هدف صهیونیسم از تغییر خط، محو نگاه جهانی اسلام بود
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخنگاری کمونیستی در ایران، تاریخنگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخنگاری غربگرا در ایران، تاریخنگاری شرقشناسی در ایران و تاریخنگاری اسلامی در ایران.
این تاریخپژوه معاصر در قسمت یازدهم از مصاحبه اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا در موضوع معرفی جریان تاریخ نگار غرب گرای ایرانی، نگاه نویسنده کتاب «مشروطه ایرانی» به فریدون آدمیت را منفی گزارش کرده و معتقد است معیار ارزیابی آدمیت از روشنفکری، سطحی و صرفا ضدیت با اسلام بوده است. استاد تاریخ معاصر ایران معتقد است هدف طراحان تغییر خط فارسی به زبان اسپرانتو،
«فریدون آدمیت» از دیدگاه «ماشاءالله آجدانی»
ماشاءالله آجدانی نیز یکی از افرادی است که در کتاب «مشروطه ایرانی»، فریدون آدمیت را نقد کرده است. آجدانی این کتاب را در سال 1367 در انگلستان و در 560 صفحه چاپ کرده است. کتاب او در واقع تحریف تاریخ مشروطه است، اما در عین حال بحث ولایت فقیه، وحدت تصوف و تشیع، مجتهدان طراز اول و موضوعات مختلفی را مطرح کرده است. آجدانی درباره مسئله روشنفکری که آدمیت در عصر مشروطه مطرح میکند، میگوید «اصلاً این روشفکران آن عصر پر از تناقض هستند؛ هم در درون اندیشه خودشان، هم در رابطه با فرهنگ و جامعه ایران و هم تأثیری که بر جامعه گذاشتهاند؛ چون اینها به دنبال آزادی بودند (از 25 سال اواخر حکومت ناصرالدینشاه، مانند آخوندزاه، طالباف و امثال اینها) تا تجددطلبی مشروطه را نوعی تقابل با روحانیت و دین و اسلام قرار بدهند. از جمله اینها آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی به جهت پارهای تمایلات ضد دین و مذهب و خرافه، به جهت پارهای ستایش از ایران و ایرانیت مترقی نام گرفتهاند».
یعنی آقای آدمیت اینها را به عنوان مترقی مطرح کرده است؛ چون با اسلام و دین ضدیت داشتند. واقعاً هم درست میگوید و برداشت ما نیز همین است، که در ابتدا نیز اشاره کردیم. البته همانطور که گفتیم نمیدانیم آیا تقارن نگارش کتابهای تاریخیاش با نهضت امام، حسابشده بود یا خیر؛ به هر صورت نتیجهاش آن است.
آجدانی میگوید «در تاریخنگاری معاصر بر اساس بدخواهیهای ملکم به غلط پیشرو اصلی و مبتکر واقعیِ اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی، مدافع تمامعیار بر تسلیم مطلق و بلاشرط در مقابل تمدن اروپایی معروف گردید»؛ البته بعد از ملکمخان این را در مورد سید حسن تقیزاده داریم؛ که او نیز از ماسونهاست. آجدانی به کسانی که ملکمخان را به عنوان روشنفکر و مبتکر تجدد مطرح میکنند، میگوید «او معتقد بود که اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی است». تقیزاده میگوید ما موقعی به ترقی میرسیم که جسماً و روحاً، ظاهراً و باطناً فرنگی شویم.
غربگراها: الفبای فارسی، عقبماندگی و مانع ترقی ایران است!
بعد میگوید «آخوندزاه سادهدلانه راه نجات جوامع شرقی را، تغییر الفبای خط اسلامی و در نشر و پخش مکتوبات کمالالدوله میدید».
یکی از حرکتهایی که استعمار در جهان اسلام برای جدایی جامعه از فرهنگ و تمدن اسلامی آغاز کرد، تغییر خط بود که نمونهاش در ترکیه انجام شد. این سیاست در ایران از زمان آخوندزاده شروع شد؛ ملکمخان، کسروی، تقیزاده و سعید نفیسی مدافع آن بودند و این مسئله تا سال 36 ادامه داشت. کسانی که با دین ضدیت داشتند، تلاششان این بود که جریان غربی، «خط» را تغییر بدهد. اینها معتقد بودند که الفبای فارسی باعث عقبماندگی فرهنگی ما شده است و ما اگر این الفبا را تغییر بدهیم، ایران ترقی میکند.
مرحوم جلال آلاحمد در رساله سه مقاله، یک مقاله را به مسئله تغییر خط و اثرات تخریبی این نظریه اختصاص داده است.
مسئله تغییر خط، آخرین حرکت رژیم در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد بود. البته گاهی در محافل مطرح میکنند، که با شکست مواجه میشوند؛ این را بعضی به یقین میگویند و ما به حدس و «شاید» میگوییم. نزدیک سالهای 55 بحث زبان اسپرانتو در ایران مطرح شد. میگفتند باید کلاسهایی تشکیل بدهیم تا همه این زبان را یاد بگیرند. مروج آن هم -نمیدانم چرا- آقای دکتر ناصرالدین صاحبزمانی بود. او مدعی بود «یک کتابخانهای داریم که دو هزار و پانصد جلد کتاب مهم جهان در مورد ادیان و تاریخ و تمدن، به اسپرانتو ترجمه شده است. زبان اسپرانتو بیش از دوهزار لغت دارد و یکماهه میشود یاد گرفت و این زبان میتواند مبنای وحدت جهانی را نیز به وجود بیاورد». او در سالهای 55 تا 57 خیلی فعال بود و کلاسهای زیادی در دانشگاهها و جاهای مختلف برگزار میکرد. بعد از پیروزی انقلاب کلاسها را گسترش داد. در سال 58 در جاهای مختلف و دبیرستانها مثلا بعد از درس مدارس، کلاس برگزار کردند. همان موقع آقای فتحآبادی و بهخصوص آقای شمسالدین رحمانی مطالعات و تحقیقات خیلی قوی و گسترده درباره فراماسونری و صهیونیسم داشتند. برداشت این دو نفر با شواهد و قرائنی که داشتند این بود که مسئله تغییر خط، یک حرکت استعماری است که صهونیستها نیز پشت قضیه هستند. آنها به دنبال این هستند تا زبان فارسی و زبان جهان اسلام (عربی) را از میدان به در کنند. این دو نفر دو مقاله نیز در مجله پیام انقلاب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نوشتند؛ که بعد آن مدارس همه جمع شد.
سه بحث کلی در این مقالات مطرح است؛ یک، زبان اسپرانتو یک زبان ابداعی است که عمرش کمتر از صد سال است؛ دو، مخترع و پدیدآورندهاش یک یهودی است که برخی مانند آقای شمسالدین رحمانی معتقدند صهیونیست است؛ سه، چرا در این موقعیت ناگهان این زبان گسترش پیدا کرد؟
باز آقای آجدانی اشاره میکند که «روشنفکران به اصطلاح پیشگام و مترقی چون میرزا آقاخان کرمانی، در دورهای از زندگیاش بهترین عمرش را بر سر آن مینهاد که به همدستی روحانیان و با بدترین سوءاستفادهها از قدرت مذهب (چون میرزا آقاخان کرمانی مدتی به سید جمالالدین اسدآبادی نزدیک شده بود) خونخوارترین و مستبدترین شاهزاده قاجار یعنی ذیالسلطان را به جای ناصرالدینشاه به تخت بنشاند». بهاییها طرح ترور ناصرالدینشاه دادند؛ که همان نیز باعث تبعید یحیی صبح ازل و حسینعلیبهاء از ایران به بغداد شد؛ که ملکمخان در بغداد به اینها نزدیک میشود. انگلیسها ملکمخان را به اروپا میبرند، یحیی صبح ازل را به قبرس که جزء مستعمراتشان بود میبرند و حسینعلیبهاء را به فلسطین عکا که آن هم مستعمره انگلیس بود، میبرند.
آجدانی نقل میکند «بین 1249 تا 1326 میرزا ملکمخان ناظمالدوله، یکی از سرشناسترین روشنفکران سیاسی این دوره است. تصویری که آدمیت از ملکمخان ارائه داده است، تصویری کموبیش پذیرفتهشده است که بیشتر روشنفکران ایرانی بر اساس نوشته آدمیت از ملکمخان شناختهاند و بر پایه و اساس این شناخت درباره او داوری کردهاند»؛ یعنی به دلیل اینکه آدمیت در دهه چهل، ملکمخان را تبربه و او را پیشرو آزادی، برابری و ترقی و ایدئولوژی مشروطه معرفی میکند، باعث شد بخشی از روشنفکران غیر دینی به ملکمخان به دیده مثبت نگاه کنند.
مشخصههایی که آجدانی برای ملکمخان بیان میکند «ملکم مردی بود جامعهشناس و سیاس، بسیار زیرک و دانا، تیزبین و نقاد، خوشمحضر و شیرینقلم (که این را قبلاً گفتیم) ممسک و پولدوست، نامجو و عظمتطلب، جسور و سرسخت، دلیر و مبارز. در تاریخ بیداری، در افکار نشر عقاید آزادیخواهی در ایران مسلماً مقام او بیهمتاست». البته همه این حرکت در تقابل با اسلام و فرهنگ اسلامی است. در عین حال آجدانی معتقد است که «تصویر اغراقآمیزی که فریدون آدمیت از مفهوم اخذ تمدن غربی در تفکر ملکم ارائه داده است باعث بسیاری از گمراهیها در برداشتهای تاریخ معاصر شده است».
آجدانی بیان میکند «آدمیت در فکر آزادی به تحول فکری ملکم بعد از 1300 قمری بهخصوص در دوره نشر روزنامه قانون به اجمال اشاره کرده است؛ ملکم موضوع سلطنت مشروطه و مجلس شورای ملی را صریحاً در مقالههایی بعد از 1300 نوشت».
«داستان فضاحتبار لاتاری که لکه ننگی در پرونده روشنفکران ایرانی است، نشان میدهد که پدر تجدد و نوآور ایران، مغز متفکر اندیشه ترقی، مبارز خستگیناپذیری که آن همه از قانون و اجرای آن سخن میگفت تا چه اندازه تنزل اخلاقی داشته است»؛ که مسئله لاتاری باعث رسواییاش شد.
متأسفانه سال گذشته دیدم در یکی از سایتهای تاریخی چقدر از آدمیت تجلیل شد. در برخی از مجلاتِ دگرساز -نه دگراندیش- نیز مینویسند، اما چرا در یک سایت مینویسند؟ آیا مسئول سایت نمیفهمد که از چه کسی تعریف میشود یا سایت را دیگران به نام آن میچرخانند؟
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی