یادداشت؛
بر ساحل ۸ سال دفاع مقدس در چهلمین سالگرد
جنگ تحمیلی یک مطالبه بیشتر نداشت؛ «انقلاب مردمی ایران» باید از بین برود و در این میان برای آنان تفاوتی نمیکرد که چند نفر کشته میشوند و ایران چه سرنوشتی پیدا میکند.
به گزارش خبرگزاری رسا، سعدالله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: چهل سال از روز «آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران» میگذرد، جنگی که از سوی غرب به «عراق» نسبت داده میشد اما به اعتبار مشارکت اطلاعاتی، تسلیحاتی، مالی و حتی واگذاری سرزمین، از سوی طیف گستردهای از کشورها به عراق همه میدانستند، یک جنگ جهانی علیه انقلابی نوپاست. جنگ یک مطالبه بیشتر نداشت؛ «انقلاب مردمی ایران» باید از بین برود و در این میان برای آنان تفاوتی نمیکرد که چند نفر کشته میشوند و ایران چه سرنوشتی پیدا میکند.
امروز یک خط وجود دارد و از سوی همانهایی که آن روز جنگی جهانی را علیه انقلاب مردمی ایران به راه انداختند، تبلیغ میشود، خط این است که اساس دفاع مقدس ما را نفی کنند، دلیل آن هم نقش این دفاع و تداوم روح دفاع در بقاء انقلاب اسلامی است. از این رو میگویند این جنگ میشد اتفاق نیفتد. اگر دستاندرکاران ایران آن روز درست میفهمیدند و درست عمل میکردند جنگ اتفاق نمیافتاد! در این میان نسخهای که برای ماجرای 40 سال پیش ما پیچیده میشود، به نسخهای که امروز برای قدرت داخلی و قدرت منطقهای ما میپیچند بیشباهت نیست، یعنی عدم دفاع از منافع و اقتدار ایران.
یک خط سیاسی میگوید، جنگ از ابتدا، گزینه اشتباه ایران بود و جمهوری اسلامی میتوانست به جای توسل به دفاع نظامی، سیاست خارجی خود را که نگرانیهایی برانگیخته بود، اصلاح کند در این صورت جنگ روی نمیداد و اگر هم روی میداد زود به پایان میرسید و مدعیاند ادبیات سیاسی امام برای عراق و بسیاری دیگر نگرانیهایی را پدید آورده بود و کافی بود امام و بقیه مسئولین جمهوری اسلامی ادبیات خود را اصلاح میکردند. اما این قلب حقایق است.
چرا که این ادبیات انقلابی، عامل جنگ نبود بلکه مهارکننده جنگ بود.
روزی که انقلاب در ایران در آستانه پیروزی بود، غرب و عوامل آن درباره مقابله با ایران به جمعبندی رسیده بودند. کافی است ما تاریخ اخراج امام از نجف و حرکت امام به سمت مرزهای کویت و سپس فرانسه را به یاد بیاوریم؛ پنج ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی! و کافی است مذاکرات سران کشورهای صنعتی را در «گوادلوپ» مرور کنیم که در آن جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی به هر قیمت به تصویب رسید و حتی اتحاد جماهیر شوروی که ضدامپریالیستی خوانده میشد، هم زیر ورقه آمریکا را در گوادلوپ امضا کرد و کافی است به اسناد مربوط به سفر بهمن ماه 57 ژنرال هایزر معاون ناتو که از سوی آمریکا مأمور کودتای نظامی ولو با کشته شدن ده هزار نفر از مردم تهران بود، نگاه بیندازیم تا بدانیم ادبیات مردم ایران پس از پیروزی انقلاب، نقش چندانی در تهاجمی که از 31 شهریور 59 تا 29 مرداد 67 در مرزهای غربی و جنوبی ایران روی داد، نداشت. موضوع مربوط به اصل استقلال ایران بود، کشوری مستقل که برای خود تصمیم بگیرد. نه اینکه آن کشور چه بیان و چه ادبیاتی دارد.
کما اینکه همین بحث امروز هم هست. امروز هم مشکل غرب، فقط ادبیات جمهوری اسلامی نیست چرا که اینک این ادبیات انقلابی جهانی شده و حتی دامنه آن به خود آمریکا هم رسیده است و آمریکا با ملتهایی که صرفاً علیه او شعار میدهند، مشکل ندارد.
باز هم مشکل کشورهایی هستند که نمیخواهند زیر سیطره آمریکا باشند. آنان نیز تحریم میشوند، تهدید میشوند و حتی به یک جنگ طولانی درگیر میشوند، مگر غیر از این است که فلسطینیها نزدیک به 100 سال است درگیر جنگ هستند. آنان که پیش از مبتلا شدن به اشغال و غارت فلسطین، ادبیات ضدآمریکایی یا ضداسرائیلی نداشتهاند.
مسئله غرب با فلسطینیها این است که نمیخواهند مردم فلسطین استقلال و آزادی سرزمینی داشته باشند. آنان امروز ضدآمریکا شدهاند چرا که سرزمینشان با حمایت مقامات آن کشور به غارت رفته است. آنان قبل از این کاری به کار آمریکا نداشتند اما خب آمریکا با آنان کار داشته است. مگر همین روزها آمریکاییها درباره کرانه باختری تصمیم نگرفتهاند؟ خب در کرانه باختری چه کسی صاحب خانه و چه کسی دزد متجاوز است؟ پس دلایل و نمونههای زیادی وجود دارند که این انگاره را که صرف ادبیات انقلابی سالهای اول، سبب آغاز جنگ علیه ایران در سالهای بعد بوده را باطل میکند.
جنگ ادامه پیدا کرد و ۲۸۹۰ روز به درازا کشید. طولانی شدن جنگ هم به ایران ارتباطی نداشت. اگر ایران کار دفاع را در میانه راه، رها میکرد، ریشههای فتنه در عرض 3-4 سال دیگر سر بر میآوردند و کار بار دیگر بالا میگرفت. مگر نه این است که حدود دو سال پس از پایان جنگ با ایران، تجاوز به کویت صورت گرفت و این در حالی بود که در آن زمان کویت تحت حمایت قدرتهای جهانی هم بود ولی ایران کماکان از سوی شوروی و آمریکا و عوامل آنها «مشکل مشترک» خوانده میشد. پس اگر ما مثلاً در سال 61 پس از فتح خرمشهر درصدد پایان دادن به «دفاع مشروع» خود برمیآمدیم بار دیگر باید به جنگ باز میگشتیم، در حالی که سابقه بدی هم از خود بر جای گذاشته بودیم، دفاع را باید ادامه میدادیم.
ملتی که در نیمه راه، کار را رها میکند، در ورود دوباره، جدی گرفته نمیشود. جنگ حدود 8 سال ادامه پیدا کرد و در این میان حدود یک میلیون نفر از شهروندان ایران در آن شرکت کردند، اگر این جمعیت به میدان نمیآمدند، دو گزینه جلوی ایران بود؛ ویرانی و تجزیه و گزینه دوم درگیر شدن در جنگی فرسایشی و طولانی، شبیه آنچه، از سال 1389 یعنی در طول ده سال، لیبی با آن درگیر است و هنوز هم چشماندازی بر پایان آن نیست و باز این در حالی است که لیبی درصدد استقلال هم نبوده و تنها سطحی از تغییر در محیط داخلی را مطالبه کرده است.
نزدیک به یک میلیون ایرانی در جنگ شرکت مستقیم داشتند و براساس آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران 196837 نفر شهید شدهاند که به طور میانگین روزانه ۶۸ نفر به شهادت رسیدهاند. جنگ در گستره مرزهای غربی و جنوبی کشور یعنی حدود 1500 کیلومتر درگرفته بود و این در حالی بود که برخلاف دشمن که با «استراتژی جنگی قاطع»، نیروهای گستردهای را آماده کرده بود، جمهوری اسلامی و حتی ایران قبل از انقلاب، اصولاً استراتژی جنگ با همسایگان نداشت و لذا مرزهای کشور براساس دفاع در مقابل تهاجمات موردی و محدود، به سلاحها و موقعیتهای دفاعی مجهز شده بود.
دشمن با تحلیل جنگهای کلاسیک، تردیدی در دست یافتن به «پیروزی قاطع» نداشت. نگاه صدام حسین و ژنرالهای او به وضع ارتش ما در آن زمان بود. ارتشی که برای کار دیگری غیر از پیروزی در جنگی همهجانبه، آموزش دیده و سازمان یافته بود و حالا با جنگی تمامعیار مواجه گردید و این ارتش با پیروزی انقلاب لاجرم دستخوش تغییرات بنیادی میگردید و این در حالی بود که اصولاً «انحلال ارتش» توسط جریانی مرموز هم دنبال میشد که براساس اسناد لانهجاسوسی، از سوی آمریکا راه افتاده بود.
همه اینها به صدام حسین و آمریکاییها اطمینان میداد که ایران نمیتواند در برابر تهاجم گسترده ارتش قدرتمند و به روز شده صدام، دوام بیاورد. جنگ با این تحلیل و با این درجه از اطمینان در روز 31 شهریور 59 آغاز شد. البته انقلاب اسلامی در جریان پیروزی بر رژیم نظامی محمدرضا شاه راه پیروزی خود را یافته بود؛ این راه توسل به مردم بود.
در جریان انقلاب اسلامی مردم ایران نوعاً نه عضو حزبی و نه به سلاحی مجهز بودند. حضرت امام هم در زمان قبل از پیروزی انقلاب اصولاً مبارزه مسلحانه را قبول نداشت و هیچگاه به آن توصیه نکرد و با همین مردم رژیم مسلح شاهنشاهی را سرنگون و ارتش را با روشهای دینی جذب نمود. وقتی جنگ علیه ایران آغاز شد، حضرت امام ضمن گسیل همه قوای نظامی کشور به مرزهای جنوب غربی، سراغ مردم آمد چرا که رمز مقاومت و پیروزی را حضور مردم در صحنه میدانست.
مردم به صحنه آمدند و امام حدود ده ماه پیش از آغاز جنگ با تشکل نهاد بسیج مستضعفین پیشبینی لازم را کرده بود؛ عبارت «ملتی که 20 میلیون جوان دارد، باید 20 میلیون تفنگدار داشته باشد» بیانگر اتکاء امام در دفاع به مردم بود. مردم به صحنه آمدند و البته این در حالی بود که «برادران ارتشی» از هیچ چیزی در دفاع از سرزمین و مردم خود فرو نگذاشته بودند، اما خب ارتش کلاسیک متجاوز آن روز عراق را نمیشد با ارتشی با مختصات سال 1359 ایران متوقف کرد.
به زودی تیپ و لشکرهای مردمی شکل گرفتند و مدت زمان زیادی طول نکشید تا ارتش صدامحسین طعم شکست و عقبنشینی را چشید. فاصله به صحنه آمدن مردم و تشکیل گروهها و تیپهای مردمی تا آزادسازی خرمشهر - به عنوان بزرگترین نماد پیروزی ایران در جنگ- فقط 20 ماه بود؛ یعنی 20 ماه پس از آغاز جنگ، انقلاب اسلامی پیروزی قطعی خود را اثبات کرد.
به زودی تیپ و لشکرهای مردمی شکل گرفتند و مدت زمان زیادی طول نکشید تا ارتش صدامحسین طعم شکست و عقبنشینی را چشید. فاصله به صحنه آمدن مردم و تشکیل گروهها و تیپهای مردمی تا آزادسازی خرمشهر - به عنوان بزرگترین نماد پیروزی ایران در جنگ- فقط 20 ماه بود؛ یعنی 20 ماه پس از آغاز جنگ، انقلاب اسلامی پیروزی قطعی خود را اثبات کرد.
اما با پیروزیهای ایران در جنگ، توطئهها علیه ایران به پایان نرسید و دشمن رنگ عوض کرد و جدیتر به صحنه آمد.
برای درک این نکته کافی است به تاریخ واگذاری سوپراتانداردهای فرانسه و تاریخ بمبهایی که از فرودگاه «هیثرو لندن» مستقیماً به شرق عراق منتقل میشدند و یا زمان واگذاری دو جزیره «وربه» و «بوبیان» از سوی کویت به عراق و یا زمان واگذاری «بندر عقبه» از سوی اردن به عراق و یا زمان مصوبه پرداخت 60 میلیارد دلار کمک به عراق از سوی کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس، برای پایداری در جنگ (و به قول آنان دفاع از سرزمینهای عربی) نگاهی بیندازیم تا دریابیم که همه این موارد مربوط به پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361 بوده است.
برای درک این نکته کافی است به تاریخ واگذاری سوپراتانداردهای فرانسه و تاریخ بمبهایی که از فرودگاه «هیثرو لندن» مستقیماً به شرق عراق منتقل میشدند و یا زمان واگذاری دو جزیره «وربه» و «بوبیان» از سوی کویت به عراق و یا زمان واگذاری «بندر عقبه» از سوی اردن به عراق و یا زمان مصوبه پرداخت 60 میلیارد دلار کمک به عراق از سوی کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس، برای پایداری در جنگ (و به قول آنان دفاع از سرزمینهای عربی) نگاهی بیندازیم تا دریابیم که همه این موارد مربوط به پس از فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361 بوده است.
پس این ادعا که مسئولین جمهوری اسلامی میتوانستند پس از پایان مرحله تهاجمی صدام در اواخر سال 59 و یا پس از اثبات اقتدار و برتری نظامی ایران در اوایل سال 1361، به جنگ خاتمه دهند، درست نیست. چرا که اصولاً هیچ قرائنی از آمادگی متجاوز و حامیان آن برای پایان دادن به جنگ وجود نداشت و از این رو باید گفت پایان دادن به جنگ در اختیار ایران نبود. اگر به مذاکراتی که از اواخر سال 59 که ماشین تجاوز به واسطه مقاومت جانانه مردم ایران متوقف شده بود، از طریق هیئتهایی از سازمان کنفرانس اسلامی و یا سازمان ملل با ایران انجام میشد، نگاه بیندازیم، میبینیم از راهحلها و پیشنهادات آنان چیزی بیش از «آتشبس» بیرون نمیآید، آتشبس به معنای پایان جنگ نبود بلکه به معنای گرفتن اجازه از ایران برای نفس تازه کردن ارتش شکست خورده صدام حسین بود.
کما اینکه در مقطعی که جبهه راکد گردید، همینطور هم شد و صدام حسین چهار سال پس از زمانی که در وضعیت شکستخورده قرار داشت، دوباره تهاجم را آغاز کرد و به دفاعی دوباره نیاز شد. همین الان هم اگر اقتدار نظامی ایران از سوی دشمن درک نشود، امکان تهاجم به ایران وجود خواهد داشت. به این دلیل، قوای نظامی ایران با برگزاری سالانه چندین مانور، درصدد اثبات این نکته میباشندکه ایران قدرتمند است و باز دقیقاً به دلیل اعمال قدرت ایران است که آمریکاییها به سقوط پرنده پر قدرت خود، گلوبال در تنگه هرمز، واکنش نشان ندادند و انگلیسیها توقیف چند هفتهای نفتکش خود از سوی نیروی دریایی ایران را نادیده گرفتند.
پس جنگ رابطه مستقیمی با «قدرت» دارد و دیپلماسی در میانه این راه معنای متفاوتی پیدا میکند، اگر در مقایسه با طرف مقابل ضعیف باشی یا ضعیف دیده شوی، دیپلماسی یعنی اعطای امتیاز و اگر قوی باشی و یا قوی دیده شوی، دیپلماسی یعنی گرفتن امتیاز. و وای به زمانی که قوی باشی ولی ضعیف دیده شوی؛ آن وقت دیپلماسی یعنی دادن امتیاز علیرغم داشتن قوت، و بدتر از آن اینکه قوی باشی و قوی هم دیده شوی ولی دیپلماسی، خود را در موقعیت ضعف بپندارد؛ آن وقت در شرایط قدرت و اعتراف به قدرت از سوی دشمن، دیپلماسی، امتیازات بزرگ میدهد و کشور را درگیر مشکلاتی طولانیمدت میکند. نمونهای از این را در سالهای اخیر تجربه کردهایم.
اینک در چهلمین سالگرد آغاز جنگ علیه ایران قرار گرفتهایم. خدا رحمت کند شهید بزرگوار سردار سلیمانی که پس از شکست برنامه تهاجم نظامی آمریکا در سال 1383 و تشکیل اولین دولت مستقل در عراق گفت: «خداوند نخواست عراق با خفت شکست به جبهه اسلام متصل شود، اینک عراق و ایران همآغوشند و عراق و حتی ارتش آن ایران را نجاتدهنده و نه تسخیرکننده خود میداند و این پیمانی پایدار است که در گذر زمان و بروز تحولات گسسته نمیشود» و خداوند متعال حق بزرگ امام راحل عظیمالشأن را بر ما ببخشد که در پاسخ سادهلوحان و یا مغرضانی که دفاع مقدس ما در برابر تجاوز دشمن را ناچیز میشمردند، فرمودند: «ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم... ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر کردیم... ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم... جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت» (صحیفه امام، ج 21 ص 283). هماینک دفاع مقدس ما یک درسنامه برای هر ملتی است که میخواهد در شرایط نابرابر بر دشمن پیروز شود.
منبع: کیهان
ارسال نظرات