلام غلامی گفت: تا وقتی دل و قلب انسان مالامال از محبت دنیا است، محبت الهی در قلب چنین انسانی وارد نمیشود.
به گزارش خبرگزاری رسا، متن زیر سخنرانی حجت الاسلام رضا غلامی در مسجد حضرت خدیجه کبری (س)، در شب ۱۹ ماه مبارک رمضان سال ۱۴۴۰ هجری قمری مصادف با ۴ خرداد ۹۸ است که در ادامه میخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
موضوع بحث من، محبت ما به خدای تعالی و نقش آن در مشتاق شدن انسان نسبت به بندگی و عبودیت است.
از امام صادق (ع) درباره حب و بغض سئوال شد و اینکه آیا حب و بغض از ایمان است یا نه؟ حضرت در پاسخ فرمودند: هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحبّ وَ الْبُغْض؟ یعنی آیا ایمان چیزی جز حب و بغض است؟ بعد امام (ع) این آیه شریفه را تلاوت کردند که «حبّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» یعنی خداوند ایمان را محبوب دل شما قرار داد و آن را در قلبهای شما جلوه داد و کفر و فسق و نافرمانی را را مورد کراهت شما قرار داد. (اصول کافی جلد ۲ صفحه ۱۲۴)
در جای دیگر امام باقر علیه السلام میفرمایند: «الدّینُ هوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُو الدّین» یعنی دین همان محبّت و محبّت همان دین است.
همچنین در روایت داریم که «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): إِنَّ أَطْیَبَ شَیْءٍ فِی الْجَنَّةِ وَ أَلَذَّهُ حبّ اللَّهِ وَ الْحبّ فِی اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ» یعنی بهترین و لذیذترین چیزها در بهشت محبّت خدا و محبّت در راه خداست. سپس حضرت خداوند را به خاطر این نعمت عظیم حمد کردند.
به قول مولانا:
سنگْ شِکاف میکند در هَوَس لقای تو / جان پر و بال میزند در طَرَب هوای تو
این حبّ آنقدر مهم و شیرین است که در دعای محبین از دعای خمس عشر امام سجاد (ع) به خدای متعال عرض میکند: اللهم اَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَحُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنی اِلی قُرْبِکَ، وَاَنْ تَجْعَلَکَ اَحَبَّ اِلَیَّ مِمَّا سِواکَ؛ یعنی خدایا از تو درخواست میکنم دوستی خودت را و دوستیآنان که تو را دوست دارند و دوستی هر کاری کهمرا به میدان قرب تو میرساند، و اینکه خودت را نزد من محبوبتر از دیگران قرار دهی.
خب در اینجا یک سئوال مهم مطرح میشود و آن اینکه چه عاملی موجب تولد این محبت میشود؟ آیا محبت انسان به خدا و نقطه مقابل، بغض و نفرت انسان نسبت به کفر یک امر فطری و درون زاست یا از بیرون وجود انسان میآید؟
یک وجه پاسخ این است که انسان مخلوق و مربوب خدای تعالی است و مخلوق و مربوب، به خالق و ربّ خود محبت و عشق میورزد. البته این محبت دو طرفه است؛ یعنی هم مخلوق و مربوب به خالق و ربّ خود محبت میورزد و هم خالق و ربّ به مخلوق و مربوبش محبت میورزد.
به بیان فلسفی، بنا بر قاعده «من احبّ شیئا احبّ آثاره»، یعنی هرکس چیزی را دوست داشته باشد، تمام چیزهایی را که مستند به اوست و از او صادر شده است، دوست خواهد داشت و از آنجا که خداوند ذات خود را دوست دارد «واجب الوجود اعظم مبتهج بذاته»، خدای تعالی تمامی اشیا را، از آن جهت که از ذات او صادر شدهاند، دوست دارد؛ و اساساً به خاطر همین که خداوند (جل جلاله و عظم شأنه) ذات خود را دوست دارد، اراده میفرماید اشیا ایجاد شوند.
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
موضوع بحث من، محبت ما به خدای تعالی و نقش آن در مشتاق شدن انسان نسبت به بندگی و عبودیت است.
از امام صادق (ع) درباره حب و بغض سئوال شد و اینکه آیا حب و بغض از ایمان است یا نه؟ حضرت در پاسخ فرمودند: هَلِ الْإِیمَانُ إِلَّا الْحبّ وَ الْبُغْض؟ یعنی آیا ایمان چیزی جز حب و بغض است؟ بعد امام (ع) این آیه شریفه را تلاوت کردند که «حبّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» یعنی خداوند ایمان را محبوب دل شما قرار داد و آن را در قلبهای شما جلوه داد و کفر و فسق و نافرمانی را را مورد کراهت شما قرار داد. (اصول کافی جلد ۲ صفحه ۱۲۴)
در جای دیگر امام باقر علیه السلام میفرمایند: «الدّینُ هوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُو الدّین» یعنی دین همان محبّت و محبّت همان دین است.
همچنین در روایت داریم که «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): إِنَّ أَطْیَبَ شَیْءٍ فِی الْجَنَّةِ وَ أَلَذَّهُ حبّ اللَّهِ وَ الْحبّ فِی اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ» یعنی بهترین و لذیذترین چیزها در بهشت محبّت خدا و محبّت در راه خداست. سپس حضرت خداوند را به خاطر این نعمت عظیم حمد کردند.
به قول مولانا:
سنگْ شِکاف میکند در هَوَس لقای تو / جان پر و بال میزند در طَرَب هوای تو
این حبّ آنقدر مهم و شیرین است که در دعای محبین از دعای خمس عشر امام سجاد (ع) به خدای متعال عرض میکند: اللهم اَسْئَلُکَ حُبَّکَ وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَحُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنی اِلی قُرْبِکَ، وَاَنْ تَجْعَلَکَ اَحَبَّ اِلَیَّ مِمَّا سِواکَ؛ یعنی خدایا از تو درخواست میکنم دوستی خودت را و دوستیآنان که تو را دوست دارند و دوستی هر کاری کهمرا به میدان قرب تو میرساند، و اینکه خودت را نزد من محبوبتر از دیگران قرار دهی.
خب در اینجا یک سئوال مهم مطرح میشود و آن اینکه چه عاملی موجب تولد این محبت میشود؟ آیا محبت انسان به خدا و نقطه مقابل، بغض و نفرت انسان نسبت به کفر یک امر فطری و درون زاست یا از بیرون وجود انسان میآید؟
یک وجه پاسخ این است که انسان مخلوق و مربوب خدای تعالی است و مخلوق و مربوب، به خالق و ربّ خود محبت و عشق میورزد. البته این محبت دو طرفه است؛ یعنی هم مخلوق و مربوب به خالق و ربّ خود محبت میورزد و هم خالق و ربّ به مخلوق و مربوبش محبت میورزد.
به بیان فلسفی، بنا بر قاعده «من احبّ شیئا احبّ آثاره»، یعنی هرکس چیزی را دوست داشته باشد، تمام چیزهایی را که مستند به اوست و از او صادر شده است، دوست خواهد داشت و از آنجا که خداوند ذات خود را دوست دارد «واجب الوجود اعظم مبتهج بذاته»، خدای تعالی تمامی اشیا را، از آن جهت که از ذات او صادر شدهاند، دوست دارد؛ و اساساً به خاطر همین که خداوند (جل جلاله و عظم شأنه) ذات خود را دوست دارد، اراده میفرماید اشیا ایجاد شوند.
به تعبیر حافظ:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری
درباره محبت و عشق انسان به خدای متعال یک اصل مهم وجود دارد و آن اینکه تا وقتی دل و قلب انسان مالامال از محبت دنیا است، محبت الهی در قلب چنین انسانی وارد نمیشود.
حضرت امام صادق (ع) میفرمایند: «ُإِذَا تَخَلَّی الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حبّ اللَّهِ وَ کَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حبّ اللَّهِ فَلَمْ یَشْتَغِلُوا بِغَیْرِهِ»، یعنی هرگاه مؤمن دلش را از دنیا خالی کند، بالا رود و شیرینی محبّت خدا را در خود بیابد. [آنوقت است که چنین افرادی]نزد اهل دنیا چنان باشد که گویی عقلشان با جنون آمیخته است، حال آنکه این افراد وجودشان را با شیرینی محبّت خدا در آمیخته اند و به غیر آن نمیپردازند. (اصول کافی جلد ۲ ص ۱۳۰)
مولانا میگوید:
پرسید یکی بهر چه دیوانه شدی؟ / گفتم که چو عاشق بشوی، میدانی
در جای دیگر امیرمؤمنان علی (ع) میفرمایند: «کیف یدعی حبّ الله من سکن قلبه حبّ الدنیا»
یعنی چگونه کسی ادعای محبّت خدا را میکند، حال آنکه قلبش با محبّت دنیا آرام گرفته است. (آمدی تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۴۱، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶ ش)
علی (ع) در جای دیگری میفرماید: همچنان که خورشید با شب جمع نمیشوند حبّ خدا هم با حبّ دنیا جمع شدنی نیست. «وَ قَالَ (ع) کَمَا أَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّیْلَ لَا یَجْتَمِعَانِ کَذَلِکَ حبّ اللَّهِ وَ حبّ الدُّنْیَا لَا یَجْتَمِعَانِ»، (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۴۲، موسسة آل البیت، ۱۴۰۸ ق)
همچنین امام صادق (ع) میفرمایند: من برای فردی مؤمن از شما چنان دوست دارم که، چون به نماز ایستاد با دلش به خدا روی کند و دلش را به امر دنیا مشغول نکند؛ چرا که هیچ بندهای نیست که در نماز با دلش به خدا روی کند، مگر اینکه خدا با وجه خود به او روی میکند و محبّت مؤمنان را بعد از محبّت خودش متوجه او میسازد.
عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ إِنِّی لَأُحبّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْکُمْ إِذَا قَامَ فِی صَلَاةٍ فَرِیضَةٍ أَنْ یُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ لَا یَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأَمْرِ الدُّنْیَا فَلَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِی صَلَاتِهِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِوَجْهِهِ وَ أَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَیْهِ بِالْمَحبّةِ بَعْدَ حبّ اللَّهِ إِیَّاهُ»، (مجلسی، بحار الانوار، ج ۸۱، ص ۲۴، موسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق)
پس دقت کنیم که اگر میخواهیم به مقام محبت الهی برسیم و از لذت غیر قابل وصفی که این محبت در دنیا و آخرت دارد بهرهمند شویم، باید دست از دنیا پرستی برداریم.
به قول مولانا
این جهان زندان و ما زندانیان / حفرهکن زندان و خود را وا رهان
حقیقت این است که بعضی دنیا را خدای خود کرده اند و هر روز در برابر آن و در برابر شهوات و لذائذ دنیوی و در برابر ثروتهای فانی دنیا رکوع و سجود میکنند آنوقت توقع دارند قلبشان به خدای متعال اشتیاق داشته باشد!
مولانا میگوید:
نفس خود را کُش جهانی را زنده کن / خواجه را کشتست او را بنده کن
روشن است که انسان محال است دو قلب داشته باشد ضمن آنکه دو محبت هم در یک قلب جا نمیگیرد. قرآن کریم در سوره احزاب آیه ۳ میفرماید: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ. یعنی خداوند دو قلب در درون انسان قرار نداده است. البته دنیا و تلاش برای آبادانی آن فی نفسه ایرادی ندارد بلکه لازم است، آنچیزی که ایراد دارد، و با محبت و عشق به خدای متعال قابل جمع نیست، دنیا پرستی است.
طفیل هستی عشقند آدمی و پری / ارادتی بنما تا سعادتی ببری
درباره محبت و عشق انسان به خدای متعال یک اصل مهم وجود دارد و آن اینکه تا وقتی دل و قلب انسان مالامال از محبت دنیا است، محبت الهی در قلب چنین انسانی وارد نمیشود.
حضرت امام صادق (ع) میفرمایند: «ُإِذَا تَخَلَّی الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْیَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حبّ اللَّهِ وَ کَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْیَا کَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حبّ اللَّهِ فَلَمْ یَشْتَغِلُوا بِغَیْرِهِ»، یعنی هرگاه مؤمن دلش را از دنیا خالی کند، بالا رود و شیرینی محبّت خدا را در خود بیابد. [آنوقت است که چنین افرادی]نزد اهل دنیا چنان باشد که گویی عقلشان با جنون آمیخته است، حال آنکه این افراد وجودشان را با شیرینی محبّت خدا در آمیخته اند و به غیر آن نمیپردازند. (اصول کافی جلد ۲ ص ۱۳۰)
مولانا میگوید:
پرسید یکی بهر چه دیوانه شدی؟ / گفتم که چو عاشق بشوی، میدانی
در جای دیگر امیرمؤمنان علی (ع) میفرمایند: «کیف یدعی حبّ الله من سکن قلبه حبّ الدنیا»
یعنی چگونه کسی ادعای محبّت خدا را میکند، حال آنکه قلبش با محبّت دنیا آرام گرفته است. (آمدی تمیمی، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۴۱، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۶ ش)
علی (ع) در جای دیگری میفرماید: همچنان که خورشید با شب جمع نمیشوند حبّ خدا هم با حبّ دنیا جمع شدنی نیست. «وَ قَالَ (ع) کَمَا أَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّیْلَ لَا یَجْتَمِعَانِ کَذَلِکَ حبّ اللَّهِ وَ حبّ الدُّنْیَا لَا یَجْتَمِعَانِ»، (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۴۲، موسسة آل البیت، ۱۴۰۸ ق)
همچنین امام صادق (ع) میفرمایند: من برای فردی مؤمن از شما چنان دوست دارم که، چون به نماز ایستاد با دلش به خدا روی کند و دلش را به امر دنیا مشغول نکند؛ چرا که هیچ بندهای نیست که در نماز با دلش به خدا روی کند، مگر اینکه خدا با وجه خود به او روی میکند و محبّت مؤمنان را بعد از محبّت خودش متوجه او میسازد.
عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ إِنِّی لَأُحبّ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ مِنْکُمْ إِذَا قَامَ فِی صَلَاةٍ فَرِیضَةٍ أَنْ یُقْبِلَ بِقَلْبِهِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ لَا یَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأَمْرِ الدُّنْیَا فَلَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یُقْبِلُ بِقَلْبِهِ فِی صَلَاتِهِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ بِوَجْهِهِ وَ أَقْبَلَ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَیْهِ بِالْمَحبّةِ بَعْدَ حبّ اللَّهِ إِیَّاهُ»، (مجلسی، بحار الانوار، ج ۸۱، ص ۲۴، موسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ق)
پس دقت کنیم که اگر میخواهیم به مقام محبت الهی برسیم و از لذت غیر قابل وصفی که این محبت در دنیا و آخرت دارد بهرهمند شویم، باید دست از دنیا پرستی برداریم.
به قول مولانا
این جهان زندان و ما زندانیان / حفرهکن زندان و خود را وا رهان
حقیقت این است که بعضی دنیا را خدای خود کرده اند و هر روز در برابر آن و در برابر شهوات و لذائذ دنیوی و در برابر ثروتهای فانی دنیا رکوع و سجود میکنند آنوقت توقع دارند قلبشان به خدای متعال اشتیاق داشته باشد!
مولانا میگوید:
نفس خود را کُش جهانی را زنده کن / خواجه را کشتست او را بنده کن
روشن است که انسان محال است دو قلب داشته باشد ضمن آنکه دو محبت هم در یک قلب جا نمیگیرد. قرآن کریم در سوره احزاب آیه ۳ میفرماید: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ. یعنی خداوند دو قلب در درون انسان قرار نداده است. البته دنیا و تلاش برای آبادانی آن فی نفسه ایرادی ندارد بلکه لازم است، آنچیزی که ایراد دارد، و با محبت و عشق به خدای متعال قابل جمع نیست، دنیا پرستی است.
مولانا میگوید:
آفت این در هوا و شهوتست / ورنه اینجا شربت اندر شربتست
در اینجا یک اشکالی در ذهن بعضیها بوجود میآید که تصور میکنند صرف محبت ورزی به خداوند کافی است و اگر آدمی ادعا کند که خدا را دوست دارد دیگر تکلیفی متوجه او نیست. قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمْ اللّه ُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّه غَفُورٌ رَحِیمٌ» یعنی بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد، و گناهانتان راببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.
این آیه شریفه تاکید دارد که محبت باید همراه با تبعیت باشد و اساساً آن محبتی که به دنبالش پیروی نباشد محبت واقعی نیست؛ بنابراین اگر مدعی هستیم که خدا را دوست داریم باید از رسول خدا (ص) و شریعتی که آورده است تبعیت کنیم. اگر اینگونه شد، یعنی محبت، محبت حقیقی بود و توأم با پیروی بود، یُحْبِبْکُمْ اللّه ُوَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّه غَفُورٌ رَحِیمٌ» یعنی خدا هم متقابلاً بنده اش را دوست دارد و گناهانش را میبخشد و این را بدانیم که اگر خداوند ما را دوست داشته باشد و ما را مورد مغفرت خود قرار دهد، نه فقط دیگر مانعی جلوی ما برای حرکت به سمت سعادت و خوشبختی نیست، بلکه هم مسیر هموار است و هم سرعت حرکت ما فوق العاده زیاد میشود.
به قول سعدی:
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر / بند پایی که به دست تو بود تاج سر است
خب، برای آنهایی که علاقمند به این بحثها هستند، مجدداً این سئوال قابل طرح است که چه عاملی موجب تشدید محبت بنده به خدای تعالی میشود؟ آیا این ثواب و عقاب اخروی است که محبت و بغض را تشدید میکند یا گسترش معرفت؟ در پاسخ باید گفت که هر دو. یعنی در انسانهای عادی و آنهایی که سود و زیان را به محور علایقشان تبدیل کرده اند، عمدتاً این ثواب و عقاب اخروی تشدید کننده محبت و بالعکس، تشدید کننده بغض نسبت به کفر و گناه است، اما در بین احرار و انسانهای رشد یافته، این گسترش معرفت است که محبت آنان به خدای متعال و بغض آنها نسبت به کفر را شدت میبخشد.
قرآن مجید در سوره بقره آیه ۱۶۵ میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» یعنی آدمیان به دو گروه مشرک و مؤمن تقسیم شدهاند. مشرکان کسانی هستند که غیر خدا را دوست دارند، آنگونه که باید خدا را دوست داشته باشند؛ اما محبت مؤمنان به خداوند شدیدتر است.
در این آیه شریفه، قرآن میفرماید مشرکان هم از آن جهت که فکر میکنند از دست بتها و خدایان دروغین کاری بر میآید، به آنها اظهار محبت میکنند، که البته همین محبت در روز قیامت که پردهها کنار میرود و حقایق آشکار میشود و مشخص میگردد که از دست این خدایان کاری برنمی آمده بلکه همین خدایان جعلی عامل بدبختی شان بوده و هستند، بغض و نفرت جای محبت را خواهد گرفت؛ اما وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ؛ یعنی کسانی که به خداوند یکتا ایمان دارند، هم به جهت اینکه همه کاره این عالم را خدای یکتا میدانند و حقیقت نیز جز این نیست و هم از آنجا که خدا را فراتر از ثواب و عقاب میپرستند، محبتشان به الله به مراتب از بقیه بیشتر است.
در روایتی از امام حسین (ع) داریم که بعضی خدای متعال را تاجرانه یا از ترس عبادت میکنند؛ یعنی اگر ثواب و عقابی نباشد، بهشت و جهنمی نباشد، عبادتی نیز در کار نیست؛ وقتی کار نیکویی و عبادتی را به جا میآوردند، چرتکه میاندازند که این کار نیک چه اجر و مزدی برای آنان خواهد داشت یا از بیم عذاب اخروی گناه نمیکنند؛ اگر عذابی نبود گناه کردن برای آنها آسان بود. لکن بندگانی هم هستند که خدا را به خاطر خود خدا و عظمت و شکوه بی منتهایش و برای شکرگذاری در برابر نعمات بی شمارش عبادت میکنند که عبادت آنها عبادتی آزادمنشانه و عاشقانه است.
امام حسین (ع) میفرمایند: «ان قوماً عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوماً عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة.»
یعنی گروهی خدا را از روی تحصیل منافع بهشت بندگی میکنند این عبادت تجار است. گروهی خدا را از روی ترس بندگی میکنند این عبادت بردگان است. گروهی خدا را شایسته پرستش میدانند و از اینکه خدا منت بندگی را بر آنها نهاد شکر و سپاس او را میگویند. این عبادت آزادگان است که برترین عبادت هاست.
چه زیبا مولانا گفته است:
پس محبّ حق به امید و به ترس / دفتر تقلید میخواند به درس
و آن محب حق ز بهر حق کجاست / کنه ز اغراض و ز علتها جداست؟
برادران و خواهران! در این دنیا به خدا محبت ورزیدن و محبوب خدا شدن چندان هم راحت نیست؛ لذا خدای متعال از سر لطف وسائلی را در اختیار انسان قرار داده تا از طریق آنها راه برای محبت ورزی باز شود؛ و این وسائل اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند که مقام عصمت و کمال، محبت به آنها را در طول محبت خدای تعالی قرار داده است.
به قول مولانا
دست را مسپار جز در دست پیر / حق شدست آن دست او را دستگیر
پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند: «حبّ علی ایمان وَ بُغْضُهُ نِفَاق» یعنی حبّ علی ایمان و بغض او نفاق است.
یا در روایت آمده «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حبّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع)» یعنی سرلوحه صحیفۀ مومن حبّ علی بن ابی طالب است. به بیان دیگر، ارزش کتاب اعمال ما به حبی است که به علی (ع) داریم.
در جای دیگر پیامبر اعظم (ص) میفرمایند: «محبت علی بن ابی طالب (ع)، گناهان را میسوزاند، همان گونه که آتش، هیزم را میسوزاند»
ممکن است سئوال کنید که چرا اینگونه است؟ در پاسخ باید گفت: اولاً، دل علی (ع) لبریز از حب خداست و دلی که لبریز از حب خداست سر سوزنی حب دنیا و حب غیر در آن نیست بنابراین محبت ورزیدن به چنین شخصیتی حب خداست. ثانیاً. امام نه فقط هدایت کننده به سوی صراط مستقیم است، بلکه خودش صراط مستقیم است؛ "علی مع الحق و الحق مع علی"؛ لذا محبت ورزیدن به امام یعنی پا گذاشتن و متصل شدن به صراط مستقیم و کسی که به این صراط متصل است ریشه گناه را در وجود خود سوزانده است.
البته همانطور که درباره حبّ خدای تعالی گفتیم این حبّ دوطرفه است، درباره امام هم میگوییم چنانچه کسی محبت حقیقی به امام داشته باشد، محبوب امام میشود و وقتی انسان محبوب امام شد، به طور خاص مورد عنایت و دستگیری امام قرار میگیرد.
به قول مولانا:
چونک دست خود به دست او نهی / پس ز دست آکلان بیرون جهی
دست تو از اهل آن بیعت شود / که یدالله فوق ایدیهم بود
البته امام به همه انسانها از آن جهت که انسان هستند و دارای فطرت الهی و شرافت انسانی هستند محبت دارد. در مورد پیامبر (ص) در قرآن میخوانیم: «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحمةً لِلْعالَمین» یا در سوره توبه آیه ۱۲۸ میخوانیم: «عَزیز علیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلیکم بِالمؤمنینَ رَئوفٌ رَحیم» یعنی پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به [هدایتِ]شما دارد، و نسبت به مﺆمنان رﺅوف و مهربان است.
به هر حال امشب که شب نوزدهم ماه مبارک رمضان است و یکی از شبهای محتمل قدر محسوب میشود، ما به طمع همین محبت الهی به بندگان و به طمع وساطت اهل بیت (ع) و دستگیری آنها اینجا دور هم جمع شده ایم. ماه رمضان ماه میهمانی خداست. خداوند بندگانش را خیلی دوست دارد که برای آنها ضیافتی به این عظمت به راه میاندازد. سفره رمضان حد و اندازهای ندارد و هر کس به اندازه پیمانه اش و ظرفیت وجودی اش از سفره رمضان استفاده میکند. در بین شبهای رمضان شبهای قدر ویژه است. یعنی صاحب خانه به میهمانش بیش از شبهای دیگر رو میکند؛ لذا ضیافت الهی در این سه شب، نظیر ندارد و خداوند میهمانی که در نیمه شب خودش دعوت کرده است را از در خانه اش نا امید برنمی گرداند.
مولانا میگوید:
مهمان توامای جان زنهار مخسب امشب / ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب
روی تو چو بدر آمد امشب / شب قدر آمدای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب
آفت این در هوا و شهوتست / ورنه اینجا شربت اندر شربتست
در اینجا یک اشکالی در ذهن بعضیها بوجود میآید که تصور میکنند صرف محبت ورزی به خداوند کافی است و اگر آدمی ادعا کند که خدا را دوست دارد دیگر تکلیفی متوجه او نیست. قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام (ص) میفرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمْ اللّه ُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّه غَفُورٌ رَحِیمٌ» یعنی بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد، و گناهانتان راببخشاید و خدا آمرزنده مهربان است.
این آیه شریفه تاکید دارد که محبت باید همراه با تبعیت باشد و اساساً آن محبتی که به دنبالش پیروی نباشد محبت واقعی نیست؛ بنابراین اگر مدعی هستیم که خدا را دوست داریم باید از رسول خدا (ص) و شریعتی که آورده است تبعیت کنیم. اگر اینگونه شد، یعنی محبت، محبت حقیقی بود و توأم با پیروی بود، یُحْبِبْکُمْ اللّه ُوَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّه غَفُورٌ رَحِیمٌ» یعنی خدا هم متقابلاً بنده اش را دوست دارد و گناهانش را میبخشد و این را بدانیم که اگر خداوند ما را دوست داشته باشد و ما را مورد مغفرت خود قرار دهد، نه فقط دیگر مانعی جلوی ما برای حرکت به سمت سعادت و خوشبختی نیست، بلکه هم مسیر هموار است و هم سرعت حرکت ما فوق العاده زیاد میشود.
به قول سعدی:
من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر / بند پایی که به دست تو بود تاج سر است
خب، برای آنهایی که علاقمند به این بحثها هستند، مجدداً این سئوال قابل طرح است که چه عاملی موجب تشدید محبت بنده به خدای تعالی میشود؟ آیا این ثواب و عقاب اخروی است که محبت و بغض را تشدید میکند یا گسترش معرفت؟ در پاسخ باید گفت که هر دو. یعنی در انسانهای عادی و آنهایی که سود و زیان را به محور علایقشان تبدیل کرده اند، عمدتاً این ثواب و عقاب اخروی تشدید کننده محبت و بالعکس، تشدید کننده بغض نسبت به کفر و گناه است، اما در بین احرار و انسانهای رشد یافته، این گسترش معرفت است که محبت آنان به خدای متعال و بغض آنها نسبت به کفر را شدت میبخشد.
قرآن مجید در سوره بقره آیه ۱۶۵ میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» یعنی آدمیان به دو گروه مشرک و مؤمن تقسیم شدهاند. مشرکان کسانی هستند که غیر خدا را دوست دارند، آنگونه که باید خدا را دوست داشته باشند؛ اما محبت مؤمنان به خداوند شدیدتر است.
در این آیه شریفه، قرآن میفرماید مشرکان هم از آن جهت که فکر میکنند از دست بتها و خدایان دروغین کاری بر میآید، به آنها اظهار محبت میکنند، که البته همین محبت در روز قیامت که پردهها کنار میرود و حقایق آشکار میشود و مشخص میگردد که از دست این خدایان کاری برنمی آمده بلکه همین خدایان جعلی عامل بدبختی شان بوده و هستند، بغض و نفرت جای محبت را خواهد گرفت؛ اما وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ؛ یعنی کسانی که به خداوند یکتا ایمان دارند، هم به جهت اینکه همه کاره این عالم را خدای یکتا میدانند و حقیقت نیز جز این نیست و هم از آنجا که خدا را فراتر از ثواب و عقاب میپرستند، محبتشان به الله به مراتب از بقیه بیشتر است.
در روایتی از امام حسین (ع) داریم که بعضی خدای متعال را تاجرانه یا از ترس عبادت میکنند؛ یعنی اگر ثواب و عقابی نباشد، بهشت و جهنمی نباشد، عبادتی نیز در کار نیست؛ وقتی کار نیکویی و عبادتی را به جا میآوردند، چرتکه میاندازند که این کار نیک چه اجر و مزدی برای آنان خواهد داشت یا از بیم عذاب اخروی گناه نمیکنند؛ اگر عذابی نبود گناه کردن برای آنها آسان بود. لکن بندگانی هم هستند که خدا را به خاطر خود خدا و عظمت و شکوه بی منتهایش و برای شکرگذاری در برابر نعمات بی شمارش عبادت میکنند که عبادت آنها عبادتی آزادمنشانه و عاشقانه است.
امام حسین (ع) میفرمایند: «ان قوماً عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار و ان قوماً عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادة الاحرار و هی افضل العبادة.»
یعنی گروهی خدا را از روی تحصیل منافع بهشت بندگی میکنند این عبادت تجار است. گروهی خدا را از روی ترس بندگی میکنند این عبادت بردگان است. گروهی خدا را شایسته پرستش میدانند و از اینکه خدا منت بندگی را بر آنها نهاد شکر و سپاس او را میگویند. این عبادت آزادگان است که برترین عبادت هاست.
چه زیبا مولانا گفته است:
پس محبّ حق به امید و به ترس / دفتر تقلید میخواند به درس
و آن محب حق ز بهر حق کجاست / کنه ز اغراض و ز علتها جداست؟
برادران و خواهران! در این دنیا به خدا محبت ورزیدن و محبوب خدا شدن چندان هم راحت نیست؛ لذا خدای متعال از سر لطف وسائلی را در اختیار انسان قرار داده تا از طریق آنها راه برای محبت ورزی باز شود؛ و این وسائل اهل بیت عصمت و طهارت (ع) هستند که مقام عصمت و کمال، محبت به آنها را در طول محبت خدای تعالی قرار داده است.
به قول مولانا
دست را مسپار جز در دست پیر / حق شدست آن دست او را دستگیر
پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند: «حبّ علی ایمان وَ بُغْضُهُ نِفَاق» یعنی حبّ علی ایمان و بغض او نفاق است.
یا در روایت آمده «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ عُنْوَانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حبّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع)» یعنی سرلوحه صحیفۀ مومن حبّ علی بن ابی طالب است. به بیان دیگر، ارزش کتاب اعمال ما به حبی است که به علی (ع) داریم.
در جای دیگر پیامبر اعظم (ص) میفرمایند: «محبت علی بن ابی طالب (ع)، گناهان را میسوزاند، همان گونه که آتش، هیزم را میسوزاند»
ممکن است سئوال کنید که چرا اینگونه است؟ در پاسخ باید گفت: اولاً، دل علی (ع) لبریز از حب خداست و دلی که لبریز از حب خداست سر سوزنی حب دنیا و حب غیر در آن نیست بنابراین محبت ورزیدن به چنین شخصیتی حب خداست. ثانیاً. امام نه فقط هدایت کننده به سوی صراط مستقیم است، بلکه خودش صراط مستقیم است؛ "علی مع الحق و الحق مع علی"؛ لذا محبت ورزیدن به امام یعنی پا گذاشتن و متصل شدن به صراط مستقیم و کسی که به این صراط متصل است ریشه گناه را در وجود خود سوزانده است.
البته همانطور که درباره حبّ خدای تعالی گفتیم این حبّ دوطرفه است، درباره امام هم میگوییم چنانچه کسی محبت حقیقی به امام داشته باشد، محبوب امام میشود و وقتی انسان محبوب امام شد، به طور خاص مورد عنایت و دستگیری امام قرار میگیرد.
به قول مولانا:
چونک دست خود به دست او نهی / پس ز دست آکلان بیرون جهی
دست تو از اهل آن بیعت شود / که یدالله فوق ایدیهم بود
البته امام به همه انسانها از آن جهت که انسان هستند و دارای فطرت الهی و شرافت انسانی هستند محبت دارد. در مورد پیامبر (ص) در قرآن میخوانیم: «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحمةً لِلْعالَمین» یا در سوره توبه آیه ۱۲۸ میخوانیم: «عَزیز علیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلیکم بِالمؤمنینَ رَئوفٌ رَحیم» یعنی پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به [هدایتِ]شما دارد، و نسبت به مﺆمنان رﺅوف و مهربان است.
به هر حال امشب که شب نوزدهم ماه مبارک رمضان است و یکی از شبهای محتمل قدر محسوب میشود، ما به طمع همین محبت الهی به بندگان و به طمع وساطت اهل بیت (ع) و دستگیری آنها اینجا دور هم جمع شده ایم. ماه رمضان ماه میهمانی خداست. خداوند بندگانش را خیلی دوست دارد که برای آنها ضیافتی به این عظمت به راه میاندازد. سفره رمضان حد و اندازهای ندارد و هر کس به اندازه پیمانه اش و ظرفیت وجودی اش از سفره رمضان استفاده میکند. در بین شبهای رمضان شبهای قدر ویژه است. یعنی صاحب خانه به میهمانش بیش از شبهای دیگر رو میکند؛ لذا ضیافت الهی در این سه شب، نظیر ندارد و خداوند میهمانی که در نیمه شب خودش دعوت کرده است را از در خانه اش نا امید برنمی گرداند.
مولانا میگوید:
مهمان توامای جان زنهار مخسب امشب / ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب
روی تو چو بدر آمد امشب / شب قدر آمدای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب
ای سرو دو صد بستان آرام دل مستان / بردی دل و جان بستان زنهار مخسب امشب
ای باغ خوش خندان بیتو دو جهان زندان / آنی تو و صد چندان زنهار مخسب امشب
ما امشب یک طمع خاصی هم به عنایت مولای متقیان علی (ع) داریم. در روایت هست که علی (علیهالسّلام) شب نوزدهم منزل دخترشان امّکلثوم (س) افطار کردند. نگاهی به سفره افطار کرد و فرمود: برای من دو خورش گذاشتهای؟ کی من دو خورشت مصرف کردهام؟ آیا نمیدانی من از پسر عممّ و برادرم رسول خدا متابعت میکنم؟
امّکلثوم میگوید: بعد از افطار، پدرم دوباره به نماز ایستاد و مرتّب نماز میخواند و حال عجیبی داشت. امّکلثوم میگوید: پیش پدر آمدم و گفتم: پدر! این چه حالی است که امشب در شما میبینم؟
علی (ع) به من رو کرد و گفت: «وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَهُ الَّتِی وُعِدْتُ»؛ به خدا قسم! دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده؛ امشب همان شب است که به من وعده داده شده است. اللَّهُمَّ بَارِکْ لِی فِی الْمَوْتِ؛ خدا! مرگ را بر علی مبارک کن. بعد فرمود: دخترم! صبحِ امشب پدرت را شهید میکنند.
خب، علی (علیه السلام) وارد مسجد شدند. در روایت هست حضرت در مسجد چند رکعت نماز خواند و به بالای بام مسجد رفت. نگاهی به افق کرد. گفت:ای سپیده دم! نشد که روزی طلوع کنی و چشمان علی در خواب باشد.
سپس پائین آمد، مشعلها را روشن کرد و کسانی را که خوابیده بودند را بیدار کرد. به آن لعین ازل و ابد یعنی ابن ملجم رسید، و درباره نحوه خوابیدنش تذکر داد. سپس فرمود: تو هدفی داری که اگر بخواهم بگویم، میتوانم، و از هدف تو آسمانها میخواهد فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهها سرنگون گردد.
علی (ع) وارد محراب شد و نماز را آغاز کرد. وارد سجده شد که آن لعین با شمشیر زهرآلود بر فرق سر آن حضرت کوبید؛ و در این هنگام بود که منادی بین زمین و آسمان ندا کرد: تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَی وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهَ أَعْلَامُ التُّقَی وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَی قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ. یعنی بخدا سوگند ستونهای هدایت در هم شکست و نشانههای تقوی محو شد و دستاویز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید؛ پسر عم مصطفی صلی الله علیه و آله کشته شد، علی مرتضی بشهادت رسید و بدبختترین اشقیاء او را شهید نمود. /۱۰۱/۹۶۹/م
ما امشب یک طمع خاصی هم به عنایت مولای متقیان علی (ع) داریم. در روایت هست که علی (علیهالسّلام) شب نوزدهم منزل دخترشان امّکلثوم (س) افطار کردند. نگاهی به سفره افطار کرد و فرمود: برای من دو خورش گذاشتهای؟ کی من دو خورشت مصرف کردهام؟ آیا نمیدانی من از پسر عممّ و برادرم رسول خدا متابعت میکنم؟
امّکلثوم میگوید: بعد از افطار، پدرم دوباره به نماز ایستاد و مرتّب نماز میخواند و حال عجیبی داشت. امّکلثوم میگوید: پیش پدر آمدم و گفتم: پدر! این چه حالی است که امشب در شما میبینم؟
علی (ع) به من رو کرد و گفت: «وَ اللَّهِ مَا کَذَبْتُ وَ لَا کُذِبْتُ وَ إِنَّهَا اللَّیْلَهُ الَّتِی وُعِدْتُ»؛ به خدا قسم! دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده؛ امشب همان شب است که به من وعده داده شده است. اللَّهُمَّ بَارِکْ لِی فِی الْمَوْتِ؛ خدا! مرگ را بر علی مبارک کن. بعد فرمود: دخترم! صبحِ امشب پدرت را شهید میکنند.
خب، علی (علیه السلام) وارد مسجد شدند. در روایت هست حضرت در مسجد چند رکعت نماز خواند و به بالای بام مسجد رفت. نگاهی به افق کرد. گفت:ای سپیده دم! نشد که روزی طلوع کنی و چشمان علی در خواب باشد.
سپس پائین آمد، مشعلها را روشن کرد و کسانی را که خوابیده بودند را بیدار کرد. به آن لعین ازل و ابد یعنی ابن ملجم رسید، و درباره نحوه خوابیدنش تذکر داد. سپس فرمود: تو هدفی داری که اگر بخواهم بگویم، میتوانم، و از هدف تو آسمانها میخواهد فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهها سرنگون گردد.
علی (ع) وارد محراب شد و نماز را آغاز کرد. وارد سجده شد که آن لعین با شمشیر زهرآلود بر فرق سر آن حضرت کوبید؛ و در این هنگام بود که منادی بین زمین و آسمان ندا کرد: تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَی وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهَ أَعْلَامُ التُّقَی وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَی قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَی قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَی قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ. یعنی بخدا سوگند ستونهای هدایت در هم شکست و نشانههای تقوی محو شد و دستاویز محکمی که میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید؛ پسر عم مصطفی صلی الله علیه و آله کشته شد، علی مرتضی بشهادت رسید و بدبختترین اشقیاء او را شهید نمود. /۱۰۱/۹۶۹/م
منبع: خبرگزاری مهر
ارسال نظرات