«ابهام در تاریخنگاری ماسونی ایران»
به گزارش خبرگزاري رسا، طبق آئین کهن اسکاتلندی (اسکاتی)، که مرسوم ترین طریقت ماسونی در جهان است، سیر ماسون دارای سی و سه پایه است که از پایه نخست (کارآموزی) آغاز می شود. ماسون سپس به درجه دوم (کاریاری) «سر» داده می شود و پس از آن به درجه سوم (استادی) می رسد. ماسون های که به این سه پایه تعلق دارند، خیل عظیم ماسون ها را تشکیل می دهند و در واحدهای پایه به نام «لژ» سازمان داده می شوند لژها براساس ضوابطی توسط «گراندلژ»ها (لژهای بزرگ) هدایت می گردند. ولی سیر ماسونی در پایه «استادی» متوقف نیست و این تنها مدخلی است برای ارتقاء در هرمی که به اوج، یعنی به پایه سی و سوم و مقام «بزرگ بازرس کل» منتهی می شود. این بخش از تشکیلات ماسونی، که متکفل سیر ماسون از درجه چهارم به درجه سی و سوم است، ناشناخته ترین آن است و هدایت آن دیگر با گراندلژها نیست، بلکه با «شورای طریقت» ماسونی است، که از فراز قله ای که «بارگاه» خوانده می شود بر مجموعه سازمان ماسونی- اعم از گراندلژها و تشکیلات درجات عالی- نظارت می کند.
لژ بیداری ایران
درباره تشکیلات ماسونی درجات عالی در ایران تاکنون سندی منتشر نشده و اصولا بسیاری از پژوهشگران تصوری نیز از آن ندارند. لژهایی که تاکنون درایران معرفی شده اند، لژهای پایه بوده اند که طبق قوانین اساسی ماسونی به سه درجه نخستین(کارآموزی،کاریاری،استادی) اختصاص داشته اند این ناشناختگی به معنای عدم وجود تشکیلات درجات عالی ماسونی در ایران نیست، بلکه شواهدی در دست است که احتمال فعالیت آن را از گذشته دور مطرح می سازد.
قانون اساسی گرانداوریان فرانسه، که درسال 1324ق./1908م.- یعنی دراوان فعالیت لژبیداری ایران- دراختیار گردانندگان آن قرارگرفت و به سال 1330ق/1912م. توسط سه استاد این لژ(میرزا محمدعلی خان ذکاءالملک فروغی، حاج سید نصرالله تقوی، میرزا حسین خان دبیرالملک) به فارسی برگردانده شد، حاوی شرح مبسوطی از ساختار تشکیلاتی و درجات عالی ماسونی است، و به تعبیر لژ بیداری ایران «مفتاح تعلیمات و اسرارماسونی و اساس حقیقتجویی» می باشد . روشن است که صرف دستیابی گردانندگان لژ بیداری ایران و مترجمین به این سند، دال بر تعلق آنان به درجات عالی ماسونی است. مترجمین قانون اساسی گرانداوریان- که قانون اساسی لژ بیداری ایران نیز محسوب می شد- واحد پایه تشکیلات ماسونی را همان «لژ» خوانده اند، واحد عالی (شاپیتر) را «خانقاه»، واحد برتر را «کنگاشستان» و واحد برین را «بارگاه»: هیچ خانقاهی نمی تواند موجود باشد مگر به رضای لژی که بنیان اوست، همچنین هیچ کنکاشستانی موجود نمی شود مگر اینکه متکی بر خانقاهی باشد.
«شاگرد» (کارآموز) پس از 9 ماه می تواند به «پایه یاری» (درجه کاریاری) برسد، و کاریار پس از 8 ماه می تواند «استاد» شود. این سه درجه ای است که در لژ «سر» داده می شود. ارتقاء، ماسون به درجه چهارم در لژ میسر نیست و مستلزم عضویت او در یک «خانقاه» (شاپیتر) است.
در«خانقاه»، ماسون ازدرجه چهارم تا درجه هیجدهم «سر» داده می شود و به پایه هیجدهم می رسد. ارتقاء بیشتر در هرم ماسونی مستلزم عضویت در واحد برتر- کنگاشستان- است. ماسون در «کنگاشستان» تا پایه سی ام ارتقاء، می یابد و صعود او به آخرین پایه های هرم ماسونی (پایه های سی و یکم، سی و دوم و سی و سوم) مستلزم عضویت او در یک لژ، یک «خانقاه» و یک «کنگاشستان» است. پس از این مرحله، ماسون برای طی آخرین مدارج «طریقت» وارد عالی ترین واحد ماسونی یعنی «بارگاه» (کارگاه برین) می شود.
قانون اساسی گرانداوریان فرانسه- که بر پایه آئین اسکاتی کهن بنا شده- درباره «شورای طریقت» و «بارگاه بزرگ آئین ها» نیزسخن گفته است.«بارگاه بزرگ آئین ها» نهادی است مرکب از ماسونهای دارای پایه سی و سوم، که «عده ایشان کمتر از 8 و بیشتر از 33 نفر نمی تواند باشد» و«هر یک از ایشان باید عضو رسمی یک لژ و یک خانقاه و یک کنگاشستان باشند» این نهاد «نگهبان آداب و رسوم محفوظه و ناظم ترتیبات ماسونی» است.
با توجه به سند فوق، این پرسش مطرح است که آیا ماسونهای دارای درجات عالی، که لژ بیداری ایران را هدایت می کردند، در جوار این تشکیلات دارای لژهای عالی ماسونی و «شورای طریقت» نبوده اند؟ این ناشناختگی فعالیت مجامع عالی ماسونی در ایران در بررسی تاریخ سالهای پسین نیز صادق است. گفته می شود که پس ازاستقرار سلطنت پهلوی، به دستور رضا شاه فعالیت لژهای ماسونی متوقف شد، ولی با توجه به اینکه بسیاری ازکارگردانان صعود رضاخان به سلطنت از ماسونهایی بودند که سالها پیشینه فعالیت ماسونی را در پشت داشتند، آیا این ممنوعیت فقط شامل تشکیلات پایه، یعنی لژها، و یا واحدهای عالی ماسونی- اگر وجود داشت که قاعدتاً باید چنین می بود- را نیزدربرمیگرفت؟ درسال 1317ش./1938م.محمد خلیل جواهری- ماسون دارای درجه سی وسوم - به ایران آمد و با ماسونهای قدیمی ایران، چون محمدعلی فروغی و ابراهیم حکیمی و سیدمحمد صادق طباطبائی، تماس گرفت ومطلع شد که «فعالیت ماسونی در این منطقه تقریبا تعطیل شده است». جواهری می افزاید: ومقرر گردید که در صورت احتیاج از اسناد موجود در خانه حکیم الملک که مربوط به لژ بیداری ایران بود، استفاده کنم و از حافظه و اطلاعات 14نفر اعضای لژ بیداری ایران که در قید حیات بودند کمک بخواهم. ملاحظه می شود که سخن از«تعطیل تقریبی» فعالیت ماسونها در این زمان درمیان است و نه قطع کامل.
فراماسونری در سالهای بعد از 1320
این ابهام بر تاریخ ماسونی ایران در سالهای 1320- 1330، که به دلیل پیدایش شرایط مساعد سیاسی قاعدتاً باید دوران شکوفایی فعالیت ماسونی باشد، نیزسایه افکنده است. تقید ماسونها به حفظ اسرار تشکیلات و طریقت خود، عدم راهیابی اغیاربه مجامع ماسونی- بویژه در درجات عالی، سانسور اسناد بازمانده از ماسونهای سرشناس ایرانی و انتشار مواد دلبخواه توسط بازماندگان یا مراجع معین، فقدان یک سازمان اطلاعاتی متمرکز در آن زمان که فعالیت ماسونها را هدف قرار دهد و یا عدم حساسیت دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی موجود به این فعالیت ها، از عوامل این ناشناختگی است. معهذا، با تعمق درداده های منتشرشده به روشنی درمی یابیم که دردوران فوق نیز فعالیت ماسونی جریان داشته و تاریخ پسین فراماسونری در ایران با تأسیس لژ پهلوی (1330) آغاز نمی شود. در این باره اسماعیل رائین به نقل از محمدخلیل جواهری می نویسد؛
حادثه شهریور 1320ش./ 1941م. و زمامداری مرحوم فروغی به من فرصتی داد تا بار دیگر درباره امکان فعالیت فراماسونری در ایران مطالعه کنم. از این رو چند ماه بعد از زمامداری مرحوم فروغی، روزی آن مرحوم را ملاقات نمودم وبا وی درباره فعالیت لژ گفتگو کردم. فروغی ضمن ابرازخوشوقتی ازافکارم گفت که ازدوماه قبل اعضای لژبیداری ایران مجدداً شروع به فعالیت کرده اند [و] من هم می توانم با آن کار کنم.
ملاحظه میشود که دراین زمان نیزسخن برسرتجدید فعالیت «لژ» است و نه تشکیلات عالی ماسونی. برخی ازاعضای لژ بیداری ایران که در این زمان زنده بوده اند، عبارتند از: محمدعلی فروغی، حسین سمیعی (ادیب السلطنه) سیدحسن تقی زاده، ابراهیم حکیمی (حکیم الملک)، علی اکبر دهخدا، دکتر اسماعیل مرزبان، حسین شکوه (شکوه الملک)، سیدمحمد صادق طباطبائی، احمد قوام (قوامالسلطنه)، حسن وثوق (وثوقالدوله)، دکتر سعید مالک (لقمان الملک)، محمود جم (مدیرالملک)، دکتر کریم خان مخبری (سرلشکر کریم هدایت) و... و می دانیم که بجز یکی دو مورد معدود، بسیاری از اینان به لژ پهلوی نپیوستند.
اسماعیل رائین که ابراهیم حکیمی را «استاد اعظم لژگرانداوریان فرانسه که 53سال فراماسون بود» می خواند ، و یا درباره پیوند اوبا دکترمرتضی یزدی (از رهبران حزب توده) سخن می گوید ، مشخص نمی کند که او درکدام لژعضویت داشت وبه کدامین تشکیلات ماسونی فعال در سالهای 1320 تا 1337(زمان مرگ او)وابسته بود. بدینسان، پیشینه فعالیت ماسونی تقی زاده وحسین علاء، تا تأسیس لژمهر (1338) و لژ بزرگ ملی ایران (1339) مکتوم است. معهذا، درکتاب رائین شواهدی است که پیشینه فعالیت برخی بلندپایگان ماسونی ایران در سالهای 1320- 1330 را بیان می دارد. حسین علاء، عضو پیشین جامع آدمیت19، در دوران سفارت آمریکا (1324- 1328) مجدداً - پدر حسین علاء، (میرزا محمدعلی خان معینالوزرا ازاعضای فراموشخانه ملکم بود (رائین، ج1، ص522). در لیست اعضای جامع آدمیت نام میرزا حسین خان درج است که به احتمال قریب به یقین باید حسین علاء باشد.
حسین علاء درسال 1343 درگذشت. به تشکیلات ماسونی پیوست (اگر بپذیریم که فعالیت اودراین سالها قطع شده بود) ودربازگشت با تقی زاده وحکیم الملک ارتباط دائم داشت، و در مرداد 1330/ اوت 1951- یعنی 5 ماه پیش ازتأسیس لژپهلوی-عالی ترین نشان ماسونی را ازگراندلژایده آلی جهانی مصر دریافت نمود. ابوالحسن حکیمی (برادر حکیمالملک) «از 50سال پیش» (یعنی از حوالی سال 1297 ش.) عضو لژالپینای سویس بود، سید حسن امامی «سالهای قبل» در لژهای فرانسه عضو شده بود. ، و «در بین فراماسونهای لژ همایون [لژ پهلوی] عده ای بودند که در فرانسه، آمریکا، عراق، هندوستان، مصر، لبنان و سوریه به طور قانونی فراماسون شده و درجات را طی کرده بودند».
علاوه برشواهد پراکنده درلابلای اوراق کتاب حجیم رائین، داده های جسته و گریخته دیگر نیز شایان توجه است. ازجمله باید در خاطرهای که دکتر باقر عاقلی از مهندس محسن فروغی-پسر محمد علی فروغی واز فعالین ماسونی آن دوران - نقل می کند، دقت نمود. هرچند این اطلاع پس از انتشار با تکذیب تعصب آلود بازماندگان مصدق ومراجع معین «متکفل» این امورمواجه شد، ولی دلیل معقولی برنادرستی آن ارائه نگردید. براستی اگر این اطلاع دروغ است، ناقل یا منبع آن چه انگیزه ای برای این «جعل» می توانست داشته باشد؟! مهندس محسن فروغی شرح می دهد که به سبب دوستی با دکترغلامحسین مصدق، برای پدرش ساختمانی درخیابان کاخ ساخت ودرپایان از پذیرش وجه امتناع نمود.دکترمصدق وقتی استنکاف مرا از قبول پول مشاهده کردند قلم و کاغذی از روی میز برداشتند. شرحی روی کاغذ نوشته و امضاء کردند و به دست فرزند خود داده گفتند: حالا که رفیق شما از من دستمزد قبول نمی کند، من کارمهم تری برای اوانجام می دهم وتا حال برای کسی این کار را نکرده ام.
غلام نامه را به دست من داد. دیدم دکتر مصدق مرا به لژ فراماسونری معرفی کرده و خود معرف من شده است به این ترتیب با معرفی ایشان من فراماسون شدم.
مجموعه این شواهد ثابت میکند که هنوز اسرار زیادی از فعالیتهای فراماسونری در سالهای پیش ازتأسیس لژ پهلوی پنهان مانده است و به یقین در سالهای پس از شهریور 1320 محافل فعال ماسونی درجات عالی وجود داشته و احتمالاً تداوم همین نحله در دسامبر 1960/ آذر- دی 1339 به تأسیس لژ برگ ملی ایران به رهبری حسین علاء و سید حسن تقیزاده انجامید.
تأسیس و انحلال لژ پهلوی
چنانچه رائین شرح می دهد، درسال 1329 تلاش جواهری برای تشکیل یک لژایرانی که حق جلب «اغیار» به تشکیلات ماسونی را داشته باشد، به نتیجه نزدیک شد و حنا ابو راشد ازسوی گراند لژ ایده الی جهانی مصربه تهران آمد و پس از«ملاقات با عده ای از ماسونهای قدیمی تصمیم گرفت موافقت خود را با تأسیس لژجدید اعلام کند.» ولی به تحریک «ماسونهای قدیمی»، سپهبد رزم آرا- نخست وزیروقت- به مخالفت با این اقدام برخاست و به دستوراو خبرزیر درمجله تهران مصور درج شد: دراین هفته مردی به نام حنا ابوراشد وارد تهران شده است که مدعی است برای یک مقام عالی ایران نشان فراموشخانه آورده است.هنوزمقامات مملکتی به طور رسمی از ورود این شخص اطلاعی ندارند ولی درمحافل سیاسی گفته شده است نشانی که این مرد آورده است، نشان و حمایل درجه سی و سوم یعنی عالی ترین نشان افتخاری فراموشخانه است. ازاین نشان فقط به ژرژ ششم، ترومن و ونسان اوریول رئیس جمهور فرانسه داده شده است. درمیان این سه نفر فقط ترومن عضو فراموشخانه است. هنوزنیزمعلوم نیست در صورتی که حامل نشان مراجعه کند، این نشان افتخاری مورد قبول واقع خواهد شد یا نه؟
متن خبر به روشنی نشان می دهد که چنانچه معمول ماسونهاست، دراسفند1329 درجه سی و سوم فراماسونری برای اعطا به شاه ایران آورده شده بود و گفتیم که مدتی بعد (مرداد 1330)درجه عالی دیگری نیز به وزیر دربار او (حسین علاء) داده شد. اختلافات رزم آرا با دربار پوشیده نیست و اگر واقعاً نشر این خبر کار او بوده، باید علت آن را ستیزه های سیاسی روز دانست.
بهرروی، در 24 نوامبر 1951/ 2آذر 1330 توسط گراندلژ ایده آلی جهانی مصر فرمان تاسیس لژ پهلوی به نام محمدخلیل جواهری، دکتر احمد هومن، دکتر محمود هومن، میروسلاو بادین، جعفر رائد، سیدمحمدعلی امام شوشتری،محمد قریشی وارنست پرون صادرشد و این لژ در 17دسامبر 1951/25 آذر 1330 طی صورتجلسه ای تاسیس خود را به گراندلژ مصر اعلام داشت. محمد خلیل جواهری می گوید: طی جنجال سه ساله نفت، ما در زیرزمین فعالیت می کردیم، در این مدت دوبار مراکز فعالیت ما مورد سوءظن و تعقیب دولتی قرارگرفت، ولی با کمک دوستانی که در دستگاه دولت و بخصوص شهربانی داشتیم از تعرض مصون ماند.
مسلماً تاسیس لژ پهلوی با اجازه شاه بود و این لژ در دوران دولت مصدق نقش فعالی به سود اعاده سیطره مطلقه محمدرضا پهلوی ایفا نمود. ازهمین روست که پس از کودتای 28مرداد1332 لژ پهلوی از حمایت شاه برخوردار بود. نقش ارنست پرون به عنوان یکی از گردانندگان اصلی این لژ جای هیچ شبهه ای در پیوند آن با محمدرضا پهلوی باقی نمی گذارد تنها به دلیل همین پیوند و نقش فعال پرون بود که لژ پهلوی موفق شد طی حدود 4 سال فعالیت خود، به گفته جواهری 233 نفر از «افراد برجسته کشور» در تهران و 48نفر در شهرستانها، و از جمله تعدادی نظامی عالی مقام، را به عضویت درآورد.
معهذا، به دلایلی که نیاز به کاوش بیشتر دارد، لژ پهلوی از اوائل سال 1334 مورد بی مهری قرارگرفت. رضا افشار درجلسه10 اردیبهشت 1334 مجلس شورا حمله شدیدی به آن نمود32. و بالاخره حاج علی کیا (سپهبد بعدی که درآن زمان توسط شاه به ارتش بازگردانیده شده بود) مأموریت یافت که لژ را تعطیل کند. او به «عده ای از اعضاء تکلیف استعفا داد و با استعفای 15 نفر ازطرفداران اوبه محمدخلیل جواهری نیزتکلیف استعفاء شد» رائین به صراحت از «دستور انحلال» لژ پهلوی یاد می کند بدین ترتیب، لژ پهلوی در اواخر سال 1334 به اوایل سال 1335 و یا شاید دیرتر منحل شد. درباره تحریف و اغتشاش عامدانه ای که در کتاب رائین پیرامون زمان انحلال لژ پهلوی وجود دارد در آینده سخن خواهیم گفت.
علت انحلال لژ پهلوی را باید در کشاکش های سیاسی روز میان جناح های درگیر داخلی و خارجی جستجو کرد. علاوه بر نقش حسین علاء در این ماجرا- که در کتاب رائین تصریح شده - در مقالاتی که در سال 1335 توسط جهانگیر تفضلی در روزنامه ایران ما منتشر شد، ردپای امیر اسدالله علم نیز دیده می شود. در اواخر دولت سپهبد زاهدی یکی از وزیران مهم آن دولت و این دولت که مردی مطلع و دانشمند است روزی که در منزلش به اتفاق دکتر امینی و علم رفته بودیم، برای ما سه نفر از خلیل جواهری و 200 نفری که عضو لژ او شده بودند از وزیر و وکیل و... صحبت کرد... آنها را به نام طبقات جوانان و مترقی که طرفدار سیاست انگلستان و مخالف نفوذ آمریکا در ایران می باشند به حساب می گذاشتند... فراماسونری های کشور ما از علاقمندان و هواداران سیاست کهنه استعماری انگلستان می باشند و در کشورهای خاورمیانه نقش اصلی آنها مبارزه با نفوذ مادی و معنوی آمریکا است.
رائین در کتاب خود لیستی از اعضاء لژ پهلوی درج کرده که بنظر نمیرسد کامل باشد. خود او معترف است که نام5 تن از اعضاء لژ را «به عللی» حذف کرده، ازجمله مسائلی که مبهم است نوع رابطه محمدرضا پهلوی با این لژ است. سند مورخ 10/6/52ش13 ساواک به نقل از احمد براتلو حاکی است: زمانی که جلسات فراماسونری در منزل ملکه توران به وسیله ذبیح الله ملک پور تشکیل می شد، شرایط ورود بسیار مشکل بود... شبی که آقای پهلبد، وزیرفرهنگ و هنر، وارد جرگه ماسونی شد، وقتی من او را برهنه کردم و کسوت مخصوص به او پوشاندم، در شگفتی خاص فرو رفت... علی جواهرکلام، که در آن موقع از گردانندگان اصلی تشکیلات ماسونی بود، شخص اول مملکت را تا پشت درب لژ هدایت کرد، ولی به عرض رسانید که درباره شخص اعلیحضرت استثنائاً تشریفات را انجام نمی دهیم، ولی پیشبند افتخار به شما میپوشانیم، زیرا ناچاراً لازم است تا حدی قسمتی از اصول رعایت گردد، در غیر این صورت امکان ورود به لژ نیست.
عضویت محمدرضا پهلوی، غلامرضا پهلوی، علی جواهرکلام و مهرداد پهلبد در تشکیلات ماسونی مسجل است، ولی مشخص نیست که این جلسه ماسونی، که درمنزل ذبیحالله ملکپور (همسرملکه توران - مادرغلامرضا پهلوی) تشکیل می شده، شاخه ای از لژ پهلوی بوده و یا «کارگاه» ویژه ای با درجات عالی.ازنکات مهم دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد، تحریف نام لژ پهلوی به «لژ همایون» در کتاب رائین است که سبب گمراهی پژوهشگران شده. عنوان «لژ همایون» از زمان شروع حملات علیه جواهری- اوائل سال 1334- برای پنهان داشتن پیوند اوبا دربارپهلوی باب شد. معهذا،اسناد مندرج درکتاب رائین نشان میدهد که تا آخرین روزهای حیات این لژ، نام آن «لژ پهلوی» بوده است. دراین اسناد،مواردی که نام لژ«همایون» ذکر شده دستکاری درتصویر سند است. محمد خلیل جواهری تا اوایل دهه 1340 در ایران بود، از منبع مجهولی درآمد سرشار به وی می رسید، به عنوان مخبر مجله الاخاء وابسته به موسسه اطلاعات، بطور دائم به کشورهای عربی سفر می نمود و یا مقامات عالی رتبه ای چون ملک حسین (شاه اردن) ملاقات داشت، و بالاخره با مقامات عالی ساواک نیز در ارتباط بود. او در همین سالها در بیروت درگذشت.
گراند لژهای دهه 1340 در سالهای پس از انحلال لژ پهلوی، تشکیلات ماسونی ایران در سه شاخه اصلی به فعالیت ادامه داد:
1- لژهای تابع گراندلژ اسکاتلند:کهن ترین این لژها،که«لژمادر» تشکیلات ماسونی تابع گراندلژ اسکاتلند درایران محسوب می شود، لژ روشنایی در ایران است که از سال 1919م. فعالیت داشت.
ظاهراًاین لژبجزچند مورد عضو ایرانی نداشت. از جمله ایرانیان عضو لژ روشنایی دکتر مظفرالدین (میرزارفیع خان) ارفعالسلطنه خانفرخ است که در دوران 16ساله سلطنت رضا شاه نیز مقامات دولتی ازعضویت اواطلاع داشتند. او که دارای عالیترین درجات ماسونی بود، در زمان فعالیت «پلیس جنوب ایران» (S.P.R) ریاست شعبه اطلاعات آن را به عهده داشت. در کتاب رائین تصاویری از «افسران» لژ روشنائی در ایران درسال 1329/1950 مندرج است که درآن علاوه بر خانفرخ، یک عضو ایرانی دیگر (محمد نمازی) را نشان می دهد. در این کتاب در شرح فعالیتهای لژ روشنایی در ایران نوعی آشفتگی به چشم می خورد که ظاهراً به دلیل حذف برخی اسناد پدید شده و در پایان از فعالیت تشکیلات ماسونی تابع گراندلژ اسکاتلند درسالهای 1320-1345، علیرغم کثرت حواشی، چیز زیادی دستگیر نمی شود.
طبق سند مورخ 19/10/1346 ساواک، درخواست تاسیس یک لژجدید توسط سلیمان بهبودی و محمدقباد ظفر«به شرف عرض اعلیحضرت همایون» رسید وبا اجازه وی درسال 1333 هیئتی مرکب از7 نفر (سلیمان بهبودی -رئیس تشریفات دربار، دکتر ناصر بهبودی-پسر او، مهندس محسن فروغی، مهندس حسین شقاقی، دکتر غلامرضا کیان، دکتر علی اصغر خشایار و نصرالله (آذری) به بصره رفته وبه عضویت لژ فیحا درآمدند. پس از3 سال فرمان تاسیس لژ روشنایی درتهران در تاریخ 16 آبان 1336 به نام افراد فوق و هفت تن دیگر صادر شد. سند دیگر ساواک چنین حکایت می کند: اولین کسی که از بصره به تهران آمد، میر عبدالباقی یکی از اعضاء موسس و موثر انگلستان و شاید هم اینتلیجنس سرویس در خاورمیانه به ایران بود. او که خود از اعضای موثر سازمان فراماسونری اسکاتلند در ممالک غربی و سایر کشورهای خاورمیانه است در تهران در شمیران در باغ دختر نظام السلطنه مافی که همسر شیخ خزعل بوده و هم اکنون خانه مسکونی مهندس حسین شقاقی و محل تشکیل لژ فراماسونری در آنجا قرار دارد ساکن و چند اطاق را به صورت معبد و محل لژ درآورده و سپس با حضور آلکس ت. برتن دبیر لژ اسکاتلند مقیم ادنبورگ انگلستان لژ روشنائی در تهران با حضوری عده ای از روسای لژ فیحا بصره تشکیل شد.
سند فوق، پس از ذکر نام 26 تن از روسای لژ فیحای بصره که در مراسم تاسیس لژ روشنائی در تهران شرکت داشتند، می افزاید:26 نفر فوق الذکر همه از روسای قدیم و جدید و موثرترین فراماسونری در بصره هستند که از طرف گراند لژ انگلستان ماموریت توسعه فراماسونری در جنوب ایران، سواحل عربستان سعودی، شیخنشینهای سواحل خلیج فارس و حتی داخل ایران هستند و اکثرا ماموریت های سرکشی و غیره [به] موسسات فراماسونری در ایران و سایر کارهای علنی و سری دارند.
لژ روشنائی در تهران پس از تشکیل و رسمیت یافتن آن، نخستین جلسه [خود] را با حضور آقای حسین علاء تشکیل داد. این لژ در 15 اردیبهشت 1337 با نام لژ تهران اعلام موجودیت نمود.
درسالهای 1337- 1347، لژهای تابع گراندلژ اسکاتلند گسترش یافتند و لژهایی چون: کورش (آذر 1339)، خیام (آبان 1340)، اصفهان (اردیبهشت 1343)، ژاندارک (اردیبهشت 1345)، اهواز (مرداد 1345)، آریا (دی (1345)، خوزستان (اردیبهشت 1346)، نور (خرداد (1346) و کرمان (آبان 1347) تاسیس شد. در سال 1345 برای اداره لژهای تابع گراندلژ انگلستان یک گراند لژ محلی به نام لژ اعظم ناحیه ایران تاسیس شد. گراندلژ فوق حدود 5/2 سال فعالیت داشت و با تحولات سال 1347 در «لژ بزرگ ایران» ادغام شد.
2- لژهای تابع گراندلژ ملی فرانسه:
پیشینه تاسیس لژهای ایرانی تابع لژ بزرگ ملی فرانسه به سفر هیئت اعزامی لژ پهلوی به فرانسه در اوایل سال 1334 باز می گردد. این هیئت ماموریت داشت که مسئله الحاق لژ پهلوی به یکی از دو گراند لژ فرانسه- گرانداوریان (شرق اعظم) و گراند ناسیونال فرانس (لژ بزرگ ملی فرانسه)- را بررسی کند. بالاخره گردانندگان لژ پهلوی هوادار الحاق به لژ بزرگ ملی فرانسه شدند و هیئتی مرکب از محمود هومن، احمد هومن، مصطفی تجدد، عبدالله ظلی، عباسعلی خلعت بری، عبدالامیر رشیدی حائری، مهدی شوکتی، محمد ساعد مراغه ای (نخست وزیر اسبق)، عبدالحمید سنندجی و محمدعلی امام شوشتری، تحت نظر لژ بزرگ ملی فرانسه در تاریخ 20 مهر 1334 لژ مولوی را در پاریس تشکیل دادند. پیر شره- استاد اعظم گراند لژ فرانسه- در نامه مورخ 13 اکتبر 1955/ 20 مهر 1334 به محمد خلیل جواهری اطلاع داد که از سوی لژ بزرگ ملی فرانسه عنوان «بزرگ بازرس کل ناحیه ایران»- یعنی درجه سی و سوم و عالی ترین مقام ماسونی- به وی اعطا شده است. جواهری با دراختیار داشتن دو لژپهلوی و مولوی می بایست درآینده «لژ بزرگ ایران» را تاسیس می نمود. این لژ بزرگ باید در «سال آینده» (1335) تاسیس می شد.
مکاتبات جواهری با لژ بزرگ ملی فرانسه حداقل تا آذر 1334 ادامه داشت و در تمام این نامه ها وی با عنوان «استاد اعظم پهلوی» خطاب می شد. تصویر سه نامه گراند لژ فرانسه به جواهری (مورخ 20 مهر و 19 آبان و 9 آذر) در کتاب رائین مندرج است. هر چند هر سه سند مخدوش شده ولی عنوان و آدرس مندرج در نامه ها نشان می دهد که خطاب به جواهری است. این پرسش مطرح است که رائین به چه علت قصد داشت تاریخ انحلال لژ پهلوی را خرداد 1334 وانمود کند و تداوم فعالیت این لژ را تا سال 1335- یعنی زمان تاسیس لژ بزرگ ناحیه ایران- بپوشاند؟! بهر روی، جواهری به علت «اخطار مخصوص» اجازه فعالیت نداشت و سرانجام در جلسه ای، اعضاء موسس لژ مولوی به وی پیشنهاد کناره گیری کردند .
بدین ترتیب، در سال 1335 گراندلژ محلی ایرانی تابع لژ بزرگ فرانسه، به نام لژ بزرگ ناحیه ایران به استاد اعظمی دکتر سعید مالک تأسیس شد. تشکیلات ماسونی تابع لژبزرگ ملی فرانسه درکنارلژ بزرگ ناحیه ایران- که کارکرد سازماندهی و اداره لژهای پایه را به عهده است، به تأسیس «شورای طریقت» نیز دست زد که کارکرد ارتقاء ماسون ها از درجه 4 به بالا را به عهده داشت و در رأس آن برادران هومن قرار داشتند. اطلاع مختصر و مبهمی که رائین درباره شاپیتر مولوی به دست می دهد . نخستین اطلاع از لژهای درجه عالی ماسونی در ایران است که تاکنون منتشر شده. همان طور که در مقالات آینده خواهیم دید، تداوم همین نهاد بود که در اسفند 1347 به تأسیس شورایعالی ماسونی ایران به «فرمانروایی» دکتر محمود هومن انجامید. بنابراین، این تصور رائین که در تشکیلات جدید ماسونی تابع گراندلژ فرانسه، دکتر سعید مالک را برفرازدکتراحمد هومن می بیند، تصوری خطا و شاید اغتشاشی عامدانه است.
لژبزرگ ناحیه ایران طی سال فعالیت خود (1335- 1347) به اداره لژهایی چون: مولوی (مهر 1334)، سعدی (اردیبهشت 1339)، فروغی (اردیبهشت 1339)، حافظ (اردیبهشت 1339 در شیراز)، شمس تبریزی (فروردین 1340- انتقال به تبریز)، ابن سینا (فروردین 1341)، مزدا (اسفند 1341)، لافرانس (اردیبهشت 1343)، خورشید تابان (خرداد 1344)، و کسرا (آبان 1344) پرداخت.
همان طورکه ملاحظه می شود، در فهرست فوق خلاء چشمگیری وجود دارد. لژ بزرگ ناحیه ایران در فاصله تأسیس دو لژمولوی و سعدی (1335- 1338) ظاهرا تنها یک لژ (مولوی) را اداره می کرده که پذیرفتنی نیست و قطعا در زمان تأسیس این گراند لژ ناحیه ای حداقل 3 لژ تابع وجود داشته است. شاید علت اینکه در کتاب رائین تاریخ تأسیس لژ بزرگ ناحیه ایران ذکر نشده و مسئله به ابهام برگزار شده برای استتار همین مسئله باشد. سپس، طی سال های 1339- 1344 لژ بزرگ ناحیه ایران به تأسیس 9 لژ دست زد و ناگهان در سال های 1345- 1347 این فرایند متوقف شد!
3- لژهای تابع گراند لژهای متحد آلمان:
به گفته رائین، ظاهرا نخستین لژ ایرانی تابع لژهای بزرگ متحد آلمان لژ مهر بود که در 17 بهمن 1338 در تهران تأسیس شد و حسین علاء به عنوان نخستین استاد آن انتخاب گردید. بنیانگذاران این لژ عبارت بودند از: حسین علاء، سیدحسن تقی زاده، نصرالله صبا (مختارالملک)، عبدالله انتظام، دکتر تقی اسکندانی، ابوالحسن حکیمی و فوگل (آلمانی) . چنان که در آئین نامه لژ مهر مندرج است، این نهاد نیز مانند سایر لژهای پایه در سه درجه نخستین ماسونی فعالیت داشت.
نکته جالب در تأسیس لژ مهر، حضور ماسون های قدیمی و سرشناس، بازماندگان جامع آدمیت و لژ بیداری ایران و فرزندان نسل اول ماسون های ایرانی در صفوف آن است.
افراد فوق پس از مدتی به تأسیس دو لژ آفتاب و ستاره سحر (به استادی جعفر شریف امامی) دست زدند و سپس با موافقت لژهای بزرگ متحد آلمان یک گراند لژ ناحیه ای به نام لژ بزرگ ایران به پا داشتند. به گفته رائین، این گراند لژ «ایرانی کردن» ریتوئلهای ماسونی را آغاز کرد. این همان سنتی است که در آینده تداوم آن را در شورایعالی ماسونی ایران خواهیم دید.
رائین می نویسد: «پنج سال بعد از اینکه لژهای آلمانی فعالیت خود را آغاز کردند و گراند لژی تشکیل دادند»، در دسامبر1960 با موافقت لژهای بزرگ متحده آلمان استقلال 4 لژ فوق و تأسیس گراند لژ ملی ایران را اعلام داشتند . دسامبر 1960 برابر با آذر- دی 1339 است و بنابر این اگر گراندلژ ایران 5 سال سابقه فعالیت داشته، آغاز کار آن باید به سال 1334 باز گردد و نه به تاسیس لژ مهردرسال .1338 اگر آغاز فعالیت لژهای تحت رهبری علاء- تقی زاده- انتظام را حداقل سال 1334 بدانیم، این اطلاع با فعالیتهای علاء و دیگران علیه جواهری درآن سال انطباق می یابد و این گفته علاء که وی «دراز هم پاشیدن» تشکیلات جواهری «پیشقدم» بود، معنای خاصی می یابد این اطلاع بار دیگرثابت می کند که از سال 1334 محمدرضا پهلوی و اطرافیان او برای تجدید سازمان فراماسونری ایران و«خودی کردن» آن حرکتی را آغاز کردند که در سال 1339 به تاسیس لژ بزرگ ملی ایران انجامید. معهذا، «استقلال» این گراندلژ ایرانی از سوی گراندلژ اسکاتلند و گراندلژ ملی فرانسه به رسمیت شناخته نشد وپس از چندی گراندلژ آلمان نیزارتباط خود را با آن قطع کرد. لژ بزرگ ملی ایران سپس به تأسیس دو لژ دیگر (وفا و صفا) دست زد. دبیرخانه این گراندلژ در انجمن اخوت مستقر بود و جلسات 4 لژ تابع آن (مهر، آفتاب، صفا، وفا) در این مکان برگزار می شد.
به گفته رائین، یک سال پس از تأسیس لژ بزرگ ملی ایران- یعنی در سال 1340- لژ ستاره سحر به کارگردانی 3 سناتور (جعفر شریف امامی، علی اشرف احمدی، علی امیر حکمت) از آن خارج شد و مجدداً به تابعیت لژهای بزرگ متحد آلمان درآمد. لژ ستاره سحر از سوی گراندلژهای بینالمللی به رسمیت شناخته شد و در سال 1964/1343به تاسیس لژ ناهید دست زد.
چکیده آنچه که گفته شد را می کوشیم بطور خلاصه ارائه دهیم: طی سالهای 1330- 1347 تحولاتی درتشکیلات ماسونی ایران در جریان بود که در اواخر این دوره به انسجام چهار طریقت ماسونی انجامید:
1- لژپهلوی در 25 آذر 1330 توسط محمد خلیل جواهری، ارنست پرون، محمود هومن، احمد هومن، جعفر رائد و دیگران تأسیس شد و تا سال 1335 فعالیت داشت.
2- ازسال 1334 حسین علاء، سیدحسن تقی زاده، عبداله انتظام، جعفر شریف امامی و دیگران به تأسیس یک تشکیلات جدید ماسونی دست زدند که به تابعیت گراندلژهای متحد آلمان درآمد و یک گراندلژ محلی ایجاد نمود. این تشکیلات پس از استقلال لژ بزرگ ملی ایران، به رهبری جعفر شریف امامی به فعالیت ادامه داد.
3- در سال 1335 دکتر محمود هومن، دکتر احمد هومن، دکتر سعید ماک و دیگران به تأسیس یک گراندلژ محلی تابع گراندلژ ملی فرانسه به نام لژ بزرگ ناحیه ایران دست زدند.
4- دراواخر سال 1339 توسط حسین علاء، سیدحسن تقی زاده، عبدالله انتظام و دیگران گراندلژ محلی تابع گراندلژهای متحد آلمان اعلام استقلال کرد و خود را لژ بزرگ ملی ایران نامید. این گراندلژ درجنب خود دارای تشکیلاتی موسوم به «اتحادیه جهانی فراماسونری» به ریاست ابوالحسن حکیمی بود.
5- درسال 1345 تشکیلات ماسونی تابع گراندلژ اسکاتلند نیز به تأسیس یک گراندلژ محلی به نام لژ اعظم ناحیه ایران به کارگردانی کریستوفر اسحق فری دست زد.
همانطور که ملاحظه شد، صرفنظر از پیشینه فراماسونگری در سالهای 1320- 1330 که کاملا مکتوم مانده، اگر کتاب رائین را از اغتشاشات و تناقضات و فهرست های اسامی و توضیحات حاشیه ای بپیراییم، درمی یابیم که درباره فعالیت های ماسونی سالهای 1340-1347 نیز اطلاعات ناگفته فراوان است. مهم ترین این ناگفته ها تشکیلات درجات عالی ماسونی در این دوران است. در سال 1347 چهار گراندلژ (ایرانی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی) در ایران وجود داشتند که در درجات یک الی سه فعالیت می نمودند. طبق قوانین اساسی ماسونی جهانی این گراندلژها باید در جنب خود دارای «شورای طریقت» و لژهای ویژه درجات عالی (شاپیتر و کارگاههای عالی تر) می بودند، که در کتاب رائین تنها به طور مبهم به یک شاپیتر (شاپیتر مولوی) اشاره شده است. احتمالاً «اتحادیه بینالمللی فراماسونری» که در جنب لژ بزرگ ملی ایران فعالیت داشته نیز چنین نهادی بوده است.
شاه و تمرکز ماسونها
سال 1347 مقارن با تحولاتی در ساختار سیاسی دو قدرت بزرگ غربی مؤثر در ایران (ایالات متحده آمریکا و انگلستان) می باشد. این تحولات در آبان 1347 به ریاست جمهوری ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه و در سال 1348 به شکست نامنتظر حزب کارگر بریتانیا در انتخابات و سقوط دولت 6 ساله هارولد ویلسون (1343- 1348)70 و نخست وزیری ادوارد هیث رهبر حزب محافظه کار انجامید. تقارن حاکمیت دو گروه همبسته فوق در آمریکا و انگلیس، به عنوان راستگراترین باندهای سیاسی نماینده مجتمع های زرسالار غرب، را باید مهمترین عامل مؤثر در تحکیم سلطنت پهلوی و اوج سلطنت مطلقه او محسوب داشت.
همزمان با انتخابات ریاست جمهور آمریکا شاهد جنب و جوش جدی در محافل حاکمه ایران و رقابت و ستیز شدید باندهای سیاسی کشور به منظور ساقط کردن دولت امیرعباس هویدا و تصرف دولت جدید هستیم. با پیروزی نیکسون و تحکیم بی سابقه قدرت شاه، تلاش او برای پایان بخشیدن به رقابت محافل سیاسی گوناگون و تأمین سیطره بلامنازع خود بر این محافل آغاز شد. یکی از مهمترین این اقدامات فروریختن بساط گراندلژهای ماسونی پیشین و ایجاد یک تشکیلات متمرکز و کاملا مطیع بود که با فضای سیاسی نوین داخلی و خارجی همخوانی داشته باشد.
دراین سازمان جدید باید به نفوذ برخی کمپانی های انگلیسی که از دیرباز در برخی محافل سیاسی ایران نفوذ داشتند پایان داده می شد و حذف پایگاه ایرانی آنان به سود اقتدار بلامنازع محافل مالی رقیب آمریکایی و انگلیسی تأمین می گردید. از مهمترین این کمپانی ها کمپانی لینچ است که رد حضور آن در ایران و رقابت آن با برخی محافل مالی- سیاسی انگلیسی و آمریکایی را تا گذشته های دور می توانیم پی یابی کنیم.
درجابجای کتاب رائین حملات او به کمپانی لینچ و سرهنگ استراکر- مردی که «20سال بر فراماسونهای ایرانی ریاست و سروری داشته و هنوز هم دارد» - به چشم می خورد. رائین مدعی است که کمپانی لینچ طی سالهای 1332-1347 بتدریج توانست از طریق تشکیلات ماسونی تابع گراندلژ اسکاتلند به یک قدرت متنفذ سیاسی در ایران تبدیل شود و این نفوذ از طریق استراکر- رئیس کمپانی لینچ در ایران- و کریستوفر اسحق فری تأمین می شد. این اظهارات به روشنی یکی از اهداف افشاگریهایی که در سال 1347 علیه بخشی از تشکیلات ماسونی ایران صورت گرفت، و کتابهای فراموشخانه و فراماسونری در ایران (اسماعیل رائین) و فراماسونری در ایران (محمود کتیرایی) جنجالی ترین نمودهای آن بود، را نشان می دهد.
اسناد موجود نشان می دهد که رقابت کمپانی لینچ با نفوذ رقبای انگلیسی و آمریکایی- که به علت پیوند عمیق خود با شاه و امیر اسدالله علم دست بالا را در ایران داشتند- در سالهای 1343- 1347، احتمالا به علت حمایت محافلی ازحزب کارگرانگلیس و دولت هارولد ویلسون، بالا گرفت. از جمله این موارد، مقابله برخی ماسونهای تحت نفوذ کمپانی لینچ با اقتدار بلامعارض رقبای انگلیسی و آمریکایی بود که در مخالفت آنان با «لایحه مصونیت سیاسی آمریکائیان» بازتاب یافت. داستان مخالفت دو تن از بنیانگذاران لژ تهران- سلیمان بهبودی رئیس تشریفات دربار و پسر او دکتر ناصر بهبودی نماینده مجلس- با این لایحه، که سبب مغضوبیت و برکناری سلیمان بهبودی شد، داستان مشهوری است.
کاظم مسعودی مدیر روزنامه آژنگ به یکی از دوستان خود گفته است: روزی که مهندس بهبودی در مجلس شورای ملی با لایحه مصونیت مستشاران خارجی مخالفت شدید نمود در محافل پارلمانی و مطبوعاتی چنین شهرت یافت که شاهنشاه با این لایحه نظر موافق ندارد و نطق مهندس بهبودی طبق دستور شاهنشاه انجام شده است. کاظم مسعودی می گفت: این موضوع آنقدر جالب بود که خود آقای منصور نخست وزیر هم دچار شک و تردید گردید و تصور کرد پوست خربزه زیر پای دولت قرارگرفته است و فورا به حضور ملوکانه شرفیاب و انعکاس نطق بهبودی را به عرض رسانید. شاهنشاه در پاسخ فرموده بودند با این لایحه صد در صد موافقاند و دستور می دهند پدر مهندس بهبودی را از دربار شاهنشاهی مرخص کنند و روزی که بهبودی از دربار مرخص گردید نمایندگان مجلس متوجه شدند توهم آنها در اینکه شاهنشاه با این لایحه مخالفند بیهوده بوده و اکنون دولت ظاهرا در مجلسین دارای موقع کاملاً مستحکمی می باشد.
سند مورخ 19/8/1343 ساواک، که منشأ آن اطلاع یک کارمند سفارت آمریکا عنوان شده، حاکی است که ظاهرا این اقدام بهبودی ها به دستور گردانندگان لژ تهران بوده است:روز 2مهر 1343 لژ فراماسونری تهران که از لژهای تابعه اسکاتلند می باشد ضمن صورت مجلس شماره 17-43 به کلیه اعضاء خود دستور داده که علیه لایحه مصونیت سیاسی آمریکاییان اقدام کنند. نطق مهندس بهبودی هم طبق دستور مهندس حسین شقاقی استاد اعظم لژ مذکور بوده است.
اظهارات سلیمان بهبودی رئیس تشریفات دربار شاهنشاهی که او هم عضو لژ روشنایی درایران است ناشی از همین سیاست فراماسونری ها بوده است. به او گفته شده بود که سعی کند تا طرح لایحه در مجلس شورای ملی را به عقب بیندازد و به همین جهت بود که از اعلیحضرت تقاضای تاخیر طرح لایحه کرده بود. لژهای فرانسوی به ریاست دکتر مالک و دکتر هومن نیز چنین اقدامی کرده اند.»
اسناد ساواک نشان می دهد که در سالهای بعد نیز برخی تک خوانی ها در برخی لژهای ماسونی وجود داشت و بدین جهت شاه از طریق ماسونهای تابع خود حرکت هایی را در جهت «استقلال» تشکیلات فراماسونری ایران آغاز نمود. در این ماجرا دکتر احمد هومن نقش مهمی ایفا کرد. وی همان کسی است که در سال 1335 نیز در ماجرای برکناری جواهری نقش اساسی داشت. هومن در این زمان «فرمانروای عالیقدر آرئوپاژ میترا» و عضو شورایعالی درجه سی و سوم ماسونی ایران- تابع شورایعالی فرانسه- بود. حذف نام شارل ریاندی «بزرگ فرمانروای کل» شورایعالی ماسونی فرانسه که در آبان 1346 به ایران سفر نمود- از کتاب رائین این ظن را پدید می سازد که احتمالا وی نیز نقش مساعدی به سود شاه داشته است.
اسماعیل رائین در کتاب خود نقش دکتر احمد هومن را در این ماجرا تصریح قرارداده و این حوادث را «طغیان علیه سیاست انگلستان» خوانده است! او تلویحاً به نامه مورخ «سپتامبر سال جاری (1347) دبیر لژ بزرگ اسکاتلند اشاره کرده، که در آن دکتر هومن به خودخواهی متهم شده است. سند زیر اطلاع بیشتری ازمتن این نامه به دست می دهد و حوادث پس پرده بحران ماسونی ایران درسال1347 را کاملا روشن می کند:گزارش مدیر کل امنیت داخلی ساواک به ریاست ساواک
طبقه بندی: سری
مورخ 7/7/1347
منظور:
احتراماً به استحضار می رساند::
اخیراً از جانب دبیر بزرگ لژ اسکاتلند نامه ای جهت کریستوفر ایزاک فری (تبعه انگلستان، استاد و ناظر اعظم لژهای فراماسونری ناحیه ایران)، ارسال که ضمن آن اعلام نمود:
«من شخصاً تعجب نکردم از اینکه برادران احمد و محمود هومن گرفتاریهایی دارند زیرا آنان همیشه افزون خواه و جاه طلب بوده و احتمال این نیز هست که نامبردگان در جریان استقلال لژ بزرگ مستقل ملی ایران تحت نظر لژ بزرگ ملی فرانسه دخالتی نداشته باشند. جای کمال تأسف است که علی مرندی (نماینده مجلس شورای ملی و از عناصر مؤثر و مورد اطمینان تشکیلات فراماسونری فرانسه در ایران) در این جریان آلوده شده اند و هر چند ممکن است که آنان این شکاف را به موقع و به مصلحت وقت به وجود آورده باشند زیرا بایستی قبول نمود که آنان اوضاع و احوال را خیلی آشکارتر از دیگران مشاهده می کنند. در خاتمه ضمن اینکه یادآور می شوم که در هندوستان سه هیئت نمایندگی در مراسم تقدیس و تأسیس شرکت نموده اند عقیده دارم که استاد بزرگ لژ مستقل ملی ایران بایستی جنبه تشریفاتی داشته باشد شما و سعید مالک (سناتور و از مسئولین لژهای فراماسونری فرانسه در ایران) حتیالامکان صندلی های سرپرستی را اشغال کنید.»
سابقه:
1- اخیراً اوامری شرف صدور یافته دایر بر این که لژهایی فراماسونری ایران اقدام به جدایی از لژهای خارجی نموده و لژ بزرگ ایران را بدون هیچگونه وابستگی تشکیل دهند:
2- چندی قبل لژ بزرگ اسکاتلند طی نامه ای که به عنوان کریستوفر ایزاک فری در ایران ارسال داشته تأکید نموده بایستی کلیه فرمانهایی که از جانب لژ مذکور جهت لژهای ایرانی صادر شده به لژ بزرگ عودت داده شوند. [ص 62]
اقدامات انجام شده:
مراتب فوق در تاریخ 19/6/47 طی گزارشی که با راهنما مشخص است از عرض گذشت. ضمناً وضعیت کنونی تشکیلات فراماسونری در ایران و همچنین آخرین تحولات آن نیز طی بولتن ویژه ای در تاریخ 9/5/47 به دفتر ویژه اطلاعات ارسال گردیده است.
نظریه:با عرض مراتب فوق از مفاد نامه ارسالی لژ بزرگ اسکاتلند چنین استنباط می گردد:
1- با اینکه اوامر جهانمطاع اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر مبنی بر عدم وابستگی لژهای ایرانی به فراماسونری جهانی (لژ بزرگ اسکاتلند، لژ بزرگ ملی فرانس، لژ بزرگ آلمان) شرف صدور یافته معهذا به نظر می رسد که لژ بزرگ مستقل ملی ایران پس از تشکیل، در سطح بالا گرایشی به سوی لژ بزرگ ملی فرانسه داشته و به این ترتیب نظرات مقامات این لژ به وسیله ماسونهای مؤمن و متعصب به تشکیلات فراماسونری فرانسه در امور تشکیلاتی لژ مستقل ملی ایران مطمح نظر قرار گیرد. زیرا اشتیاق ماسونهای ایرانی وابسته به فراماسونری فرانسه بیش از سایر ماسونها به منظور تأسیس لژ مستقل ملی ایران از یک طرف و اظهار تأسف مقامات لژ بزرگ اسکاتلند از فعالیت ماسونهای مذکور از طرف دیگر این مطلب را تأئید که خود در خور توجه بسیار می باشد.
2- مقامات لژ بزرگ اسکاتلند که اوامر ملوکانه را به خوبی درک نموده اند اگر چه باطناً مایل نمی باشند نفوذ قابل ملاحظه کنونی خویش را در تشکیلات فراماسونری ایرانی از دست بدهند لیکن از آنجا که هرگونه مخالفتی را در این زمینه به ضرر و با محدود ساختن فعالیت ماسونهای ایرانی وابسته به گراندلژ مذکور مواجه می بینند معتقدند حالا که موضوع تشکیل لژ بزرگ مستقل ملی ایران در پیش است و خواهی نخواهی کریستوفر ایزاک فری از سمت فعلی خویش برکنار و از وجود یکی از ماسونهای معروف ایرانی برای احراز سمت ناظر اعظمی لژ بزرگ مستقل ایران استفاده خواهد شد لااقل ترتیبی بدهند که نفوذ خویش را به طور کامل از دست ندهند بلکه نظرات خود را در رده های پائین تری از مقام ناظر اعظمی (سرپرست ارجمند اول و دوم) اعمال نمایند که اظهار علاقه مقامات گراندلژ مذکور مبنی بر احراز کرسی های سرپرستی توسط کریستوفر [ص 63]
ایزاک فری خود دلیلی است برای اثبات این موضوع.مراتب احتراماً از عرض می گذرد
معمای کتاب رائین
اسماعیل رائین ازاعجوبه هایی است که درمکتب سیاسی ومطبوعاتی سال های 1320 پرورش یافت. طبق سند بیوگرافیک ساواک، او در سال 1298 در بوشهر به دنیا آمد و در سال 1314 به عنوان تلگرافچی در وزارت پست و تلگراف استخدام شد. در جریان وقایع آذربایجان تلگراف های واصله از این استان را در نشریات کیهان، تهران مصور و آتش چاپ کرد و از این طریق به مطبوعات راه یافت. او سپس به همکاری با روزنامه اطلاعات پرداخت. در سال 1329 به علت نشر خبری علیه رزم آرا به دستور او از موسسه فوق برکنار شد و به فعالیت مطبوعاتی در تهران مصور و روشنفکر ادامه داد.
پیشینه سیاسی رائین پیچیده و عجیب است. او از سویی، پیش از کودتای 28 مرداد 1332 از طرف حزب توده به عنوان خبرنگار به فستیوال جهانی جوانان در بخارست اعزام شد و پس از چند روز آزاد گردید. و از سوی دیگر، طبق اظهار خود وی به علی حافظی- مدیر روزنامه دنیای جدید- «به خواهش والاحضرت اشرف پهلوی زندگی خود را به باد دادم و زحمت کشیدم [و] وقتی که خرشان از پل گذشت دیگر مرا نشناختند». او در این مکالمه، نصرتالله معینیان- رئیس جدیدالانتصاب دفتر مخصوص شاهنشاهی- را به علت «سرسپردگی به آمریکا» و خدمتگزاری به یاتسوویچ (رئیس سیا در ایران) مورد حمله شدید قرار می دهد. اسماعیل رائین از بدو تأسیس ساواک با شماره رمز 1498 با آن همکاری داشت. یکی از سوژه های فعالیت او نفوذ در سفارت شوروی و وابستگان ایرانی آن در پوشش پژوهش در تاریخ حزب کمونیست ایران بود. در این زمینه، امکانات و اسناد مورد نیاز او توسط ساواک تأمین می شد و دستور صریح سرتیپ علوی کیا- معاون ساواک- چنین بود: «هر اطلاعی که دارید در اختیار آقای رائین بگذارید» و «به رائین هر قدر ممکن است کمک شود»
آشنائی رائین با شاپورجی ریپورترمسلم است. اوبا برادران آدمیت نیز روابط حسنه داشت، به نحوی که در سال 1342 تهمورس آدمیت- سفیر ایران در شوروی- از نخست وزیر «تمنا»ی اعزام رائین به این سفارتخانه را نمود . رائین در سال 1344 به همراه 5 روزنامه نگار ایرانی دیگر به اسرائیل سفر کرد. آنان طی ملاقات هایی با سران این رژیم درباره دوستی و حمایت ایران از اسرائیل سخن گفتند و به علت زیاده روی در این مجیزگویی نامشان در لیست سیاه مطبوعات ضدصهیونیستی عرب قرار گرفت.
کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران با همکاری فعال ساواک تهیه و منتشر شد. تطبیق اسناد مندرج در کتاب رائین با اسناد فراماسونری بایگانی ساواک نشان می دهد که بخش مهمی از این اسناد- به شکل دست چین شده- عینا در کتاب رائین منتشر شده است. ساواک برای دستیابی به اسناد تشکیلات عالی ماسونی به عملیات ویژه ای (چون دستبرد به کیف دکتر محمود هومن) نیز دست زد. اینگونه اسناد در اختیار رائین قرار می گرفت. معهذا، طی عملیات انتشار کتاب رائین و پس از آن حد اعلای تلاش ساواک این بود که دست این سازمان در ماجرای فوق پنهان بماند و در مکاتبات رسمی بازتاب نیابد. بررسی اسناد رائین در بایگانی ساواک نشان می دهد که همکاری او دارای طبقه بندی بالا (سری) بود و لذا بسیاری از کارمندان این سازمان از ماجرا اطلاع نداشتند. برای نمونه، پس از انتشار کتاب فراماسونری، رائین در مصاحبه با یکی از کارمندان ساواک اظهار داشت که «ارتباطی با دستگاه های اطلاعاتی ندارد و غیر از رهبر خود کسی را ملاقات نمی کند.» رئیس بخش مربوطه در زیر عبارت «غیر از رهبر خود» خط کشیده و در حاشیه آن نوشته: «یعنی چه؟»
سند زیر غوغای پس از انتشار کتاب و فشار ماسون ها بر رائین را چنین منعکس می کند:
تاریخ: 7/5/1348
به: تیمسار مدیریت کل اداره هشتم
از: دایره دوم عملیات شوروی 813/ج
موضوع: ملاقات با منبع 1498
محترما به استحضار می رساند:
ضمن ملاقاتی که در تاریخ 7/5/48 با منبع 1498 در محل کارش به عمل آمد نامبرده اظهار داشت: در ملاقاتی که با مورخالدوله سپهر نموده نامبرده از طرف جامعه فراماسیونها به منبع پیغام داده که فراماسیونها حاضرند مبلغ دویست هزار تومان به منبع بدهند تا منبع جلد چهارم کتاب خود را به چاپ نرساند یا اینکه اگر خواست به چاپ برساند نباید اسمی از جناب آقای هویدا نخست وزیر ایران درآن باشد ولی ذکر نام شریف امامی مانعی ندارد و چون منبع در این زمینه قصد شانتاژ نداشته از قبول این وجه خودداری نموده است که متعاقب آن به منبع اعلام داشته اند پس در این صورت شما بهتر است کشور ایران را ترک نموده و مقیم آرژانتین شوید. منبع اظهار داشته اگر قرار باشد از ایران بروم به کشورهای اروپایی مسافرت خواهم نمود. ضمناً منبع در نظر دارد در این مورد با تیمسار مدیریت کل تماس گرفته و مراتب را به استحضار برساند.
مدیرکل هشتم ساواک (ضد جاسوسی) در حاشیه گزارش فوق نوشته:
فوراً وقت بدهید که منبع در خارج از اداره با اینجانب ملاقات نماید تا بعداً جریان گزارش آن به عرض برسد. 9/5/1348
پی نوشت بعدی چنین است:
قرار شد منبع ساعت 00/17 دوشنبه مورخه 11/5/48 با تیمسار مدیریت کل ملاقات نماید.
سند دیگر نشان می دهد که پس از انتشار کتاب، ساواک به شایعه سازی برای نفی پیوند رائین با این سازمان دست می زد:چند گزارش در این هفته داریم که ساواک مانع مسافرت او به لهستان شده است. حقیقت امر این است که نه دفتر تحقیق، او متعلق به ساواک است و نه اینکه ساواک مانع مسافرت او شده، بنابراین شایعات چندان پایه و اساسی ندارد.
نصیری جمله «ساواک» مانع مسافرت او به لهستان شده است» را مشخص کرده و در حاشیه آن نوشته است: «این شایعه را به وسیله منابع بیشتر منتشر نمائید.» علیرغم ارتباط مستحکم رائین با ساواک، باید افزود که انتشار کتاب فراماسونری به دستور ساواک نبود و این سازمان نه طراح بلکه مجری عملیات فوق بود. در این حادثه نیز دست پنهان امیر اسدالله علم آشکار است.
علاوه بر سند مورخ 1/1/1348 ساواک، که رائین را دارای «رابطه خوبی با آقای علم وزیر دربار شاهنشاهی ایران» معرفی می کند، در گزارش های رائین به ساواک تبلیغات او به سود علم به عنوان یک فرد «ضد ماسون» و «ضد انگلیسی» افشا کننده است. رائین در سند زیر همان شگرد تبلیغی شناخته شده ای را به کار می برد که توسط دربار پهلوی و وابستگان مطبوعاتی آن به کار گرفته می شد و هر حرکت مخالف با رژیم را به «انگلیسی ها» نسبت می داد:از نخست وزیران سابق ایران حفظ مرحوم رزم آرا و مرحوم هژیر عضو شبکه فراماسونری نبوده اند، یعنی سه نخست وزیری که شبکه جاسوسی فراماسونری را عضو نشده بودند، رزم آرا، هژیر، منصور، کشته شده اند و فقط علم وزیر فعلی دربار با اینکه عضو فراماسونری نبوده تاکنون کشته نشده!
اسماعیل رائین که این شرح «کشاف» را درباره عدم پیوند علم با «انگلیسی ها» می دهد، در کتاب 3 جلدی خود روشن نمی کند که این ماسونهایی که در زمان قتل هژیر (1328)، و رزم آرا (1329) چنین نفوذی داشتند، که بودند و این تشکیلات ماسونی فعال در آن سالها کدام بود.
حتی اگر اسناد ساواک نیز نبود، درخود کتاب رائین دست مرموز اسدالله علم همبسته ترین رجل سیاسی دوران محمدرضا پهلوی با آلوده ترین کانون صهیونیستی انگلیس و آمریکا- را می شد به آسانی رؤیت کرد.
از جمله اشخاصی که مورد توجه فعالین فراماسونری قرار گرفتند. اسدالله علم بود که در این ایام سمت آجودانی کشوری شاهنشاه آریامهر را داشت و بعدها به مقام نخست وزیری رسید. فراماسونها برای اینکه او را وارد لژ فراماسونری وابسته به انگلستان کنند، عکس پادشاه درگذشته انگلستان و پرنس فیلیپ شوهر ملکه کنونی آن کشور را به او نشان دادند و او را قبول عضویت در لژ فراماسونها ایران ترغیب نمودند. لیکن ایشان در جواب آنها با شجاعت اظهار داشت: من وارد سازمانی که پادشاه انگلستان به قول شما رئیس کل آن است و برگ اول سالنامه فراماسونری اسکاتلند به تصویر او مزین شده نمی شوم زیرا من آجودان و فدایی شاه ایرانم و افتخار دارم که خدمتگزار او باشم و هر روز دست شاه کشورم را ببوسم، نه دست پادشاه انگلیس و استاد اعظم ماسونی انگلیس را در سال 1341 شمسی که او به مقام نخست وزیری رسید بار دیگر با پیشنهاد فراماسونری روبرو گردید، لیکن جواب علم همان بود که قبلاً داده بود.
رائین پس از فرونشستن موجی که انگیخته بود، هم به علت کینه ماسونهای افشا شده و هم به علت زیاده طلبی های مالی اش دچار تنش های روحی شد، لیکن هم توسط دربار تحبیب شد و هم توسط ساواک مهار گردید.
او در تاریخ 23 بهمن 1348 طی نامه ای به نصیری رئیس ساواک بابت «خساراتی که متحمل شده بود» تقاضای پول بیشتر نمود و تصریح کرد که «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر، حامی وطن پرستان ایران، اوامری مبنی بر تأمین خسارات وارده صادر فرموده اند.» پاسخ نصیری منفی بود: «چه کسی او را در مورد چاپ این کتاب حمایت کرده است و چه کسی او را تقویت کرد. یقیناً کمک مالی در این مورد به او کرده اند.»
معهذا، فعالیت «تحقیقی» رائین با هدایت علم ادامه یافت. آثار رائین در ازای دریافت وجه از دربار و یا محافل معین بود و اهداف معینی را پی می گرفت: کتاب حیدر خان عمواوغلی تداوم تحقیقاتی بود که در همکاری با اداره کل هشتم ساواک در هدف شوروی و شبکه های داخلی آن انجام داد، یپرم خان سردار و ایرانیان ارمنی به دستور دکتر فلیکس آقایان تهیه شد، حقوقبگیران انگلیس در ایران به دستور علم و به منظور تخریب چهره روحانیت منتشر شد، و این رشته همچنان ادامه یافت.
بولتن امنیت داخلی ساواک، مورخ 8/6/1350 با طبقه بندی سری، چنین حکایت می کند:
در تاریخ 23/10/1349 از طریق وزارت دربار شاهنشاهی اعلام گردید: اسماعیل رائین به منظور چاپ کتاب دریانوردی ایرانیان از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر تقاضای مساعدت نموده که ذات مبارک ملوکانه اجازه مرحمت فرمودند کتاب مزبور به چاپ برسد و مخارج آن (بیست و پنج هزار تومان) نیز توسط ساواک تأمین گردد.
سند مورخ 4/2/1356 ساواک، آخرین «شاه کار» رائین را چنین شرح می دهد:
برابر اطلاع واصله اسماعیل رائین ضمن صحبت با چند تن از دوستانش مطالبی درباره تهیه کتابی تحت عنوان رجال همجنسباز ایران و اینکه قصد انتشار آن در لندن را دارد اظهار نموده است. از این رو ضمن تماس تلفنی با نامبرده، چگونگی امر سؤال گردید و مشارالیه اظهار نمود که موضوع صحت دارد و تحت عنوان همبارگی در ایران مطالبی تهیه نموده و مندرجات آن مربوط به قرن چهارم تا قبل از سلطنت مظفرالدین شاه می باشد که هنوز به صورت دستنویس بوده و متن آن هم اکنون در لندن است و با توجه به توصیه دوست خود داریوش فروهر از انتشار آن منصرف گردیده. وی اضافه کرد چون جناب آقای علم قبلا با مشارالیه درباره اظهار تمایل اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به تهیه و انتشار مطالبی درباره زندگی خصوصی پادشاهان گذشته ایران و توجه وافر آنان به مسائل شخصی مذاکره نموده اند، در نظر دارد پس از مراجعه به جناب آقای علم تحویل دهد تا به شرفعرض همایونی برسد.
در آینده، این بحث را با شرح تاریخچه و ساختار دو نهاد اصلی ماسونی متأخر در ایران- یعنی «شورایعالی درجه سی و سوم ایران» و «لژ بزرگ ایران»- پی خواهیم گرفت.
پی نوشت:
1. ORDO AB CHAO
2. Entered Apprentice
3. Fellow craft
4. Master Mason
5. اسماعیل رائین. فراموشخانه و فراماسونری در ایران [زمستان 1347]، ج2، ص.122
6. Chapitre
7. Conseil
8. همان ص 516 تا 544
9. همان ، ص.516
10. همان ، ص .541
11. همان ، ص 542-.543
12. همان ، ص .544
13. همان ، ص .590
14. همان ، ص .592
15. همان، ج3، صص 6-7.
16. همان ، ص7.
17. همان ، ص.101
18. همان ، ص.139
19. همان ، ص681
20. همان ، ج 3، ص 528
21. همان ، ص .574
22. همان ، ص .325
23. همان ، ص .325
24. دکتر باقر عاقلی، ذکاء الملک فروغی و شهریور 1320، تهران: علمی، چاپ اول، 1367، ص 160-161به گفته فریدون آدمیت، میرزا هدایت الله وزیر دفتر-پدر دکتر محمد مصدق- از زمره 17تن اعضاء، نخستین فراموشخانه ملکم بود. (اندیشه ترقی و حکومت قانون -عصر سپهسالار، خوارزمی، چاپ دوم، 1365، ص 68- زیر نویس20)
25. رائین، ج 3، ص .10
26. درآن زمان تهران مصور به صاحب امتیازی احمد دهقان و سردبیری مهندس عبدالله والا منتشر می شد.
27. همان ، ص 11 (تهران مصور، شاره 395، 11 اسفند 1329).
28. سند فوق که در کتاب رائین درج نشده، در آرشیو این مؤسسه موجود است.
29. همان ، .27
30. فردوست نکات جالبی درباره رابطه ارنست برون و شاه با جواهری بیان کرده است. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص192-193)
31. رائین، ج3، ص.27
32. همان ، ص.84
33. همان ، ص.83
34. همان ، ص.100
35. همان ، ص519-.520
36. همان ، ص 87-.88
37. همان مأخذ، ص .28
38. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 425-.426
39. نامه های مورخ 20ژوئن 1955/29خرداد 1334، 13اکتبر 1955/20مهر 1334 و 11 نوامبر 1955/9 آبان 1334 گراندلژ ملی فرانسه به جواهری در تصویر سند اول دسامبر 1955/9 آذر1334 نام لژ پهلوی بطور کامل حذف شده (رائین، ج 3، ص 343، 347، 351، 354).
40. علاوه بر برخی دیپلمهای مندرج در کتاب رائین باید به دستکاری در تصویر فرمان تاسیس لژ پهلوی و تبدیل نام لژ به «همایون» اشاره کرد. هرچند در چند سطر بعد نام لژ پهلوی عیناً آمده است. در برخی دیپلمها نیز نام لژ پهلوی عیناً چاپ شده. تصویر اصل سند و سند تحریف شده در کتاب رائین پیوست است. (سند یک)
41. به اسناد 2الی 4مراجعه شود.
42. رائین، ج 3، ص .28
43. Lodge Light in Iran
44. همان ، ص .120
45. همان ص.263
46. محمود کتیرایی، فراماسونری در ایران - از آغاز تشکل لژ بیداری ایران. تهران: اقبال، چاپ دوم، .1355
47. مطالب این سند با حذف بخشی که ارتباط این سفر را با شاه نشان می دهد، در کتاب رائین نقل شده است. (ج3، ص 188-189)
48. رائین، ج 3، ص .189
49. همان ، ص 334-.340
50. همان ، ص 347-.348
51. همان ، ص .352
52. همان مأخذ، ص 347، 351، .354 مورد فوق کاملا عمدی و هدفمند است. هرچند در کتاب رائین بیدقتی و آشفتهکاری کم نیست، ولی بنظر می رسد که در برخی موارد تعمدی است. برای نمونه، وی انحلال باشگاه حافظ را به سپهبد زاهدی نخست وزیر نسبت می دهد درحالی که چند سطر بعد تاریخ انحلال را 23 شهریور 1335 ذکر می کند (ص 100) که زمان نخست وزیری حسین علاء است.
53. همان مأخذ، ص .349
54. همان ، ص .355
55. درکتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (ج2، ص 337، 409) از «گرانداوریان فرانسه» نام برده شده که اشتباه است و صحیح «گراند ناسیونال دفرانس» می باشد.
56. رائین، ج3، ص .358
57. همان ، ص .356
58. درکتاب رائین تنها باشگاه خورشید تابان معرفی شده و از لژ فوق توسط دکتر منوچهر اقبال، مصطفی تجدد و دیگران تأسیس شد نامی نیست. در آینده، در بحث پیرامون لژ بزرگ ایران، به معرفی این لژ نیز خواهیم پرداخت.
59. همان ، ص 355- .358
60. همان ، ص .521
61. همان ، ص .552
62. همان ، ص .523 (این گراند لژ موسوم به «لژ بزرگ ایران»، با گراند لژ مستقلی که بعدها- در اسفند 1347- به همین نام و به رهبری جعفر شریف امامی تأسیس شد تفاوت دارد).
63. همان ، ص .524
64. همان ، ص .520
65. همان ، ص .525
66. همان ، ص .526
67. همان ، ص .505
68. همان ، ص .528
69. همان ، ص 574-.579
70. دردوران 6ساله دولت هارولد ویلسون توسط باندهای راستگرای آمریکا و انگلیس فعالیت های توطئه گرانه جدی برای ساقط کردن آن جریان داشت. پیتر رایت- کارمند بازنشسته سرویس امنیتی بریتانیا (MI.5)- در خاطرات جنجالی خود میزان نفرت سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس از ویلسون را فاش کرد.به گفته رایت، این سرویسها حتی به ویلسون به عنوان «عامل شوروی» می نگریستند واورا«یک تهدید لعنتی برای کشور» می شمردند (شناسایی و شکار جاسوس. انتشارات اطلاعات، 1367، ص561- 569). فعالیت این سرویسها در سقوط دولت ویلسون مؤثر بود. با شناخت رقابتها و ستیزهای محافل سیاسی انگلیس در سالهای 1343- 1348، موج تبلیغاتی ظاهرا ضدانگلیسی که در همین زمان توسط رژیم پهلوی در ایران آغاز شده مفهوم خواهد بود. این حرکت را، که به شکل انتشار برخی مقالات و کتب نمود یافت و اسماعیل رائین از فعالین درجه اول این عرصه بود، دقیقا باید به حساب پیوند عمیق درباره پهلوی با راستگراترین محافل سیاسی- مالی آمریکا وانگلیسی گذاشت وبه عنوان بخشی از تحریکات جهانی به منظور تضعیف دولت ویلسون ارزیابی کرد. این ازعجایب تاریخ معاصر ایران است که هرگاه حزب کارگر در بریتانیا به قدرت رسیده،پهلوی ها ناگهان «ضدانگلیسی»شده اند!دردوران سلطنت رضاشاه نیز چنین بود و «ضدانگلیسی»گری او با سالهای حاکمیت حزب کارگر و دولت رمزی مک دونالد (1929- 1935) تقارن داشت. و عجیب تر اینجاست که این ژست ها تأثیر عکس داشت؛ در باور عمومی مردم ایران- براساس یک شناخت عمیق تجربی- هم رضاشاه به عنوان «عامل انگلیس» حک شد و هم امیر اسدالله علم- این «ضدانگلیسی»ترین رجل سیاسی دوران پهلوی دوم!
71. رقابت دیرین کمپانی انگلیسی لینچ و محافل سیاسی پشتیبان آن با «باندهای رقیب» از عناصر مؤثر در برخی حوادث مرموز و تحلیل نشده تاریخ معاصر ایران است. این رقابت چنان در ضمیر برخی روشنفکران وابسته به «محافل رقیب» حک شده که بطور غیرارادی هرگونه پژوهش تاریخی که پیوندهای دیرین آنان را هدف قرار دهد- حتی اگر کاملا طبیعی و مستقل باشد- به کمپانی لینچ منسوب می کنند. از جمله، دکتر فریدون آدمیت، که مطالعات دکتر حامد انگار در تاریخ فراماسونری ایران را افشاگر اسرار «خاندان» خود می بیند، با هتاکی غیرمحققانه- که با پوسته آراسته نوشتار وی بکلی مغایر است- او را «حامد الگار جدیدالاسلام محصول کمپانی لینچ» و «معلم خرفت و بی فرهنگ و شارلاتان آمریکایی» می خواند! (شورش بر امتیازنامه رژی- تهران: پیام، چاپ اول، 1360، ص146). دکتر هما ناطق نیز سیره اسناد را ادامه می دهد و از هتاکی به الگار فروگزار نمی کند (ایران در راه یابی فرهنگی. لندن: پیام، 1988، ص23) «عینگرایی» و «بیطرفی» این دست محققین تا بدانجا می کشد که آدمیت در حالیکه پژوهشهای الگار در تاریخ ماسونی ایران را تخطئه می کند، اثر سبک و کم مایه و «فرمایشی» کتیرایی را میستاید و آن را واجد «دقت علمی خاص» و «جامع اطلاعاتی که تاکنون درباره فراموشخانه به دست آمده» می خواند (اندیشه ترقی و حکومت قانون. ص66- زیرنویس 16).
72. رائین، ج3، ص.210
73. همان ، ص173، 194، 210، 359، .452
74. سلیمان بهبودی پس از کودتای 28 مرداد 1332 مورد توجه شاه بود و به پاس «فعالیتها و خدمات مهم» در این حادثه یک قطعه نشان درجه یک رستاخیز دریافت داشت و در تاریخ 9 شهریور 1332 رئیس تشریفات داخلی دربار شد. اسناد ساواک از سال 1336 برخی مخالفت های وی را با اسدالله علم ثبت کرده است. بهبودی در اوائل آبان 1343 «طبق دستور تلفنی آقای قدس نخعی» برکنار و خانه نشین شد (سند ساواک، 25/8/1343)
75. سند ساواک، 19/8/.1343
76. سند پیوست (شماره5)
77. در کتاب رائین در فهرست اعضای افتخاری لژ سعدی (ج3، ص377) اسامی زیر حذف شده: شارل ریاندی، ژرژ هازان، ژرژ واگنر، ژاک روبرت.
78. رائین، ج3، ص.166
79. سند پیوست (سند شماره 6).
80. سند ساواک، 17/9/.1345
81. به اسناد پیوست (شماره های 7 و 8) مراجعه شود.
82. سند پیوست (شماره 9).
83. علیاصغر امیرانی، اسماعیل پوروالی، اسعد رزمآرا، دکتر بهزادی، کاظم زرنگار.
84. سند پیوست (شماره 10).
85. سند پیوست (شماره 11).
86. سند ساواک، 17/5/.1348
87. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص .242
88. گزارش، رائین به ساواک، 26/2/.1348
89. رائین، ج 1، ص .82
90. سند پیوست (شماره 12).
91. سند پیوست (شماره 13).
92. سند پیوست (شماره 14).
کتاب اوّل، مطالعات سیاسی، چاپ دوم مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پائیز 1370، صفحه 41تا 92.
/1360/
منبع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی